صداوسيما و زبان فارسی
سالار سيفالديني
دوم، از ناحيه تهديدات فروملي و کمرنگشدن استفاده و کاربرد آنها در نواحي مختلف کشور. هر دو تهديد با ظهور پستمدرنيسم در ارتباط هستند که هدف آن شالودهشکني نظم موجود و جايگزين کردن بينظمي است. از سوي ديگر ميدانيم که نظم فرهنگي در ايران مبتني بر زبان و ادب پارسي است. اين نظم فرهنگي- زباني، يک نظم «طبيعي» هزارساله است که دستکاری در طبيعتِ آن، پيامدهاي پردامنهاي دارد. بيرون از اين نظم هزارساله، هيچ نظم ديگري وجود ندارد و آنچه هست، هرجومرج، بحران و تاريکي است. اگر روزي بهصورت آزمايشي بخواهيم نظم طبيعي مبتني بر زبان فارسي را تغيير دهيم، هيچ جايگزيني بهجز «وضع طبيعي» هابز يعني جنگ همه عليه همه براي آن نخواهيم داشت. اما ميان «نظم طبيعي» که محصول شعور ملي ايرانيان در کوره تاريخ است و «وضع طبيعي» هابز تفاوتهاي عمده وجود دارد. ما مدتها پيش، زماني که حتي آغاز آن را به ياد نداريم، از «وضع طبيعي» به نظم طبيعي ملي عبور کردهايم و به درجهاي رسيدهايم که بسياري از جوامع در آرزوي آن هستند. برهمزدن چنين نظمي، زير هر نامي، تعلقات فراملي يا فروملي، مصوبات غيرالزامآور يونسکو و هر چيز ديگر، تنها ميتواند يک آرزو و
کوشش غيرهمدلانه تلقي شود.
براساس وضعيت موجود فرهنگي در جهان امروز، زبانهاي ملي بيش از هر دوران ديگر در معرض خطر هستند. هرچند در ظاهر زبانهاي ملي متولي دولتي و رسانه و... دارند، اما درگيرشدن در روزمرگي، روال اداري و بوروکراسي اين زبانها را دچار روزمرگي ميکند؛ تاجاييکه رسانه ملي (صداوسيما) که قاعدتا بايد پاسدار زبان فارسي باشد، به يکي از عمدهترين نقاط ضعف آن تبديل ميشود. مجريان صداوسيما خود را تابع هيچ قانون و مقرراتي نميدانند و بهراحتي از کلمات بيهويت يا جملاتي بهمراتب بيهويتتر استفاده ميکنند.
اميد ميرود صداوسيما پس از هشدار رهبري، روندهاي خود را اصلاح و مصالح عاليه را در اولويت قرار دهد. سازمان صداوسيما بايد بتواند منافع ملي را در حوزه سياستهاي زباني چه در سطح ملي، چه در سطح فروملي و حتي سطح فراملي تأمين کند؛ در غير اين صورت اطلاق پسوند «ملي» به اين رسانه، موضوعيت خود را از دست خواهد داد.
در سطح فراملي، پيشنهاد ميشود شبکههاي برونمرزي آموزش زبان فارسي را به مخاطبان خارجي در دستورکار قرار دهند. شبکه جهاني بيبيسي بيش از نيم قرن است که آموزش انگليسي را در دستور کار دارد. بهراستي، شبکههاي برونمرزي چند کلمه فارسي به مخاطبان خود در حوزه تمدني ايران آموزش دادهاند؟
ترجيعبند اخبار مربوط به رويدادهاي فرهنگي هفته گذشته، جمله رهبر معظم انقلاب اسلامي درخصوص دغدغههاي ايشان درباره زبان «فارسي» بود. گاهي پهناي سياست به قدري گسترده ميشود که موضوعات فرهنگي و هنري در زير سايه آن محو ميشوند. اما توجه عاليترين مقام کشور در داغترين فصل سياست، به مقوله فرهنگ، زبان و هنر، نکته مهمي براي افراد ريزبين است؛ زيرا فرهنگ و هنر در جامعه کهني مانند ايران رکن بقای ملي و ادامه حيات سياسي است. ويژگي عمده تاريخ ايران «استمرار» سياسي و فرهنگي است. ايران مانند تمدنهاي بزرگ بابل، يونان، روم و... ستارهاي نبود كه يک بار بدرخشد، ماه مجلس شود و پس از دورهاي افول يابد. اگر به آثار فرهنگي و تاريخي يونان نگاهي بيندازيم، عمدتا متعلق به يک دوره خاص تاريخي هستند که از آن بهعنوان يونان باستان ياد ميشود؛ يعني فرهنگي که از آتن و اسپارت يادگار مانده است. بسياري ديگر از تمدنهاي کهن چنين هستند. اما اگر به آثار تاريخي ايران نگاه کنيم، بقاياي دورههاي مختلف تمدن ايراني از دوره باستان (ادوار مختلف آن) تا دوره اسلامي و معاصر را میتوان مشاهده کرد. تجربه تمدن ايراني، تجربه فرهنگ و زبان است. بنابراين صيانت از کيان زبان فارسي در برابر تهديدات متعدد در هر دوره بايد مدنظر دانشمندان و دولتمردان قرار گيرد. زبان فارسي همانگونه که در نشست رهبري با شاعران پارسي گفته شد، از چند جهت در معرض تهديد است. نخست، تهديدات فراملي يعني ورود «بيرويه» واژههايي از زبان ديگر که حضور آنها ضروري نيست و کمرنگشدن اين زبان در حوزه تمدني ايران.
دوم، از ناحيه تهديدات فروملي و کمرنگشدن استفاده و کاربرد آنها در نواحي مختلف کشور. هر دو تهديد با ظهور پستمدرنيسم در ارتباط هستند که هدف آن شالودهشکني نظم موجود و جايگزين کردن بينظمي است. از سوي ديگر ميدانيم که نظم فرهنگي در ايران مبتني بر زبان و ادب پارسي است. اين نظم فرهنگي- زباني، يک نظم «طبيعي» هزارساله است که دستکاری در طبيعتِ آن، پيامدهاي پردامنهاي دارد. بيرون از اين نظم هزارساله، هيچ نظم ديگري وجود ندارد و آنچه هست، هرجومرج، بحران و تاريکي است. اگر روزي بهصورت آزمايشي بخواهيم نظم طبيعي مبتني بر زبان فارسي را تغيير دهيم، هيچ جايگزيني بهجز «وضع طبيعي» هابز يعني جنگ همه عليه همه براي آن نخواهيم داشت. اما ميان «نظم طبيعي» که محصول شعور ملي ايرانيان در کوره تاريخ است و «وضع طبيعي» هابز تفاوتهاي عمده وجود دارد. ما مدتها پيش، زماني که حتي آغاز آن را به ياد نداريم، از «وضع طبيعي» به نظم طبيعي ملي عبور کردهايم و به درجهاي رسيدهايم که بسياري از جوامع در آرزوي آن هستند. برهمزدن چنين نظمي، زير هر نامي، تعلقات فراملي يا فروملي، مصوبات غيرالزامآور يونسکو و هر چيز ديگر، تنها ميتواند يک آرزو و
کوشش غيرهمدلانه تلقي شود.
براساس وضعيت موجود فرهنگي در جهان امروز، زبانهاي ملي بيش از هر دوران ديگر در معرض خطر هستند. هرچند در ظاهر زبانهاي ملي متولي دولتي و رسانه و... دارند، اما درگيرشدن در روزمرگي، روال اداري و بوروکراسي اين زبانها را دچار روزمرگي ميکند؛ تاجاييکه رسانه ملي (صداوسيما) که قاعدتا بايد پاسدار زبان فارسي باشد، به يکي از عمدهترين نقاط ضعف آن تبديل ميشود. مجريان صداوسيما خود را تابع هيچ قانون و مقرراتي نميدانند و بهراحتي از کلمات بيهويت يا جملاتي بهمراتب بيهويتتر استفاده ميکنند.
اميد ميرود صداوسيما پس از هشدار رهبري، روندهاي خود را اصلاح و مصالح عاليه را در اولويت قرار دهد. سازمان صداوسيما بايد بتواند منافع ملي را در حوزه سياستهاي زباني چه در سطح ملي، چه در سطح فروملي و حتي سطح فراملي تأمين کند؛ در غير اين صورت اطلاق پسوند «ملي» به اين رسانه، موضوعيت خود را از دست خواهد داد.
در سطح فراملي، پيشنهاد ميشود شبکههاي برونمرزي آموزش زبان فارسي را به مخاطبان خارجي در دستورکار قرار دهند. شبکه جهاني بيبيسي بيش از نيم قرن است که آموزش انگليسي را در دستور کار دارد. بهراستي، شبکههاي برونمرزي چند کلمه فارسي به مخاطبان خود در حوزه تمدني ايران آموزش دادهاند؟
ترجيعبند اخبار مربوط به رويدادهاي فرهنگي هفته گذشته، جمله رهبر معظم انقلاب اسلامي درخصوص دغدغههاي ايشان درباره زبان «فارسي» بود. گاهي پهناي سياست به قدري گسترده ميشود که موضوعات فرهنگي و هنري در زير سايه آن محو ميشوند. اما توجه عاليترين مقام کشور در داغترين فصل سياست، به مقوله فرهنگ، زبان و هنر، نکته مهمي براي افراد ريزبين است؛ زيرا فرهنگ و هنر در جامعه کهني مانند ايران رکن بقای ملي و ادامه حيات سياسي است. ويژگي عمده تاريخ ايران «استمرار» سياسي و فرهنگي است. ايران مانند تمدنهاي بزرگ بابل، يونان، روم و... ستارهاي نبود كه يک بار بدرخشد، ماه مجلس شود و پس از دورهاي افول يابد. اگر به آثار فرهنگي و تاريخي يونان نگاهي بيندازيم، عمدتا متعلق به يک دوره خاص تاريخي هستند که از آن بهعنوان يونان باستان ياد ميشود؛ يعني فرهنگي که از آتن و اسپارت يادگار مانده است. بسياري ديگر از تمدنهاي کهن چنين هستند. اما اگر به آثار تاريخي ايران نگاه کنيم، بقاياي دورههاي مختلف تمدن ايراني از دوره باستان (ادوار مختلف آن) تا دوره اسلامي و معاصر را میتوان مشاهده کرد. تجربه تمدن ايراني، تجربه فرهنگ و زبان است. بنابراين صيانت از کيان زبان فارسي در برابر تهديدات متعدد در هر دوره بايد مدنظر دانشمندان و دولتمردان قرار گيرد. زبان فارسي همانگونه که در نشست رهبري با شاعران پارسي گفته شد، از چند جهت در معرض تهديد است. نخست، تهديدات فراملي يعني ورود «بيرويه» واژههايي از زبان ديگر که حضور آنها ضروري نيست و کمرنگشدن اين زبان در حوزه تمدني ايران.