دوگانه مقابله با فشار حداکثری آمریکا
غلامرضا نظربلند- تحلیلگر
سیاست فشار حداکثری که آمریکای ترامپ بهمنظور کشاندن ایران به میز مذاکره از طریق اعمال بیشینه تحریمهای اقتصادی و مالی در پیش گرفته، باعث دوگانه عجیبی شده است. در ادبیات علوم سیاسی و روابط بینالملل، به این سیاست که در واقع نوه سیاست معروف به هویج و چماق (carrot and stick) و فرزند سیاست اجبار (coercive policy) است، سیاست تسلیم (capitulation) میگویند؛ چراکه این سیاست تا آنجا که به ژن «نرمتنانی» (جزء تشویقی) آن دو (سیاست) مربوط میشود، نه از پدربزرگ و نه از پدر هیچ نشانی ندارد. در توضیح این مطلب باید گفت یکی از دو بخش ترکیبی سیاست هویج و چماق و جزء اندکی از سیاست اجبار، مشوق یا به عبارتی شکلات است؛ حالآنکه سیاست تسلیم حتی همین اندک مشوق را هم ندارد. در سپهر سیاست وقتی پای مذاکره بین دو کشور که باهم سر ستیز دارند به میان میآید، طرفی که زوردارتر و زورمدارتر است، به طرف مقابل بسته تشویقی پیشنهاد میکند. مثلا بسته آمریکاییها در این قبیل مذاکرات، ایجاد تسهیل در دسترسی به نظام بانکی و بهطورکلی نظام مالی پیشرفته این کشور برای آن طرف است. فلسفه وجودی این نوع مشوقها خیلی زیباتر از ظاهر شکلاتی آن است. این فلسفه، ریشه در «حفظ وجاهت» طرف مقابل دارد که به آن، face saving گفته میشود. حفظ وجهه و آبروی طرف ضعیفتر، از تحقیر (humiliation) آن جلوگیری میکند و نمیگذارد احساس حقارت باعث عقده شود و چون آتشی زیر خاکستر برود و روزی حتی در آیندهای بسیار دور، تظاهر بیرونی پیدا کند.
سیاست فشار حداکثری هیئت حاکمه کنونی آمریکا از قماشی است که همزاد سیاست تسلیم است؛ چراکه هیچ نشانی از انعطاف و پرهیز از یکجانبهگرایی صرف ندارد. بهعبارتدیگر، فاقد عنصر خوشخیم تشویقی و دارای بدخیمی محض تنبیهی است، از اینرو برای طرف ایرانی تا در بر روی این پاشنه میچرخد، راهی جز دست رد زدن بر سینه این نوع مذاکره تحمیلی باقی نمیماند که این به معنای تداوم بخشیدن به همین راهی است که تهران درحالحاضر میرود و آن، مقابله با تسلیم است. اما آیا این پایان داستان است؟ پاسخ منفی است؛ چراکه به شکست انجامیدن تحریمها هرچند میمون و مبارک است اما میتواند آمریکا را بیشازپیش جری کند و آن را در راستای تشدید فشارها روی ایران به سمت جنگافروزی، به عنوان حربه آخر (last resort) بکشاند. اینجاست که پای دوگانه مقابله با فشار حداکثری به میان میآید؛ بهگونهای که اگر در قبال سیاست فشار حداکثری ایستادگی حداکثری به خرج دهیم، باید به تحمل جنگ هم بنگریم! بنابراین، این پرسش اساسی پیش میآید که با چنین وضعیت پارادوکسیکالی چه باید بکنیم؟ این در حالی است که از سوی دیگر این را هم نباید نادیده گرفت که ممکن است روزی طاقت طرف ایرانی
که هماکنون زیر سختترین فشارهای تحریمی است، طاق شود و دست به اقدامی نظامی بزند؛ همان کاری که ژاپنیها بعد از تحمل 16 ماه تحریم توسط آمریکا در جریان جنگ جهانی دوم مرتکب شدند و پرل هاربر را به خاکوخون کشیدند.
مطالب پیشگفته حکایت از این میکند که بر خلاف گفته بعضی مفسران و تحلیلگران مبنیبر اینکه توپ در زمین ایران است و بنابراین این ایران است که باید دعوت آمریکا به مذاکره را لبیک گوید، نه توپی در زمین ایران است و نه اصولا آمریکا روزنهای حتی کوچک برای مذاکره روی ایران باز گذاشته است. ازاینرو اگر بگوییم توپ در زمین آمریکاست، سخن به لغو نگفتهایم. به شهادت تاریخ آنها که در شرایط نابرابر به مذاکره با آمریکا روی آوردهاند، تا به تسلیم کامل تن ندادهاند، آن کشور دستبردار نبوده است. امپراتور ژاپن در پایان جنگ جهانی دوم چکمه فرمانده آمریکایی را بوسید و تسلیم شد. توجیه امپراتور از این اقدام خفتبار این بود که نمیخواهم ژاپن تجزیه شود. اما آمریکاییها همین را نقطه ضعف ژاپنیها دانستند و هشت سال بعد ترتیب کنفرانسی از کشورهای آسیبدیده از آن جنگ را دادند تا آنها با ارائه درخواست غرامتهای سنگین از ژاپن، راه را برای تجزیه این کشور هموار کنند.
آمریکا با خروج پیمانشکنانه از برجام و وضع و اعمال تحریمهای وحشی (تحریمهای غیرقانونی و یکجانبه) و ایجاد شرایط انسداد کامل دیپلماتیک، راهی جز تسلیمشدن یا نابودشدن برای ایران باقی نگذاشته است. این را نه صرفا نگارنده که ممکن است به دلیل علقه به مام میهن از سوگیری در امان نباشد میگوید، بلکه ناظران آگاه بیرونی هم، هرچند با گویش خود، بر آن مهر تأیید میزنند. نظر
Gerard Araud، سفیر سابق فرانسه در آمریکا و عضو هیئت امنای گروه مدیریت بحران درباره ایران در توییت چهار روز پیش (16 ژوئن 2019) او شاهد مثال است:
«ببر را به گوشه رینگ نبرید مگر آنکه بخواهید او را بکشید. اگر نمیخواهید یا نمیتوانید او را بکشید، مفری پیش پایش بگذارید. به این نقطه در خلیج (فارس.م) نزدیک شدهایم: کشتن یا مذاکرهکردن. ببر گیر کرده در گوشه رینگ بیشتر و بیشتر عصبی و خطرناک میشود».
کوتاهسخن، تا زمانی که آمریکا سیاست متصلب کنونی را دنبال میکند و راه را برای دیپلماسی به معنای صحیح و غیرمجعول آن (نه اختراع آمریکا موسوم به دیپلماسی اجبار coercive diplomacy) هموار نمیکند، مسئولیت اخلاقی، انسانی و قانونی هر رویداد ناگوار احتمالی بر عهده آن کشور است.
سیاست فشار حداکثری که آمریکای ترامپ بهمنظور کشاندن ایران به میز مذاکره از طریق اعمال بیشینه تحریمهای اقتصادی و مالی در پیش گرفته، باعث دوگانه عجیبی شده است. در ادبیات علوم سیاسی و روابط بینالملل، به این سیاست که در واقع نوه سیاست معروف به هویج و چماق (carrot and stick) و فرزند سیاست اجبار (coercive policy) است، سیاست تسلیم (capitulation) میگویند؛ چراکه این سیاست تا آنجا که به ژن «نرمتنانی» (جزء تشویقی) آن دو (سیاست) مربوط میشود، نه از پدربزرگ و نه از پدر هیچ نشانی ندارد. در توضیح این مطلب باید گفت یکی از دو بخش ترکیبی سیاست هویج و چماق و جزء اندکی از سیاست اجبار، مشوق یا به عبارتی شکلات است؛ حالآنکه سیاست تسلیم حتی همین اندک مشوق را هم ندارد. در سپهر سیاست وقتی پای مذاکره بین دو کشور که باهم سر ستیز دارند به میان میآید، طرفی که زوردارتر و زورمدارتر است، به طرف مقابل بسته تشویقی پیشنهاد میکند. مثلا بسته آمریکاییها در این قبیل مذاکرات، ایجاد تسهیل در دسترسی به نظام بانکی و بهطورکلی نظام مالی پیشرفته این کشور برای آن طرف است. فلسفه وجودی این نوع مشوقها خیلی زیباتر از ظاهر شکلاتی آن است. این فلسفه، ریشه در «حفظ وجاهت» طرف مقابل دارد که به آن، face saving گفته میشود. حفظ وجهه و آبروی طرف ضعیفتر، از تحقیر (humiliation) آن جلوگیری میکند و نمیگذارد احساس حقارت باعث عقده شود و چون آتشی زیر خاکستر برود و روزی حتی در آیندهای بسیار دور، تظاهر بیرونی پیدا کند.
سیاست فشار حداکثری هیئت حاکمه کنونی آمریکا از قماشی است که همزاد سیاست تسلیم است؛ چراکه هیچ نشانی از انعطاف و پرهیز از یکجانبهگرایی صرف ندارد. بهعبارتدیگر، فاقد عنصر خوشخیم تشویقی و دارای بدخیمی محض تنبیهی است، از اینرو برای طرف ایرانی تا در بر روی این پاشنه میچرخد، راهی جز دست رد زدن بر سینه این نوع مذاکره تحمیلی باقی نمیماند که این به معنای تداوم بخشیدن به همین راهی است که تهران درحالحاضر میرود و آن، مقابله با تسلیم است. اما آیا این پایان داستان است؟ پاسخ منفی است؛ چراکه به شکست انجامیدن تحریمها هرچند میمون و مبارک است اما میتواند آمریکا را بیشازپیش جری کند و آن را در راستای تشدید فشارها روی ایران به سمت جنگافروزی، به عنوان حربه آخر (last resort) بکشاند. اینجاست که پای دوگانه مقابله با فشار حداکثری به میان میآید؛ بهگونهای که اگر در قبال سیاست فشار حداکثری ایستادگی حداکثری به خرج دهیم، باید به تحمل جنگ هم بنگریم! بنابراین، این پرسش اساسی پیش میآید که با چنین وضعیت پارادوکسیکالی چه باید بکنیم؟ این در حالی است که از سوی دیگر این را هم نباید نادیده گرفت که ممکن است روزی طاقت طرف ایرانی
که هماکنون زیر سختترین فشارهای تحریمی است، طاق شود و دست به اقدامی نظامی بزند؛ همان کاری که ژاپنیها بعد از تحمل 16 ماه تحریم توسط آمریکا در جریان جنگ جهانی دوم مرتکب شدند و پرل هاربر را به خاکوخون کشیدند.
مطالب پیشگفته حکایت از این میکند که بر خلاف گفته بعضی مفسران و تحلیلگران مبنیبر اینکه توپ در زمین ایران است و بنابراین این ایران است که باید دعوت آمریکا به مذاکره را لبیک گوید، نه توپی در زمین ایران است و نه اصولا آمریکا روزنهای حتی کوچک برای مذاکره روی ایران باز گذاشته است. ازاینرو اگر بگوییم توپ در زمین آمریکاست، سخن به لغو نگفتهایم. به شهادت تاریخ آنها که در شرایط نابرابر به مذاکره با آمریکا روی آوردهاند، تا به تسلیم کامل تن ندادهاند، آن کشور دستبردار نبوده است. امپراتور ژاپن در پایان جنگ جهانی دوم چکمه فرمانده آمریکایی را بوسید و تسلیم شد. توجیه امپراتور از این اقدام خفتبار این بود که نمیخواهم ژاپن تجزیه شود. اما آمریکاییها همین را نقطه ضعف ژاپنیها دانستند و هشت سال بعد ترتیب کنفرانسی از کشورهای آسیبدیده از آن جنگ را دادند تا آنها با ارائه درخواست غرامتهای سنگین از ژاپن، راه را برای تجزیه این کشور هموار کنند.
آمریکا با خروج پیمانشکنانه از برجام و وضع و اعمال تحریمهای وحشی (تحریمهای غیرقانونی و یکجانبه) و ایجاد شرایط انسداد کامل دیپلماتیک، راهی جز تسلیمشدن یا نابودشدن برای ایران باقی نگذاشته است. این را نه صرفا نگارنده که ممکن است به دلیل علقه به مام میهن از سوگیری در امان نباشد میگوید، بلکه ناظران آگاه بیرونی هم، هرچند با گویش خود، بر آن مهر تأیید میزنند. نظر
Gerard Araud، سفیر سابق فرانسه در آمریکا و عضو هیئت امنای گروه مدیریت بحران درباره ایران در توییت چهار روز پیش (16 ژوئن 2019) او شاهد مثال است:
«ببر را به گوشه رینگ نبرید مگر آنکه بخواهید او را بکشید. اگر نمیخواهید یا نمیتوانید او را بکشید، مفری پیش پایش بگذارید. به این نقطه در خلیج (فارس.م) نزدیک شدهایم: کشتن یا مذاکرهکردن. ببر گیر کرده در گوشه رینگ بیشتر و بیشتر عصبی و خطرناک میشود».
کوتاهسخن، تا زمانی که آمریکا سیاست متصلب کنونی را دنبال میکند و راه را برای دیپلماسی به معنای صحیح و غیرمجعول آن (نه اختراع آمریکا موسوم به دیپلماسی اجبار coercive diplomacy) هموار نمیکند، مسئولیت اخلاقی، انسانی و قانونی هر رویداد ناگوار احتمالی بر عهده آن کشور است.