شوک سیل، سرمایهداری سد و انتقال آب
محمدرضا جعفری . پژوهشگر اجتماعی

در پی شوک ناشی از سیل در لرستان و خوزستان، در فضای بههمریخته حین و پس از هر بحران، جایی که عملکردهای طبیعی و کارکردهای معمول نهادها و نظریهها با وقفه مواجه شده، سازوکارها به سمت برقراری تعادلی مجدد یا بازگرداندن عملکردهای معمول معطوف میشود و در هنگامهای که دلایل بروز سیل و نحوه مدیریت و کنترل و جلوگیری از وقوع سیلاب به بحث مهمی در فضای رسانهای-کارشناسی تبدیل شده است، این گروههای سازمانیافته سازهگرا در حوزه مدیریت آب هستند که به وسعت و شدت بر حضور تهاجمی خود در این فضاها به زبانهای مختلف عامهپسند با ظاهری علمی افزودهاند. این گروههای مشخصا طرفدار ساخت سدها، با القای کاذب پرآبی رودها و آغاز ترسالی در خوزستان و اجرای طرحهای انتقال آب، بهویژه از سرچشمههای کارون با این استدلال میانتهی که آبی اضافه به دریا میریزد و همان آب به شکل سیلاب دردسرساز شده است، بیشتر از این فضای سردرگمی و گیجی استفاده کرده تا گفتمان مغلوب سازهگرا را دوباره با توجیهاتی فنی و به ظاهر انسانی، مانند جلوگیری از کشتهشدن شهروندان در سیل، از زیر ضرب طرفداران محیط زیست خارج کنند و راه بر تداوم این شیوه پولساز و اینبار با
اقبالی عمومی یا چهرهای موجه، بگشایند. اظهارات مقامات بلندپایه در وزارت نیرو، برخی نمایندگان مجلس، بهویژه نمایندگان استانهای مقصد انتقال آب در فلات مرکزی و مدیرانعامل شرکتهای دستاندرکار سدسازی و بازوهای رسانهای آنها درباره سیل و نقش سدها چنین روندی را در بهرهبرداری از فضای پس از بحران آشکار میکند.
نائومی کلاین در کتاب دکترین شوک، ظهور سرمایهداری فاجعه (نشر آگاه، ترجمه: مهرداد شهابی، میرمحمود نبوی) مینویسد: «عملیات شوک و ارعاب شامل هراسآفرینیها، ایجاد مخاطرات و ویرانگریهایی است که برای عامه مردم، نیز عناصر و بخشهای مشخصی از جوامعِ تهدیدکننده ما و مدیران غیر قابل درک است. طبیعت نیز با گردبادها، توفانهای سهمگین، زلزلهها، سیلها، آتشسوزیهای مهارنشدنی، قحطیها، و بیماریها میتواند «شوک و ارعاب» ایجاد کند».
به باور وی، «دکترین شوک» اینسان عمل مىکند: «در اثر فاجعه اصلى (مثلا یک کودتا، حملهای تروریستى، فروپاشى بازار، جنگ، سونامى یا توفان)، یک حالت شوک همگانی بر تمام جمعیت مستولى مىشود. ... فروریختن بمبها، موج ترور، و توفانهاى درهمکوبنده نیز در خدمت سستکردن و بهراهآوردنِ کل جامعه قرار مىگیرد. ... جوامعِ شوکهشده نیز غالبا از چیزهایى که در حالت عادى سرسختانه از آنها محافظت مىکردند دست برمىدارند».
چنین مکانیسمی که با شواهد تاریخی در بسیاری از نقاط جهان مانند دوران حکومت پینوشه در شیلی با موفقیت اجرا شده، در ماههای اخیر در ایران به کار گرفته شده است تا بر زمینهای از پذیرش عمومی و با فروکاهیدن مسئله سیلاب به وجود یا عدم وجود سد یا تونلهای انتقال آب و با نادیدهگرفتن تمام مؤلفههای محیطزیستی و مدیریتی در مدیریت منابع آب، همچنان رویکردهای منسوخ سازهای را در مدیریت منابع آب کارا و تنها راهحل نهایی جلوه دهند. توجیه لزوم ساخت سدهایی بیشتر بر کارون و دز و اجرای طرحهای انتقال آب از سرچشمههای کارون به فلات مرکزی که اخیرا در نامه مجمع نمایندگان استان اصفهان به رئیسجمهور و اظهارات وزیر نیرو در استان اصفهان درباره انتقال آب بهشتآباد مجددا به میان آمده است، از نتایج این مکانیسم است.
نائومی کلاین در ادامه این کتاب، روند استفاده از این مکانیسم را چنین خلاصه میکند: «نشستن در انتظار بحرانی عمده؛ سپس بهحراجنهادن و فروش اجزای دولت به بازیگران بخش خصوصی، درحالیکه شهروندان هنوز از شوک دچار سرگیجهاند؛ و آنگاه، دائمیکردن «اصلاحات» کذایی، با سرعت هرچه تمامتر».
شوک اول، حوادثی مانند جنگ، حملههای تروریستی، کودتا و حوادث طبیعی است. بنگاهها و شرکتهای بزرگ با استفاده از سیاستمداران وابسته به خود، با انجام طرحی برنامهریزیشده و با کاشتن بذر ترس، از بهت و پریشانی و سردرگمی مردم در آن لحظات استفاده کرده و شوک دومی را که چیزی جز تغییرات رادیکال اقتصادی و سیاسی نیست به وجود میآورند. شوک سوم البته چیزی نیست جز برخورد تند با مخالفان اجرای این سیاستها.
کلاین با اشاره به مشاهدات خود در «نیواورلئان» و شوکی که در نتیجه گردباد کاترینا و سیل حاصل از آن به مردم وارد شده بود، این سیل و شوک حاصل از آن را فرصتی برای اجرای سریعتر سیاستهای نولیبرالی در جهت خصوصیسازی بیشتر میداند. سیل باعث خرابی و ازبینرفتن خانههای دولتیای شده بود که سیاهپوستان فقیر نیواورلئان در آنها ساکن بودند. اما سیاستمداران و سرمایهداران از هزینههای انسانی سیل به سود خود بهرهبرداری کردند.
خبری که گرداگرد پناهگاه سیلزدگان میگشت این بود که «ریچارد بیکر»، نماینده برجسته جمهوریخواه این شهر در کنگره، به جمعی از گروههای فشار و اعمال نفوذ پارلمانی گفته بود: «بالاخره کَلَک خونههای دولتی نیواورلئان رو کندیم. ما که خودمون از پس این کار برنمیاومدیم. کار خدا بود». این را مقایسه کنید با تلاشها برای آغاز اجرائیشدن طرحهای انتقال آب، مانند بهشتآباد و ساخت سدهای جدید بر رودهای جاری در خوزستان. هیچ فرصتی برای گروههای ذینفع به خوبی سیلاب خوزستان نمیتوانست مجال طرح دوباره این موضوعات و تحکیم آنها را با همه مخالفتهای پیشینی بدهد. کافی است در گفتار کلاین، خصوصیسازی و اجرای سیاستهای نئولیبرالی را با طرحهای کلانسازهای در مدیریت آب به دست ابرشرکتهای این حوزه جایگزین کرد تا به شباهت رفتاری عاملان و حاملان این طرحها با نظریهپردازانی چون فریدمن پی برد که دوران پینوشه در شیلی را معجزهای برای اجرای سیاستهای بازار آزاد خوانده بود. او سه ماه پس از توفان مرگبار کاترینا در مقالهای در روزنامه «والاستریت ژورنال» نوشت: «بیشتر مدارس نیواورلئان ویران شده و این بچهها در سراسر کشور پخش شدهاند. این در
عین حال که یک تراژدی است از سوی دیگر، فرصتی است برای آنکه نظام آموزشی ایالت بهصورت ریشهای اصلاح شود». به همین شکل ستاد فکری نومحافظهکار «انستیتوی آمریکن اینترپرایز» نیز در اظهارنظر مشابهی بیان کرد: «توفان کاترینا یک روزه به انجام چیزی نائل آمد که اصلاحگران مدارس لوئیزیانا، باوجود سالها تلاش، از انجامش ناتوان بودند». اما معنی و منظور از این «اصلاحات ریشهای» چیزی نبود جز برچیدهشدن مدارس دولتی و جایگزینی آن با نظام خصوصی، تغییر ساختاری که تا پیش از توفان ویرانگر به خواست همگانی و با فشار افکار عمومی ممکن نبود.
اما مسئلهای به غایت حیاتی برای طرفداران محیط زیست به میان میآید؛ اینکه نباید تسلیم ارعابِ بهظاهر کارشناسانه لابی سدساز و محفلهای طرفدار انتقال آب در باب لزوم سدسازی و تونلهای ویرانگر انتقال آب شد. این فضا را گفتار تنزهطلبانه کارشناسانی با این ادعا که سد و تونل انتقال آب یک تکنولوژی یا یک ابزار خنثی است که به نوع عملکرد و استفاده بشر از آن بستگی دارد، تقویت میکند. مهم برای طرفداران محیط زیست خنثیکردن این حملات دامنهدار به شکل منطقی و مستدل است.
باید دانست توسعه همواره مخرب است. هرگونه دستکاری طبیعت از سوی بشر همیشه پیامدهایی اکثرا درازمدت و ناشناخته دارد و آنهایی که مشهودند و کوتاهمدت، بهدلیل دخالتهای بیمحاسبه و کنترلنشده بشرند. به همین دلیل در مواجهه با فنسالاران تکنوکرات و آبسالاران سدساز باید با قاطعیت در سمت محیط زیست ایستاد تا اینکه تن به چنین توجیهاتی داد که «سد مثل چاقو است» یا «عملکردی چون عمل جراحی دارد». به قیاس هم که باشد، سد برای طبیعت مانند تبر برای درخت است.
ازاینرو در این روزهای پس از سیلاب، نباید مقهور فضاسازی رسانهای شد و در حالت تدافعی قرار گرفت و در زمین کارتلهای سد و انتقال آب و متخصصان تکبُعدی مدافع آن محصور شد. تأکید ما بر وجه عام محیط زیست به عنوان میراثی از گذشته برای آیندگان است. پایداری طبیعی و حفظ امکان پیوستگی حیاتِ باکیفیت اولویت اصلی فعالان محیط زیست است. نباید در مقابل هجمههای بهظاهر فنی و خیرخواهانه به لاک دفاعی فرورفت. باید با زبان مستدل و منطقی همچنان به نقد رادیکال کلانسازههای مخرب و رویکردهای صرفا سختافزاری ادامه داد. این متخصصان و مهندسان هستند که باید برمبنای ملاحظات زیستمحیطی محکم و برمبنای ادعای مغرورانه و شعار معروف مهندسان که «یا راهی خواهیم ساخت یا راهی خواهیم یافت»، ساختارِ توسعهای کمتر مخرب را برپا کنند.
وادادن و واگذارکردن عرصه به فنسالار تکنوکرات و چشمپوشی از دانش ژرف و کلگرای محیطزیستی، به تجدید وسعت و شدت بحرانی خواهد انجامید که تاکنون به دست کارتلهای اقتصادی و با کمک مشاورهای فنی و گروههای مطالعاتی مهندسی، سرزمین ایران را درگیر کرده و موجب مسیر بیبازگشتی در اضمحلال محیط زیست و بحران آب شده است. عدم شفافیت در شیوههای تصمیمگیری درباره این طرحها که عمدتا ناشی از چانهزنیهای پنهانی گروههای سیاسی «منطقهگرا» و محفلهای اقتصادی حامی آنها است همواره مشروعیت این طرحها را با چالش جدی مواجه کرده است. مشارکتنکردن جوامع محلی در تصمیمگیریها منافع ذاتی آنها در بومزیستشان را
ضایع میکند.
مهندسان و متخصصان، با دانش محدود، تکبعدی و تکین، فقط بخشی از ساختار برنامهای جامع در حوزه آنچه مارکس متابولیسم انسان و طبیعت مینامد، هستند. تسلط، نه بر طبیعت که بر رابطه انسان و طبیعت، آنچنانکه این رابطه به تضمین پویایی و پایایی طبیعت بینجامد، نه امری صرفا تکنولوژیک که نیازمند درک ارگانیسم طبیعت و بهدستآوردن بصیرتی همهجانبه است.
در کنار این باید دانست سدسازی و انتقال آب، هم پیامدهای اقتصادی دارد هم اجتماعی و از پیشرانههای اصلی و تأثیرگذار آن، مناسبات «اقتصاد سیاسی» و «توزیع منافع مالی» میان گروههای وابسته است. فقط چند شرکت خاص از مزایای نجومی ساخت سازههای عظیم منتفع میشوند. تغییر نرخ زمینهای محل اجرای طرح و ایجاد ارزش افزوده و تصاحب آن از رانتهای این طرحها است. تغییر نظام آبیاری طبیعی زمینهای کشاورزی پاییندست و بهدستگرفتن کنترل آبرسانی به زمینهای موجود و ایجاد زمینهای کشاورزی جدید یا امکان احداث صنایع سنگینِ انحصاری با نیاز آبی بالا به یمن ذخیره و انتقال آب از پشت سدها از نتایج و منافع پنهان ساخت سدها است. اینها همه در محاسبات استاتیک و دینامیک و هیدرولوژیک سدها قابل محاسبه نیست و دانشی فراتر میخواهد؛ دانشی که به مدد شوک و تبعات فکری و اجتماعی سیلاب و درگیری مردم مناطق سیلزده با مسائل روزمره و نیز مشکلات اقتصادی و تورم در کنار اغتشاش فضای ناشی از هجمههای آمریکا، اینک به حاشیه رفته است.
در پی شوک ناشی از سیل در لرستان و خوزستان، در فضای بههمریخته حین و پس از هر بحران، جایی که عملکردهای طبیعی و کارکردهای معمول نهادها و نظریهها با وقفه مواجه شده، سازوکارها به سمت برقراری تعادلی مجدد یا بازگرداندن عملکردهای معمول معطوف میشود و در هنگامهای که دلایل بروز سیل و نحوه مدیریت و کنترل و جلوگیری از وقوع سیلاب به بحث مهمی در فضای رسانهای-کارشناسی تبدیل شده است، این گروههای سازمانیافته سازهگرا در حوزه مدیریت آب هستند که به وسعت و شدت بر حضور تهاجمی خود در این فضاها به زبانهای مختلف عامهپسند با ظاهری علمی افزودهاند. این گروههای مشخصا طرفدار ساخت سدها، با القای کاذب پرآبی رودها و آغاز ترسالی در خوزستان و اجرای طرحهای انتقال آب، بهویژه از سرچشمههای کارون با این استدلال میانتهی که آبی اضافه به دریا میریزد و همان آب به شکل سیلاب دردسرساز شده است، بیشتر از این فضای سردرگمی و گیجی استفاده کرده تا گفتمان مغلوب سازهگرا را دوباره با توجیهاتی فنی و به ظاهر انسانی، مانند جلوگیری از کشتهشدن شهروندان در سیل، از زیر ضرب طرفداران محیط زیست خارج کنند و راه بر تداوم این شیوه پولساز و اینبار با
اقبالی عمومی یا چهرهای موجه، بگشایند. اظهارات مقامات بلندپایه در وزارت نیرو، برخی نمایندگان مجلس، بهویژه نمایندگان استانهای مقصد انتقال آب در فلات مرکزی و مدیرانعامل شرکتهای دستاندرکار سدسازی و بازوهای رسانهای آنها درباره سیل و نقش سدها چنین روندی را در بهرهبرداری از فضای پس از بحران آشکار میکند.
نائومی کلاین در کتاب دکترین شوک، ظهور سرمایهداری فاجعه (نشر آگاه، ترجمه: مهرداد شهابی، میرمحمود نبوی) مینویسد: «عملیات شوک و ارعاب شامل هراسآفرینیها، ایجاد مخاطرات و ویرانگریهایی است که برای عامه مردم، نیز عناصر و بخشهای مشخصی از جوامعِ تهدیدکننده ما و مدیران غیر قابل درک است. طبیعت نیز با گردبادها، توفانهای سهمگین، زلزلهها، سیلها، آتشسوزیهای مهارنشدنی، قحطیها، و بیماریها میتواند «شوک و ارعاب» ایجاد کند».
به باور وی، «دکترین شوک» اینسان عمل مىکند: «در اثر فاجعه اصلى (مثلا یک کودتا، حملهای تروریستى، فروپاشى بازار، جنگ، سونامى یا توفان)، یک حالت شوک همگانی بر تمام جمعیت مستولى مىشود. ... فروریختن بمبها، موج ترور، و توفانهاى درهمکوبنده نیز در خدمت سستکردن و بهراهآوردنِ کل جامعه قرار مىگیرد. ... جوامعِ شوکهشده نیز غالبا از چیزهایى که در حالت عادى سرسختانه از آنها محافظت مىکردند دست برمىدارند».
چنین مکانیسمی که با شواهد تاریخی در بسیاری از نقاط جهان مانند دوران حکومت پینوشه در شیلی با موفقیت اجرا شده، در ماههای اخیر در ایران به کار گرفته شده است تا بر زمینهای از پذیرش عمومی و با فروکاهیدن مسئله سیلاب به وجود یا عدم وجود سد یا تونلهای انتقال آب و با نادیدهگرفتن تمام مؤلفههای محیطزیستی و مدیریتی در مدیریت منابع آب، همچنان رویکردهای منسوخ سازهای را در مدیریت منابع آب کارا و تنها راهحل نهایی جلوه دهند. توجیه لزوم ساخت سدهایی بیشتر بر کارون و دز و اجرای طرحهای انتقال آب از سرچشمههای کارون به فلات مرکزی که اخیرا در نامه مجمع نمایندگان استان اصفهان به رئیسجمهور و اظهارات وزیر نیرو در استان اصفهان درباره انتقال آب بهشتآباد مجددا به میان آمده است، از نتایج این مکانیسم است.
نائومی کلاین در ادامه این کتاب، روند استفاده از این مکانیسم را چنین خلاصه میکند: «نشستن در انتظار بحرانی عمده؛ سپس بهحراجنهادن و فروش اجزای دولت به بازیگران بخش خصوصی، درحالیکه شهروندان هنوز از شوک دچار سرگیجهاند؛ و آنگاه، دائمیکردن «اصلاحات» کذایی، با سرعت هرچه تمامتر».
شوک اول، حوادثی مانند جنگ، حملههای تروریستی، کودتا و حوادث طبیعی است. بنگاهها و شرکتهای بزرگ با استفاده از سیاستمداران وابسته به خود، با انجام طرحی برنامهریزیشده و با کاشتن بذر ترس، از بهت و پریشانی و سردرگمی مردم در آن لحظات استفاده کرده و شوک دومی را که چیزی جز تغییرات رادیکال اقتصادی و سیاسی نیست به وجود میآورند. شوک سوم البته چیزی نیست جز برخورد تند با مخالفان اجرای این سیاستها.
کلاین با اشاره به مشاهدات خود در «نیواورلئان» و شوکی که در نتیجه گردباد کاترینا و سیل حاصل از آن به مردم وارد شده بود، این سیل و شوک حاصل از آن را فرصتی برای اجرای سریعتر سیاستهای نولیبرالی در جهت خصوصیسازی بیشتر میداند. سیل باعث خرابی و ازبینرفتن خانههای دولتیای شده بود که سیاهپوستان فقیر نیواورلئان در آنها ساکن بودند. اما سیاستمداران و سرمایهداران از هزینههای انسانی سیل به سود خود بهرهبرداری کردند.
خبری که گرداگرد پناهگاه سیلزدگان میگشت این بود که «ریچارد بیکر»، نماینده برجسته جمهوریخواه این شهر در کنگره، به جمعی از گروههای فشار و اعمال نفوذ پارلمانی گفته بود: «بالاخره کَلَک خونههای دولتی نیواورلئان رو کندیم. ما که خودمون از پس این کار برنمیاومدیم. کار خدا بود». این را مقایسه کنید با تلاشها برای آغاز اجرائیشدن طرحهای انتقال آب، مانند بهشتآباد و ساخت سدهای جدید بر رودهای جاری در خوزستان. هیچ فرصتی برای گروههای ذینفع به خوبی سیلاب خوزستان نمیتوانست مجال طرح دوباره این موضوعات و تحکیم آنها را با همه مخالفتهای پیشینی بدهد. کافی است در گفتار کلاین، خصوصیسازی و اجرای سیاستهای نئولیبرالی را با طرحهای کلانسازهای در مدیریت آب به دست ابرشرکتهای این حوزه جایگزین کرد تا به شباهت رفتاری عاملان و حاملان این طرحها با نظریهپردازانی چون فریدمن پی برد که دوران پینوشه در شیلی را معجزهای برای اجرای سیاستهای بازار آزاد خوانده بود. او سه ماه پس از توفان مرگبار کاترینا در مقالهای در روزنامه «والاستریت ژورنال» نوشت: «بیشتر مدارس نیواورلئان ویران شده و این بچهها در سراسر کشور پخش شدهاند. این در
عین حال که یک تراژدی است از سوی دیگر، فرصتی است برای آنکه نظام آموزشی ایالت بهصورت ریشهای اصلاح شود». به همین شکل ستاد فکری نومحافظهکار «انستیتوی آمریکن اینترپرایز» نیز در اظهارنظر مشابهی بیان کرد: «توفان کاترینا یک روزه به انجام چیزی نائل آمد که اصلاحگران مدارس لوئیزیانا، باوجود سالها تلاش، از انجامش ناتوان بودند». اما معنی و منظور از این «اصلاحات ریشهای» چیزی نبود جز برچیدهشدن مدارس دولتی و جایگزینی آن با نظام خصوصی، تغییر ساختاری که تا پیش از توفان ویرانگر به خواست همگانی و با فشار افکار عمومی ممکن نبود.
اما مسئلهای به غایت حیاتی برای طرفداران محیط زیست به میان میآید؛ اینکه نباید تسلیم ارعابِ بهظاهر کارشناسانه لابی سدساز و محفلهای طرفدار انتقال آب در باب لزوم سدسازی و تونلهای ویرانگر انتقال آب شد. این فضا را گفتار تنزهطلبانه کارشناسانی با این ادعا که سد و تونل انتقال آب یک تکنولوژی یا یک ابزار خنثی است که به نوع عملکرد و استفاده بشر از آن بستگی دارد، تقویت میکند. مهم برای طرفداران محیط زیست خنثیکردن این حملات دامنهدار به شکل منطقی و مستدل است.
باید دانست توسعه همواره مخرب است. هرگونه دستکاری طبیعت از سوی بشر همیشه پیامدهایی اکثرا درازمدت و ناشناخته دارد و آنهایی که مشهودند و کوتاهمدت، بهدلیل دخالتهای بیمحاسبه و کنترلنشده بشرند. به همین دلیل در مواجهه با فنسالاران تکنوکرات و آبسالاران سدساز باید با قاطعیت در سمت محیط زیست ایستاد تا اینکه تن به چنین توجیهاتی داد که «سد مثل چاقو است» یا «عملکردی چون عمل جراحی دارد». به قیاس هم که باشد، سد برای طبیعت مانند تبر برای درخت است.
ازاینرو در این روزهای پس از سیلاب، نباید مقهور فضاسازی رسانهای شد و در حالت تدافعی قرار گرفت و در زمین کارتلهای سد و انتقال آب و متخصصان تکبُعدی مدافع آن محصور شد. تأکید ما بر وجه عام محیط زیست به عنوان میراثی از گذشته برای آیندگان است. پایداری طبیعی و حفظ امکان پیوستگی حیاتِ باکیفیت اولویت اصلی فعالان محیط زیست است. نباید در مقابل هجمههای بهظاهر فنی و خیرخواهانه به لاک دفاعی فرورفت. باید با زبان مستدل و منطقی همچنان به نقد رادیکال کلانسازههای مخرب و رویکردهای صرفا سختافزاری ادامه داد. این متخصصان و مهندسان هستند که باید برمبنای ملاحظات زیستمحیطی محکم و برمبنای ادعای مغرورانه و شعار معروف مهندسان که «یا راهی خواهیم ساخت یا راهی خواهیم یافت»، ساختارِ توسعهای کمتر مخرب را برپا کنند.
وادادن و واگذارکردن عرصه به فنسالار تکنوکرات و چشمپوشی از دانش ژرف و کلگرای محیطزیستی، به تجدید وسعت و شدت بحرانی خواهد انجامید که تاکنون به دست کارتلهای اقتصادی و با کمک مشاورهای فنی و گروههای مطالعاتی مهندسی، سرزمین ایران را درگیر کرده و موجب مسیر بیبازگشتی در اضمحلال محیط زیست و بحران آب شده است. عدم شفافیت در شیوههای تصمیمگیری درباره این طرحها که عمدتا ناشی از چانهزنیهای پنهانی گروههای سیاسی «منطقهگرا» و محفلهای اقتصادی حامی آنها است همواره مشروعیت این طرحها را با چالش جدی مواجه کرده است. مشارکتنکردن جوامع محلی در تصمیمگیریها منافع ذاتی آنها در بومزیستشان را
ضایع میکند.
مهندسان و متخصصان، با دانش محدود، تکبعدی و تکین، فقط بخشی از ساختار برنامهای جامع در حوزه آنچه مارکس متابولیسم انسان و طبیعت مینامد، هستند. تسلط، نه بر طبیعت که بر رابطه انسان و طبیعت، آنچنانکه این رابطه به تضمین پویایی و پایایی طبیعت بینجامد، نه امری صرفا تکنولوژیک که نیازمند درک ارگانیسم طبیعت و بهدستآوردن بصیرتی همهجانبه است.
در کنار این باید دانست سدسازی و انتقال آب، هم پیامدهای اقتصادی دارد هم اجتماعی و از پیشرانههای اصلی و تأثیرگذار آن، مناسبات «اقتصاد سیاسی» و «توزیع منافع مالی» میان گروههای وابسته است. فقط چند شرکت خاص از مزایای نجومی ساخت سازههای عظیم منتفع میشوند. تغییر نرخ زمینهای محل اجرای طرح و ایجاد ارزش افزوده و تصاحب آن از رانتهای این طرحها است. تغییر نظام آبیاری طبیعی زمینهای کشاورزی پاییندست و بهدستگرفتن کنترل آبرسانی به زمینهای موجود و ایجاد زمینهای کشاورزی جدید یا امکان احداث صنایع سنگینِ انحصاری با نیاز آبی بالا به یمن ذخیره و انتقال آب از پشت سدها از نتایج و منافع پنهان ساخت سدها است. اینها همه در محاسبات استاتیک و دینامیک و هیدرولوژیک سدها قابل محاسبه نیست و دانشی فراتر میخواهد؛ دانشی که به مدد شوک و تبعات فکری و اجتماعی سیلاب و درگیری مردم مناطق سیلزده با مسائل روزمره و نیز مشکلات اقتصادی و تورم در کنار اغتشاش فضای ناشی از هجمههای آمریکا، اینک به حاشیه رفته است.