تحزب در ايران طرح كودتا اتهامي بيپاسخ
مهرشاد ايماني : شماره پيشين جستار «تحزب در ايران» با بحث درباره چگونگي تشكيل حزب توده و نقش اين حزب در غائله فرقه دموكرات آذربايجان و در نهايت نوع رويكرد حزب در موضوع ملیشدن صنعت نفت و در انتها كودتاي 28 مرداد آغاز شد و در اين شماره به بازخواني كنشها و واكنشها تا انقلاب اسلامي و در پايان سرنوشت حزب توده در دهه 60 ميپردازيم.
حزب توده پس از كودتا
پس از كودتاي سال 32 فضا آنقدر بر حزب توده بسته بود كه عملا نيروهاي باقيمانده حزب نميتوانستند به فعاليت خود ادامه دهند. البته حزب توانست بخشي از رهبري خود را در داخل حفظ كند؛ چنانكه حسين جودت و نورالدين كيانوري آخرين بقاياي رهبري حزب توده در دوران پس از كودتا بودند كه اين دو نيز پس از دو سال، يعني در سال 34 به مسكو رفتند. در سال 36 با دستور شعبه بينالمللي حزب كمونيست شوروي پلنوم چهارم كميته مركزي حزب تشكيل شد كه در آن افرادي مانند رضا رادمنش، ايرج اسكندري، رضا روستا، حسين جودت، محمود بقراطي، بابازاده، فريدون كشاورز، عبدالصمد كامبخش، نورالدين كيانوري، احمد قاسمي، دكتر فروتن، علياميرخيزي، صمد حكيمي، احسان طبري و عبدالحسين نوشين شركت كردند و كميته مركزي به دو فراكسيوني تقسيم شد كه عليه يكديگر جبهه گرفتند؛ بهنحويكه رادمنش، اسكندري و همفكرانشان جناح كامبخش و كيانوري را به خيانت متهم كردند و شكست حزب را گردن آنها انداختند و فريدون كشاورز اتهاماتي مانند اقدام به ترور شاه، قتل محمد مسعود و قتلهاي درونحزبي را متوجه كامبخش و كيانوري دانست و در مقابل جناح رادمنش، اسكندري را به راستروي، جاهطلبي و
دنبالهروي از بورژوازي ملي (مصدق) متهم كرد.
حزب و روش مصلحتجويانه
چنين اختلافنظرهايي همراه با فضاي داخلي فعاليت حزب را بهشدت با مانع روبهرو كرده بود. از سوي ديگر سران حزب تا انقلاب چندان تمايلی به چالش عميق مانند گروههاي ديگر با نظام وقت نداشتند؛ براي مثال پس از سقوط دولت امينی و نزديكي نسبي نظام پهلوي دوم با شوروي حزب شعار «زندهباد دوستي ايران و شوروي» را سر داد. حزب توده نهتنها در زمان فعاليتهاي قانونياش، بلكه پس از انحلال يك محور اصلي را دنبال ميكرد و آن تأمين منافع دولت شوروي بود و همانطور كه در شماره پيشين اين جستار آمد، مشخصا در موضوع اعطاي نفت شمال منافع شوروي را تأمين ميكردند. از زمان انحلال تا انقلاب نيز چنين رويكردي حاكم بود و حتي اگر در فعاليتهاي انتقادي و سپس انقلابي مشاركتي داشتند تحت فرمان دولت شوروي به فعاليت خود ميپرداختند. مشخصا زماني كه شاه بنا داشت اصلاحات ارضي را ايجاد كند، حزب توده با امپرياليستيخواندن اين اصلاحات عليه آن تاختند و اين در حالي بود كه حتي اگر اصلاحات ارضي بر اساس تفكر آمريكاييها شكل گرفته بود، اما هدفش جلوگيري از بحرانهاي اقتصادي و اجتماعي در ايران و پايانبخشيدن به نفوذ مالكان بزرگ بود. شايد اعضاي حزب چنين موضوعي را
ميدانستند، اما بر اساس يك ايدئولوژي مشخص؛ يعني نفي غرب و تأييد شوروي با اصلاحات ارضي مخالف بودند. همين رويكرد مصلحتجويانه باعث شد تا وقتي قيام 15 خرداد سال 42 شكل گرفت، ميان اعضاي حزب اختلافات بسياري ايجاد شود، زيرا برخي بر اساس باور پيشين و نفي اصلاحات ارضي از قيام 15 خرداد دفاع ميكردند و برخي ديگر به دليل آنكه در آن ايام موافقتنامه اقتصادي ميان ايران و شوروي امضا شده بود، ناگهان در يك چرخش عجيب سياستهاي اصلاحي شاه را تأييد كردند و اين سياستها را باعث «افزايش علاقه نسبي دهقانان به ثمرات كارهاي خود» دانستند. طبري دراينباره در مجله دنيا نوشت: «رفرمهای رژیم، خود محصول وضع جهان و ایران است. تحول متناسب قوا به سوی سوسیالیسم و به زیان امپریالیسم، قدرت روزافزون سوسیالیسم و ضعف فزاینده امپریالیسم، دستاوردهای جنبشهای رهاییبخش ضدامپریالیستی در کشورهای جهانسوم، تحولات منطقه خاورمیانه، مبارزات طولانی مردم ایران در دوران پس از جنگ دوم و در پیشاپیش آن حزب توده ایران، هیئت حاکمه ایران را وادار کرد که دست به رفرمهایی در جهت اصلاح ارضی و صنعتیکردن کشور و نیز بهبود در روابط با کشورهای سوسیالیستی بزند». اين
موضع حزب توده در شرايطي اتخاذ شد كه سنگبناهاي نخستين انقلاب داشت شكل ميگرفت. درواقع دفاع حزب توده از شاه يا انقلاب هر دو بر اساس خواستهها و نيازهاي دولت حاكمه شوروي بود و به همين دليل بسياري از نيروهاي اين حزب خاصه جوانان راه جدايي را در پيش گرفتند و احزاب متعدد چپگرا با تفاوت ديدگاههاي جدي با حزب توده در مسير انقلاب فعاليت كردند. شايد بتوان رويكردهاي دوگانه و بعضا چندگانه حزبي، تمايل نهفته حزب به الحاق دستكم بخشهايي از ايران به شوروي و تسامح با رژيم حاكم را از عوامل جدايي نيروهاي حزب توده دانست.
پس از انقلاب
روش حزب توده پس از انقلاب نيز همان روشي بود كه طي سالهاي متمادي ديده شده بود. حزب توده وقتي مطالبات مردم را ضد فساد مالي دربار دريافت، بهسرعت ليبراليسم را به معنای خيانت و ضدانقلابيبودن معرفي كرد و به صورت آشكار دولت موقت را نماينده امپرياليسم معرفي كرد. در كنار چنين رويكردي وقتي دريافت كه اسلامگرايي گفتمان غالب جامعه است، خود را مدافع حكومت اسلامي نماياند و حتي صادق خلخالی را بهعنوان نامزد مورد حمايت حزب در انتخابات معرفي كرد و حتي تودهایها از پیشنهاد «جمهوری اسلامی» موردنظر امام در برابر «جمهوری دموکراتیک» مطرحشده از سوي مهندس بازرگان از پيشنهاد جمهوري اسلامي حمايت كردند.
از ابتدا معلوم بود كه براي ايشان دفاع از اسلاميت نظام تنها يك راهبرد استراتژيك براي بقا در قدرت سياسي است.
روايت كيانوري در ماجراي دفاع از خلخالي
كيانوري در جلسات هفتگی پرسش و پاسخ که اوایل انقلاب برگزار ميشد، در پاسخ به اين پرسش كه علت حمايت حزب توده از خلخالي چيست، گفته بود: «خلخالی خدمات پرارزشی در زمینه قلعوقمع ضد انقلاب، جنایتکاران و سرسپردگان رژیم گذشته دارد. ما زمانی گفتیم به خلخالی رأی میدهیم که کار او، بهعنوان دادستان کل انقلاب، جنبههای مثبت فراوانی داشت. او با شجاعتی بینظیر، چندصد نفر از مهمترین مهرههای امپریالیسم را به جوخه اعدام سپرد و با این کار، صدها بار حکم اعدام خود را نیز از سوی ضد انقلاب صادر کرد؛ چون میزان کینه و خصومت ضد انقلاب به او، به همان اندازهای است که از او ضربه خوردهاند. ضد انقلاب این ضربهها را فراموش نمیکند و اگر بتواند انتقام میگیرد. ما در آن زمان، از چنین شخصی -که بعدها بر اثر فشار و توطئه ضد انقلاب و گروهها و جناحهای سازشکاری مانند بازرگانها و... از کار برکنار شد- این تجلیل سیاسی را به عمل آوردهایم. کار ما، تجلیل از احکام دادگاههای انقلاب علیه مهمترین مهرههای جنایتکار رژیم سرنگونشده شاه و امپریالیسم در ایران بوده است. کار سازمانها و احزاب سیاسی معتقد به سوسیالیسم علمی، پیشگویی کارهای
افراد نیست. این ایراد هم درست در شمار همان ایرادهای جزئی و بچگانهای است که قبلا از آنها سخن گفتیم. ما با انسانها هرگز بهعنوان پدیدهای مطلق، ساکن و بیتغییر برخورد نمیکنیم. ما درباره هر فرد یا شخصیتی، در هر مرحله تاریخی، همانطور قضاوت میکنیم که هست. هیچ سند و مدرکی هم نمیدهیم که قضاوت امروز ما قضاوتی ابدی است و هیچکس حق ندارد در تاریخ عوض شود! ما برای خودمان چنین سندی صادر نمیکنیم؛ چه برسد برای دیگران. در رهبری حزب خود ما، چندتایی بودند که خیانت کردند، ضعف نشان دادند و دچار فساد شدند. مگر در میان چریکها، مائوییستها و گروههای دیگر از این نمونهها پیدا نشده است؟ از این پدیدهها در تمام گروهها، سازمانها و احزاب بسیار میتوان یافت. در میان آنها نیز کسانی که ضعف نشان دادهاند یا خیانت کردهاند، فراوان بوده است».
راهبرد استراتژيك
تودهايها تصور ميكردند با تشدید جنبه ضدآمریکايي انقلاب، در شرایط آرایش قوای بینالمللی و وضعیت سیاسی-جغرافیایی ایران و روش دوستانه شوروی، جمهوری اسلامی راهی جز آن نخواهد داشت که بهتدریج به سوی جبهه ضدامپریالیستی کشیده شود. تصور این بود که مبارزه ضدامپریالیستی و نزدیکی بیشتر با شوروی، به تفاهم و نزدیکی جمهوری اسلامی با حزب خواهد انجامید و در اين مسير، نورالدين كيانوري بيش از ديگر اعضاي حزب كوشيد و همه اينها در حالي بود که رهبر فقيد انقلاب در پاسخ به استفتایی گفته بود: «من صریحا اعلام میکنم از این دستهجات چه کمونیست، چه مارکسیست و تفرقهاندازان به هر اسم و رسمی باشد، متنفرم و بیزارم و آنها را خائن به مملکت و مذهب میدانم» (پیام انقلاب جلد اول ص۱۶۸). آنها حتي پيش از تسخير سفارت آمريكا به دست نيروهاي خطامامي، به سفارتخانه اين كشور حمله كردند و آنجا را به تسخير خود درآوردند كه نيروهاي كميته بهسرعت آنها را از محوطه سفارت بيرون راندند. همه اينها در حالي بود كه در همان ايام، حزب توده با دولت شوروي ارتباط نزديكی داشت و بعيد است از لحاظ معنايي دولت شوروي و به تبع آن حزب توده، به اسلامگرايي روي آورده بودند!
اگر چنين نبود -كه بيترديد نبود- حزب توده از اسلامگرايي هدفي جز تحكيم قدرت سياسي خود دنبال نميكرد.
سرنوشت حزب
مواضع استراتژيك حزب توده نتوانست باعث تحكيم رابطه اسلامگرايان و تودهايها شود و آنها در اواخر سال 61 و اوايل سال 62 به اتهام طرح كودتا دستگير شدند. ارتباط حزب توده با شوروي امری واضح بود؛ اما هيچگاه ثابت نشد كه آنها قصد كودتا عليه نظام جمهوري اسلامي را داشتهاند. چند ماه پس از دستگيري اعضا، تعدادي از سران حزب اعتراف کردند كه در نحوه اخذ آن اعترافها، بحثهاي زيادي وجود دارد. اولین برنامه از این سری اعترافها در اردیبهشت ۱۳۶۲ با حضور کیانوری و بهآذین برگزار شد. كيانوري در آن جلسه گفت حزب توده از آغاز تأسیس در سال ۱۳۲۰ تابهحال، ابزاری برای جاسوسی و خیانت بوده است. هشت عضو دیگر کمیته مرکزی ازجمله محمدعلی عمویی، زندانی سیاسی مشهور که ۲۴ سال را در زندان حکومت پهلوی گذرانده بود نیز در برنامههای بعدی بر پرده تلویزیون ظاهر شدند و به نفی خود پرداختند و اعترافاتی مشابه کردند. در میانه بازجوییها، تقی کیمنش و ۱3 نفر دیگر از اعضای حزب درگذشتند و ازاینرو در میزگردهای تلویزیونی دیده نشدند. در اواخر سال 62، 10 نفر از متهمان در دادگاه ویژه نظامی به رياست محمد محمدی ریشهری حضور یافتند. در میان متهمان، چند فرد
شاخص ازجمله بهرام افضلی، هوشنگ عطاریان، بیژن کبیری، حسن آذرفر، رحیم شمس، سیفالله غیاثوند و ابوالقاسم افرایی وجود داشتند. در آن دادگاه، افضلی اتهام جاسوسی را رد کرد و گفت پس از دستگیری از وجود چنین فعالیتهایی خبردار شده است. در نهايت، افضلی، سرهنگ عطاریان، کبیری و آذرفر در بهمن سال ۱۳۶۳ اعدام شدند و ۱۹ نفر ديگر نیز به حبس رفتند. هاشمیرفسنجانی بعدها در مصاحبهای با روزنامه همشهری عنوان كرد بهتر بود برخورد با حزب توده و اعدام اعضای آن انجام نمیشد. او در این مصاحبه گفت: «اگر آن کار را نمیکردیم، بهتر بود. ما حزب توده را زیر نظر داشتیم. من برای این حرف که آنها به فکر کودتا بودند، دلیلی پیدا نکردم». كيانوري نیز پس از سالها حبس به حصر خانگي رفت و در ۱۴ آبان ۱۳۷۸ درگذشت. دو نكته در بازخواني سرنوشت حزب توده مهم به نظر ميرسد؛ نخست آنكه اثبات كودتاي اعضاي حزب توده، همواره محل ابهام است و دوم آنكه چرا كيانوري كه مسئوليت اصلي حزب پس از انقلاب را بر عهده داشت، مانند برخي از اعضا با حكم اعدام مواجه نشد. بههررو بحثهاي فراوانی درباره نوع رويكرد كيانوري در دوران محكوميتش وجود دارد كه هنوز لاينحل باقي مانده است.
هرچه بود، حزب توده با چنين رويدادهايي، در تمام ابعاد در ايران از بين رفت؛ هرچند هنوز فعاليتهايي در خارج از ايران انجام ميدهد.
حوادث 30 تير به روايت يك شاهد عيني
محمود نكوروح
بعد از انقلاب مشروطه با کودتای رضاشاه و سیدضیا روبهرو شدیم و در آن بستر محدود عدهای به سمت كمونیستشدن سوق پيدا كردند و بعد از تبعيد رضاشاه این حزب در زمان اشغال امكان رشد بيشتري يافت؛ بهنحويكه بارها در سایه نیروهای روسی راهپیمایی به راه انداخت تا آنكه نيروهاي اين حزب در زمان دولت ملی دکتر مصدق در فضاي باز سياسي تظاهراتهاي خشني را ترتيب دادند كه با ورود پليس و ارتش مواجه شد و حتي در 23 تير سال32 در زدوخورد با پلیس علاوه بر آنكه خودشان تلفات زيادي دادند، حدود 50 نفر از نيروهاي پلیس را با سنگ و چوب مجروح كردند و حتي با آجري بر سر سرهنگ نوریشاد كوبيدند كه در نتيجه اين اقدام او كشته شد. از سوي ديگر هنگام ورود هریمن به ايران برای حل مسئله نفت، تظاهرات خونینی به راه انداختند و با روزنامههای فراوانشان مصدق را عامل امپریالیسم و جلاد معرفی کردند؛ درحالیکه مشخص بود كه فرماندهی نیروهای شهربانی و ارتش برعهده شاه است. در خیابان استانبول هرشب زدوخورد بین دانشجویان و دانشآموزان ملی با پرتقالفروشان آذری که وابسته به حزب توده بودند، شكل ميگرفت تا آنكه دانشآموزی با نام طالقانی با ضربههای زنجیر و چوب کشته شد. آیا اینها همان «لومپن پرولتاریا» که مارکس میگوید، نبودند؟ حتی یکی، دو بار احزابی چون حزب ایران را در خیابان شاهآباد به آتش کشیدند یا افرادی از حزب ایران که با ماشین و بلندگو براي تبليغ به دروازه غار رفته بودند، با سروكله باندپیچیشده به خانه برگشتند. مایه تعجب است در زمانیکه سوسیالیستهای خداپرست با حزب ایران که آنهم سوسیالیست بود، ائتلاف کرده بودند، شاید حزب توده آنها را رقیب خود میدانست و دیدیم كه حزب توده هم شعبانبیمخهای خود را داشت.قيام 30 تير در واقع انقلاب نسل جوان در برابر شاه بود. در همان ايام بود كه حزب توده تلاشهاي خود را بالا برد زيرا مصدق با كسب اختياراتي از مجلس به برنامههاي چپگرايانهاي مانند سهيمكردن كشاورزان، ايجاد كانون وكلا و... پرداخت كه در نهايت حزب توده بزرگترين راهپيمايي را متشكل از كارگران كورهپزخانهها دقيقا يكهفته پيش از كودتا راه انداخت كه تا ميدان بهارستان و خيابان استانبول گسترش يافت و باعث بهوحشتافتادن طبقه متوسط و حتي انگليس و آمريكا شد. وقتي سرهنگ قربانفر در سهراه ضرابخانه تهران فرمانده تانك بود، با كيانوري تماس گرفت و خواست كه با نظر حزب توده عليه كودتا عمل كند كه پاسخ شنيد: «مصدق و زاهدی هر دو از بورژوازی ایراناند و برای ما فرقی نمیکنند». در مقابل اداره راديو در حوالي سيدخندان، سرهنگ مأموران گفت: «وقتی حزب در برابر کودتا موضعگیری نکرد، حتما با کودتا موافق است».واقعيت اين است كه كودتای 28 مرداد نسل ما را به ناکجاآبادها پرتاب کرد که يكي از دلايل آن نوع نگاه چپ حاكم در آن زمان بود؛ نگاهي كه در شوروي به استالینیسم و در نهايت فئودالیسم صنعتی رسيد و حتي آن فضاي عمومي در جهان به جايي رسيد كه آلن تورن، جامعهشناس فرانسوی و بیشتر اعضای حزب توده و... اسیر آن گفتمان شدند که بعدها فهمیدند همهاش اشتباه بوده است و فراتر از اينها حتي در زمان دولت ملي تا انقلاب اسلامي هم اين نوع نگاه لطمات زيادي را به جامعه ايران وارد كرد؛ چنانكه آن تفكر در نهايت به تجزيه در ايران و خاصه به تمايل براي جدايي كردستان و آذربايجان رسيد. با استناد به خاطرات عنایتالله رضا، افسر خلباني كه به فرقه دموكرات آذربايجان پيوسته بود و هنگام فروپاشي فرقه به آن سوي مرز گريخته بود گفت: «ما الاغها خیال کردیم آنجا بهشت است!».
محمود نكوروح
بعد از انقلاب مشروطه با کودتای رضاشاه و سیدضیا روبهرو شدیم و در آن بستر محدود عدهای به سمت كمونیستشدن سوق پيدا كردند و بعد از تبعيد رضاشاه این حزب در زمان اشغال امكان رشد بيشتري يافت؛ بهنحويكه بارها در سایه نیروهای روسی راهپیمایی به راه انداخت تا آنكه نيروهاي اين حزب در زمان دولت ملی دکتر مصدق در فضاي باز سياسي تظاهراتهاي خشني را ترتيب دادند كه با ورود پليس و ارتش مواجه شد و حتي در 23 تير سال32 در زدوخورد با پلیس علاوه بر آنكه خودشان تلفات زيادي دادند، حدود 50 نفر از نيروهاي پلیس را با سنگ و چوب مجروح كردند و حتي با آجري بر سر سرهنگ نوریشاد كوبيدند كه در نتيجه اين اقدام او كشته شد. از سوي ديگر هنگام ورود هریمن به ايران برای حل مسئله نفت، تظاهرات خونینی به راه انداختند و با روزنامههای فراوانشان مصدق را عامل امپریالیسم و جلاد معرفی کردند؛ درحالیکه مشخص بود كه فرماندهی نیروهای شهربانی و ارتش برعهده شاه است. در خیابان استانبول هرشب زدوخورد بین دانشجویان و دانشآموزان ملی با پرتقالفروشان آذری که وابسته به حزب توده بودند، شكل ميگرفت تا آنكه دانشآموزی با نام طالقانی با ضربههای زنجیر و چوب کشته شد. آیا اینها همان «لومپن پرولتاریا» که مارکس میگوید، نبودند؟ حتی یکی، دو بار احزابی چون حزب ایران را در خیابان شاهآباد به آتش کشیدند یا افرادی از حزب ایران که با ماشین و بلندگو براي تبليغ به دروازه غار رفته بودند، با سروكله باندپیچیشده به خانه برگشتند. مایه تعجب است در زمانیکه سوسیالیستهای خداپرست با حزب ایران که آنهم سوسیالیست بود، ائتلاف کرده بودند، شاید حزب توده آنها را رقیب خود میدانست و دیدیم كه حزب توده هم شعبانبیمخهای خود را داشت.قيام 30 تير در واقع انقلاب نسل جوان در برابر شاه بود. در همان ايام بود كه حزب توده تلاشهاي خود را بالا برد زيرا مصدق با كسب اختياراتي از مجلس به برنامههاي چپگرايانهاي مانند سهيمكردن كشاورزان، ايجاد كانون وكلا و... پرداخت كه در نهايت حزب توده بزرگترين راهپيمايي را متشكل از كارگران كورهپزخانهها دقيقا يكهفته پيش از كودتا راه انداخت كه تا ميدان بهارستان و خيابان استانبول گسترش يافت و باعث بهوحشتافتادن طبقه متوسط و حتي انگليس و آمريكا شد. وقتي سرهنگ قربانفر در سهراه ضرابخانه تهران فرمانده تانك بود، با كيانوري تماس گرفت و خواست كه با نظر حزب توده عليه كودتا عمل كند كه پاسخ شنيد: «مصدق و زاهدی هر دو از بورژوازی ایراناند و برای ما فرقی نمیکنند». در مقابل اداره راديو در حوالي سيدخندان، سرهنگ مأموران گفت: «وقتی حزب در برابر کودتا موضعگیری نکرد، حتما با کودتا موافق است».واقعيت اين است كه كودتای 28 مرداد نسل ما را به ناکجاآبادها پرتاب کرد که يكي از دلايل آن نوع نگاه چپ حاكم در آن زمان بود؛ نگاهي كه در شوروي به استالینیسم و در نهايت فئودالیسم صنعتی رسيد و حتي آن فضاي عمومي در جهان به جايي رسيد كه آلن تورن، جامعهشناس فرانسوی و بیشتر اعضای حزب توده و... اسیر آن گفتمان شدند که بعدها فهمیدند همهاش اشتباه بوده است و فراتر از اينها حتي در زمان دولت ملي تا انقلاب اسلامي هم اين نوع نگاه لطمات زيادي را به جامعه ايران وارد كرد؛ چنانكه آن تفكر در نهايت به تجزيه در ايران و خاصه به تمايل براي جدايي كردستان و آذربايجان رسيد. با استناد به خاطرات عنایتالله رضا، افسر خلباني كه به فرقه دموكرات آذربايجان پيوسته بود و هنگام فروپاشي فرقه به آن سوي مرز گريخته بود گفت: «ما الاغها خیال کردیم آنجا بهشت است!».
مهرشاد ايماني : شماره پيشين جستار «تحزب در ايران» با بحث درباره چگونگي تشكيل حزب توده و نقش اين حزب در غائله فرقه دموكرات آذربايجان و در نهايت نوع رويكرد حزب در موضوع ملیشدن صنعت نفت و در انتها كودتاي 28 مرداد آغاز شد و در اين شماره به بازخواني كنشها و واكنشها تا انقلاب اسلامي و در پايان سرنوشت حزب توده در دهه 60 ميپردازيم.
حزب توده پس از كودتا
پس از كودتاي سال 32 فضا آنقدر بر حزب توده بسته بود كه عملا نيروهاي باقيمانده حزب نميتوانستند به فعاليت خود ادامه دهند. البته حزب توانست بخشي از رهبري خود را در داخل حفظ كند؛ چنانكه حسين جودت و نورالدين كيانوري آخرين بقاياي رهبري حزب توده در دوران پس از كودتا بودند كه اين دو نيز پس از دو سال، يعني در سال 34 به مسكو رفتند. در سال 36 با دستور شعبه بينالمللي حزب كمونيست شوروي پلنوم چهارم كميته مركزي حزب تشكيل شد كه در آن افرادي مانند رضا رادمنش، ايرج اسكندري، رضا روستا، حسين جودت، محمود بقراطي، بابازاده، فريدون كشاورز، عبدالصمد كامبخش، نورالدين كيانوري، احمد قاسمي، دكتر فروتن، علياميرخيزي، صمد حكيمي، احسان طبري و عبدالحسين نوشين شركت كردند و كميته مركزي به دو فراكسيوني تقسيم شد كه عليه يكديگر جبهه گرفتند؛ بهنحويكه رادمنش، اسكندري و همفكرانشان جناح كامبخش و كيانوري را به خيانت متهم كردند و شكست حزب را گردن آنها انداختند و فريدون كشاورز اتهاماتي مانند اقدام به ترور شاه، قتل محمد مسعود و قتلهاي درونحزبي را متوجه كامبخش و كيانوري دانست و در مقابل جناح رادمنش، اسكندري را به راستروي، جاهطلبي و
دنبالهروي از بورژوازي ملي (مصدق) متهم كرد.
حزب و روش مصلحتجويانه
چنين اختلافنظرهايي همراه با فضاي داخلي فعاليت حزب را بهشدت با مانع روبهرو كرده بود. از سوي ديگر سران حزب تا انقلاب چندان تمايلی به چالش عميق مانند گروههاي ديگر با نظام وقت نداشتند؛ براي مثال پس از سقوط دولت امينی و نزديكي نسبي نظام پهلوي دوم با شوروي حزب شعار «زندهباد دوستي ايران و شوروي» را سر داد. حزب توده نهتنها در زمان فعاليتهاي قانونياش، بلكه پس از انحلال يك محور اصلي را دنبال ميكرد و آن تأمين منافع دولت شوروي بود و همانطور كه در شماره پيشين اين جستار آمد، مشخصا در موضوع اعطاي نفت شمال منافع شوروي را تأمين ميكردند. از زمان انحلال تا انقلاب نيز چنين رويكردي حاكم بود و حتي اگر در فعاليتهاي انتقادي و سپس انقلابي مشاركتي داشتند تحت فرمان دولت شوروي به فعاليت خود ميپرداختند. مشخصا زماني كه شاه بنا داشت اصلاحات ارضي را ايجاد كند، حزب توده با امپرياليستيخواندن اين اصلاحات عليه آن تاختند و اين در حالي بود كه حتي اگر اصلاحات ارضي بر اساس تفكر آمريكاييها شكل گرفته بود، اما هدفش جلوگيري از بحرانهاي اقتصادي و اجتماعي در ايران و پايانبخشيدن به نفوذ مالكان بزرگ بود. شايد اعضاي حزب چنين موضوعي را
ميدانستند، اما بر اساس يك ايدئولوژي مشخص؛ يعني نفي غرب و تأييد شوروي با اصلاحات ارضي مخالف بودند. همين رويكرد مصلحتجويانه باعث شد تا وقتي قيام 15 خرداد سال 42 شكل گرفت، ميان اعضاي حزب اختلافات بسياري ايجاد شود، زيرا برخي بر اساس باور پيشين و نفي اصلاحات ارضي از قيام 15 خرداد دفاع ميكردند و برخي ديگر به دليل آنكه در آن ايام موافقتنامه اقتصادي ميان ايران و شوروي امضا شده بود، ناگهان در يك چرخش عجيب سياستهاي اصلاحي شاه را تأييد كردند و اين سياستها را باعث «افزايش علاقه نسبي دهقانان به ثمرات كارهاي خود» دانستند. طبري دراينباره در مجله دنيا نوشت: «رفرمهای رژیم، خود محصول وضع جهان و ایران است. تحول متناسب قوا به سوی سوسیالیسم و به زیان امپریالیسم، قدرت روزافزون سوسیالیسم و ضعف فزاینده امپریالیسم، دستاوردهای جنبشهای رهاییبخش ضدامپریالیستی در کشورهای جهانسوم، تحولات منطقه خاورمیانه، مبارزات طولانی مردم ایران در دوران پس از جنگ دوم و در پیشاپیش آن حزب توده ایران، هیئت حاکمه ایران را وادار کرد که دست به رفرمهایی در جهت اصلاح ارضی و صنعتیکردن کشور و نیز بهبود در روابط با کشورهای سوسیالیستی بزند». اين
موضع حزب توده در شرايطي اتخاذ شد كه سنگبناهاي نخستين انقلاب داشت شكل ميگرفت. درواقع دفاع حزب توده از شاه يا انقلاب هر دو بر اساس خواستهها و نيازهاي دولت حاكمه شوروي بود و به همين دليل بسياري از نيروهاي اين حزب خاصه جوانان راه جدايي را در پيش گرفتند و احزاب متعدد چپگرا با تفاوت ديدگاههاي جدي با حزب توده در مسير انقلاب فعاليت كردند. شايد بتوان رويكردهاي دوگانه و بعضا چندگانه حزبي، تمايل نهفته حزب به الحاق دستكم بخشهايي از ايران به شوروي و تسامح با رژيم حاكم را از عوامل جدايي نيروهاي حزب توده دانست.
پس از انقلاب
روش حزب توده پس از انقلاب نيز همان روشي بود كه طي سالهاي متمادي ديده شده بود. حزب توده وقتي مطالبات مردم را ضد فساد مالي دربار دريافت، بهسرعت ليبراليسم را به معنای خيانت و ضدانقلابيبودن معرفي كرد و به صورت آشكار دولت موقت را نماينده امپرياليسم معرفي كرد. در كنار چنين رويكردي وقتي دريافت كه اسلامگرايي گفتمان غالب جامعه است، خود را مدافع حكومت اسلامي نماياند و حتي صادق خلخالی را بهعنوان نامزد مورد حمايت حزب در انتخابات معرفي كرد و حتي تودهایها از پیشنهاد «جمهوری اسلامی» موردنظر امام در برابر «جمهوری دموکراتیک» مطرحشده از سوي مهندس بازرگان از پيشنهاد جمهوري اسلامي حمايت كردند.
از ابتدا معلوم بود كه براي ايشان دفاع از اسلاميت نظام تنها يك راهبرد استراتژيك براي بقا در قدرت سياسي است.
روايت كيانوري در ماجراي دفاع از خلخالي
كيانوري در جلسات هفتگی پرسش و پاسخ که اوایل انقلاب برگزار ميشد، در پاسخ به اين پرسش كه علت حمايت حزب توده از خلخالي چيست، گفته بود: «خلخالی خدمات پرارزشی در زمینه قلعوقمع ضد انقلاب، جنایتکاران و سرسپردگان رژیم گذشته دارد. ما زمانی گفتیم به خلخالی رأی میدهیم که کار او، بهعنوان دادستان کل انقلاب، جنبههای مثبت فراوانی داشت. او با شجاعتی بینظیر، چندصد نفر از مهمترین مهرههای امپریالیسم را به جوخه اعدام سپرد و با این کار، صدها بار حکم اعدام خود را نیز از سوی ضد انقلاب صادر کرد؛ چون میزان کینه و خصومت ضد انقلاب به او، به همان اندازهای است که از او ضربه خوردهاند. ضد انقلاب این ضربهها را فراموش نمیکند و اگر بتواند انتقام میگیرد. ما در آن زمان، از چنین شخصی -که بعدها بر اثر فشار و توطئه ضد انقلاب و گروهها و جناحهای سازشکاری مانند بازرگانها و... از کار برکنار شد- این تجلیل سیاسی را به عمل آوردهایم. کار ما، تجلیل از احکام دادگاههای انقلاب علیه مهمترین مهرههای جنایتکار رژیم سرنگونشده شاه و امپریالیسم در ایران بوده است. کار سازمانها و احزاب سیاسی معتقد به سوسیالیسم علمی، پیشگویی کارهای
افراد نیست. این ایراد هم درست در شمار همان ایرادهای جزئی و بچگانهای است که قبلا از آنها سخن گفتیم. ما با انسانها هرگز بهعنوان پدیدهای مطلق، ساکن و بیتغییر برخورد نمیکنیم. ما درباره هر فرد یا شخصیتی، در هر مرحله تاریخی، همانطور قضاوت میکنیم که هست. هیچ سند و مدرکی هم نمیدهیم که قضاوت امروز ما قضاوتی ابدی است و هیچکس حق ندارد در تاریخ عوض شود! ما برای خودمان چنین سندی صادر نمیکنیم؛ چه برسد برای دیگران. در رهبری حزب خود ما، چندتایی بودند که خیانت کردند، ضعف نشان دادند و دچار فساد شدند. مگر در میان چریکها، مائوییستها و گروههای دیگر از این نمونهها پیدا نشده است؟ از این پدیدهها در تمام گروهها، سازمانها و احزاب بسیار میتوان یافت. در میان آنها نیز کسانی که ضعف نشان دادهاند یا خیانت کردهاند، فراوان بوده است».
راهبرد استراتژيك
تودهايها تصور ميكردند با تشدید جنبه ضدآمریکايي انقلاب، در شرایط آرایش قوای بینالمللی و وضعیت سیاسی-جغرافیایی ایران و روش دوستانه شوروی، جمهوری اسلامی راهی جز آن نخواهد داشت که بهتدریج به سوی جبهه ضدامپریالیستی کشیده شود. تصور این بود که مبارزه ضدامپریالیستی و نزدیکی بیشتر با شوروی، به تفاهم و نزدیکی جمهوری اسلامی با حزب خواهد انجامید و در اين مسير، نورالدين كيانوري بيش از ديگر اعضاي حزب كوشيد و همه اينها در حالي بود که رهبر فقيد انقلاب در پاسخ به استفتایی گفته بود: «من صریحا اعلام میکنم از این دستهجات چه کمونیست، چه مارکسیست و تفرقهاندازان به هر اسم و رسمی باشد، متنفرم و بیزارم و آنها را خائن به مملکت و مذهب میدانم» (پیام انقلاب جلد اول ص۱۶۸). آنها حتي پيش از تسخير سفارت آمريكا به دست نيروهاي خطامامي، به سفارتخانه اين كشور حمله كردند و آنجا را به تسخير خود درآوردند كه نيروهاي كميته بهسرعت آنها را از محوطه سفارت بيرون راندند. همه اينها در حالي بود كه در همان ايام، حزب توده با دولت شوروي ارتباط نزديكی داشت و بعيد است از لحاظ معنايي دولت شوروي و به تبع آن حزب توده، به اسلامگرايي روي آورده بودند!
اگر چنين نبود -كه بيترديد نبود- حزب توده از اسلامگرايي هدفي جز تحكيم قدرت سياسي خود دنبال نميكرد.
سرنوشت حزب
مواضع استراتژيك حزب توده نتوانست باعث تحكيم رابطه اسلامگرايان و تودهايها شود و آنها در اواخر سال 61 و اوايل سال 62 به اتهام طرح كودتا دستگير شدند. ارتباط حزب توده با شوروي امری واضح بود؛ اما هيچگاه ثابت نشد كه آنها قصد كودتا عليه نظام جمهوري اسلامي را داشتهاند. چند ماه پس از دستگيري اعضا، تعدادي از سران حزب اعتراف کردند كه در نحوه اخذ آن اعترافها، بحثهاي زيادي وجود دارد. اولین برنامه از این سری اعترافها در اردیبهشت ۱۳۶۲ با حضور کیانوری و بهآذین برگزار شد. كيانوري در آن جلسه گفت حزب توده از آغاز تأسیس در سال ۱۳۲۰ تابهحال، ابزاری برای جاسوسی و خیانت بوده است. هشت عضو دیگر کمیته مرکزی ازجمله محمدعلی عمویی، زندانی سیاسی مشهور که ۲۴ سال را در زندان حکومت پهلوی گذرانده بود نیز در برنامههای بعدی بر پرده تلویزیون ظاهر شدند و به نفی خود پرداختند و اعترافاتی مشابه کردند. در میانه بازجوییها، تقی کیمنش و ۱3 نفر دیگر از اعضای حزب درگذشتند و ازاینرو در میزگردهای تلویزیونی دیده نشدند. در اواخر سال 62، 10 نفر از متهمان در دادگاه ویژه نظامی به رياست محمد محمدی ریشهری حضور یافتند. در میان متهمان، چند فرد
شاخص ازجمله بهرام افضلی، هوشنگ عطاریان، بیژن کبیری، حسن آذرفر، رحیم شمس، سیفالله غیاثوند و ابوالقاسم افرایی وجود داشتند. در آن دادگاه، افضلی اتهام جاسوسی را رد کرد و گفت پس از دستگیری از وجود چنین فعالیتهایی خبردار شده است. در نهايت، افضلی، سرهنگ عطاریان، کبیری و آذرفر در بهمن سال ۱۳۶۳ اعدام شدند و ۱۹ نفر ديگر نیز به حبس رفتند. هاشمیرفسنجانی بعدها در مصاحبهای با روزنامه همشهری عنوان كرد بهتر بود برخورد با حزب توده و اعدام اعضای آن انجام نمیشد. او در این مصاحبه گفت: «اگر آن کار را نمیکردیم، بهتر بود. ما حزب توده را زیر نظر داشتیم. من برای این حرف که آنها به فکر کودتا بودند، دلیلی پیدا نکردم». كيانوري نیز پس از سالها حبس به حصر خانگي رفت و در ۱۴ آبان ۱۳۷۸ درگذشت. دو نكته در بازخواني سرنوشت حزب توده مهم به نظر ميرسد؛ نخست آنكه اثبات كودتاي اعضاي حزب توده، همواره محل ابهام است و دوم آنكه چرا كيانوري كه مسئوليت اصلي حزب پس از انقلاب را بر عهده داشت، مانند برخي از اعضا با حكم اعدام مواجه نشد. بههررو بحثهاي فراوانی درباره نوع رويكرد كيانوري در دوران محكوميتش وجود دارد كه هنوز لاينحل باقي مانده است.
هرچه بود، حزب توده با چنين رويدادهايي، در تمام ابعاد در ايران از بين رفت؛ هرچند هنوز فعاليتهايي در خارج از ايران انجام ميدهد.
حوادث 30 تير به روايت يك شاهد عيني
محمود نكوروح
بعد از انقلاب مشروطه با کودتای رضاشاه و سیدضیا روبهرو شدیم و در آن بستر محدود عدهای به سمت كمونیستشدن سوق پيدا كردند و بعد از تبعيد رضاشاه این حزب در زمان اشغال امكان رشد بيشتري يافت؛ بهنحويكه بارها در سایه نیروهای روسی راهپیمایی به راه انداخت تا آنكه نيروهاي اين حزب در زمان دولت ملی دکتر مصدق در فضاي باز سياسي تظاهراتهاي خشني را ترتيب دادند كه با ورود پليس و ارتش مواجه شد و حتي در 23 تير سال32 در زدوخورد با پلیس علاوه بر آنكه خودشان تلفات زيادي دادند، حدود 50 نفر از نيروهاي پلیس را با سنگ و چوب مجروح كردند و حتي با آجري بر سر سرهنگ نوریشاد كوبيدند كه در نتيجه اين اقدام او كشته شد. از سوي ديگر هنگام ورود هریمن به ايران برای حل مسئله نفت، تظاهرات خونینی به راه انداختند و با روزنامههای فراوانشان مصدق را عامل امپریالیسم و جلاد معرفی کردند؛ درحالیکه مشخص بود كه فرماندهی نیروهای شهربانی و ارتش برعهده شاه است. در خیابان استانبول هرشب زدوخورد بین دانشجویان و دانشآموزان ملی با پرتقالفروشان آذری که وابسته به حزب توده بودند، شكل ميگرفت تا آنكه دانشآموزی با نام طالقانی با ضربههای زنجیر و چوب کشته شد. آیا اینها همان «لومپن پرولتاریا» که مارکس میگوید، نبودند؟ حتی یکی، دو بار احزابی چون حزب ایران را در خیابان شاهآباد به آتش کشیدند یا افرادی از حزب ایران که با ماشین و بلندگو براي تبليغ به دروازه غار رفته بودند، با سروكله باندپیچیشده به خانه برگشتند. مایه تعجب است در زمانیکه سوسیالیستهای خداپرست با حزب ایران که آنهم سوسیالیست بود، ائتلاف کرده بودند، شاید حزب توده آنها را رقیب خود میدانست و دیدیم كه حزب توده هم شعبانبیمخهای خود را داشت.قيام 30 تير در واقع انقلاب نسل جوان در برابر شاه بود. در همان ايام بود كه حزب توده تلاشهاي خود را بالا برد زيرا مصدق با كسب اختياراتي از مجلس به برنامههاي چپگرايانهاي مانند سهيمكردن كشاورزان، ايجاد كانون وكلا و... پرداخت كه در نهايت حزب توده بزرگترين راهپيمايي را متشكل از كارگران كورهپزخانهها دقيقا يكهفته پيش از كودتا راه انداخت كه تا ميدان بهارستان و خيابان استانبول گسترش يافت و باعث بهوحشتافتادن طبقه متوسط و حتي انگليس و آمريكا شد. وقتي سرهنگ قربانفر در سهراه ضرابخانه تهران فرمانده تانك بود، با كيانوري تماس گرفت و خواست كه با نظر حزب توده عليه كودتا عمل كند كه پاسخ شنيد: «مصدق و زاهدی هر دو از بورژوازی ایراناند و برای ما فرقی نمیکنند». در مقابل اداره راديو در حوالي سيدخندان، سرهنگ مأموران گفت: «وقتی حزب در برابر کودتا موضعگیری نکرد، حتما با کودتا موافق است».واقعيت اين است كه كودتای 28 مرداد نسل ما را به ناکجاآبادها پرتاب کرد که يكي از دلايل آن نوع نگاه چپ حاكم در آن زمان بود؛ نگاهي كه در شوروي به استالینیسم و در نهايت فئودالیسم صنعتی رسيد و حتي آن فضاي عمومي در جهان به جايي رسيد كه آلن تورن، جامعهشناس فرانسوی و بیشتر اعضای حزب توده و... اسیر آن گفتمان شدند که بعدها فهمیدند همهاش اشتباه بوده است و فراتر از اينها حتي در زمان دولت ملي تا انقلاب اسلامي هم اين نوع نگاه لطمات زيادي را به جامعه ايران وارد كرد؛ چنانكه آن تفكر در نهايت به تجزيه در ايران و خاصه به تمايل براي جدايي كردستان و آذربايجان رسيد. با استناد به خاطرات عنایتالله رضا، افسر خلباني كه به فرقه دموكرات آذربايجان پيوسته بود و هنگام فروپاشي فرقه به آن سوي مرز گريخته بود گفت: «ما الاغها خیال کردیم آنجا بهشت است!».
محمود نكوروح
بعد از انقلاب مشروطه با کودتای رضاشاه و سیدضیا روبهرو شدیم و در آن بستر محدود عدهای به سمت كمونیستشدن سوق پيدا كردند و بعد از تبعيد رضاشاه این حزب در زمان اشغال امكان رشد بيشتري يافت؛ بهنحويكه بارها در سایه نیروهای روسی راهپیمایی به راه انداخت تا آنكه نيروهاي اين حزب در زمان دولت ملی دکتر مصدق در فضاي باز سياسي تظاهراتهاي خشني را ترتيب دادند كه با ورود پليس و ارتش مواجه شد و حتي در 23 تير سال32 در زدوخورد با پلیس علاوه بر آنكه خودشان تلفات زيادي دادند، حدود 50 نفر از نيروهاي پلیس را با سنگ و چوب مجروح كردند و حتي با آجري بر سر سرهنگ نوریشاد كوبيدند كه در نتيجه اين اقدام او كشته شد. از سوي ديگر هنگام ورود هریمن به ايران برای حل مسئله نفت، تظاهرات خونینی به راه انداختند و با روزنامههای فراوانشان مصدق را عامل امپریالیسم و جلاد معرفی کردند؛ درحالیکه مشخص بود كه فرماندهی نیروهای شهربانی و ارتش برعهده شاه است. در خیابان استانبول هرشب زدوخورد بین دانشجویان و دانشآموزان ملی با پرتقالفروشان آذری که وابسته به حزب توده بودند، شكل ميگرفت تا آنكه دانشآموزی با نام طالقانی با ضربههای زنجیر و چوب کشته شد. آیا اینها همان «لومپن پرولتاریا» که مارکس میگوید، نبودند؟ حتی یکی، دو بار احزابی چون حزب ایران را در خیابان شاهآباد به آتش کشیدند یا افرادی از حزب ایران که با ماشین و بلندگو براي تبليغ به دروازه غار رفته بودند، با سروكله باندپیچیشده به خانه برگشتند. مایه تعجب است در زمانیکه سوسیالیستهای خداپرست با حزب ایران که آنهم سوسیالیست بود، ائتلاف کرده بودند، شاید حزب توده آنها را رقیب خود میدانست و دیدیم كه حزب توده هم شعبانبیمخهای خود را داشت.قيام 30 تير در واقع انقلاب نسل جوان در برابر شاه بود. در همان ايام بود كه حزب توده تلاشهاي خود را بالا برد زيرا مصدق با كسب اختياراتي از مجلس به برنامههاي چپگرايانهاي مانند سهيمكردن كشاورزان، ايجاد كانون وكلا و... پرداخت كه در نهايت حزب توده بزرگترين راهپيمايي را متشكل از كارگران كورهپزخانهها دقيقا يكهفته پيش از كودتا راه انداخت كه تا ميدان بهارستان و خيابان استانبول گسترش يافت و باعث بهوحشتافتادن طبقه متوسط و حتي انگليس و آمريكا شد. وقتي سرهنگ قربانفر در سهراه ضرابخانه تهران فرمانده تانك بود، با كيانوري تماس گرفت و خواست كه با نظر حزب توده عليه كودتا عمل كند كه پاسخ شنيد: «مصدق و زاهدی هر دو از بورژوازی ایراناند و برای ما فرقی نمیکنند». در مقابل اداره راديو در حوالي سيدخندان، سرهنگ مأموران گفت: «وقتی حزب در برابر کودتا موضعگیری نکرد، حتما با کودتا موافق است».واقعيت اين است كه كودتای 28 مرداد نسل ما را به ناکجاآبادها پرتاب کرد که يكي از دلايل آن نوع نگاه چپ حاكم در آن زمان بود؛ نگاهي كه در شوروي به استالینیسم و در نهايت فئودالیسم صنعتی رسيد و حتي آن فضاي عمومي در جهان به جايي رسيد كه آلن تورن، جامعهشناس فرانسوی و بیشتر اعضای حزب توده و... اسیر آن گفتمان شدند که بعدها فهمیدند همهاش اشتباه بوده است و فراتر از اينها حتي در زمان دولت ملي تا انقلاب اسلامي هم اين نوع نگاه لطمات زيادي را به جامعه ايران وارد كرد؛ چنانكه آن تفكر در نهايت به تجزيه در ايران و خاصه به تمايل براي جدايي كردستان و آذربايجان رسيد. با استناد به خاطرات عنایتالله رضا، افسر خلباني كه به فرقه دموكرات آذربايجان پيوسته بود و هنگام فروپاشي فرقه به آن سوي مرز گريخته بود گفت: «ما الاغها خیال کردیم آنجا بهشت است!».