اعترافات مردی که قورباغه شد
پوریا عالمی
آه سوفیا... دیروز رفتم پیش روانکاو و دراز کشیدم و پاهام را دادم بالا و گذاشتم روی دسته کاناپه و هرچه توم بود ریختم بیرون؛ ... خانومدکتر حس میکنم قورباغه هستم. دکتر پرسید چرا؟ بریز بیرون. ریختم بیرون و گفتم: همهچی از اینجا شروع شد که توی پانتومیم بهم گفتند با پایین ستون فقراتم روی زمین بنویسم قورباغه. نشد. افسرده شدم و رفتم این کلاسهای کلاهبرداری از مردم پولبگیر و بهشان بگو پخی نیستند، استاد بزرگ گفت هر کسی باید قورباغهاش را قورت بدهد. بعد کلاس را گروهگروه کرد که تمرین کنیم. به من گفت چون استعداد دارم با خودش همگروه شوم. برای همین بعد از کلاس من شدم قورباغه و استاد قورتم داد. باز هم افسردگی گرفتم. رفتم شاخ اینستا بشوم، منتها همه ژانگولرها را قبلا زده بودند و شاخ شده بودند، فقط مانده بود من که جلوی دوربین، توی لایو اینستاگرام، قورباغه واقعی قورت بدهم. خلاصه لایو دادم و قورباغهام را تا آمدم دربیاورم و بخورم فتا به صورت نامحسوس ریختند و دستگیرم کردند. توی تلویزیون از مادر و پدرم عذرخواهی کردم و توضیح دادم که من رئیس باند قورباغهخواران هستم که سعی دارد با نفوذ به قابلمه مردم قورباغه را جایگزین مرغ
کند. دوباره افسرده شدم و از کشور در رفتم. در خارج به من پیشنهاداتی شد و من همه را پذیرفتم؛ از جمله رفتم توی ماهواره و جنبش قورقور را راه انداختم که متأسفانه نشد از جایی بودجه بگیرم و افسرده شدم. سعی کردم مجری شوم که چون تنها استعدادی که داشتم قورقورکردن بود، بهم پیشنهاد شد خودکفا بمانم و در توییتر اعلام استقلال کنم. متأسفانه خیلی ریتوییت نشدم و افسرده شدم. درخواست دادم با تتلو فیت بدهیم و بغبغو از او، قورقور از من که تتلو بلاکم کرد و جنبشم در دم خوابید. در این فاصله مسیح بهم مسیج داد و گفت تو قهرمانی، چون حجابت را برداشتی که من توضیح دادم مسیحجان من مردم و استثنائا مردها توی این زمینه آزادند جز روی آستین کوتاه که صداوسیما هنوز گویا روی موی دست مردان حساس است و آستینکوتاه راه نمیدهد. مسیح بلاکم کرد و افسرده شدم. کمی بعد برگشتم کشور و یامینپور مثل یک مرد واقعی به من فرصت داد بهعنوان کارشناس بیایم روی خط و چندتا قورقور کنم. در همین فاصله کمپینی در توییتر و اینستاگرام و سالیتاک راه افتاد که من را بشورند و بگذارند کنار، چون مشکوک شده بودند که قورقور من از بالا دیکته شده، چون قورقور غیردیکتهشده را با غین
مینویسند نه با قاف. بعد همه بلاکم کردند و افسرده شدم و توضیح دادم که کیبوردم غین ندارد که فتورهچی ثابت کرد از پوپر پرسیدند: «از دریدا پرسيدند قیمه به قاف کنند يا به غین؟ گفت: ای برادر، غين و قاف بگذار که قیمه به گوشت کنند». باز بلاک شدم و افسرده شدم. الان پیشنهاد دارم بروم تلویزیون بغل این استاد عینکیه بشینم و داوری کنم که همین که این پیشنهاد را از طرف آن مجریه گرفتم، افسرده شدم. بعد به من از تلویزیون زنگ زدند و گفتند بیا توی سریال گاندو بازی کن که رفتم و بعد گفتند نقشم قورباغه است و بهعنوان جاسوس باید بهعنوان یک قورباغه یک آقازاده تا ته بخوردم که باز افسرده شدم. حالا خانومدکتر! به نظر شما چی میشم؟ خوب میشم؟ که سرم را بلند کردم و دیدم دکتره تبدیل به پرستو شده و من هم زبانم را درآوردم و دکتره را خوردم. بعد من را بردند کلانتری و چایی ریختند خوردیم و گزارشگر صداوسیما گفت: این قورباغه اعتراف کرده که پرستو را خورده. بعد مردم کامنت گذاشتند: ولی قورباغه که پرستو نمیخورد؛ پروانه میخورد. آنوقت تلویزیون در لحظه، یک مستند داخل دید با صدای ناصر طهماسب پخش کرد که یک پرستو داشت رو به دوربین میگفت من
پروانهام، توی وان خانه صدام میزنند پرستو. حالا سوفیا... من کمی احساس افسردگی میکنم، به نظرت در انتخابات مجلس کاندیدا شوم یا یکی سربالا رفت من براش ابوعطا بخوانم و کمپین راه بیندازم؟
آه سوفیا... غورغور... غورغوووور... قورباغه شدم؛ پروانهام باش.
آه سوفیا... دیروز رفتم پیش روانکاو و دراز کشیدم و پاهام را دادم بالا و گذاشتم روی دسته کاناپه و هرچه توم بود ریختم بیرون؛ ... خانومدکتر حس میکنم قورباغه هستم. دکتر پرسید چرا؟ بریز بیرون. ریختم بیرون و گفتم: همهچی از اینجا شروع شد که توی پانتومیم بهم گفتند با پایین ستون فقراتم روی زمین بنویسم قورباغه. نشد. افسرده شدم و رفتم این کلاسهای کلاهبرداری از مردم پولبگیر و بهشان بگو پخی نیستند، استاد بزرگ گفت هر کسی باید قورباغهاش را قورت بدهد. بعد کلاس را گروهگروه کرد که تمرین کنیم. به من گفت چون استعداد دارم با خودش همگروه شوم. برای همین بعد از کلاس من شدم قورباغه و استاد قورتم داد. باز هم افسردگی گرفتم. رفتم شاخ اینستا بشوم، منتها همه ژانگولرها را قبلا زده بودند و شاخ شده بودند، فقط مانده بود من که جلوی دوربین، توی لایو اینستاگرام، قورباغه واقعی قورت بدهم. خلاصه لایو دادم و قورباغهام را تا آمدم دربیاورم و بخورم فتا به صورت نامحسوس ریختند و دستگیرم کردند. توی تلویزیون از مادر و پدرم عذرخواهی کردم و توضیح دادم که من رئیس باند قورباغهخواران هستم که سعی دارد با نفوذ به قابلمه مردم قورباغه را جایگزین مرغ
کند. دوباره افسرده شدم و از کشور در رفتم. در خارج به من پیشنهاداتی شد و من همه را پذیرفتم؛ از جمله رفتم توی ماهواره و جنبش قورقور را راه انداختم که متأسفانه نشد از جایی بودجه بگیرم و افسرده شدم. سعی کردم مجری شوم که چون تنها استعدادی که داشتم قورقورکردن بود، بهم پیشنهاد شد خودکفا بمانم و در توییتر اعلام استقلال کنم. متأسفانه خیلی ریتوییت نشدم و افسرده شدم. درخواست دادم با تتلو فیت بدهیم و بغبغو از او، قورقور از من که تتلو بلاکم کرد و جنبشم در دم خوابید. در این فاصله مسیح بهم مسیج داد و گفت تو قهرمانی، چون حجابت را برداشتی که من توضیح دادم مسیحجان من مردم و استثنائا مردها توی این زمینه آزادند جز روی آستین کوتاه که صداوسیما هنوز گویا روی موی دست مردان حساس است و آستینکوتاه راه نمیدهد. مسیح بلاکم کرد و افسرده شدم. کمی بعد برگشتم کشور و یامینپور مثل یک مرد واقعی به من فرصت داد بهعنوان کارشناس بیایم روی خط و چندتا قورقور کنم. در همین فاصله کمپینی در توییتر و اینستاگرام و سالیتاک راه افتاد که من را بشورند و بگذارند کنار، چون مشکوک شده بودند که قورقور من از بالا دیکته شده، چون قورقور غیردیکتهشده را با غین
مینویسند نه با قاف. بعد همه بلاکم کردند و افسرده شدم و توضیح دادم که کیبوردم غین ندارد که فتورهچی ثابت کرد از پوپر پرسیدند: «از دریدا پرسيدند قیمه به قاف کنند يا به غین؟ گفت: ای برادر، غين و قاف بگذار که قیمه به گوشت کنند». باز بلاک شدم و افسرده شدم. الان پیشنهاد دارم بروم تلویزیون بغل این استاد عینکیه بشینم و داوری کنم که همین که این پیشنهاد را از طرف آن مجریه گرفتم، افسرده شدم. بعد به من از تلویزیون زنگ زدند و گفتند بیا توی سریال گاندو بازی کن که رفتم و بعد گفتند نقشم قورباغه است و بهعنوان جاسوس باید بهعنوان یک قورباغه یک آقازاده تا ته بخوردم که باز افسرده شدم. حالا خانومدکتر! به نظر شما چی میشم؟ خوب میشم؟ که سرم را بلند کردم و دیدم دکتره تبدیل به پرستو شده و من هم زبانم را درآوردم و دکتره را خوردم. بعد من را بردند کلانتری و چایی ریختند خوردیم و گزارشگر صداوسیما گفت: این قورباغه اعتراف کرده که پرستو را خورده. بعد مردم کامنت گذاشتند: ولی قورباغه که پرستو نمیخورد؛ پروانه میخورد. آنوقت تلویزیون در لحظه، یک مستند داخل دید با صدای ناصر طهماسب پخش کرد که یک پرستو داشت رو به دوربین میگفت من
پروانهام، توی وان خانه صدام میزنند پرستو. حالا سوفیا... من کمی احساس افسردگی میکنم، به نظرت در انتخابات مجلس کاندیدا شوم یا یکی سربالا رفت من براش ابوعطا بخوانم و کمپین راه بیندازم؟
آه سوفیا... غورغور... غورغوووور... قورباغه شدم؛ پروانهام باش.