نگاهی به «امضای مستقبل» رضا روزبهانی
کدام مستقبل؟
عباس سلیمیآنگیل
شعر امروز ایران را به اعتبار مؤلفههای گوناگون میتوان دستهبندی کرد. اگر بخواهیم به اعتبار سازوکار هنری و فن شاعری دستهبندی کنیم، چند گروه عمده میبینیم که ممکن است زیرگروههایی هم داشته باشند. گروه نخست، جوانان و میانسالانیاند که به قالبهای کهن یا قالبهایی با ویژگیهای قوالب کهن بازگشتهاند و آرام آرام دارند به جریان مسلط شعر فارسی تبدیل میشوند. گروه دیگر شاعرانیاند که شعر سپید میسرایند و خود را سادهنویس، یا سادهسرا مینامند. دسته سوم از نظر بوطیقایی با دو گروه پیشین تفاوت جدیتر دارد. ردشان را میتوان در شعر پیش از انقلاب هم گرفت اما به صورت جدی در دهه هفتاد شروع شد و هر روز که گذشت، شکلهای معناگریزانهتری به خود گرفت. شعر زبانگرا، شعر پیچیده، شعر پستمدرن، شعر متفاوت/ متفاوط و... عنوانهایی است که این شاعران بر شعر خود نهادهاند. ممکن است بعضی از شاعران خود را فراتر از این دستهبندیها بدانند، اما ما مجبور نیستیم بپذیریم. بوطیقای شعرشان یکی است: با روشهایی مشخص، میکوشند معنا را به تأخیر بیندازند و یا از دادن هر گزاره معناداری پرهیز کنند. جریانهای دیگری هم در شعر امروز هستند که در
حاشیهاند.
این مقدمه را گفتم تا جایگاه این اثر در شعر سالهای اخیر مشخص شود؛ بیشتر شعرهای این کتاب، از دسته سوم است. کلیت اثر دارای همان ویژگیهای شناخته شعر موسوم به زبانگراست، اما گاهی از شگردهای آنان دوری میجوید و رنگ و بوی شعرهایش دیگرگون میشود.
استفاده گزافکارانه از موسیقی درونی (بسامد بالای تکرار و واجآرایی و جناس)، بسامد بالای هنجارگریزیهای نحوی، به گونهای که به ابهام و بیمعنایی بینجامد، دو ویژگی برجسته بسیاری از شعرهای این دفترند. اینجا/ همین الان/ وسط اتفاق افتاد/ اتاق/ حواسم اصلاً به افق نبود که اتاق/ افتاد/ وسطِ/ اتفاق/ انگار که اصلاً افق از وسط فرق من افتاده بود آن بالا/ درست انتهای خطی که از نوک شست پای راستم کش میآمد/ تا خطوط منقطع پنجتایی گچبری بالای دیوار/ آنجا/ خودش با خودش تصادم کرده بود اتاق/ نه/ بلکه سیاهی سرم آن بالا افتاده بود اینبار/-هراس هیولایی که مدام سایهاش بالای سرم کش میآمد-/ هذیانش را درست نمیفهمم/ از سرم اتفاق افتاده بود آن بالای اتاق/ یا از آن بالا/ اتاق افتاده بود روی/ اتفاقاً (ص 44)
این نمونهای از شعرهای این کتاب بود و این بخشی از نمونهای دیگر: تقاص غلیان لختههای شرم تو باشم/ که نوک میزند و دانه دانه کلمههای ممنوعه را برمیچیند از بساط انحراف/ حرف به حرف سرک میکشد توی شقیقههای شعر/ کاش در غلیان شرم تو/ من هم کلمهای بودم/ حرفی بودم از تصرف انحراف/ صرف فعلی بودم از تعدی انصراف/... (ص 24)
گاهی هم شعرهای بهتری میخوانیم:
میگویم تا برایت از کبوتر جرعهای عطش بیاورد/ از انار پوستههای شکافته دهانت را/ میگویم از غربت غروبی برایت بنویسد/ از دروغ، مدادرنگیای که ردش روی دفترت مانده/ از دفترت باید چند پرنده خوشالحان بیرون میآوردی/ وقتی از صحبت، صبحی مانده بود لای هایهای فراق/... (ص 7)
در مجموع، این دفتر ادامه شعر سالهای اخیر است. در این مجموعه، چنانکه گذشت، موسیقی (منهای موسیقی بیرونی) پررنگ است. شاعر از این ویژگی استفاده میکند تا گریز معنا را جبران کند. این جبران، گاهی به منطق موسیقی نزدیک میشود و آواها و همکناریشان اهمیت مییابد، بیآنکه چیزی گفته شود: از همین تساعد نیمهگاهانی پرههات/ که هی میپرد و میبُرد که مبادا تصادف کند با دنباله دوستت دارمم قصههام/ هایهای قصههام/ حضورِ گلِ یاسِ توی قصههات، در هایهای گریههام/ ببین چه میبوید یاسِ رو موهات/ هنوز/ توی چشم راوینسون کروزوئهه اوهم ئهع/ که جزیره تنهای تو بودم وقتی که بریدی صفحههای اختصاصیت را از کتاب ماه/... (ص 58)
در شعر، هیچ اجباری نیست که شاعر لزوما گزارهای معنادار به کار ببرد. شعر ممکن است مجموعهای از آواهای بیمعنا باشد، با این حال، باید ذوقهای تربیتیافته و شعرآشنا را اقناع کند. شعر هیچ شکل پیشینی قطعی ندارد و هر لحظه ممکن است تغییر کند، اما باید اثرگذار باشد. شعری که میخواهد فروپاشی اجتماع و نبود معنا در جهان را نشان دهد، مجاز است خودش فروپاشیده باشد، و فروپاشی را (مصدر پاشیدن در این کتاب زیاد به کار رفته است) نشان دهد و عرضه کند، اما اگر قدرت برانگیزانندگی نداشته باشد، جان و روان مخاطب را به حال خود رها کند و بیکنش باشد، شکست میخورد.
البته، در نهایت، این مخاطب شعر است که صحت و سقم هر نقد و نظری را مشخص میکند.
شعر امروز ایران را به اعتبار مؤلفههای گوناگون میتوان دستهبندی کرد. اگر بخواهیم به اعتبار سازوکار هنری و فن شاعری دستهبندی کنیم، چند گروه عمده میبینیم که ممکن است زیرگروههایی هم داشته باشند. گروه نخست، جوانان و میانسالانیاند که به قالبهای کهن یا قالبهایی با ویژگیهای قوالب کهن بازگشتهاند و آرام آرام دارند به جریان مسلط شعر فارسی تبدیل میشوند. گروه دیگر شاعرانیاند که شعر سپید میسرایند و خود را سادهنویس، یا سادهسرا مینامند. دسته سوم از نظر بوطیقایی با دو گروه پیشین تفاوت جدیتر دارد. ردشان را میتوان در شعر پیش از انقلاب هم گرفت اما به صورت جدی در دهه هفتاد شروع شد و هر روز که گذشت، شکلهای معناگریزانهتری به خود گرفت. شعر زبانگرا، شعر پیچیده، شعر پستمدرن، شعر متفاوت/ متفاوط و... عنوانهایی است که این شاعران بر شعر خود نهادهاند. ممکن است بعضی از شاعران خود را فراتر از این دستهبندیها بدانند، اما ما مجبور نیستیم بپذیریم. بوطیقای شعرشان یکی است: با روشهایی مشخص، میکوشند معنا را به تأخیر بیندازند و یا از دادن هر گزاره معناداری پرهیز کنند. جریانهای دیگری هم در شعر امروز هستند که در
حاشیهاند.
این مقدمه را گفتم تا جایگاه این اثر در شعر سالهای اخیر مشخص شود؛ بیشتر شعرهای این کتاب، از دسته سوم است. کلیت اثر دارای همان ویژگیهای شناخته شعر موسوم به زبانگراست، اما گاهی از شگردهای آنان دوری میجوید و رنگ و بوی شعرهایش دیگرگون میشود.
استفاده گزافکارانه از موسیقی درونی (بسامد بالای تکرار و واجآرایی و جناس)، بسامد بالای هنجارگریزیهای نحوی، به گونهای که به ابهام و بیمعنایی بینجامد، دو ویژگی برجسته بسیاری از شعرهای این دفترند. اینجا/ همین الان/ وسط اتفاق افتاد/ اتاق/ حواسم اصلاً به افق نبود که اتاق/ افتاد/ وسطِ/ اتفاق/ انگار که اصلاً افق از وسط فرق من افتاده بود آن بالا/ درست انتهای خطی که از نوک شست پای راستم کش میآمد/ تا خطوط منقطع پنجتایی گچبری بالای دیوار/ آنجا/ خودش با خودش تصادم کرده بود اتاق/ نه/ بلکه سیاهی سرم آن بالا افتاده بود اینبار/-هراس هیولایی که مدام سایهاش بالای سرم کش میآمد-/ هذیانش را درست نمیفهمم/ از سرم اتفاق افتاده بود آن بالای اتاق/ یا از آن بالا/ اتاق افتاده بود روی/ اتفاقاً (ص 44)
این نمونهای از شعرهای این کتاب بود و این بخشی از نمونهای دیگر: تقاص غلیان لختههای شرم تو باشم/ که نوک میزند و دانه دانه کلمههای ممنوعه را برمیچیند از بساط انحراف/ حرف به حرف سرک میکشد توی شقیقههای شعر/ کاش در غلیان شرم تو/ من هم کلمهای بودم/ حرفی بودم از تصرف انحراف/ صرف فعلی بودم از تعدی انصراف/... (ص 24)
گاهی هم شعرهای بهتری میخوانیم:
میگویم تا برایت از کبوتر جرعهای عطش بیاورد/ از انار پوستههای شکافته دهانت را/ میگویم از غربت غروبی برایت بنویسد/ از دروغ، مدادرنگیای که ردش روی دفترت مانده/ از دفترت باید چند پرنده خوشالحان بیرون میآوردی/ وقتی از صحبت، صبحی مانده بود لای هایهای فراق/... (ص 7)
در مجموع، این دفتر ادامه شعر سالهای اخیر است. در این مجموعه، چنانکه گذشت، موسیقی (منهای موسیقی بیرونی) پررنگ است. شاعر از این ویژگی استفاده میکند تا گریز معنا را جبران کند. این جبران، گاهی به منطق موسیقی نزدیک میشود و آواها و همکناریشان اهمیت مییابد، بیآنکه چیزی گفته شود: از همین تساعد نیمهگاهانی پرههات/ که هی میپرد و میبُرد که مبادا تصادف کند با دنباله دوستت دارمم قصههام/ هایهای قصههام/ حضورِ گلِ یاسِ توی قصههات، در هایهای گریههام/ ببین چه میبوید یاسِ رو موهات/ هنوز/ توی چشم راوینسون کروزوئهه اوهم ئهع/ که جزیره تنهای تو بودم وقتی که بریدی صفحههای اختصاصیت را از کتاب ماه/... (ص 58)
در شعر، هیچ اجباری نیست که شاعر لزوما گزارهای معنادار به کار ببرد. شعر ممکن است مجموعهای از آواهای بیمعنا باشد، با این حال، باید ذوقهای تربیتیافته و شعرآشنا را اقناع کند. شعر هیچ شکل پیشینی قطعی ندارد و هر لحظه ممکن است تغییر کند، اما باید اثرگذار باشد. شعری که میخواهد فروپاشی اجتماع و نبود معنا در جهان را نشان دهد، مجاز است خودش فروپاشیده باشد، و فروپاشی را (مصدر پاشیدن در این کتاب زیاد به کار رفته است) نشان دهد و عرضه کند، اما اگر قدرت برانگیزانندگی نداشته باشد، جان و روان مخاطب را به حال خود رها کند و بیکنش باشد، شکست میخورد.
البته، در نهایت، این مخاطب شعر است که صحت و سقم هر نقد و نظری را مشخص میکند.