وحشت ناشناخته
شرق: «سلول شيشهاي» عنوان رماني است از پاتريشيا هاي اسميت كه به تازگي با ترجمه شاهپور عظيمي در نشر چترنگ منتشر شده است. هاي اسميت از پليسينويسان مشهور معاصر است كه پيشتر كتاب ديگري از او با نام «طراحي و نوشتن داستانهاي معمايي» توسط همين مترجم و ناشر به چاپ رسيده بود. مترجم كتاب در مقدمهاش درباره نثر «سلول شيشهاي» نوشته كه نثر رمان به رغم سادگي ظاهرياش روان و خونسردانه است. او همچنين درباره شخصيتپردازيهاي رمان نوشته: «تمركز و حضور ذهن او بر شخصيت اصلي رمان و دغدغههايش با ظرافت بسيار داستان را پرداخته است و به خوبي توانسته شخصيت اصلي را براي خوانندگانش كالبدشكافي كند. نكته ديگر برهمزدن تصوري است كه بسياري از ما علاقهمندان نسبت به ادبيات پليسي داريم. رمان سلول شيشهاي به رغم داشتن شخصيت پليس، شخصيتهاي منفي و قهرماني كه درواقع قرار نيست بيگناه هم باشد، سرشار از تحليلهاي درخشان و روانشناسانه شخصيتهاست. تا آنجا كه شايد بتوان گفت براي هاي اسميت قتل و زندان صرفا بهانههايي است براي نوشتن سلول شيشهاي».
در «سلول شيشهاي»، فيليپ كارتر مهندسي سادهانديش است كه قرباني رأي اشتباهي است كه دادگاه صادر كرده و او بر اثر وضعيتي كه در زندان حاكم است بدل به آدم ديگري ميشود. كارتر بر اثر شكنجههاي عجيب نگهبانان زندان و همچنين بدبيني به دوست وكيلش كه ميكوشد او را از زندان خلاص كند، به لحاظ روحي و رواني زير فشار زيادي قرار دارد و به اين ترتيب خشم و شك به بخشي از وجودش تبديل ميشود. ماجرا اما به همينجا ختم نميشود و آزادي كارتر نيز با مسائل ديگري همراه است. او بعد از آزادياش بايد با مسائل مربوط به همسر و خانوادهاش روبهرو شود كه در گردابي گرفتار شدهاند. رمان اينطور شروع ميشود: «در ندامتگاه ايالتي ساعت سه و سي و پنج دقيقه بعدازظهر سهشنبه بود و زندانيها از كارگاه بازميگشتند. مرداني با لباسهاي اتونخورده زندان و و شمارهاي پشت كمرشان، از ميان راهرو دراز بلوك A گذشتند و زمزمه مختصري از آنها بلند شد، اما به نظر نميرسيد كسي با بغل دستياش حرف بزند. زمزمهها مثل نواي عجيب گروه كري بود كه هارموني نداشت و كارتر را از همان روز اول به وحشت انداخته بود. او آنقدر بيتجربه بود كه فكر ميكرد شايد قرار است زندانيها شورش
كنند، اما دستآخر پذيرفت كه زمزمهكردن جزء ويژگيهاي ندامتگاه ايالتي يا شايد تمام زندانهاست. در سلول باز بود و همزمان در طبقه همكف و چهار رديف بالاي آن، زندانيها وارد سلول شدند و از نظر ناپديد شدند تا اينكه راهرو تقريبا خالي شد. بيست دقيقه وقت داشتند تا در روشويي سلول دستورويي بشويند، اگر برايشان مهم بود، پيراهني عوض كنند يا لباس تميزي بپوشند، نامهاي بنويسند يا با استفاده از هدفون، برنامهاي را بشنوند كه هميشه در همين ساعت موزيك پخش ميكرد. زنگ اعلام شام ساعت چهار نواخته ميشد. فيليپ كارتر به آرامي قدم ميزد، از ديدن همسلولياش، هنكي، و بودن در كنارش وحشت كرده بود. هنكي كوتاه و خپله بود و به جرم سرقت مسلحانه (به اضافه) قتل به سي سال زندان محكوم شده بود و به نظر ميرسد تا حدي به كارش افتخار میکند.»
«ماهيگيران» عنوان رماني است از چيگوزي اوبيوما كه با ترجمه ميثاق خلج در نشر چترنگ منتشر شده است. نويسنده كتاب، در سال 1986 در نيجريه متولد شده و اينك در آمريكا زندگي ميكند. اوبيوما در رشته نويسندگي خلاق تحصيل كرده و به عنوان استاديار ادبيات و نويسندگي خلاق به تدريس ميپردازد. «ماهيگيران» اولين رمان اوست كه پس از انتشارش با استقبال زيادي هم روبهرو شد و جوايزي كسب كرد و از نامزدهاي نهايي جايزه منبوكر هم بود. «ماهيگيران» روايتي از سرگذشت چهار برادر است كه بيآنكه والدينشان خبر داشته باشند براي ماهيگيري به رودخانه ميروند. رودخانهاي كه شايعههاي زيادي دربارهاش وجود دارد كه همگي نشاندهنده خطرناك بودن آنجا است. اين چهار برادر نزديك رودخانه به مرد ديوانهاي برميخورند كه پيشبيني ميكند برادر بزرگترشان كشته خواهد شد. با اين پيشبيني فاجعهبار زندگي آنها دگرگون ميشود. در بخشي از رمان ميخوانيم: «اميآلا رودخانه وحشتناكي بود: اينكه سكنه شهر آكوره براي مدتي طولاني رفتن به اين رودخانه را كنار گذاشته بودند، مثل اين بود كه فرزندان يك مادر او را ترك كنند. اما روزگاري اميآلا يك رودخانه پاك بود كه براي ساكنان
قديميتر ماهي و آب آشاميدني تميز فراهم ميكرد. اين رودخانه شهر آكوره را به صورت مارپيچ احاطه كرده بود. اميآلا همچون ديگر رودخانههاي آفريقا روزگاري مانند ارواح درنظر گرفته ميشد و مردم آن را ميپرستيدند. مردم حتي زيارتگاههايي با نام اين رودخانه بنا كرده بودند و ميانجيگريهاي دادگاهي را در آن مكانها برگزار ميكردند و از ارواح بزرگي همچون ايموجا، اشا، مرميد كه در بدنهايي جاي داشتند كه در آن آب زندگي ميكردند، هدايت ميطلبيدند. اين اوضاع بعد از آمدن استعمارگران از اروپا تغيير پيدا كرد، آنها با ورودشان كتاب مقدس انجيل را به ما معرفي كردند و بعد از آن به پيروانشان و مردم ديگر هدايايي دادند، البته امروز تعداد زيادي از مسيحيان اين مكان را محلي شيطاني ميدانند، سرچشمهاي آلودهشده. رودخانه ديگر به مكاني تبديل شده بود كه شايعههاي تاريكي از آن سرچشمه ميگرفت. يكي از اين شايعهها اين بود كه مردم در ساحل اين رودخانه هر نوعي از خرافهپرستي را به جا ميآورند. مشاهده اجساد و لاشه حيوانات و ديگر اجسام شناور روي آب رودخانه يا افتاده بر ساحل، كه مربوط به انجام مراسم مذهبي بود، اين موضوع را تاييد ميكرد.» برخي
منتقدان چيگوزي اوبيوما را وارث چهره مهم ادبيات نيجريه يعني چينوآ آچهبه دانستهاند. «ماهيگيران» داستاني است كه پاياني رازآلود دارد بهطوري كه انگار داستان ناتمام ميماند و به آخر نميرسد و به نوعي ميتوان آن را مرثيهاي براي پيمانهاي تباهشده دانست. روايت اين رمان در مرز ميان واقعيت و خيال ميگذرد و طنزي ظريف نيز در روايت ديده ميشود.
شرق: «سلول شيشهاي» عنوان رماني است از پاتريشيا هاي اسميت كه به تازگي با ترجمه شاهپور عظيمي در نشر چترنگ منتشر شده است. هاي اسميت از پليسينويسان مشهور معاصر است كه پيشتر كتاب ديگري از او با نام «طراحي و نوشتن داستانهاي معمايي» توسط همين مترجم و ناشر به چاپ رسيده بود. مترجم كتاب در مقدمهاش درباره نثر «سلول شيشهاي» نوشته كه نثر رمان به رغم سادگي ظاهرياش روان و خونسردانه است. او همچنين درباره شخصيتپردازيهاي رمان نوشته: «تمركز و حضور ذهن او بر شخصيت اصلي رمان و دغدغههايش با ظرافت بسيار داستان را پرداخته است و به خوبي توانسته شخصيت اصلي را براي خوانندگانش كالبدشكافي كند. نكته ديگر برهمزدن تصوري است كه بسياري از ما علاقهمندان نسبت به ادبيات پليسي داريم. رمان سلول شيشهاي به رغم داشتن شخصيت پليس، شخصيتهاي منفي و قهرماني كه درواقع قرار نيست بيگناه هم باشد، سرشار از تحليلهاي درخشان و روانشناسانه شخصيتهاست. تا آنجا كه شايد بتوان گفت براي هاي اسميت قتل و زندان صرفا بهانههايي است براي نوشتن سلول شيشهاي».
در «سلول شيشهاي»، فيليپ كارتر مهندسي سادهانديش است كه قرباني رأي اشتباهي است كه دادگاه صادر كرده و او بر اثر وضعيتي كه در زندان حاكم است بدل به آدم ديگري ميشود. كارتر بر اثر شكنجههاي عجيب نگهبانان زندان و همچنين بدبيني به دوست وكيلش كه ميكوشد او را از زندان خلاص كند، به لحاظ روحي و رواني زير فشار زيادي قرار دارد و به اين ترتيب خشم و شك به بخشي از وجودش تبديل ميشود. ماجرا اما به همينجا ختم نميشود و آزادي كارتر نيز با مسائل ديگري همراه است. او بعد از آزادياش بايد با مسائل مربوط به همسر و خانوادهاش روبهرو شود كه در گردابي گرفتار شدهاند. رمان اينطور شروع ميشود: «در ندامتگاه ايالتي ساعت سه و سي و پنج دقيقه بعدازظهر سهشنبه بود و زندانيها از كارگاه بازميگشتند. مرداني با لباسهاي اتونخورده زندان و و شمارهاي پشت كمرشان، از ميان راهرو دراز بلوك A گذشتند و زمزمه مختصري از آنها بلند شد، اما به نظر نميرسيد كسي با بغل دستياش حرف بزند. زمزمهها مثل نواي عجيب گروه كري بود كه هارموني نداشت و كارتر را از همان روز اول به وحشت انداخته بود. او آنقدر بيتجربه بود كه فكر ميكرد شايد قرار است زندانيها شورش
كنند، اما دستآخر پذيرفت كه زمزمهكردن جزء ويژگيهاي ندامتگاه ايالتي يا شايد تمام زندانهاست. در سلول باز بود و همزمان در طبقه همكف و چهار رديف بالاي آن، زندانيها وارد سلول شدند و از نظر ناپديد شدند تا اينكه راهرو تقريبا خالي شد. بيست دقيقه وقت داشتند تا در روشويي سلول دستورويي بشويند، اگر برايشان مهم بود، پيراهني عوض كنند يا لباس تميزي بپوشند، نامهاي بنويسند يا با استفاده از هدفون، برنامهاي را بشنوند كه هميشه در همين ساعت موزيك پخش ميكرد. زنگ اعلام شام ساعت چهار نواخته ميشد. فيليپ كارتر به آرامي قدم ميزد، از ديدن همسلولياش، هنكي، و بودن در كنارش وحشت كرده بود. هنكي كوتاه و خپله بود و به جرم سرقت مسلحانه (به اضافه) قتل به سي سال زندان محكوم شده بود و به نظر ميرسد تا حدي به كارش افتخار میکند.»
«ماهيگيران» عنوان رماني است از چيگوزي اوبيوما كه با ترجمه ميثاق خلج در نشر چترنگ منتشر شده است. نويسنده كتاب، در سال 1986 در نيجريه متولد شده و اينك در آمريكا زندگي ميكند. اوبيوما در رشته نويسندگي خلاق تحصيل كرده و به عنوان استاديار ادبيات و نويسندگي خلاق به تدريس ميپردازد. «ماهيگيران» اولين رمان اوست كه پس از انتشارش با استقبال زيادي هم روبهرو شد و جوايزي كسب كرد و از نامزدهاي نهايي جايزه منبوكر هم بود. «ماهيگيران» روايتي از سرگذشت چهار برادر است كه بيآنكه والدينشان خبر داشته باشند براي ماهيگيري به رودخانه ميروند. رودخانهاي كه شايعههاي زيادي دربارهاش وجود دارد كه همگي نشاندهنده خطرناك بودن آنجا است. اين چهار برادر نزديك رودخانه به مرد ديوانهاي برميخورند كه پيشبيني ميكند برادر بزرگترشان كشته خواهد شد. با اين پيشبيني فاجعهبار زندگي آنها دگرگون ميشود. در بخشي از رمان ميخوانيم: «اميآلا رودخانه وحشتناكي بود: اينكه سكنه شهر آكوره براي مدتي طولاني رفتن به اين رودخانه را كنار گذاشته بودند، مثل اين بود كه فرزندان يك مادر او را ترك كنند. اما روزگاري اميآلا يك رودخانه پاك بود كه براي ساكنان
قديميتر ماهي و آب آشاميدني تميز فراهم ميكرد. اين رودخانه شهر آكوره را به صورت مارپيچ احاطه كرده بود. اميآلا همچون ديگر رودخانههاي آفريقا روزگاري مانند ارواح درنظر گرفته ميشد و مردم آن را ميپرستيدند. مردم حتي زيارتگاههايي با نام اين رودخانه بنا كرده بودند و ميانجيگريهاي دادگاهي را در آن مكانها برگزار ميكردند و از ارواح بزرگي همچون ايموجا، اشا، مرميد كه در بدنهايي جاي داشتند كه در آن آب زندگي ميكردند، هدايت ميطلبيدند. اين اوضاع بعد از آمدن استعمارگران از اروپا تغيير پيدا كرد، آنها با ورودشان كتاب مقدس انجيل را به ما معرفي كردند و بعد از آن به پيروانشان و مردم ديگر هدايايي دادند، البته امروز تعداد زيادي از مسيحيان اين مكان را محلي شيطاني ميدانند، سرچشمهاي آلودهشده. رودخانه ديگر به مكاني تبديل شده بود كه شايعههاي تاريكي از آن سرچشمه ميگرفت. يكي از اين شايعهها اين بود كه مردم در ساحل اين رودخانه هر نوعي از خرافهپرستي را به جا ميآورند. مشاهده اجساد و لاشه حيوانات و ديگر اجسام شناور روي آب رودخانه يا افتاده بر ساحل، كه مربوط به انجام مراسم مذهبي بود، اين موضوع را تاييد ميكرد.» برخي
منتقدان چيگوزي اوبيوما را وارث چهره مهم ادبيات نيجريه يعني چينوآ آچهبه دانستهاند. «ماهيگيران» داستاني است كه پاياني رازآلود دارد بهطوري كه انگار داستان ناتمام ميماند و به آخر نميرسد و به نوعي ميتوان آن را مرثيهاي براي پيمانهاي تباهشده دانست. روايت اين رمان در مرز ميان واقعيت و خيال ميگذرد و طنزي ظريف نيز در روايت ديده ميشود.