|

از اینجا رانده و از آنجا مانده

سعید معیدفر. جامعه‌شناس

دانش‌آموزان و دانشجویان نسل امروز اگر دلشان می‌خواهد از ایران بروند و میلی به ماندن در وطن ندارند، می‌شود این قضیه را از چند زاویه نگاه کرد؛ متأسفانه نظام آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت ما با مناسبت‌های موجود جامعه نمی‌خواند و ما قرار است در این سیستم تربیتی و آموزشی نیروهای انسانی مورد نیاز بخش‌های مختلف جامعه را تربیت کنیم و متأسفانه وجه نظام آموزشی با نیازهای جامعه مطابقتی ندارد و این در حالی است که جامعه در یک وضعیت نامعلوم دچار اقتضائاتی است که نظام آموزشی با این اقتضائات و مناسبات سازگاری ندارد و نیروی انسانی طوری مهارت‌های لازم را آموزش می‌بیند که یا خیلی فراتر از محدوده نیازهای موجود است یا با شرایط توسعه ما فاصله دارد یا آموزش‌های نیروی انسانی با شرایط و اقتضائات ما همخوانی ندارد و باید در جایی دیگر به کار گرفته شود و آموزشش در جای دیگر مؤثر است.

تعلیم و تربیت ما بر اساس یک رقابت شدید برای به اصطلاح کسب موقعیت‌های مهم است؛ آن هم موقعیت‌هایی که برای کشور ما محدود است. برای نمونه، در مدارس ما هنگامی که از هر دانش‌آموز می‌پرسی می‌خواهی چه‌کاره شوی، او و حتی پدر و مادرش نیز بدون استثنا پاسخ می‌دهند که پزشک و مهندس! آیا جامعه ما می‌تواند اینها را جذب کند؟ بدیهی است چنین هدف‌گذاری‌اي برای جامعه بسیار غلط است؛ این کنکور فشارهای روحی و روانی سخت به دانش‌آموزان وارد می‌کند و این نوع آموزش غلط، انتظارات را بالا می‌برد و این انتظار از نفس آموزشی ما خیلی بالاتر است و اینجا ممکن است زمینه کار وجود نداشته باشد و هدف‌گذاری با این شیوه کاری هماهنگ با کل جامعه ما نباشد؛ بنابراین نیروی کار ما از افغانستان می‌آید.
ما دانش‌آموزانی تولید می‌کنیم اما معلوم نیست شرایط کاری‌شان فراهم باشد یا نه. این مسئله به خانه، مدرسه و دیگر حوزه‌های فرهنگی تعمیم می‌یابد و شاید به دنبال نخبه‌پروری باشیم اما واقعا نخبه‌پرور نباشیم و درواقع وضعیتی داریم که پذیرای نخبگان نیست. درنتيجه می‌بینیم که جامعه ما به شدت دافع نخبگان است و سیاست‌گذاری‌های آموزشی در خیلی از جهات به شكلي انجام می‌شود که تعداد محدودی از نخبگان به کار گرفته می‌شوند و آن‌قدر شرایط محدود است که مجالی به کنشگری بقیه نمی‌دهد؛ این هم یک مسئله است که جامعه به ظاهر دنبال نخبه‌پروری است اما از آن سو نیز ضد نخبه شده و در حد نیازهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و دیگر بخش‌های جامعه نیست. در ضمن دامنه جذب نخبگان هم انحصاری و انحصارطلبانه بوده و در اختیار کسانی است که شرایط لازم را ندارند. این نوعی جنگ بین نخبگان است و در مجموع افق‌های آن برای رشد، اشتغال و استقرار یک زندگی مناسب و متناسب با آرمان‌های نظام تعلیم و تربیت ما نیست.
به دلیل همين آرمان‌گرایی و واقع‌گرانبودن سیستم آموزش و پرورش، همه به دنبال این هستند که در جایی دیگر لذت ببرند، اینجا لذت نبرند و ناراضی باشند و آموزش ما همواره ناراضیانی داشته باشد که احساس خوشبختی نمی‌کنند، احساس یأس می‌کنند و به میزان سطوح بالای تحصیلی نیز ناراضی‌تر هستند.
آموزش و پرورش ما شرایطی را ایجاد کرده که عده‌اي بخواهند از کشورمان بیرون بروند و عده‌اي هم آرزوی رفتن داشته باشند و اینها بمانند و احساس ازخودبیگانگی و بیهودگی کنند. در این سیستم هر روز هم وضعیت دارد حادتر می‌شود و این به دلیل ناکارآمدی مدیریتی ماست که متأسفانه دچار فساد و سوء‌مدیریت و مشکلات عظیم اجتماعی و اقتصادی وخیم هم شده و اینها وضعیت را تشدید می‌کند؛ رانت‌خواری‌ها و فسادها در سطوح بالا هم دارد اتفاق می‌افتد بنابراین تحصیل‌کردگان با کلی فشار و انرژی‌، بیشتر از یک عده دیگر که منافع کشور را در اختیار دارند، تلاش می‌کنند و این نابرابری‌ها وضعیت را بحرانی‌تر می‌کند. همچنین خطرهای جدی‌تری دارد کشور را تهدید می‌کند؛ اینکه منازعات بین‌المللی چه می‌شود و ما داریم به کجا می‌رویم و رابطه ما با دنیا چگونه خواهد شد؟ آیا می‌شود فرزندانمان را در اینجا نگه داریم؟ پدر و مادرها در این فکر هستند که فرصتی به دست آید و کسانی که دستشان به دهانشان می‌رسد به دنبال فرستادن بچه‌هایشان به خارج هستند.
به هر تقدیر منازعات منطقه‌ای و بین‌المللی و جنگ و کشتارهای فراوان منطقه را تهدید می‌کند و همچنین تهدیدهای محیط‌زیستی و جغرافیایی هم هستند که نمی‌گذارد شرایط با‌ثباتی در منطقه به وجود بيايد و این مسائل، امید به زندگی آرام‌تر و مناسب‌تر را از ما می‌گیرد. اما همه آنهایی هم که به خارج از ایران مي‌روند، شرایط خوبی در انتظارشان نیست و دست از پا درازتر می‌مانند و نه راه بازگشتی هست و نه فضای مطلوبی برای ماندن. بنابراین مهاجران امروز کمتر می‌توانند در خارج از کشورشان به آرمان‌هایشان برسند، مگر اينكه فوق‌العاده استثنائی باشند که بتوانند جذب آن محیط بیگانه شوند اما افراد معمولی در آنجا دچار بیچارگی‌ها و دریوزگی‌ها خواهند شد. بنابراین از اینجا رانده و از آنجا مانده بلاتکلیف می‌مانند. چنانچه در گزارش‌های هر روزه می‌بینید که این مهاجران دارند در آب رودها و دریاها تلف و در پناهگاه‌ها سرکوب می‌شوند و زندگی سختی دارند. اینها ستمدیده‌هایی هستند که نمی‌دانند چه باید بکنند. در نسل ما عده‌ای می‌توانستند با مهاجرت به آرمان‌هایشان برسند اما نسل امروز چنین شانسی ندارند و همین خطرناک خواهد بود.

دانش‌آموزان و دانشجویان نسل امروز اگر دلشان می‌خواهد از ایران بروند و میلی به ماندن در وطن ندارند، می‌شود این قضیه را از چند زاویه نگاه کرد؛ متأسفانه نظام آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت ما با مناسبت‌های موجود جامعه نمی‌خواند و ما قرار است در این سیستم تربیتی و آموزشی نیروهای انسانی مورد نیاز بخش‌های مختلف جامعه را تربیت کنیم و متأسفانه وجه نظام آموزشی با نیازهای جامعه مطابقتی ندارد و این در حالی است که جامعه در یک وضعیت نامعلوم دچار اقتضائاتی است که نظام آموزشی با این اقتضائات و مناسبات سازگاری ندارد و نیروی انسانی طوری مهارت‌های لازم را آموزش می‌بیند که یا خیلی فراتر از محدوده نیازهای موجود است یا با شرایط توسعه ما فاصله دارد یا آموزش‌های نیروی انسانی با شرایط و اقتضائات ما همخوانی ندارد و باید در جایی دیگر به کار گرفته شود و آموزشش در جای دیگر مؤثر است.

تعلیم و تربیت ما بر اساس یک رقابت شدید برای به اصطلاح کسب موقعیت‌های مهم است؛ آن هم موقعیت‌هایی که برای کشور ما محدود است. برای نمونه، در مدارس ما هنگامی که از هر دانش‌آموز می‌پرسی می‌خواهی چه‌کاره شوی، او و حتی پدر و مادرش نیز بدون استثنا پاسخ می‌دهند که پزشک و مهندس! آیا جامعه ما می‌تواند اینها را جذب کند؟ بدیهی است چنین هدف‌گذاری‌اي برای جامعه بسیار غلط است؛ این کنکور فشارهای روحی و روانی سخت به دانش‌آموزان وارد می‌کند و این نوع آموزش غلط، انتظارات را بالا می‌برد و این انتظار از نفس آموزشی ما خیلی بالاتر است و اینجا ممکن است زمینه کار وجود نداشته باشد و هدف‌گذاری با این شیوه کاری هماهنگ با کل جامعه ما نباشد؛ بنابراین نیروی کار ما از افغانستان می‌آید.
ما دانش‌آموزانی تولید می‌کنیم اما معلوم نیست شرایط کاری‌شان فراهم باشد یا نه. این مسئله به خانه، مدرسه و دیگر حوزه‌های فرهنگی تعمیم می‌یابد و شاید به دنبال نخبه‌پروری باشیم اما واقعا نخبه‌پرور نباشیم و درواقع وضعیتی داریم که پذیرای نخبگان نیست. درنتيجه می‌بینیم که جامعه ما به شدت دافع نخبگان است و سیاست‌گذاری‌های آموزشی در خیلی از جهات به شكلي انجام می‌شود که تعداد محدودی از نخبگان به کار گرفته می‌شوند و آن‌قدر شرایط محدود است که مجالی به کنشگری بقیه نمی‌دهد؛ این هم یک مسئله است که جامعه به ظاهر دنبال نخبه‌پروری است اما از آن سو نیز ضد نخبه شده و در حد نیازهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و دیگر بخش‌های جامعه نیست. در ضمن دامنه جذب نخبگان هم انحصاری و انحصارطلبانه بوده و در اختیار کسانی است که شرایط لازم را ندارند. این نوعی جنگ بین نخبگان است و در مجموع افق‌های آن برای رشد، اشتغال و استقرار یک زندگی مناسب و متناسب با آرمان‌های نظام تعلیم و تربیت ما نیست.
به دلیل همين آرمان‌گرایی و واقع‌گرانبودن سیستم آموزش و پرورش، همه به دنبال این هستند که در جایی دیگر لذت ببرند، اینجا لذت نبرند و ناراضی باشند و آموزش ما همواره ناراضیانی داشته باشد که احساس خوشبختی نمی‌کنند، احساس یأس می‌کنند و به میزان سطوح بالای تحصیلی نیز ناراضی‌تر هستند.
آموزش و پرورش ما شرایطی را ایجاد کرده که عده‌اي بخواهند از کشورمان بیرون بروند و عده‌اي هم آرزوی رفتن داشته باشند و اینها بمانند و احساس ازخودبیگانگی و بیهودگی کنند. در این سیستم هر روز هم وضعیت دارد حادتر می‌شود و این به دلیل ناکارآمدی مدیریتی ماست که متأسفانه دچار فساد و سوء‌مدیریت و مشکلات عظیم اجتماعی و اقتصادی وخیم هم شده و اینها وضعیت را تشدید می‌کند؛ رانت‌خواری‌ها و فسادها در سطوح بالا هم دارد اتفاق می‌افتد بنابراین تحصیل‌کردگان با کلی فشار و انرژی‌، بیشتر از یک عده دیگر که منافع کشور را در اختیار دارند، تلاش می‌کنند و این نابرابری‌ها وضعیت را بحرانی‌تر می‌کند. همچنین خطرهای جدی‌تری دارد کشور را تهدید می‌کند؛ اینکه منازعات بین‌المللی چه می‌شود و ما داریم به کجا می‌رویم و رابطه ما با دنیا چگونه خواهد شد؟ آیا می‌شود فرزندانمان را در اینجا نگه داریم؟ پدر و مادرها در این فکر هستند که فرصتی به دست آید و کسانی که دستشان به دهانشان می‌رسد به دنبال فرستادن بچه‌هایشان به خارج هستند.
به هر تقدیر منازعات منطقه‌ای و بین‌المللی و جنگ و کشتارهای فراوان منطقه را تهدید می‌کند و همچنین تهدیدهای محیط‌زیستی و جغرافیایی هم هستند که نمی‌گذارد شرایط با‌ثباتی در منطقه به وجود بيايد و این مسائل، امید به زندگی آرام‌تر و مناسب‌تر را از ما می‌گیرد. اما همه آنهایی هم که به خارج از ایران مي‌روند، شرایط خوبی در انتظارشان نیست و دست از پا درازتر می‌مانند و نه راه بازگشتی هست و نه فضای مطلوبی برای ماندن. بنابراین مهاجران امروز کمتر می‌توانند در خارج از کشورشان به آرمان‌هایشان برسند، مگر اينكه فوق‌العاده استثنائی باشند که بتوانند جذب آن محیط بیگانه شوند اما افراد معمولی در آنجا دچار بیچارگی‌ها و دریوزگی‌ها خواهند شد. بنابراین از اینجا رانده و از آنجا مانده بلاتکلیف می‌مانند. چنانچه در گزارش‌های هر روزه می‌بینید که این مهاجران دارند در آب رودها و دریاها تلف و در پناهگاه‌ها سرکوب می‌شوند و زندگی سختی دارند. اینها ستمدیده‌هایی هستند که نمی‌دانند چه باید بکنند. در نسل ما عده‌ای می‌توانستند با مهاجرت به آرمان‌هایشان برسند اما نسل امروز چنین شانسی ندارند و همین خطرناک خواهد بود.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها