|

بازی بُرد- بُرد

پژمان موسوي

جامعه روزنامه‌نگاران ايراني این روزها با یک خطر بزرگ روبه‌رو است؛ خطري كه در صورت نداشتن توجه به‌موقع به آن، راه بازگشتي باقي نمي‌گذارد و چيزي كه باقی خواهد ماند فقط حسرت است و پشيماني؛ پشيماني براي نسلي كه نسل ديروز را در كنار خود داشت، اما ارجش نگذاشت، از تجربه‌اش نياموخت و در كار، بازي‌اش نداد. «مسئله»، گسست تجربه و گسست نسلي بين دو يا حتي سه نسل از روزنامه‌نگاران ايران است كه هر كدام مانند جزايري دور‌افتاده، دور از هم زندگي و کار مي‌كنند و نه‌تنها راهي به هم ندارند كه حتي از دور هم تلاش نمي‌كنند يكديگر را ببينند، تجربیات و دیدگاه‌هایشان را با هم در میان بگذارند و با هم ارتباط داشته باشند. از استثناها اگر بگذريم، بسياري از روزنامه‌نگاران نسل امروز، حتي نام بسياري از اسلافشان را هم نشنيده‌اند، چه رسد به اينكه بخواهند از تجارب آنها بياموزند؛ بزرگاني كه بسياري از آنها در گوشه‌اي از همين شهر شلوغ، روزگار مي‌گذرانند و كوله‌باري از دانش و تجربه را به اميد اينكه روزي به كار آيد، با خود حمل مي‌كنند. كافي است پاي صحبت برخي از اين بزرگان بنشينيم؛ نكاتي درباره روزنامه‌نگاري و روزنامه‌داري مي‌گويند كه گاه بايد چند سال درس روزنامه‌نگاري خواند تا به آنها رسيد؛ شوخي نيست چند‌ ده سال در كار حرفه‌اي روزنامه‌نگاري باشي و امروز آن همه تجربه به كارت نيايد و حتي گوشي نباشد كه آنها را بشنود تا شايد روزي به كار آيد. نسل قدیم می‌گوید که دود چراغ خورده است و پله‌پله بالا آمده است. نسل جدید هم مدعی است که تئوري‌هاي ارتباطات و روزنامه‌نگاري را به‌خوبي آموخته است و اكنون نوبت اوست كه كار را دست بگيرد و بخت خود را بيازمايد. هر دو گروه درست مي‌گويند؛ با فرض درست‌بودن اين دو فرضيه، جمع دانش و علم روزنامه‌نگاري با تجربه ساليان، بي‌شك معجوني مسحوركننده خواهد شد و راهي براي ارتقاي روزنامه‌نگاري ايران. يك دلیل این دوری هم در کنارِ تقصیر بزرگی که بر گردن نسل جدید است، مي‌تواند به نسل قدیم روزنامه‌نگاري برگردد؛ بزرگاني كه همپا با تكنولوژي و ابزارهاي نوين اطلاع‌رساني، به‌روز نشده‌اند و هنوز در عصر كاغذهاي كاهي و خودكار بيك به سر مي‌برند؛ اینان بعضا نمی‌دانند ایمیل چیست و چه کاربردی دارد یا اینکه وسایل جدید ارتباطی مانند فیس‌بوک و توییتر چه مزایایی دارد؛ بنابراین اینکه عده‌ای نخواستند یا نتوانستند به‌روز شوند، یکی از عواملی است که به نداشتن فهم متقابل و گسست انجامیده است و بي‌شك يكي از موانع در اين گسست، همين به‌روز‌نبودن است؛ وضعیتی که ما را امروز با پديده‌اي به نام «گسست تجربه» در روزنامه‌نگاري روبه‌رو كرده است؛ گسستي كه به دنبال آن، تقریبا هيچ دود‌چراغ‌خورده‌اي در تحريريه‌ها جاي ندارد و هيچ مسيري براي آموختن از بزرگان، در رسانه‌هاي ما ترسيم نشده است. اما وضیت آرمانی چیست؟ به نظر می‌رسد در ارتباط و تعاملِ ايدئال، نه قرار است نسل جديد مثل نسل ديروز شود كه در اين صورت خسراني بزرگ به روزنامه‌نگاري ما وارد شده است و نه نسل ديروز به‌دنبال تحميل سازوكارهاي نسل خود به نسل امروز است؛ مطلوبِ دو طرف، بهره‌گيري يك نسل از تجاربي است كه نه يك‌شبه، بلكه چند ده ساله به دست آمده‌اند و امروز ضرورت دارد روزنامه‌نگاران نسل جديد، با هر شيوه و سازوكاري كه مي‌شود، آنها را بشنوند، بياموزند و با شكلي مدرن، در كارشان از آن بهره ببرند. امید که چنین شود.

جامعه روزنامه‌نگاران ايراني این روزها با یک خطر بزرگ روبه‌رو است؛ خطري كه در صورت نداشتن توجه به‌موقع به آن، راه بازگشتي باقي نمي‌گذارد و چيزي كه باقی خواهد ماند فقط حسرت است و پشيماني؛ پشيماني براي نسلي كه نسل ديروز را در كنار خود داشت، اما ارجش نگذاشت، از تجربه‌اش نياموخت و در كار، بازي‌اش نداد. «مسئله»، گسست تجربه و گسست نسلي بين دو يا حتي سه نسل از روزنامه‌نگاران ايران است كه هر كدام مانند جزايري دور‌افتاده، دور از هم زندگي و کار مي‌كنند و نه‌تنها راهي به هم ندارند كه حتي از دور هم تلاش نمي‌كنند يكديگر را ببينند، تجربیات و دیدگاه‌هایشان را با هم در میان بگذارند و با هم ارتباط داشته باشند. از استثناها اگر بگذريم، بسياري از روزنامه‌نگاران نسل امروز، حتي نام بسياري از اسلافشان را هم نشنيده‌اند، چه رسد به اينكه بخواهند از تجارب آنها بياموزند؛ بزرگاني كه بسياري از آنها در گوشه‌اي از همين شهر شلوغ، روزگار مي‌گذرانند و كوله‌باري از دانش و تجربه را به اميد اينكه روزي به كار آيد، با خود حمل مي‌كنند. كافي است پاي صحبت برخي از اين بزرگان بنشينيم؛ نكاتي درباره روزنامه‌نگاري و روزنامه‌داري مي‌گويند كه گاه بايد چند سال درس روزنامه‌نگاري خواند تا به آنها رسيد؛ شوخي نيست چند‌ ده سال در كار حرفه‌اي روزنامه‌نگاري باشي و امروز آن همه تجربه به كارت نيايد و حتي گوشي نباشد كه آنها را بشنود تا شايد روزي به كار آيد. نسل قدیم می‌گوید که دود چراغ خورده است و پله‌پله بالا آمده است. نسل جدید هم مدعی است که تئوري‌هاي ارتباطات و روزنامه‌نگاري را به‌خوبي آموخته است و اكنون نوبت اوست كه كار را دست بگيرد و بخت خود را بيازمايد. هر دو گروه درست مي‌گويند؛ با فرض درست‌بودن اين دو فرضيه، جمع دانش و علم روزنامه‌نگاري با تجربه ساليان، بي‌شك معجوني مسحوركننده خواهد شد و راهي براي ارتقاي روزنامه‌نگاري ايران. يك دلیل این دوری هم در کنارِ تقصیر بزرگی که بر گردن نسل جدید است، مي‌تواند به نسل قدیم روزنامه‌نگاري برگردد؛ بزرگاني كه همپا با تكنولوژي و ابزارهاي نوين اطلاع‌رساني، به‌روز نشده‌اند و هنوز در عصر كاغذهاي كاهي و خودكار بيك به سر مي‌برند؛ اینان بعضا نمی‌دانند ایمیل چیست و چه کاربردی دارد یا اینکه وسایل جدید ارتباطی مانند فیس‌بوک و توییتر چه مزایایی دارد؛ بنابراین اینکه عده‌ای نخواستند یا نتوانستند به‌روز شوند، یکی از عواملی است که به نداشتن فهم متقابل و گسست انجامیده است و بي‌شك يكي از موانع در اين گسست، همين به‌روز‌نبودن است؛ وضعیتی که ما را امروز با پديده‌اي به نام «گسست تجربه» در روزنامه‌نگاري روبه‌رو كرده است؛ گسستي كه به دنبال آن، تقریبا هيچ دود‌چراغ‌خورده‌اي در تحريريه‌ها جاي ندارد و هيچ مسيري براي آموختن از بزرگان، در رسانه‌هاي ما ترسيم نشده است. اما وضیت آرمانی چیست؟ به نظر می‌رسد در ارتباط و تعاملِ ايدئال، نه قرار است نسل جديد مثل نسل ديروز شود كه در اين صورت خسراني بزرگ به روزنامه‌نگاري ما وارد شده است و نه نسل ديروز به‌دنبال تحميل سازوكارهاي نسل خود به نسل امروز است؛ مطلوبِ دو طرف، بهره‌گيري يك نسل از تجاربي است كه نه يك‌شبه، بلكه چند ده ساله به دست آمده‌اند و امروز ضرورت دارد روزنامه‌نگاران نسل جديد، با هر شيوه و سازوكاري كه مي‌شود، آنها را بشنوند، بياموزند و با شكلي مدرن، در كارشان از آن بهره ببرند. امید که چنین شود.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها