|

تو آن را به دنیا می‌آوری

اردشیر رستمی . طراح

خیابان یادمان نرود. خیابان خوب است. خیابان سیاه نیست. خیابان مملو از چراغ‌هاست. خیابان انعکاس نور در باران است. خیابان انتظار است. خیابان ویترین‌های رنگارنگ و بهانه‌های ساده برای باهم‌بودن است. خیابان قبل از ما سر قرار می‌آید و انتظار ما را می‌کشد. خیابان خسته نمی‌شود. ناراحت نمی‌شود. قهر نمی‌کند. قلب خیابان بزرگ است. اما دست‌های خیابان کوتاه کوتاه است. خیابان نمی‌تواند صورتش را بشوید. خیابان در غبار کفش‌ها گم می‌شود. خیابان سرما می‌خورد، خیابان عطسه می‌کند، مریض می‌شود و کسی او را به خانه نمی‌برد. کسی خیابان را گرم نمی‌کند. بچه‌های خیابان دوستش ندارند. بچه‌های خیابان از خیابان بدشان می‌آید. با آتش‌هایشان او را سوراخ سوراخ می‌کنند و با سوزن‌های آلوده‌شان بیمار و خون‌آلودش می‌کنند، رگ‌های خیابان متورم می‌شود، خیابان تلوتلو می‌رود، چشم‌هایش باز نمی‌شود، به درها و دیوارها و ماشین‌ها می‌خورد. گرسنه می‌ماند. خیابان به دست‌ها نگاه می‌كند و آب دهانش را قورت می‌دهد. لباس‌های خیابان کوتاه است، پاهایش کثیف می‌شود.

خیابان همه را دوست دارد؛ خیابان بالا و پایین ندارد، کوچک و بزرگ ندارد، اینجا و آنجا ندارد. هر جا که تو باشی، خیابان به دنیا می‌آید. خیابان هیچ‌کس را تنها نمی‌گذارد و هنگامی که دست‌های ما را به هم می‌رساند، آرام می‌شود. خیابان پدر و مادر ندارد؛ درست مثل آدم‌ها، درست مثل همه چیز... خیابان از پنجره به دنیا می‌آید وقتی كه تو پرده‌ها را کنار می‌زنی. وقتی از پله‌ها پایین می‌آیی. وقتی ناخن‌ها و لب‌هایت را رنگ می‌کنی. وقتی که موهایت را شانه می‌کنی. وقتی که دندان‌هایت را ترمیم می‌کنی. وقتی که نگران بالارفتن وزنت می‌شوی. خیابان بی تو وجود ندارد. مانند هر چیز دیگری که بی تو وجود ندارد و تو آن را به دنیا می‌آوری؛ مانند همه چیز که تو به دنیا می‌آوری. هر جا که بودیم، خیابان یادمان نرود. خورشیدهای فردا از خیابان طلوع می‌کند... .

خیابان یادمان نرود. خیابان خوب است. خیابان سیاه نیست. خیابان مملو از چراغ‌هاست. خیابان انعکاس نور در باران است. خیابان انتظار است. خیابان ویترین‌های رنگارنگ و بهانه‌های ساده برای باهم‌بودن است. خیابان قبل از ما سر قرار می‌آید و انتظار ما را می‌کشد. خیابان خسته نمی‌شود. ناراحت نمی‌شود. قهر نمی‌کند. قلب خیابان بزرگ است. اما دست‌های خیابان کوتاه کوتاه است. خیابان نمی‌تواند صورتش را بشوید. خیابان در غبار کفش‌ها گم می‌شود. خیابان سرما می‌خورد، خیابان عطسه می‌کند، مریض می‌شود و کسی او را به خانه نمی‌برد. کسی خیابان را گرم نمی‌کند. بچه‌های خیابان دوستش ندارند. بچه‌های خیابان از خیابان بدشان می‌آید. با آتش‌هایشان او را سوراخ سوراخ می‌کنند و با سوزن‌های آلوده‌شان بیمار و خون‌آلودش می‌کنند، رگ‌های خیابان متورم می‌شود، خیابان تلوتلو می‌رود، چشم‌هایش باز نمی‌شود، به درها و دیوارها و ماشین‌ها می‌خورد. گرسنه می‌ماند. خیابان به دست‌ها نگاه می‌كند و آب دهانش را قورت می‌دهد. لباس‌های خیابان کوتاه است، پاهایش کثیف می‌شود.

خیابان همه را دوست دارد؛ خیابان بالا و پایین ندارد، کوچک و بزرگ ندارد، اینجا و آنجا ندارد. هر جا که تو باشی، خیابان به دنیا می‌آید. خیابان هیچ‌کس را تنها نمی‌گذارد و هنگامی که دست‌های ما را به هم می‌رساند، آرام می‌شود. خیابان پدر و مادر ندارد؛ درست مثل آدم‌ها، درست مثل همه چیز... خیابان از پنجره به دنیا می‌آید وقتی كه تو پرده‌ها را کنار می‌زنی. وقتی از پله‌ها پایین می‌آیی. وقتی ناخن‌ها و لب‌هایت را رنگ می‌کنی. وقتی که موهایت را شانه می‌کنی. وقتی که دندان‌هایت را ترمیم می‌کنی. وقتی که نگران بالارفتن وزنت می‌شوی. خیابان بی تو وجود ندارد. مانند هر چیز دیگری که بی تو وجود ندارد و تو آن را به دنیا می‌آوری؛ مانند همه چیز که تو به دنیا می‌آوری. هر جا که بودیم، خیابان یادمان نرود. خورشیدهای فردا از خیابان طلوع می‌کند... .

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها