|

در راستای نواندیشی دینی

حاتم قادری در نشست نقد و بررسی کتاب «در کشاکش دین و دولت»؛ ایبنا: اولین بحثی که مطرح خواهم کرد به عنوان کتاب برمی‎‌گردد. تصور من این است که نویسنده محترم تمایلی قوی دارد که لزوما دین پایه‌گذار یک نظام سیاسی دینی نیست. پژوهش در راستای نودینی، نکته دومی است که در این کتاب برجسته است. مبحث سومی که باید به آن پرداخت درباره فتح ایران و مباحثی است که درباره آن وجود دارد. آنچه از عنوان در «کشاکش دین و دولت» مشخص است، تردید نویسنده درباره همراستابودن این دو مفهوم است. در فرازهایی از کتاب هم این تردید را می‌توان دید. در صفحه 28 به روایت‌هایی اشاره دارد در مورد جلوگیری ‌‌از نوشتن وصیت‌نامه توسط پیامبر در روز آخر عمرش. موحد ضمن اشاره به آرای موافق و مخالف درباره صحت این روایت تصریح می‌کند اگر تک‌تک این آرا را کنار هم بگذاریم به این نتیجه خواهیم رسید که دین و دولت را جدا از یکدیگر می‌دانسته‌اند. در صفحات 65 و 66 به آرا درباره حق امام علی بر خلافت پرداخته شده و در اینجا نیز نویسنده از جدایی دین و دولت دفاع می‌کند. در بخش‌های دیگر کتاب نیز این مورد را می‌توان دید که نویسنده بر اساس روایات در دست، امر حکومت را از امر شریعت جدا می‌کند. با کلیت بحث موحد موافقم اما می‌توان از منظر روش ایرادهایی بر او گرفت. به عنوان نمونه می‌توان پرسید آیا روایاتی را نمی‌توان یافت که برخلاف نظر موحد بر همراستایی دین و دولت دلالت داشته باشند؟ چنین روایاتی را می‌توان مدنظر قرار داد و این نمودی از نابسندگی و عدم جامعیت گزارش‌های تاریخی موحد است. عده‌ای می‌توانند این را طرح کنند که بر مبنای قرآن می‌توان گفت دین نوعی نظام سیاسی و حکومتی هم دارد و گزارش‌های تاریخی نه جامعیت دارد و نه جای استدلال‌های قرآنی را می‌گیرد. اگر بحث همراستایی دین و دولت در اسلام اولویتی اساسی بود، حقیقت این است که باید بحث گردش قدرت چنان روشن باشد که جای هیچ شک و ابهامی باقی نگذارد. مبحث نحوه گردش قدرت از اولویت‌های بدیهی یک نظام سیاسی است و اینکه خداوند تصریحی بر روند گردش قدرت در نص نداشته، نمودی از عدم اولویت این همراستایی است. اما مسئله من این است که دلایل آقای موحد برای جدایی دین و دولت جامع و مانع نیستند. کتاب موحد در راستای نواندیشی دینی است و نمود این نواندیشی را به عنوان مثال در مباحثی که موحد درباره خلیفه دوم طرح کرده می‌توان دید که یکی از حساسیت‌های عمده شیعیان است. موحد خلیفه دوم را فردی کاردان، باصلابت، صاحب عدل و... معرفی می‌کند و این مباحثی است که در یک بستر شیعی کمتر طرح شده، مگر در محافل نواندیش دینی. بحث در مورد خلیفه دوم علاوه بر مقوله تشیع، به خاطر حساسیت ایرانیان نسبت به خلیفه دوم هم حساسیت‌برانگیز است و از این منظر شجاعت و درایت موحد جالب توجه است. موحد نیز مانند روایت غالب درباره حمله اعراب به ایران، فقر و اختلاف طبقاتی در ایران را عامل عمده در پیروزی مسلمانان می‌داند. موحد همچنین به روایت‌هایی مانند نامه‌نوشتن پیامبر به شاه ساسانی پرداخته و این موضوع که سپاه اسلام به رستم فرخزاد گفت اگر اسلام بیاوری ما رها می‌کنیم و می‌رویم. در این روایت‌ها می‌شود شک کرد و دلایل عقلی قابل توجهی برای رد آنها وجود دارد. من بر مبنای دلایلی معتقدم ‌ یاران پیامبر معتقد بوده‌اند که آخرالزمان نزدیک است. اشارات ‌برخی زهاد عرب نمودی از این است. اگر این‌گونه بخواهیم نگاه کنیم، از اساس نظام سیاسی بی‌معناست. می‌توان دید در میان زهاد عرب انتظار فرارسیدن آخرالزمان تا حدود 50 تا 60 سال بعد رایج بوده و آنها انتظار داشتند آخرالزمان را ببینند. فتوحات ایران مربوط به زمانی است که اعراب در حال فاصله‌گیری از برداشت‌های اولیه دینی خود بوده‌اند. گزارش موحد بر مبنای متونی است که امروز جاری و رایج است، اما بحث انتقادی درباره پدیداری اسلام در حال حاضر مراحل اولیه خود را طی می‌کند و ما نیازمند نقد جدی سیره‌ها هستیم. انبوهی از پرسش‌ها و ابهام‌ها درباره صدر اسلام وجود دارد و حتی عده‌ای در این موضوع که مرکز اولیه اسلام مکه بوده نیز تشکیک می‌کنند. باید در این زمینه‌ها بحث‌های انتقادی جدی صورت بگیرد.

حاتم قادری در نشست نقد و بررسی کتاب «در کشاکش دین و دولت»؛ ایبنا: اولین بحثی که مطرح خواهم کرد به عنوان کتاب برمی‎‌گردد. تصور من این است که نویسنده محترم تمایلی قوی دارد که لزوما دین پایه‌گذار یک نظام سیاسی دینی نیست. پژوهش در راستای نودینی، نکته دومی است که در این کتاب برجسته است. مبحث سومی که باید به آن پرداخت درباره فتح ایران و مباحثی است که درباره آن وجود دارد. آنچه از عنوان در «کشاکش دین و دولت» مشخص است، تردید نویسنده درباره همراستابودن این دو مفهوم است. در فرازهایی از کتاب هم این تردید را می‌توان دید. در صفحه 28 به روایت‌هایی اشاره دارد در مورد جلوگیری ‌‌از نوشتن وصیت‌نامه توسط پیامبر در روز آخر عمرش. موحد ضمن اشاره به آرای موافق و مخالف درباره صحت این روایت تصریح می‌کند اگر تک‌تک این آرا را کنار هم بگذاریم به این نتیجه خواهیم رسید که دین و دولت را جدا از یکدیگر می‌دانسته‌اند. در صفحات 65 و 66 به آرا درباره حق امام علی بر خلافت پرداخته شده و در اینجا نیز نویسنده از جدایی دین و دولت دفاع می‌کند. در بخش‌های دیگر کتاب نیز این مورد را می‌توان دید که نویسنده بر اساس روایات در دست، امر حکومت را از امر شریعت جدا می‌کند. با کلیت بحث موحد موافقم اما می‌توان از منظر روش ایرادهایی بر او گرفت. به عنوان نمونه می‌توان پرسید آیا روایاتی را نمی‌توان یافت که برخلاف نظر موحد بر همراستایی دین و دولت دلالت داشته باشند؟ چنین روایاتی را می‌توان مدنظر قرار داد و این نمودی از نابسندگی و عدم جامعیت گزارش‌های تاریخی موحد است. عده‌ای می‌توانند این را طرح کنند که بر مبنای قرآن می‌توان گفت دین نوعی نظام سیاسی و حکومتی هم دارد و گزارش‌های تاریخی نه جامعیت دارد و نه جای استدلال‌های قرآنی را می‌گیرد. اگر بحث همراستایی دین و دولت در اسلام اولویتی اساسی بود، حقیقت این است که باید بحث گردش قدرت چنان روشن باشد که جای هیچ شک و ابهامی باقی نگذارد. مبحث نحوه گردش قدرت از اولویت‌های بدیهی یک نظام سیاسی است و اینکه خداوند تصریحی بر روند گردش قدرت در نص نداشته، نمودی از عدم اولویت این همراستایی است. اما مسئله من این است که دلایل آقای موحد برای جدایی دین و دولت جامع و مانع نیستند. کتاب موحد در راستای نواندیشی دینی است و نمود این نواندیشی را به عنوان مثال در مباحثی که موحد درباره خلیفه دوم طرح کرده می‌توان دید که یکی از حساسیت‌های عمده شیعیان است. موحد خلیفه دوم را فردی کاردان، باصلابت، صاحب عدل و... معرفی می‌کند و این مباحثی است که در یک بستر شیعی کمتر طرح شده، مگر در محافل نواندیش دینی. بحث در مورد خلیفه دوم علاوه بر مقوله تشیع، به خاطر حساسیت ایرانیان نسبت به خلیفه دوم هم حساسیت‌برانگیز است و از این منظر شجاعت و درایت موحد جالب توجه است. موحد نیز مانند روایت غالب درباره حمله اعراب به ایران، فقر و اختلاف طبقاتی در ایران را عامل عمده در پیروزی مسلمانان می‌داند. موحد همچنین به روایت‌هایی مانند نامه‌نوشتن پیامبر به شاه ساسانی پرداخته و این موضوع که سپاه اسلام به رستم فرخزاد گفت اگر اسلام بیاوری ما رها می‌کنیم و می‌رویم. در این روایت‌ها می‌شود شک کرد و دلایل عقلی قابل توجهی برای رد آنها وجود دارد. من بر مبنای دلایلی معتقدم ‌ یاران پیامبر معتقد بوده‌اند که آخرالزمان نزدیک است. اشارات ‌برخی زهاد عرب نمودی از این است. اگر این‌گونه بخواهیم نگاه کنیم، از اساس نظام سیاسی بی‌معناست. می‌توان دید در میان زهاد عرب انتظار فرارسیدن آخرالزمان تا حدود 50 تا 60 سال بعد رایج بوده و آنها انتظار داشتند آخرالزمان را ببینند. فتوحات ایران مربوط به زمانی است که اعراب در حال فاصله‌گیری از برداشت‌های اولیه دینی خود بوده‌اند. گزارش موحد بر مبنای متونی است که امروز جاری و رایج است، اما بحث انتقادی درباره پدیداری اسلام در حال حاضر مراحل اولیه خود را طی می‌کند و ما نیازمند نقد جدی سیره‌ها هستیم. انبوهی از پرسش‌ها و ابهام‌ها درباره صدر اسلام وجود دارد و حتی عده‌ای در این موضوع که مرکز اولیه اسلام مکه بوده نیز تشکیک می‌کنند. باید در این زمینه‌ها بحث‌های انتقادی جدی صورت بگیرد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها