يک مبارزه توأمان
سيدعلي موجاني . پژوهشگر تاريخ عراق
هدف از نگارش اين مختصر چنين نيست که نگاهي به کارنامه شهيد سپهبد سليماني انداخته شود، قضاوتي صورت پذيرد و قلم به يادبود نقش فردي تاريخساز به چرخش آيد تا ورقي رنگي بگيرد. مراد از نگارش اين متن به درخواست روزنامه «شرق»، عطف توجهي بود به تبعات بس دامنهدار و تأثيرگذاري که اين رويداد رقم خواهد زد.شهيد سليماني نخستين امير ايراني نيست که در «بغداد» به خون ميغلتد، تاريخ مثالها و مصاديقي چند را از اين نوع رويدادها دارد. بااينهمه آنچه مهم است، شرايط جهاني است که در سحرگاه جمعه 13 دي 1398 خبر اين واقعه را مشاهده کرد. فقدان قابليت يک نظام متقارن در حفظ ترتيبات امنيتي روزگار ما شکافها و گسستهاي عميقي مانند داعش را در همين جغرافيا رقم زد.
امر پنهاني نيست که رئيس کشوري بيمحابا و با ناديدهانگاشتن قواعد بازي، ماجراجويانه با تصميمي از سر حماقت و بر بنيان روحيه هوسناک خود، ثبات نيمبند و لرزان اين بازه از زمان را به بازي بگيرد.تصميم ايالات متحده، آنگونه که ساختار نظامي آن کشور فعليت خود را پشت آمريت شخص رئيسجمهور پنهان کرده، اگرچه تلخ بود اما تثبيت روندي مستمر براي مقابله با مردمسالاري در خاورميانه به نفع دستنشاندگي را تصريح کرد. اين سياست که از سالهاي پس از جنگ دوم جهاني و سربرآوردن آمريکا بهعنوان يک قدرت جهاني جلوه مشمئزکنندهاي يافته بود و دولتهاي ملي منطقه را به قهر سرنگون کرده و نگونساران را بر تخت نگه ميداشت، اينک با شتابي تند در مسير يک رويکرد مخرب براي ناديدهانگاشتن کامل همه قواعد بينالملل و عبور از مرزهاي کرامت و عزت ملتها، دولتها و کشورهاي منطقه، آنگونه که در بيانيه نخستوزير عراق هم اشاره شد، سير ميکند.در اين توالي، براي شرق، با تاريخ و تجاربي کهن، خوي ددمنشانه قدرتها چه از نوع اسکندراني يا چنگيزي و چه در شکل مضحکهآميز ترامپي، تندبادي است که غباري بر خاطره مينشاند و فاصله مردمان اين جغرافيا با بيگانگان را عميق ميدارد. براي منطقه ما، اينگونه درگيريها و جنگها اگرچه خسارتبار بوده و آوردههايمان را به يغما برده، اما همواره ميراث و سرمايهاي بزرگتر مانند قهرمانان و اسطورههايي بزرگ را نيز به ارمغان آورده است؛ بنابراین بيجهت نيست گفته شود «اسطوره»هاي ما که برخاسته و برجامانده از همين سلسله رخدادها بوده، قرنهاست هويت ما را نمايندگي ميکنند؛ ازاينرو شهادت فرماندهان مبارزه با جهل داعش توسط قوه اشغالگر را نبايد خسارت دانست، چه مسير حيات هر انساني را فرجامي رقم زده است، مهم آن است حاصل اين فرجام در ساخت هويت ديگر آدميان چگونه معنا شود.براساس اين نگرش، اين قلم به چند وجه نمادين از آنچه شهيد سپهبد سليماني در عصر حياتش برساخت توجه دارد. نخست بايد اشاره کرد حاصل حيات اين اسطوره تازه در منطقه ما، بنياد يک جنبش فراملي و قومي در مبارزه توأمان با جهل داعش و سلطه بيگانه با اتکا به مردميترين شعبات جوامعي بود که رنج قرنها تحقير کرامت و عزت خود را بر دوش گرفته بودند. نيروي او، بيشتر براساس باور شکل گرفته بود و ازاينرو ميتوان سليماني را «نگين خاتم فرماندهي يک ارتش انترناسيونال»، به روايتي «امت» در منطقه دانست که ايراني- عراقي، فلسطيني - افغاني، لبناني - پاکستاني، بحريني - يمني، سوري - آذري و... را با وجود تنوع زباني، مذهبي، نژادي گرد آورده بود تا برابر اشغال دو عنصر، «دينشان از سوي داعش» و «زمينشان از سوي ائتلاف برساخته آمريکا» به مقاومت برخيزند.در نگاه دوم، شهيد قاسم سليماني جدارهاي قطور و ديوارهاي بلند ميان کشورهاي درون اين منطقه عملياتي را با حضور خود در نقاط برخورد و مبارزه برانداخت و قلمرويي ساخت که اگرچه مرز داشت، اما حد و پاياني نداشت. اين موضوع از آن جهت مهم و قابل اعتناست که اين يقين را مسجل کرد که سرنوشت همه ما در اين منطقه به هم پيوسته است، امري که در کشاکش تاريخ قرن گذشته به محاق فراموشي سپرده شده بود؛ ازاینرو بيجهت نيست نخستوزير جمهوري عراق، کشوري که روزي تحت انقياد حاکميت حزب بعث و با حمايت آمريکا در جايگاه خصم ايران جاي گرفته بود، شهادت فرماندهان مبارزه با داعش را اقدامي تجاوزگرانه عليه عراق و ناقض حق حاکميت کشورش برشمرده و تأکيد کند اين ددمنشي شروط حضور نظامي آمريکا در عراق را نيز نقض کرده است.برآورد سوم در اين زمينه معطوف به يک واقعيت دروني دارد. صرفنظر از نگرشهاي متنوع درون نظام جمهوري اسلامي براي شيوه حکومتداري، يک نقطه کانوني که ميتواند نمايانگر همبستگي فراگير براي دفاع از کيان ملي و تماميت ارضي کشور نزد آحاد ايرانيان ارزيابي شود، همانا فراگيرشدن دامنه همدردي با خانواده و همرزمان اين شهدا از سوي سلايق متنوع است. امري که خود نوع برداشتن مرزها و سلايقي بود که تفاوت نگرشها در آداب مُلکداري آن را پرداخته بود. اين وجه، يعني همدلي فراگير ملي خاص سرزمين ايران اسلامي نبود، چه در عراق نيز همه دامنههاي متعدد سياسي که در هفتههاي آخر رويههاي متمايز خود را برتري ميدادند، در اين زمينه يک رويکرد و رويه واحد را برگزيدند.به يک جمله، انسانها ابدي نميمانند اما «اسطوره»ها باقي هستند و هويت ما و نسلهاي پس از ما را شکل ميدهند.
هدف از نگارش اين مختصر چنين نيست که نگاهي به کارنامه شهيد سپهبد سليماني انداخته شود، قضاوتي صورت پذيرد و قلم به يادبود نقش فردي تاريخساز به چرخش آيد تا ورقي رنگي بگيرد. مراد از نگارش اين متن به درخواست روزنامه «شرق»، عطف توجهي بود به تبعات بس دامنهدار و تأثيرگذاري که اين رويداد رقم خواهد زد.شهيد سليماني نخستين امير ايراني نيست که در «بغداد» به خون ميغلتد، تاريخ مثالها و مصاديقي چند را از اين نوع رويدادها دارد. بااينهمه آنچه مهم است، شرايط جهاني است که در سحرگاه جمعه 13 دي 1398 خبر اين واقعه را مشاهده کرد. فقدان قابليت يک نظام متقارن در حفظ ترتيبات امنيتي روزگار ما شکافها و گسستهاي عميقي مانند داعش را در همين جغرافيا رقم زد.
امر پنهاني نيست که رئيس کشوري بيمحابا و با ناديدهانگاشتن قواعد بازي، ماجراجويانه با تصميمي از سر حماقت و بر بنيان روحيه هوسناک خود، ثبات نيمبند و لرزان اين بازه از زمان را به بازي بگيرد.تصميم ايالات متحده، آنگونه که ساختار نظامي آن کشور فعليت خود را پشت آمريت شخص رئيسجمهور پنهان کرده، اگرچه تلخ بود اما تثبيت روندي مستمر براي مقابله با مردمسالاري در خاورميانه به نفع دستنشاندگي را تصريح کرد. اين سياست که از سالهاي پس از جنگ دوم جهاني و سربرآوردن آمريکا بهعنوان يک قدرت جهاني جلوه مشمئزکنندهاي يافته بود و دولتهاي ملي منطقه را به قهر سرنگون کرده و نگونساران را بر تخت نگه ميداشت، اينک با شتابي تند در مسير يک رويکرد مخرب براي ناديدهانگاشتن کامل همه قواعد بينالملل و عبور از مرزهاي کرامت و عزت ملتها، دولتها و کشورهاي منطقه، آنگونه که در بيانيه نخستوزير عراق هم اشاره شد، سير ميکند.در اين توالي، براي شرق، با تاريخ و تجاربي کهن، خوي ددمنشانه قدرتها چه از نوع اسکندراني يا چنگيزي و چه در شکل مضحکهآميز ترامپي، تندبادي است که غباري بر خاطره مينشاند و فاصله مردمان اين جغرافيا با بيگانگان را عميق ميدارد. براي منطقه ما، اينگونه درگيريها و جنگها اگرچه خسارتبار بوده و آوردههايمان را به يغما برده، اما همواره ميراث و سرمايهاي بزرگتر مانند قهرمانان و اسطورههايي بزرگ را نيز به ارمغان آورده است؛ بنابراین بيجهت نيست گفته شود «اسطوره»هاي ما که برخاسته و برجامانده از همين سلسله رخدادها بوده، قرنهاست هويت ما را نمايندگي ميکنند؛ ازاينرو شهادت فرماندهان مبارزه با جهل داعش توسط قوه اشغالگر را نبايد خسارت دانست، چه مسير حيات هر انساني را فرجامي رقم زده است، مهم آن است حاصل اين فرجام در ساخت هويت ديگر آدميان چگونه معنا شود.براساس اين نگرش، اين قلم به چند وجه نمادين از آنچه شهيد سپهبد سليماني در عصر حياتش برساخت توجه دارد. نخست بايد اشاره کرد حاصل حيات اين اسطوره تازه در منطقه ما، بنياد يک جنبش فراملي و قومي در مبارزه توأمان با جهل داعش و سلطه بيگانه با اتکا به مردميترين شعبات جوامعي بود که رنج قرنها تحقير کرامت و عزت خود را بر دوش گرفته بودند. نيروي او، بيشتر براساس باور شکل گرفته بود و ازاينرو ميتوان سليماني را «نگين خاتم فرماندهي يک ارتش انترناسيونال»، به روايتي «امت» در منطقه دانست که ايراني- عراقي، فلسطيني - افغاني، لبناني - پاکستاني، بحريني - يمني، سوري - آذري و... را با وجود تنوع زباني، مذهبي، نژادي گرد آورده بود تا برابر اشغال دو عنصر، «دينشان از سوي داعش» و «زمينشان از سوي ائتلاف برساخته آمريکا» به مقاومت برخيزند.در نگاه دوم، شهيد قاسم سليماني جدارهاي قطور و ديوارهاي بلند ميان کشورهاي درون اين منطقه عملياتي را با حضور خود در نقاط برخورد و مبارزه برانداخت و قلمرويي ساخت که اگرچه مرز داشت، اما حد و پاياني نداشت. اين موضوع از آن جهت مهم و قابل اعتناست که اين يقين را مسجل کرد که سرنوشت همه ما در اين منطقه به هم پيوسته است، امري که در کشاکش تاريخ قرن گذشته به محاق فراموشي سپرده شده بود؛ ازاینرو بيجهت نيست نخستوزير جمهوري عراق، کشوري که روزي تحت انقياد حاکميت حزب بعث و با حمايت آمريکا در جايگاه خصم ايران جاي گرفته بود، شهادت فرماندهان مبارزه با داعش را اقدامي تجاوزگرانه عليه عراق و ناقض حق حاکميت کشورش برشمرده و تأکيد کند اين ددمنشي شروط حضور نظامي آمريکا در عراق را نيز نقض کرده است.برآورد سوم در اين زمينه معطوف به يک واقعيت دروني دارد. صرفنظر از نگرشهاي متنوع درون نظام جمهوري اسلامي براي شيوه حکومتداري، يک نقطه کانوني که ميتواند نمايانگر همبستگي فراگير براي دفاع از کيان ملي و تماميت ارضي کشور نزد آحاد ايرانيان ارزيابي شود، همانا فراگيرشدن دامنه همدردي با خانواده و همرزمان اين شهدا از سوي سلايق متنوع است. امري که خود نوع برداشتن مرزها و سلايقي بود که تفاوت نگرشها در آداب مُلکداري آن را پرداخته بود. اين وجه، يعني همدلي فراگير ملي خاص سرزمين ايران اسلامي نبود، چه در عراق نيز همه دامنههاي متعدد سياسي که در هفتههاي آخر رويههاي متمايز خود را برتري ميدادند، در اين زمينه يک رويکرد و رويه واحد را برگزيدند.به يک جمله، انسانها ابدي نميمانند اما «اسطوره»ها باقي هستند و هويت ما و نسلهاي پس از ما را شکل ميدهند.