حاكميت امنيت براي صلح
برقراري صلح در خاورميانه مسئله ملي، منطقهاي و البته جهاني است. از نظر منطقي، امنيت در خاورميانه به امنيت كشورهاي خاورميانه، ملل و مردم خاورميانه اشاره دارد. بااينحال قدرتهاي غربي بر اين باورند كه اين موضوع بر منافع آنان نيز تأثير ميگذارد و منافع آنان نیز بر نگرانيها و منافع امنيتي مردم اين منطقه غلبه ميكند.
خاورمیانه در حال تغییرات امنیتی است. امنیت و قدرت در هر منطقهای، با ظهور نسل جدیدی از جوانان قدرتمند که قدرت سیاسی را با شدت محل سؤال قرار میدهند، تحت تأثیر قرار میگیرد. منطقه به واسطه مناقشات ملی و فراملی، خشونتزده و بدمنظر شده است. قدرت و امنیت در کشورهای خاورمیانه قطعهقطعه شده و ماهیت امنیتی در سیاست خاورمیانه، مبتنی بر شروع جنگهای نیابتی و بازیگران غیردولتی است. بازیگران غیردولتی فعال در منطقه نیز نشانه ضعف دولتها و تقویتکننده تهدیدات علیه آنهاست.
از سوي ديگر، مداخله غرب در منطقه، امنيت بسياري از كشورهاي خاورميانه را تضعيف كرده و حتي برخي را به سمت آشوب و جنگ سوق داده است. به گواه تاريخ، مداخله غربيها هميشه بخشي از مشكل است و هرگز بخشي از راهحل نيست و اين امر باعث ميشود حاكميت امنيت در خاورميانه، در مسير نادرستي قرار بگيرد. از زمان وقوع بهار عربي تاكنون، خاورميانه شاهد وقوع تغييرات گستردهاي در شرايط امنيتي خود بوده است كه بزرگترين آن وجود همزمان تهديدهاي امنيتي سنتي و غيرسنتي است كه با گذشت زمان وخيمتر نيز شده. در حقيقت تحولات سياسي، سيلابهاي كوچك را به طغيانهاي بزرگ تبديل كرده است. برای مثال، تغيير دولتها در تونس، ليبي، مصر، يمن، سودان و الجزاير چشمانداز امنيتي خاورميانه را پيچيدهتر از گذشته كرده است.
خاورمیانه، به واسطه پارهای عوامل، ذاتا منازعهپرور بوده و درک ریشه و شیوه این منازعه، مستلزم توجه به مؤلفههاي متفاوت است. خاورمیانه منطقهای است با چندین کانون متخاصم؛ در این منطقه، دوستی یک بازیگر با بازیگر دیگر، حتما متضمن خصومت با بازیگر دیگر است. برای مثال، نزدیکی ترکیه به اسرائيل، حتما موجب تضعیف سوریه و لبنان شده یا نزدیکی ایران به عربستان سعودی، لزوما موجب طرد تلآويو و دیگر بازیگران کوچک منطقه است. همچنين بیشتر امنیتی دیدن و کمتر اجتماعي-سیاسی ديدن موضوعات، شرايط اين منطقه را دگرگون كرده است. بازیگرانی که دغدغه بقا دارند، معمولا از اجتماعیدیدن موضوعات بازمیمانند. در 60 سال اخیر، خاورمیانه شاهد چندين جنگ مهیب بوده است که هرکدام نتایج تعیینکنندهای داشتهاند. وقوع پیدرپی جنگها و استعداد شگرف تجاوز به سرزمینهای دیگر، سبب شده بازیگران منطقهای همدیگر را امنیتی ببینند و چنین ذهنیتی، تشکیل و تقویت پیوندها را منتفی كرده است.
اين در حالي است كه در سطح منطقهاي، درگيري بين خود كشورهاي خاورميانه نیز بحران امنيتي را تشديد كرده است. منازعات بين فلسطين و اسرائيل از گذشته شديدتر شده است؛ چراكه اكنون هر دو به مسير قديمي پاسخ خشونت با خشونت بازگشتهاند. اما راهحل چيست؟ واقعگرایان بر تعارض و رقابت در عرصه سیاست بینالملل، معتقدند همکاری فقط زمانی امکانپذیر است که كشورهاي درگير به تأمین منافع ملی كشورهاي ديگر کمک کنند. یکی از مفاهیمی که در چارچوب واقعگرایی اسطورهسازی میشود، مفهوم آشوبزدگی یا نبود اقتدار مرکزی است که باید آن را به صورت دقیقتر بررسی کرد. بهطورکلی آنارشی به معنای نبود یک اقتدار مرکزی یا آشوبزدگی است.در محیط آنارشیک بینالملل، به علت کمبود منابع حیاتی، شاهد نزاع دائمی دولتها هستيم. در چنین محیطی، دولتها برای تأمین امنیت و بازار به رقابت میپردازند که در این میان، تنها راه برای بقا، خودیاری است که از راه کسب دائمی قدرت به دست میآید. واقعگرایان نئوکلاسیک بیش از هر چیز بر قدرت متمرکز هستند و قدرت را نیز مانند نوواقعگرایان بر اساس توانمندیهای مادی تعریف میکنند. نئوکلاسیکها، مانند دیگر انواع رئالیسم، بر این
باورند که سیاست یعنی نزاع دائمی میان دولتهای مختلف براي دستیابی به قدرت مادی و امنیت جهانی از منابع کمیاب است.تئوری واقعگرایی نئوکلاسیک به دو نحله تهاجمی و تدافعی تقسیم میشود؛ زیرا خلاف تئوری واقعگرایی و نوواقعگرایی، در کنار تحلیل ساختاری به مؤلفههای دیگری مانند ساختار دولت و فهم رهبران از نظام بینالملل نیز تکیه دارد. علاوه بر این، آنچه در خاورمیانه اتفاق میافتد، به مناطق دیگر گسترش خواهد یافت و در خاورمیانه باقی نمیماند. به همين دليل، خاورمیانه به واسطه مختصات برجسته خود، جایگاهی مهم در دکترین سیاست خارجی آمریکا ایفا میکند. در چنین وضعیتی، سیاست و استراتژی آمريكا به رهبري دونالد ترامپ، به بیثباتی، آشفتگی و گذار قدرت منجر میشود. برای کنترل و هدایت این فرایند، سیاست جهانی نیاز به مدل همکاری امنیتی عملیاتی با سایر قدرتهای بزرگ و بازیگران منطقهای مانند ایران، ترکیه و عربستان سعودی دارد؛ چراكه در دوره ترامپ، استراتژی آمریکا در خاورمیانه بر توازن دریایی، جنگ نیابتی و هرجومرج استوار شده است.
برقراري صلح در خاورميانه مسئله ملي، منطقهاي و البته جهاني است. از نظر منطقي، امنيت در خاورميانه به امنيت كشورهاي خاورميانه، ملل و مردم خاورميانه اشاره دارد. بااينحال قدرتهاي غربي بر اين باورند كه اين موضوع بر منافع آنان نيز تأثير ميگذارد و منافع آنان نیز بر نگرانيها و منافع امنيتي مردم اين منطقه غلبه ميكند.
خاورمیانه در حال تغییرات امنیتی است. امنیت و قدرت در هر منطقهای، با ظهور نسل جدیدی از جوانان قدرتمند که قدرت سیاسی را با شدت محل سؤال قرار میدهند، تحت تأثیر قرار میگیرد. منطقه به واسطه مناقشات ملی و فراملی، خشونتزده و بدمنظر شده است. قدرت و امنیت در کشورهای خاورمیانه قطعهقطعه شده و ماهیت امنیتی در سیاست خاورمیانه، مبتنی بر شروع جنگهای نیابتی و بازیگران غیردولتی است. بازیگران غیردولتی فعال در منطقه نیز نشانه ضعف دولتها و تقویتکننده تهدیدات علیه آنهاست.
از سوي ديگر، مداخله غرب در منطقه، امنيت بسياري از كشورهاي خاورميانه را تضعيف كرده و حتي برخي را به سمت آشوب و جنگ سوق داده است. به گواه تاريخ، مداخله غربيها هميشه بخشي از مشكل است و هرگز بخشي از راهحل نيست و اين امر باعث ميشود حاكميت امنيت در خاورميانه، در مسير نادرستي قرار بگيرد. از زمان وقوع بهار عربي تاكنون، خاورميانه شاهد وقوع تغييرات گستردهاي در شرايط امنيتي خود بوده است كه بزرگترين آن وجود همزمان تهديدهاي امنيتي سنتي و غيرسنتي است كه با گذشت زمان وخيمتر نيز شده. در حقيقت تحولات سياسي، سيلابهاي كوچك را به طغيانهاي بزرگ تبديل كرده است. برای مثال، تغيير دولتها در تونس، ليبي، مصر، يمن، سودان و الجزاير چشمانداز امنيتي خاورميانه را پيچيدهتر از گذشته كرده است.
خاورمیانه، به واسطه پارهای عوامل، ذاتا منازعهپرور بوده و درک ریشه و شیوه این منازعه، مستلزم توجه به مؤلفههاي متفاوت است. خاورمیانه منطقهای است با چندین کانون متخاصم؛ در این منطقه، دوستی یک بازیگر با بازیگر دیگر، حتما متضمن خصومت با بازیگر دیگر است. برای مثال، نزدیکی ترکیه به اسرائيل، حتما موجب تضعیف سوریه و لبنان شده یا نزدیکی ایران به عربستان سعودی، لزوما موجب طرد تلآويو و دیگر بازیگران کوچک منطقه است. همچنين بیشتر امنیتی دیدن و کمتر اجتماعي-سیاسی ديدن موضوعات، شرايط اين منطقه را دگرگون كرده است. بازیگرانی که دغدغه بقا دارند، معمولا از اجتماعیدیدن موضوعات بازمیمانند. در 60 سال اخیر، خاورمیانه شاهد چندين جنگ مهیب بوده است که هرکدام نتایج تعیینکنندهای داشتهاند. وقوع پیدرپی جنگها و استعداد شگرف تجاوز به سرزمینهای دیگر، سبب شده بازیگران منطقهای همدیگر را امنیتی ببینند و چنین ذهنیتی، تشکیل و تقویت پیوندها را منتفی كرده است.
اين در حالي است كه در سطح منطقهاي، درگيري بين خود كشورهاي خاورميانه نیز بحران امنيتي را تشديد كرده است. منازعات بين فلسطين و اسرائيل از گذشته شديدتر شده است؛ چراكه اكنون هر دو به مسير قديمي پاسخ خشونت با خشونت بازگشتهاند. اما راهحل چيست؟ واقعگرایان بر تعارض و رقابت در عرصه سیاست بینالملل، معتقدند همکاری فقط زمانی امکانپذیر است که كشورهاي درگير به تأمین منافع ملی كشورهاي ديگر کمک کنند. یکی از مفاهیمی که در چارچوب واقعگرایی اسطورهسازی میشود، مفهوم آشوبزدگی یا نبود اقتدار مرکزی است که باید آن را به صورت دقیقتر بررسی کرد. بهطورکلی آنارشی به معنای نبود یک اقتدار مرکزی یا آشوبزدگی است.در محیط آنارشیک بینالملل، به علت کمبود منابع حیاتی، شاهد نزاع دائمی دولتها هستيم. در چنین محیطی، دولتها برای تأمین امنیت و بازار به رقابت میپردازند که در این میان، تنها راه برای بقا، خودیاری است که از راه کسب دائمی قدرت به دست میآید. واقعگرایان نئوکلاسیک بیش از هر چیز بر قدرت متمرکز هستند و قدرت را نیز مانند نوواقعگرایان بر اساس توانمندیهای مادی تعریف میکنند. نئوکلاسیکها، مانند دیگر انواع رئالیسم، بر این
باورند که سیاست یعنی نزاع دائمی میان دولتهای مختلف براي دستیابی به قدرت مادی و امنیت جهانی از منابع کمیاب است.تئوری واقعگرایی نئوکلاسیک به دو نحله تهاجمی و تدافعی تقسیم میشود؛ زیرا خلاف تئوری واقعگرایی و نوواقعگرایی، در کنار تحلیل ساختاری به مؤلفههای دیگری مانند ساختار دولت و فهم رهبران از نظام بینالملل نیز تکیه دارد. علاوه بر این، آنچه در خاورمیانه اتفاق میافتد، به مناطق دیگر گسترش خواهد یافت و در خاورمیانه باقی نمیماند. به همين دليل، خاورمیانه به واسطه مختصات برجسته خود، جایگاهی مهم در دکترین سیاست خارجی آمریکا ایفا میکند. در چنین وضعیتی، سیاست و استراتژی آمريكا به رهبري دونالد ترامپ، به بیثباتی، آشفتگی و گذار قدرت منجر میشود. برای کنترل و هدایت این فرایند، سیاست جهانی نیاز به مدل همکاری امنیتی عملیاتی با سایر قدرتهای بزرگ و بازیگران منطقهای مانند ایران، ترکیه و عربستان سعودی دارد؛ چراكه در دوره ترامپ، استراتژی آمریکا در خاورمیانه بر توازن دریایی، جنگ نیابتی و هرجومرج استوار شده است.