|

عدالت گمشده

‌جواد طوسي

وقتی در تقویم کلیشه‌ای تاریخ می‌خواهند ایام سپری‌شده را در سالیان و دهه‌های بعد در حوزه‌های رسانه‌ای مرور کنند، می‌گویند فلان سال قبل در چنین روزی این اتفاق افتاد. با هفته تلخ و اندوهباری که پشت سر گذاشتیم، چه بسا نسل‌های بعد به صرافت بیفتند و بخشی از تقویم تاریخ خود را به این هفته خاکستری و رخدادهای مهمش اختصاص دهند. آن زمان ما نیستیم تا بگوییم چه وقایعی را شاهد بودیم. صادقانه می‌گویم، چنین روزهایی را تصور نمی‌کردم. روزهایی که مرز اسطوره‌شدن و مورد غضب قرارگرفتن از سوی نسل‌ها و طیف‌های مختلف جامعه ناپیداست. اما آنچه بیش از همه چنین شرایط دائمي در تغییر و تبدیلی را در موج احساسات انسانی مردم موجب شده، اجرای نسخه‌های ژنریک «وسیله‌شدن هدف» است و این باعث شده «جامعه انسانی» احساس مغبون‌شدن کند. مهم‌ترین هدف تاکتیکی کارآمد در این‌گونه التهابات اجتماعی، جلب اعتماد حداکثری است. اما نکته بغرنج این است که به فاصله کوتاهی پس از دعوت به «وحدت ملی»، شوک مهلکی به بطن جامعه وارد می‌شود و توضیح و توجیه اولیه‌اش نیز در نفی واقعیت صورت می‌گیرد و واقع‌نگری معترفانه بعدی همچون نوشدارو بعد از مرگ سهراب است.

یکی از ابزار و راهکارهای مؤثر و منطقی برای کاهش تنش و رفع بدبینی و سرلوحه قراردادن «عقلانیت» می‌تواند سمت‌گیری و مطالبات به‌حق فردی و اجتماعی از سوی طیف‌های شناخته‌شده و دلسوز و مورد قبول جامعه در حوزه‌های مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، علمی و ورزشی باشد. اصلا قصد مخالف‌خوانی متظاهرانه و اپوزیسیون‌پروری ندارم، بلکه از وظیفه انسانی و رسالت اجتماعی در یک افق دید عدالت‌خواهانه سخن می‌گویم. نگاه کنید به تصمیم و موضع‌گیری فیلم‌سازی با پیشینه تاریخی و نگاه مردمی و عدالت‌جویانه؛ مسعود کیمیایی. او بدون خودنمایی، با بیان احساس درونی‌اش نسبت به درگذشت تعداد کثیری از هموطنان ایرانی در فاجعه سقوط هواپیمای اوکراینی و همچنین شرایط بد معیشتی مردم در این اوضاع و احوال، از حضورش در جشنواره فیلم فجر اعلام انصراف و به همان مردم تکیه می‌کند. این نقطه انتخاب دلخواه یک فیلم‌ساز باتجربه در ۷۹سالگی است. او درست مثل قهرمانان فیلم‌هایش، ترجیح می‌دهد در این شرایط حساس موضعی به نفع مردم داشته باشد. آیا همین انتظار را از فیلم‌سازی دیگر در جایگاه قرص و محکم نزد مسئولان نباید داشت؟ او که بلد بود قهرمانان قابل باوری در «مهاجر» و «دیده‌بان» خلق کند و سیر تاریخی- اجتماعی بعدی این قهرمانان گمنامش را در دوره‌ای دیگر در «آژانس شیشه‌ای»، «موج مرده» و «بادیگارد» به نمایش گذاشت، او که با «آژانس شیشه‌ای» و «ارتفاع پست» نشان داده دغدغه عدالت اجتماعی دارد، چرا در این شرایط سکوت می‌کند و نسبت به این وضعیت معترض نمی‌شود.
نگارنده نه معاند و برانداز و دگراندیش است و نه تز روی شکم‌سیری، این ذکر مصیبت را می‌خواند. آدمی است عدالت‌خواه از کوچه پس‌کوچه‌های با فقر آشنایِ همین شهر که مثل بسیاری دلش برای خاک این سرزمین و مردم صبور و زجرکشیده‌اش می‌تپد. اگر این حوادث پیاپی و مستمسک‌ها، صف‌آرایی‌ها و برخوردهای سلبی نبود، واقعه تلخ سیل سیستان‌وبلوچستان این‌گونه تحت‌الشعاع رخدادها و منازعات سیاسی قرار نمی‌گرفت و همدلی و حمیّت گسترده‌تری را از سوی آحاد جامعه نسبت به مردم داغدار و بلادیده این منطقه شاهد بودیم.

وقتی در تقویم کلیشه‌ای تاریخ می‌خواهند ایام سپری‌شده را در سالیان و دهه‌های بعد در حوزه‌های رسانه‌ای مرور کنند، می‌گویند فلان سال قبل در چنین روزی این اتفاق افتاد. با هفته تلخ و اندوهباری که پشت سر گذاشتیم، چه بسا نسل‌های بعد به صرافت بیفتند و بخشی از تقویم تاریخ خود را به این هفته خاکستری و رخدادهای مهمش اختصاص دهند. آن زمان ما نیستیم تا بگوییم چه وقایعی را شاهد بودیم. صادقانه می‌گویم، چنین روزهایی را تصور نمی‌کردم. روزهایی که مرز اسطوره‌شدن و مورد غضب قرارگرفتن از سوی نسل‌ها و طیف‌های مختلف جامعه ناپیداست. اما آنچه بیش از همه چنین شرایط دائمي در تغییر و تبدیلی را در موج احساسات انسانی مردم موجب شده، اجرای نسخه‌های ژنریک «وسیله‌شدن هدف» است و این باعث شده «جامعه انسانی» احساس مغبون‌شدن کند. مهم‌ترین هدف تاکتیکی کارآمد در این‌گونه التهابات اجتماعی، جلب اعتماد حداکثری است. اما نکته بغرنج این است که به فاصله کوتاهی پس از دعوت به «وحدت ملی»، شوک مهلکی به بطن جامعه وارد می‌شود و توضیح و توجیه اولیه‌اش نیز در نفی واقعیت صورت می‌گیرد و واقع‌نگری معترفانه بعدی همچون نوشدارو بعد از مرگ سهراب است.

یکی از ابزار و راهکارهای مؤثر و منطقی برای کاهش تنش و رفع بدبینی و سرلوحه قراردادن «عقلانیت» می‌تواند سمت‌گیری و مطالبات به‌حق فردی و اجتماعی از سوی طیف‌های شناخته‌شده و دلسوز و مورد قبول جامعه در حوزه‌های مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، علمی و ورزشی باشد. اصلا قصد مخالف‌خوانی متظاهرانه و اپوزیسیون‌پروری ندارم، بلکه از وظیفه انسانی و رسالت اجتماعی در یک افق دید عدالت‌خواهانه سخن می‌گویم. نگاه کنید به تصمیم و موضع‌گیری فیلم‌سازی با پیشینه تاریخی و نگاه مردمی و عدالت‌جویانه؛ مسعود کیمیایی. او بدون خودنمایی، با بیان احساس درونی‌اش نسبت به درگذشت تعداد کثیری از هموطنان ایرانی در فاجعه سقوط هواپیمای اوکراینی و همچنین شرایط بد معیشتی مردم در این اوضاع و احوال، از حضورش در جشنواره فیلم فجر اعلام انصراف و به همان مردم تکیه می‌کند. این نقطه انتخاب دلخواه یک فیلم‌ساز باتجربه در ۷۹سالگی است. او درست مثل قهرمانان فیلم‌هایش، ترجیح می‌دهد در این شرایط حساس موضعی به نفع مردم داشته باشد. آیا همین انتظار را از فیلم‌سازی دیگر در جایگاه قرص و محکم نزد مسئولان نباید داشت؟ او که بلد بود قهرمانان قابل باوری در «مهاجر» و «دیده‌بان» خلق کند و سیر تاریخی- اجتماعی بعدی این قهرمانان گمنامش را در دوره‌ای دیگر در «آژانس شیشه‌ای»، «موج مرده» و «بادیگارد» به نمایش گذاشت، او که با «آژانس شیشه‌ای» و «ارتفاع پست» نشان داده دغدغه عدالت اجتماعی دارد، چرا در این شرایط سکوت می‌کند و نسبت به این وضعیت معترض نمی‌شود.
نگارنده نه معاند و برانداز و دگراندیش است و نه تز روی شکم‌سیری، این ذکر مصیبت را می‌خواند. آدمی است عدالت‌خواه از کوچه پس‌کوچه‌های با فقر آشنایِ همین شهر که مثل بسیاری دلش برای خاک این سرزمین و مردم صبور و زجرکشیده‌اش می‌تپد. اگر این حوادث پیاپی و مستمسک‌ها، صف‌آرایی‌ها و برخوردهای سلبی نبود، واقعه تلخ سیل سیستان‌وبلوچستان این‌گونه تحت‌الشعاع رخدادها و منازعات سیاسی قرار نمی‌گرفت و همدلی و حمیّت گسترده‌تری را از سوی آحاد جامعه نسبت به مردم داغدار و بلادیده این منطقه شاهد بودیم.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها