|

در باب انصراف شماري از هنرمندان از شرکت در جشنواره بين‌المللي تئاتر فجر

تئاتر در جست‌وجوي عدالت است

مجيد گياه‌چي

در هفته‌هاي اخير انصراف شماري از هنرمندان، از جمله هنرمندان تئاتر از شرکت در جشنواره‌هاي فجر، موضوع گفت‌وگوهايي از سوي هر يک از طرفداران شرکت يا انصراف و از سوي ديگر کارگزاران جشنواره‌ها بوده است؛ موضوعي که هنوز هم گاه با شدت و گستردگي بيشتر و اشکالي تازه، محل تقابلات و مواجهاتي است، تا آنجا که بر مبناي برخي شواهد، گويا غير از گفت‌وگو و طرح ‌نظر و گاه تقابل، پاي برخي افراد يا نهادهاي نظارتي هم به اين موضوع باز شده است. هرچند از سوي مقابل هم مانند هميشه، اين ادعا وجود دارد که گروهي متعمدانه و با قصد و برنامه‌ريزي، موجب فشار به هنرمندان براي انصراف از جشنواره‌ها شده و مي‌شوند.
گرچه اين موضوعي منحصر به تئاتر نيست، اما در اينجا با دعوت جدي و اکيد به آرامش، پرهيز از خشونت و احساسي‌گرايي و جوزدگي که هرگز پيش‌برنده نبوده، اما به ‌دلايلي در اين روزها با‌ شدتي نگران‌کننده گسترش و تعميق يافته است و دعوت به گفت‌وگوي حقيقي و خردمندانه، تلاش مي‌شود اندکي در باب ابعاد موضوع سخن گفته شود.
بخشي از موضوع ابعادي اجتماعي- سياسي، عمومي و تاريخي دارد. وجود اعتراض نسبت به هر موضوع، حتي در کوچک‌ترين نهادها مانند خانواده، موضوعي بديهي و مرتبط به همه زمان‌ها و مکان‌هاست که لازم است همچنان‌که در اظهارات مشروع شمرده مي‌شود، به ‌شکل عملي هم محترم و مشروع شمرده شود، چراکه همين ميزان توجه و بي‌توجهي به خواست و اراده جمعي و عمومي، در رضايتمندي و چگونگي ايفاي نقش‌ يا مشارکت و تقابل و کيفيت آن، نقش و تأثيري انکارناپذير دارد.
از انتخابات رياست‌جمهوري سال 1376 و تقريبا در تمامي انتخابات بعد از آن، حتي انتخابات سال 1384 که در اين ميان شايد به‌ خطا دليلي بر نقض به‌ نظر برسد، جامعه تلاش کرده است در خلأ به‌شدت آسيب‌زننده وجود احزاب سياسي، رسانه‌ها و فعاليت‌هاي هنري آزاد و تشکل‌هاي صنفي و مردمي و ديگر ابزارهاي انتقال پيام و مشارکت اجتماعي و امکان‌هاي گفت‌وگوي مردم با قدرت، از ظرفيت صندوق‌هاي رأي، بهره جسته و گاه حتي به ‌شکلي ناگزير و از طريق برهان خلف، اعتراض خود را نسبت به برخي سياست‌ها، سياست‌مداران ابراز کند، به‌خصوص با توجه به شرايط تازه، که شايد بيش از هر عامل ديگري تحت‌تأثير روابط ايران و آمريکاست، همچنان مستعد بروز چالش‌هايي تازه باشد.
سرآغاز بحران در روابط ايران و آمريکا را شايد بتوان در نقش آمريکا در کودتاي مرداد 1332 و در سال‌هاي حکومت پهلوي دوم دانست؛ بحراني که در آبان 1358 و اشغال سفارت آمريکا و گروگان‌گيري آمريکايي‌ها، وارد فاز تازه‌اي شد و مجموعه اتفاقاتي مانند شکست عمليات نظامي آمريکا در طبس يا حمله به هواپيماي مسافربري توسط آمريکا و جان‌باختن 296 سرنشين آن يا محور شرارت ناميدن ايران در بهمن 1380 و... مداوما بر وخامت آن افزود، تا اينکه بالاخره امضاي برجام در تير 1394، نمودار مداوما اوج‌گيرنده گسترش وخامت در روابط و اختلافات را به‌ شکلي باورنکردني نزول داده و شکست، اما بالاخره خروج از برجام در ارديبهشت 1397 و آغاز تحريم‌هاي شديد و همه‌جانبه و درواقع جنگ اقتصادي با ايران از ارديبهشت 1398 و وقايع اخير، بحران روابط في‌مابين را به اوج رساند.
هرچند کشور از آغاز خروج آمريکا از برجام، با بحران‌هايي روبه‌رو شد، اما آغاز جنگ اقتصادي همه‌جانبه آمريکا عليه ايران، شرايطي جنگي را بر کشور حاکم کرد و تأثيرات اقتصادي عظيمي بر کشور و زندگي مردم گذاشت که به ‌شکلي مستمر در حال وخامت بوده و هست. شوک تازه و جهش مشهود اما با اعلام تصميم افزايش قيمت بنزين اتفاق افتاد و بخش عمده جامعه که حتي پيش از اين خود را در تأمين نيازهاي معيشتي در تنگنا و فشار مي‌ديد و تواني براي تحمل فشاري مضاعف را متصور نبود، در برابر اين شرايط تازه، عکس‌العمل‌هاي به‌وقوع‌پيوسته را در سراسر کشور بروز داد و البته علاوه‌بر مشکلات سياست داخلي، در اين ميان ابدا نمي‌توان جنگ بسيار بزرگ ديگري را که مدت‌هاست در قالب جنگ رسانه‌اي، عليه حاکميت جمهوري اسلامي آغاز شده و ادامه دارد ناديده گرفت و بلاتأثير دانست.
اما 15 روز گذشته يکي از مهم‌ترين مقاطع تاريخ کشور بود، پس از وقايع آبان 1398 و در‌حالي‌که پرسش‌هاي فراواني درباره وقايع و به‌‌ویژه تعداد کشته‌گان و افراد بازداشت‌شده و نحوه، چرايي و چگونگي مقابله با اعتراضات وجود داشت، ترور سردار قاسم سليماني فضا را به‌ اوج حساسيت رساند؛ تا آن‌جا که بيم بروز جنگي قريب‌الوقوع، مشکلات اقتصادي‌- سياسي و پرسش‌هاي بي‌پاسخ آبان 1398 را موقتا کنار زد و تهديدي تازه بر جامعه سايه افکند.
خوشبختانه وقوع عکس‌العملي متناسب و هوشمندانه، خطر گسترش جنگ از پيش آغازشده اقتصادي‌- رسانه‌اي، به جنگي همه‌جانبه و نظامي را به‌ميزان بسياري کاهش داد و از طرف ديگر، برگزاري مراسم تشييع سردار قاسم سليماني، براي اثبات آنکه هنوز راه‌حل‌هاي سياسي در داخل، کاملا مسدود نبوده و جست‌وجوي وحدت و اتفاق ملي ناممکن نيست، اميدبخش بود. اما وقوع سه حادثه بزرگ و دردناک، بار ديگر بر گسترش بحران‌ها افزود؛ نخست ازدست‌رفتن گروهي از هم‌وطنان در مراسم تشييع سردار سليماني و سپس ساقط‌شدن هواپيماي مسافربري با 176 سرنشين براثر خطاهايي انساني و بالاخره موضوعي که در ارتباط با ساقط‌شدن هواپيما، از ابعاد ديگري تکان‌دهنده بود،
بدين‌ترتيب سالي که با تصاوير آزاردهنده سيلي تخريب‌گر آغاز شده بود، در‌حالي‌که هنوز دو ماه تا پايان آن باقي است، با سيل بزرگ ديگري در يکي از مظلوم‌ترين و محروم‌ترين مناطق کشور پيوند خورد و همه‌ و همه اين رويدادها در کنار ده‌ها رويداد کوچک و بزرگ ديگر که شايد هر يک به‌تنهايي براي درهم‌ريختگي اجتماعي کافي بود، شرايط روحي جامعه را به‌شدت و کاملا متأثر کرد، به‌ویژه آنکه به‌نظر فرصت تخليه و بازيابي جامعه، به‌دليل ايجاد برخي محدوديت‌ها، سلب شد که ابعاد خود را نه تنها در صحنه‌های اجتماعی که حتي در محيط‌هاي خانوادگي، دوستانه و کاري هم نمايش داده است.
اما جدا از حوزه مسائل عمومي در حوزه مسائل تخصصي هنر و تئاتر هم مواردي قابل ‌ذکر است.
پس از پيروزي انقلاب، واژه هنر به‌کلي از عنوان وزارت فرهنگ‌و‌هنر حذف و اين وزارتخانه نهايتا به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تبديل شد.
با چنين تغييري عملا معناي فرهنگ از معني خاص آن با گرايش و در‌هم‌نشيني با زيبايي‌شناسي و حوزه نمادها يا وجوه هنري، خلاقه و نمادين، ناظر بر بخش‌هايي همچون ميراث فرهنگي، گردشگري، فعاليت‌هاي هنري و تا حدودي اوقات فراغت و رسانه‌ها، خارج شده و به‌سمت معناي عام فرهنگ و فرهنگ عمومي و بُعد انسان‌شناختي فرهنگ که در‌برگيرنده تمام عرصه‌هاي فردي و جمعي است، تمايل يافت.
بدين‌ترتيب در تخصيص منابع نيز چنين تغيير رويکردي موجب کاهش روزافزون توجه به هنرها و از‌جمله تئاتر شد که به‌دليل آنکه فعاليتي گروهي و زنده‌ است، حتي آسيب‌پذيرتر از ديگر هنرها به‌نظر مي‌رسد؛ به‌شکلي که در ابتدا نه‌تنها گروهي از هنرمندان تئاتر در ادارات و نهادهاي دولتي شاغل بودند که تمام هزينه‌هاي هر فرايند توليد تئاتر، ازسوی دولت تأمين مي‌شد، اما به‌تدريج و امروزه نه تنها به‌سمت محدوديت کامل و تقريبا حذف تمامي حمايت‌ها حرکت شد که حتي به بهانه‌هاي مختلف درصدي از درآمد فعاليت‌هاي هنري هم از گروه‌ها، کسر و دريافت مي‌شود.
بحران اعتبارات چه در ميزان آن و چه در نحوه‌ و زمان تخصيص و ميزان شفافيت، عدم ‌گسترش زيرساخت‌هاي تئاتري، به‌رسميت‌نشناختن فعاليت تئاتري به‌عنوان شغل و عدم‌توجه به ايجاد اشتغال براي جامعه تئاتر، سانسور و‌... موجب شده که گروه عمده‌اي از هنرمندان تئاتر باوجود کسب دانش و داشتن توانايي‌هاي لازم، نتوانند در تخصص و علاقه خود کار و فعاليت کنند و آن بخش کوچک از اين جامعه که امکان کار مقطعي و نه پيوسته و ممتد در تئاتر را مي‌يابند با انواع مشکلات پيچيده مالي و معيشتي روبه‌رو باشند؛ به‌نحوي که جامعه تئاتر ايران را مي‌توان يکي از محروم‌ترين جوامع صنفي در کشور محسوب کرد؛ جامعه‌اي که در کنار اين محدوديت‌ها و محروميت‌ها با مشکل سانسور و سخت‌گيري و تفسير به سليقه و ورود انواع و اقسام نهادهاي نظارتي در موضوع تئاتر روبه‌روست و فارغ از مشکلاتي که اين‌گونه دخالت‌ها براي گروهي از هنرمندان پيش آورده است، شرايطي پيش آمده که در همين يک سال اخير ارشدترين مقامات دولتي تئاتر، چون مديرکل هنرهاي نمايشي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ناگزير شده به‌طور مداوم در انواع بازخواست‌ها حضور يابد، يا رئيس تئاترشهر حتي ناگزير از تحمل يک شب بازداشت شده و هر دو با اتهاماتي روبه‌رو و با وثيقه آزاد هستند. از طرفي و تنها براي نمونه از مقامات صنفي هم نمايش‌هاي رئيس هيئت‌مديره‌ يا شخص مديرعامل خانه تئاتر توقيف شده و پرونده مفتوحي براي مديرعامل خانه تئاتر ايجاد شده است که مدام احضار مي‌شود و وقتي وضعيت مقامات دولتي و صنفي اين‌چنين است و وضعيت و فشار بر هنرمندان تئاتر، قابل حدس و پيش‌بيني به‌نظر مي‌رسد. حالا اگر وجوه عمومي و تخصصي مؤثر بر تصميم انصراف‌دهندگان را که تلاش شده در نهايت اختصار و چشم‌پوشي از ده‌ها مدخل تأثيرگذار ديگر، مطرح شود در کنار هم بگذاريم، مي‌توانيم چشم‌اندازي از دلايل آنچه را منجر به اتخاذ چنين تصميمي در گروهي از هنرمندان تئاتر شد، به‌دست بياوريم.
در حوزه عکس‌العمل‌ها نخستين اظهارنظر مناقشه‌برانگيز از طرف نصرالله پژمان‌فر، نماينده مشهد و سخنگوي کميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي بود که از تهيه طرحي براي محروميت انصراف‌دهندگان از فعاليت‌هاي هنري در جمهوري اسلامي خبر داد.
اين اظهار‌نظر بلافاصله با واکنش توأم با نارضايتي شديد شماري از هنرمندان روبه‌رو شد و حتي برخي را واداشت در واکنش به چنين تهديدي، اعلام‌ انصراف کنند. در حوزه واکنش‌هاي صنفي، کانون کارگردانان خانه تئاتر بيانيه‌اي صادر کرد و با تأکيد بر حمايت از تصميم تمامي هنرمندان و گروه‌هاي تئاتري و از‌جمله انصراف‌دهندگان، خواستار خاتمه‌دادن به انواع توهين‌ها و تهديدهايي شد که پيش‌تر از تريبون‌هايي مانند صداوسيما هم ابراز شده بود.
از ميان برگزارکنندگان مناسب‌ترين واکنش مربوط به سيدمجتبي حسيني، معاون امور هنري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بود که تصميم هنرمندان را محترم شمرد و ابراز کرد: «بي‌ترديد جامعه پويا و بالنده به حضور فعالانه هنرمندان با گرايش‌ها و ديدگاه‌هاي متفاوت در عرصه هنر بستگي دارد و همه هنرمندان حق دارند و مي‌توانند با ديدگاه‌ها و انتخاب‌هاي متفاوت فعاليت کنند» و هر سه ديدگاه مبني‌بر شرکت، انصراف يا تغيير نظر در انصراف را موردحمايت قرار داد.
شدت واکنش‌ها آن‌قدر زياد بود که پژمان‌فر تلويحا سخنش را پس گرفت و آن ‌را از ممنوع‌الکاري، به عدم‌حمايت دولتي از انصراف‌دهندگان تقليل داد.
کنش و واکنش‌هاي طرفين، گذشته از شدت روزافزون در فضاهاي مجازي، در سطوح رسمي هم هنوز پايان نپذيرفته و بعيد هم هست به‌زودي پايان بگيرد. از جمله مي‌توان به سخنان احمد سالک، عضو کميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي، اشاره کرد که تحريم جشنواره از سوي هنرمندان را نوعي «وطن‌فروشي» دانست، يا به بيانيه خانه تئاتر اشاره کرد که از تمامي ديدگاه‌هاي موجود در جامعه تئاتر که با توجه به تهديدهاي در حال گسترش، مي‌توان آن‌ را بيشتر معطوف به انصراف‌دهندگان دانست، حمايت کرد و بالاخره خبرگزاري تسنيم که بيانيه صنفي خانه تئاتر را سياسي و ضد‌ملي دانست و خواستار انحلال اين خانه شد.
در حوزه بين‌الملل جشنواره هم چالش بسيار شديد است، به‌نظر نمي‌رسد بخشي از گروه‌هاي دعوت‌شده در جشنواره شرکت کنند، اصلي‌ترين برنامه‌ها در بخش بين‌الملل و در واقع قله و سورپرايز جشنواره، برگزاري کارگاه‌ها و اجراهاي يوجينو باربا و رومئو کاستلوچي بود که باربا با انتشار نامه‌اي و اعلام اينکه «زماني هست که فستيوال‌ها بگذارند زندگي دوباره رشد کند»
و اما حالا با همه اين اوصاف چه مي‌توان کرد؟
تئاتر هنري زنده است و زنده و گروهي‌بودن، در عين آنکه يک ويژگي منحصر‌به‌فرد و گران‌قدر اين هنر است، آسيب‌پذيري و وابستگي تئاتر را نسبت به ديگر هنرها، بيشتر مي‌کند. اين را هم نبايد از نظر دور داشت که ناگزيري تئاتر در احترام به خواست و نظر اعضاي گروه، به‌عنوان کساني‌که هر يک در نسبتي مالک و شريک يک پروژه هستند، در کنار توجه ناگزير به منظر اقتصادي و مالي، حتي موضوع را پيچيده‌تر مي‌کند. به‌‌ویژه براي کساني‌که نه پس‌انداز و وضعيت قابل‌اتکايي دارند و نه درآمد ثانويه و ديگري و همه زندگي‌شان در همين فرايندهاي مالي کُند و هر چند مختصر اجرا و فعاليت تئاتري محدود مي‌شود و هر تهديدي براي‌شان نه به‌منزله تهديدي مختصر براي تعطيلي يکي از چندين محل‌ درآمد، بلکه به‌منزله تعطيلي همان اندک معيشت و حداقل‌هاي زندگي است. به‌طور کلي شرايط بسيار پيچيده است و گاه به‌نظر مي‌رسد هيچ اقدام و عملي نيست که براي هر شش گروه به‌نحوي درگير موضوع، بي‌هزينه باشد: شرکت‌کنندگان، انصراف‌دهندگان، پشيمان‌شدگان از انصراف، برگزارکنندگان، ناظران و فعالان فرهنگي و تئاتري و نهادهاي نظارتي.با توجه به شناخت موجود از مناسبات به‌نظر نمي‌رسد دولت در هيچ حالتي از کناره‌گيري دبير گرفته تا مديرکل و حتي وزير، از برگزاري جشنواره منصرف شود، گذشته از اينکه کناره‌گيري احتمالي و بعيد اين افراد يا ديگر دست‌اندرکاران ستاد جشنواره، بي‌هزينه نخواهد بود که نسبتي مستقيم با سطح و اهميت موقعيت‌ افراد دارد.
از سوي ديگر برگزارکنندگان نسبت به هنرمندان و گروه‌هاي باقي‌مانده در جشنواره و همچنين مقامات ارشد، تعهد دارند و حتي اگر تعداد اين گروه‌ها خيلي اندک هم باشد، باز از جهاتي ناگزير به برگزاري جشنواره خواهند بود.
با تلاش‌هاي انجام‌شده چه از طريق گفت‌وگو و در قالب ارتباطي منطقي و چه از طرق دیگر تلاش شده است گروهي از انصراف‌دهندگان را به جشنواره بازگردانند که اگر از روش‌هاي غيرمتعارف و فشار استفاده شود، ابدا مناسب نبوده و حتي تأثير منفي و به‌شدت مخرب دارد.
بنابراين و شايد مناسب‌ترين روش پذيرش منطقي وضعيت و خودداري و در عين حال تلاش براي عدم ‌اعمال فشارهاي غيرمتعارف به اشخاص و گروه‌هاست تا بدون هر فشار و تحميلي با ارزيابي متناسب و معقول، اتخاذ تصميم کنند.
به‌نظر همين عدم اعمال فشار و تهديد بايد به‌طور متقابل هم در نسبت با برگزارکنندگان، شرکت‌کنندگان و کساني که از انصراف اعلام پشيماني مي‌کنند وجود داشته باشد و دلايل و اقتضائات و انتخاب‌هاي آنان، پذيرفتني و محترم شمرده شود.
بنابراين و در مجموع معقول‌ترين روش آن‌چنان که در اعلام ‌نظر معاون امور هنري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي هم منعکس است، پذيرش و احترام به تمامي انتخاب‌ها، پرهيز جدي و اکيد از اعمال‌ فشار و برگزاري جشنواره با هر تعداد از گروه‌هاي باقي‌مانده در جشنواره است. نکته آخر اينکه بين تئاتر و برخي گفتمان‌هاي در حد شعار مانده يا کمترتحقق‌يافته فصول مشترک بسياري مي‌توان جست. تئاتر در جست‌وجوي عدالت است. تئاتر هنر گفت‌وگو، انديشه و خرد و گراميداشت احساسات نيک و زيباست. بنابراين شايد از منظر برخي وجوه سياست خارجي به ویژه آنجا که در برابر استکبار مي‌ايستد، مي‌تواند يک متحد استراتژيک، هميشگي و وفادار محسوب شود، همچنان‌که اگر در موضوع توسعه اجتماعي و وحدت ملي و حتي جهاني که لازمه‌ و پيش‌شرط تحقق و پيشبرد گفتمان سياست خارجي به‌نظر مي‎رسد، صداقتي وجود داشته باشد، شايد انتخاب شريکي مناسب‌تر از تئاتر براي تحقق عدالت وجود نداشته باشد.
در هفته‌هاي اخير انصراف شماري از هنرمندان، از جمله هنرمندان تئاتر از شرکت در جشنواره‌هاي فجر، موضوع گفت‌وگوهايي از سوي هر يک از طرفداران شرکت يا انصراف و از سوي ديگر کارگزاران جشنواره‌ها بوده است؛ موضوعي که هنوز هم گاه با شدت و گستردگي بيشتر و اشکالي تازه، محل تقابلات و مواجهاتي است، تا آنجا که بر مبناي برخي شواهد، گويا غير از گفت‌وگو و طرح ‌نظر و گاه تقابل، پاي برخي افراد يا نهادهاي نظارتي هم به اين موضوع باز شده است. هرچند از سوي مقابل هم مانند هميشه، اين ادعا وجود دارد که گروهي متعمدانه و با قصد و برنامه‌ريزي، موجب فشار به هنرمندان براي انصراف از جشنواره‌ها شده و مي‌شوند.
گرچه اين موضوعي منحصر به تئاتر نيست، اما در اينجا با دعوت جدي و اکيد به آرامش، پرهيز از خشونت و احساسي‌گرايي و جوزدگي که هرگز پيش‌برنده نبوده، اما به ‌دلايلي در اين روزها با‌ شدتي نگران‌کننده گسترش و تعميق يافته است و دعوت به گفت‌وگوي حقيقي و خردمندانه، تلاش مي‌شود اندکي در باب ابعاد موضوع سخن گفته شود.
بخشي از موضوع ابعادي اجتماعي- سياسي، عمومي و تاريخي دارد. وجود اعتراض نسبت به هر موضوع، حتي در کوچک‌ترين نهادها مانند خانواده، موضوعي بديهي و مرتبط به همه زمان‌ها و مکان‌هاست که لازم است همچنان‌که در اظهارات مشروع شمرده مي‌شود، به ‌شکل عملي هم محترم و مشروع شمرده شود، چراکه همين ميزان توجه و بي‌توجهي به خواست و اراده جمعي و عمومي، در رضايتمندي و چگونگي ايفاي نقش‌ يا مشارکت و تقابل و کيفيت آن، نقش و تأثيري انکارناپذير دارد.
از انتخابات رياست‌جمهوري سال 1376 و تقريبا در تمامي انتخابات بعد از آن، حتي انتخابات سال 1384 که در اين ميان شايد به‌ خطا دليلي بر نقض به‌ نظر برسد، جامعه تلاش کرده است در خلأ به‌شدت آسيب‌زننده وجود احزاب سياسي، رسانه‌ها و فعاليت‌هاي هنري آزاد و تشکل‌هاي صنفي و مردمي و ديگر ابزارهاي انتقال پيام و مشارکت اجتماعي و امکان‌هاي گفت‌وگوي مردم با قدرت، از ظرفيت صندوق‌هاي رأي، بهره جسته و گاه حتي به ‌شکلي ناگزير و از طريق برهان خلف، اعتراض خود را نسبت به برخي سياست‌ها، سياست‌مداران ابراز کند، به‌خصوص با توجه به شرايط تازه، که شايد بيش از هر عامل ديگري تحت‌تأثير روابط ايران و آمريکاست، همچنان مستعد بروز چالش‌هايي تازه باشد.
سرآغاز بحران در روابط ايران و آمريکا را شايد بتوان در نقش آمريکا در کودتاي مرداد 1332 و در سال‌هاي حکومت پهلوي دوم دانست؛ بحراني که در آبان 1358 و اشغال سفارت آمريکا و گروگان‌گيري آمريکايي‌ها، وارد فاز تازه‌اي شد و مجموعه اتفاقاتي مانند شکست عمليات نظامي آمريکا در طبس يا حمله به هواپيماي مسافربري توسط آمريکا و جان‌باختن 296 سرنشين آن يا محور شرارت ناميدن ايران در بهمن 1380 و... مداوما بر وخامت آن افزود، تا اينکه بالاخره امضاي برجام در تير 1394، نمودار مداوما اوج‌گيرنده گسترش وخامت در روابط و اختلافات را به‌ شکلي باورنکردني نزول داده و شکست، اما بالاخره خروج از برجام در ارديبهشت 1397 و آغاز تحريم‌هاي شديد و همه‌جانبه و درواقع جنگ اقتصادي با ايران از ارديبهشت 1398 و وقايع اخير، بحران روابط في‌مابين را به اوج رساند.
هرچند کشور از آغاز خروج آمريکا از برجام، با بحران‌هايي روبه‌رو شد، اما آغاز جنگ اقتصادي همه‌جانبه آمريکا عليه ايران، شرايطي جنگي را بر کشور حاکم کرد و تأثيرات اقتصادي عظيمي بر کشور و زندگي مردم گذاشت که به ‌شکلي مستمر در حال وخامت بوده و هست. شوک تازه و جهش مشهود اما با اعلام تصميم افزايش قيمت بنزين اتفاق افتاد و بخش عمده جامعه که حتي پيش از اين خود را در تأمين نيازهاي معيشتي در تنگنا و فشار مي‌ديد و تواني براي تحمل فشاري مضاعف را متصور نبود، در برابر اين شرايط تازه، عکس‌العمل‌هاي به‌وقوع‌پيوسته را در سراسر کشور بروز داد و البته علاوه‌بر مشکلات سياست داخلي، در اين ميان ابدا نمي‌توان جنگ بسيار بزرگ ديگري را که مدت‌هاست در قالب جنگ رسانه‌اي، عليه حاکميت جمهوري اسلامي آغاز شده و ادامه دارد ناديده گرفت و بلاتأثير دانست.
اما 15 روز گذشته يکي از مهم‌ترين مقاطع تاريخ کشور بود، پس از وقايع آبان 1398 و در‌حالي‌که پرسش‌هاي فراواني درباره وقايع و به‌‌ویژه تعداد کشته‌گان و افراد بازداشت‌شده و نحوه، چرايي و چگونگي مقابله با اعتراضات وجود داشت، ترور سردار قاسم سليماني فضا را به‌ اوج حساسيت رساند؛ تا آن‌جا که بيم بروز جنگي قريب‌الوقوع، مشکلات اقتصادي‌- سياسي و پرسش‌هاي بي‌پاسخ آبان 1398 را موقتا کنار زد و تهديدي تازه بر جامعه سايه افکند.
خوشبختانه وقوع عکس‌العملي متناسب و هوشمندانه، خطر گسترش جنگ از پيش آغازشده اقتصادي‌- رسانه‌اي، به جنگي همه‌جانبه و نظامي را به‌ميزان بسياري کاهش داد و از طرف ديگر، برگزاري مراسم تشييع سردار قاسم سليماني، براي اثبات آنکه هنوز راه‌حل‌هاي سياسي در داخل، کاملا مسدود نبوده و جست‌وجوي وحدت و اتفاق ملي ناممکن نيست، اميدبخش بود. اما وقوع سه حادثه بزرگ و دردناک، بار ديگر بر گسترش بحران‌ها افزود؛ نخست ازدست‌رفتن گروهي از هم‌وطنان در مراسم تشييع سردار سليماني و سپس ساقط‌شدن هواپيماي مسافربري با 176 سرنشين براثر خطاهايي انساني و بالاخره موضوعي که در ارتباط با ساقط‌شدن هواپيما، از ابعاد ديگري تکان‌دهنده بود،
بدين‌ترتيب سالي که با تصاوير آزاردهنده سيلي تخريب‌گر آغاز شده بود، در‌حالي‌که هنوز دو ماه تا پايان آن باقي است، با سيل بزرگ ديگري در يکي از مظلوم‌ترين و محروم‌ترين مناطق کشور پيوند خورد و همه‌ و همه اين رويدادها در کنار ده‌ها رويداد کوچک و بزرگ ديگر که شايد هر يک به‌تنهايي براي درهم‌ريختگي اجتماعي کافي بود، شرايط روحي جامعه را به‌شدت و کاملا متأثر کرد، به‌ویژه آنکه به‌نظر فرصت تخليه و بازيابي جامعه، به‌دليل ايجاد برخي محدوديت‌ها، سلب شد که ابعاد خود را نه تنها در صحنه‌های اجتماعی که حتي در محيط‌هاي خانوادگي، دوستانه و کاري هم نمايش داده است.
اما جدا از حوزه مسائل عمومي در حوزه مسائل تخصصي هنر و تئاتر هم مواردي قابل ‌ذکر است.
پس از پيروزي انقلاب، واژه هنر به‌کلي از عنوان وزارت فرهنگ‌و‌هنر حذف و اين وزارتخانه نهايتا به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تبديل شد.
با چنين تغييري عملا معناي فرهنگ از معني خاص آن با گرايش و در‌هم‌نشيني با زيبايي‌شناسي و حوزه نمادها يا وجوه هنري، خلاقه و نمادين، ناظر بر بخش‌هايي همچون ميراث فرهنگي، گردشگري، فعاليت‌هاي هنري و تا حدودي اوقات فراغت و رسانه‌ها، خارج شده و به‌سمت معناي عام فرهنگ و فرهنگ عمومي و بُعد انسان‌شناختي فرهنگ که در‌برگيرنده تمام عرصه‌هاي فردي و جمعي است، تمايل يافت.
بدين‌ترتيب در تخصيص منابع نيز چنين تغيير رويکردي موجب کاهش روزافزون توجه به هنرها و از‌جمله تئاتر شد که به‌دليل آنکه فعاليتي گروهي و زنده‌ است، حتي آسيب‌پذيرتر از ديگر هنرها به‌نظر مي‌رسد؛ به‌شکلي که در ابتدا نه‌تنها گروهي از هنرمندان تئاتر در ادارات و نهادهاي دولتي شاغل بودند که تمام هزينه‌هاي هر فرايند توليد تئاتر، ازسوی دولت تأمين مي‌شد، اما به‌تدريج و امروزه نه تنها به‌سمت محدوديت کامل و تقريبا حذف تمامي حمايت‌ها حرکت شد که حتي به بهانه‌هاي مختلف درصدي از درآمد فعاليت‌هاي هنري هم از گروه‌ها، کسر و دريافت مي‌شود.
بحران اعتبارات چه در ميزان آن و چه در نحوه‌ و زمان تخصيص و ميزان شفافيت، عدم ‌گسترش زيرساخت‌هاي تئاتري، به‌رسميت‌نشناختن فعاليت تئاتري به‌عنوان شغل و عدم‌توجه به ايجاد اشتغال براي جامعه تئاتر، سانسور و‌... موجب شده که گروه عمده‌اي از هنرمندان تئاتر باوجود کسب دانش و داشتن توانايي‌هاي لازم، نتوانند در تخصص و علاقه خود کار و فعاليت کنند و آن بخش کوچک از اين جامعه که امکان کار مقطعي و نه پيوسته و ممتد در تئاتر را مي‌يابند با انواع مشکلات پيچيده مالي و معيشتي روبه‌رو باشند؛ به‌نحوي که جامعه تئاتر ايران را مي‌توان يکي از محروم‌ترين جوامع صنفي در کشور محسوب کرد؛ جامعه‌اي که در کنار اين محدوديت‌ها و محروميت‌ها با مشکل سانسور و سخت‌گيري و تفسير به سليقه و ورود انواع و اقسام نهادهاي نظارتي در موضوع تئاتر روبه‌روست و فارغ از مشکلاتي که اين‌گونه دخالت‌ها براي گروهي از هنرمندان پيش آورده است، شرايطي پيش آمده که در همين يک سال اخير ارشدترين مقامات دولتي تئاتر، چون مديرکل هنرهاي نمايشي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ناگزير شده به‌طور مداوم در انواع بازخواست‌ها حضور يابد، يا رئيس تئاترشهر حتي ناگزير از تحمل يک شب بازداشت شده و هر دو با اتهاماتي روبه‌رو و با وثيقه آزاد هستند. از طرفي و تنها براي نمونه از مقامات صنفي هم نمايش‌هاي رئيس هيئت‌مديره‌ يا شخص مديرعامل خانه تئاتر توقيف شده و پرونده مفتوحي براي مديرعامل خانه تئاتر ايجاد شده است که مدام احضار مي‌شود و وقتي وضعيت مقامات دولتي و صنفي اين‌چنين است و وضعيت و فشار بر هنرمندان تئاتر، قابل حدس و پيش‌بيني به‌نظر مي‌رسد. حالا اگر وجوه عمومي و تخصصي مؤثر بر تصميم انصراف‌دهندگان را که تلاش شده در نهايت اختصار و چشم‌پوشي از ده‌ها مدخل تأثيرگذار ديگر، مطرح شود در کنار هم بگذاريم، مي‌توانيم چشم‌اندازي از دلايل آنچه را منجر به اتخاذ چنين تصميمي در گروهي از هنرمندان تئاتر شد، به‌دست بياوريم.
در حوزه عکس‌العمل‌ها نخستين اظهارنظر مناقشه‌برانگيز از طرف نصرالله پژمان‌فر، نماينده مشهد و سخنگوي کميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي بود که از تهيه طرحي براي محروميت انصراف‌دهندگان از فعاليت‌هاي هنري در جمهوري اسلامي خبر داد.
اين اظهار‌نظر بلافاصله با واکنش توأم با نارضايتي شديد شماري از هنرمندان روبه‌رو شد و حتي برخي را واداشت در واکنش به چنين تهديدي، اعلام‌ انصراف کنند. در حوزه واکنش‌هاي صنفي، کانون کارگردانان خانه تئاتر بيانيه‌اي صادر کرد و با تأکيد بر حمايت از تصميم تمامي هنرمندان و گروه‌هاي تئاتري و از‌جمله انصراف‌دهندگان، خواستار خاتمه‌دادن به انواع توهين‌ها و تهديدهايي شد که پيش‌تر از تريبون‌هايي مانند صداوسيما هم ابراز شده بود.
از ميان برگزارکنندگان مناسب‌ترين واکنش مربوط به سيدمجتبي حسيني، معاون امور هنري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بود که تصميم هنرمندان را محترم شمرد و ابراز کرد: «بي‌ترديد جامعه پويا و بالنده به حضور فعالانه هنرمندان با گرايش‌ها و ديدگاه‌هاي متفاوت در عرصه هنر بستگي دارد و همه هنرمندان حق دارند و مي‌توانند با ديدگاه‌ها و انتخاب‌هاي متفاوت فعاليت کنند» و هر سه ديدگاه مبني‌بر شرکت، انصراف يا تغيير نظر در انصراف را موردحمايت قرار داد.
شدت واکنش‌ها آن‌قدر زياد بود که پژمان‌فر تلويحا سخنش را پس گرفت و آن ‌را از ممنوع‌الکاري، به عدم‌حمايت دولتي از انصراف‌دهندگان تقليل داد.
کنش و واکنش‌هاي طرفين، گذشته از شدت روزافزون در فضاهاي مجازي، در سطوح رسمي هم هنوز پايان نپذيرفته و بعيد هم هست به‌زودي پايان بگيرد. از جمله مي‌توان به سخنان احمد سالک، عضو کميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي، اشاره کرد که تحريم جشنواره از سوي هنرمندان را نوعي «وطن‌فروشي» دانست، يا به بيانيه خانه تئاتر اشاره کرد که از تمامي ديدگاه‌هاي موجود در جامعه تئاتر که با توجه به تهديدهاي در حال گسترش، مي‌توان آن‌ را بيشتر معطوف به انصراف‌دهندگان دانست، حمايت کرد و بالاخره خبرگزاري تسنيم که بيانيه صنفي خانه تئاتر را سياسي و ضد‌ملي دانست و خواستار انحلال اين خانه شد.
در حوزه بين‌الملل جشنواره هم چالش بسيار شديد است، به‌نظر نمي‌رسد بخشي از گروه‌هاي دعوت‌شده در جشنواره شرکت کنند، اصلي‌ترين برنامه‌ها در بخش بين‌الملل و در واقع قله و سورپرايز جشنواره، برگزاري کارگاه‌ها و اجراهاي يوجينو باربا و رومئو کاستلوچي بود که باربا با انتشار نامه‌اي و اعلام اينکه «زماني هست که فستيوال‌ها بگذارند زندگي دوباره رشد کند»
و اما حالا با همه اين اوصاف چه مي‌توان کرد؟
تئاتر هنري زنده است و زنده و گروهي‌بودن، در عين آنکه يک ويژگي منحصر‌به‌فرد و گران‌قدر اين هنر است، آسيب‌پذيري و وابستگي تئاتر را نسبت به ديگر هنرها، بيشتر مي‌کند. اين را هم نبايد از نظر دور داشت که ناگزيري تئاتر در احترام به خواست و نظر اعضاي گروه، به‌عنوان کساني‌که هر يک در نسبتي مالک و شريک يک پروژه هستند، در کنار توجه ناگزير به منظر اقتصادي و مالي، حتي موضوع را پيچيده‌تر مي‌کند. به‌‌ویژه براي کساني‌که نه پس‌انداز و وضعيت قابل‌اتکايي دارند و نه درآمد ثانويه و ديگري و همه زندگي‌شان در همين فرايندهاي مالي کُند و هر چند مختصر اجرا و فعاليت تئاتري محدود مي‌شود و هر تهديدي براي‌شان نه به‌منزله تهديدي مختصر براي تعطيلي يکي از چندين محل‌ درآمد، بلکه به‌منزله تعطيلي همان اندک معيشت و حداقل‌هاي زندگي است. به‌طور کلي شرايط بسيار پيچيده است و گاه به‌نظر مي‌رسد هيچ اقدام و عملي نيست که براي هر شش گروه به‌نحوي درگير موضوع، بي‌هزينه باشد: شرکت‌کنندگان، انصراف‌دهندگان، پشيمان‌شدگان از انصراف، برگزارکنندگان، ناظران و فعالان فرهنگي و تئاتري و نهادهاي نظارتي.با توجه به شناخت موجود از مناسبات به‌نظر نمي‌رسد دولت در هيچ حالتي از کناره‌گيري دبير گرفته تا مديرکل و حتي وزير، از برگزاري جشنواره منصرف شود، گذشته از اينکه کناره‌گيري احتمالي و بعيد اين افراد يا ديگر دست‌اندرکاران ستاد جشنواره، بي‌هزينه نخواهد بود که نسبتي مستقيم با سطح و اهميت موقعيت‌ افراد دارد.
از سوي ديگر برگزارکنندگان نسبت به هنرمندان و گروه‌هاي باقي‌مانده در جشنواره و همچنين مقامات ارشد، تعهد دارند و حتي اگر تعداد اين گروه‌ها خيلي اندک هم باشد، باز از جهاتي ناگزير به برگزاري جشنواره خواهند بود.
با تلاش‌هاي انجام‌شده چه از طريق گفت‌وگو و در قالب ارتباطي منطقي و چه از طرق دیگر تلاش شده است گروهي از انصراف‌دهندگان را به جشنواره بازگردانند که اگر از روش‌هاي غيرمتعارف و فشار استفاده شود، ابدا مناسب نبوده و حتي تأثير منفي و به‌شدت مخرب دارد.
بنابراين و شايد مناسب‌ترين روش پذيرش منطقي وضعيت و خودداري و در عين حال تلاش براي عدم ‌اعمال فشارهاي غيرمتعارف به اشخاص و گروه‌هاست تا بدون هر فشار و تحميلي با ارزيابي متناسب و معقول، اتخاذ تصميم کنند.
به‌نظر همين عدم اعمال فشار و تهديد بايد به‌طور متقابل هم در نسبت با برگزارکنندگان، شرکت‌کنندگان و کساني که از انصراف اعلام پشيماني مي‌کنند وجود داشته باشد و دلايل و اقتضائات و انتخاب‌هاي آنان، پذيرفتني و محترم شمرده شود.
بنابراين و در مجموع معقول‌ترين روش آن‌چنان که در اعلام ‌نظر معاون امور هنري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي هم منعکس است، پذيرش و احترام به تمامي انتخاب‌ها، پرهيز جدي و اکيد از اعمال‌ فشار و برگزاري جشنواره با هر تعداد از گروه‌هاي باقي‌مانده در جشنواره است. نکته آخر اينکه بين تئاتر و برخي گفتمان‌هاي در حد شعار مانده يا کمترتحقق‌يافته فصول مشترک بسياري مي‌توان جست. تئاتر در جست‌وجوي عدالت است. تئاتر هنر گفت‌وگو، انديشه و خرد و گراميداشت احساسات نيک و زيباست. بنابراين شايد از منظر برخي وجوه سياست خارجي به ویژه آنجا که در برابر استکبار مي‌ايستد، مي‌تواند يک متحد استراتژيک، هميشگي و وفادار محسوب شود، همچنان‌که اگر در موضوع توسعه اجتماعي و وحدت ملي و حتي جهاني که لازمه‌ و پيش‌شرط تحقق و پيشبرد گفتمان سياست خارجي به‌نظر مي‎رسد، صداقتي وجود داشته باشد، شايد انتخاب شريکي مناسب‌تر از تئاتر براي تحقق عدالت وجود نداشته باشد.
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها