برنامه اقتصادی دولت هاشمی منجر به اعتراضات شد
از کوي طلاب تا کوي دانشگاه
شرق، وحیده کریمی: با نگاهي گذرا به تاريخ اعتراضها در ايران بعد از انقلاب، شايد مهمترين و پرسروصداترين ناآراميها متعلق به وقايع دهه 60 و اعتراضهای سال 78 و 88 که محتوايي سياسي و عقيدتي داشتند، باشد؛ اما مطمئنا گستردهترين اعتراضها مربوط به شورشهاي اجتماعي و اقتصادي مردم حاشيهنشين بوده است؛ مانند آنچه در آبان 98 رقم خورد. اگر بخواهيم مقايسهاي ميان اعتراضهای سياسي و اقتصادي مردم داشته باشيم، بايد اعتراف کنيم که پتانسيل بالاي لايههاي فرودست جامعه ايراني براي طغيان اجتماعي نشان ميدهد تا قبل از آبان 98، گستردهترين تظاهرات در 9 خرداد 1371 در مشهد و پرتلفاتترين حادثه در 15 فروردين 1374 در اسلامشهر رقم خوردهاند تا دهه 70 آغاز اعتراضهای طبقه فرودست در ابعاد گسترده باشد.
تخريب خانههاي زاغهنشينان و کشتهشدن يک دانشآموز
نخستین اعتراضها از جنس نارضايتي مردم حاشيهنشين از برنامههاي اقتصادي دولت، براي اولينبار با بحران اعتراض مردم محروم منطقه کوي طلاب مشهد شروع شد و تا شيراز، اراک و... پيش رفت. موج تظاهراتي که در خرداد ۱۳۷۱ و پس از آن آغاز شد، برآمده از تورم در دوره دولت سازندگي در حدود ۵۰ درصد بود. هاشميرفسنجاني پس از پايان جنگ در جريان برنامه پنجساله اول توسعه، طرح تعديل ساختاري را اجرا کرد و نتيجه اين سياستها، کوچکشدن سفرههاي مردم بود.
ماجراي کوي طلاب مشهد از اين قرار بود که در سال ۱۳۷۱ مسئولان شهري مشهد تصميم گرفتند براي جلوگيري از مشکل حاشيهنشيني و ساختوسازهاي غيرمجاز در شهر مشهد، سازههاي غيرقانوني حاشيهنشينان را تخريب کنند. در نتيجه بدون ارائه امکانات اوليه برای آسايش حاشيهنشينان و ايجاد بستر مناسب، تصميم به تخريب و نابودي ساختوسازهاي مردم گرفتند؛ موضوعي که با اعتراض مردم و تيراندازي مأموران، شکلي امنيتي به خود گرفت. بنا بر گزارش آسوشيتدپرس، دولت «بولدوزرها را براي تخريب بناهايي فرستاده بود که به تصرف عدواني درآمده و دهها هزار کارگر شاغل در کارخانههای اطراف را سکنا داده بودند»؛ اما زاغهنشينان خشمگين، در شهر دست به تظاهرات زده و ساختمانهاي دولتي را به آتش کشيده و تخريب کردند. به روايت علي جنتي، استاندار وقت، در اين حادثه دو دانشآموز کشته ميشوند (البته در گزارش کارشناسان دادگستري اشاره شده يک دانشآموز کشته شده است) و مردم با دردستگرفتن پيکرهاي آنان به سمت مرکز شهر عزيمت ميکنند که در اين حرکت يک پاسگاه پليس را به تسخير خود درمیآورند و در ادامه اداره کل دادگستري را نيز در دست ميگيرند و قسمتي از آن را آتش ميزنند. گفته
شده در اين حوادث شش مأمور نيروي انتظامي نيز به شهادت رسيدهاند. بعد از برقراري آرامش و در جريان محاکمه عوامل اين حادثه، چهار نفر اعدام شدند.
خاطرات هاشمي از حادثه کوي طلاب مشهد
در خاطرات و روزنوشتهاي مرحوم هاشميرفسنجاني درباره غائله کوي طلاب مشهد آمده است: «شنبه 9 خرداد ١٣٧١: عصر شوراي عالي امنيت ملي جلسه داشت. درخصوص برخورد با عوامل آشوب و شرارت که در شيراز و اراک و ديروز در مشهد اتفاق افتاده، تأکيد شد. با استاندار خراسان، تلفني مذاکره کردم. يکشنبه 10 خرداد ١٣٧١: به دفترم آمدم. اوضاع مشهد را پرسيدم. گفتند ديشب شرارت تا ساعت يکونيم بعد از نيمهشب ادامه داشته و با دخالت سپاه تمام شده و جمعي را بازداشت کردهاند. خرابيهاي زيادي به بار آوردهاند. در جلسه هيئت دولت، وقت زيادي صرف مسئله مشهد و کيفيت برخورد با آن بهمنظور جلوگيري از تکرار اينگونه حوادث مذاکره شد. رهبري هم امروز با احضار وزراي مربوطه، دستور سختگيري دادهاند».
درست است که اين غائله مهار و امنيت نسبي با کمک ساير استانهاي همجوار و اکثر نيروهاي مسلح (سپاه و ارتش و...) برقرار شد؛ اما بايد به اين نکته مهم توجه داشت که به علت عدم برخورد علمي، متفکرانه و مطابق با استانداردهاي مديريت بحران، تعداد زيادي از افراد جامعه و خانواده آنان متحمل صدمات جبرانناپذيري شدند. بسياري بهعنوان مجرم و متهم دستگير شدند، بسياري متحمل صدمات جاني و مالي شدند و حتي تعدادي از پرسنل امنيتي و انتظامي به دلیل کوتاهي، قصور و ناتواني در برخورد با مجرمان، گرفتار دادگاه و زندان شدند. حال اگر مرور زمان موجب فراموشي اين حادثه شده است، ولی هرازگاهي ماجراي کوي طلاب زنده ميشود؛ براي نمونه در جريان رأي اعتماد به کابينه محمود احمدينژاد که حجتالاسلام مصطفي پورمحمدي بهعنوان وزير کشور معرفي شده بود، عماد افروغ، از نمايندگان تهران در مجلس، در مخالفت با صلاحيت او سخنراني کرد و گفت: «يادم نرفته که در سال ۱۳۷۲ جنبشهاي شهري را در شيراز، مشهد، اراک و مبارکه چگونه قلعوقمع کردند و به خاک و خون کشيدند، چون فهمي نداشتند. به ما حق بدهيد فردي که از اين وزارتخانه با اين گذشته و فقدان سازوکارهاي نظارتي ميآيد،
اينگونه براي ما تداعي شود که تنمان در عرصه عمومي بلرزد».
براي برخي تحليلها از مردم مشهد عذرخواهي ميکنم
رهبر معظم انقلاب نيز در واکنش به شورش کوي طلاب مشهد، گفتند: «از قضاياي مشهد، متأسفانه در بعضي از مطبوعات، تحليلهاي نادرستي کردند. مردم را متهم کردند. من بايد از مردم مشهد، به خاطر بعضي از تحليلهايي که شد، عذرخواهي کنم. اين مردم شريف و پاکي که مثل همه مردم کشور ما، اينطور در راه انقلاب و اهداف آن فداکاري کردند، چطور کسي دلش ميآيد چيزي بنويسد يا بگويد و آنان را متهم کند!؟ قضيه کاملا روشن است: ضدانقلاب وارد ماجرا ميشود. منتها از زمينههاي فاسد و مردابهاي گنديده استفاده ميکند. اين اراذل و اوباشي که گفته شد، بعضي تعجب نکنند. چنين افرادي وجود دارند، يک قشرِ اوباشِ چاقوکش، که اقليت معدودي هستند و دستگاههاي انتظامي بايد با اينها برخورد کنند. مثل علف هرز، بايد اينها را بکَنند و درو کنند و دور بيندازند. ... اگر اينگونه حوادث، هيچ فايدهاي نداشته باشد جز همين که به ما بگويد «دشمن بيدار است»، ما بايد خدا را به خاطر همين حوادث هم، شکر کنيم».
اعتراض به استاننشدن قزوين
بعد از حوادث کوي طلاب، دهه 70 به جهت گستردگي شورش مردم قزوين را نيز تجربه کرد. مردم اين شهر پس از ردشدن لايحه استانشدن قزوين در مجلس، در روز 13 مرداد 1373 به خيابانها ريختند و شورشي را رقم زدند که قزوين را به ميدان نبردي تبديل کرد. حتي حضور وزير وقت کشور به نمايندگي از رئيسجمهوري (هاشميرفسنجاني) نيز معترضان را آرام نکرد و آنها ضمن قطع سخنراني «علي محمد بشارتي»، به اعتراض خود ادامه دادند. بر خلاف شورش مشهد، از اين شورش که دو تا سه روز طول کشيد، هيچ اطلاعات دقيق آماري مبني بر تعداد جانباختگان يا مجروحان احتمالي يا تعداد بازداشتيها و... وجود ندارد.
اعتراض يک روزه اما گسترده در اسلامشهر
اعتراض خبرساز بعدي در دهه 70 شورش مردم ساکن در جنوب غرب تهران بود. در 15 فروردين 1374، معترضان به سيستم حمل و نقل عمومي در اکبرآباد و اسلامشهر طي چند ساعت، اعتراض به کمبود اتوبوس را به شورشي بزرگ تبدیل کردند. دامنه اين غائله به رباطکريم، سلطانآباد و صالحآباد نيز کشيده شد. مردم محروم اين مناطق، به هنگام اعتصاب رانندگان مينيبوسها و فقدان وسيله نقليه براي رفتن به سر کار، وقتي با بياعتنايي مسئولان مواجه شدند، دست به تظاهرات زدند و در مدت کوتاهي جمعيت به هزاران نفر رسيد؛ جمعيتي که سيلآسا در خيابانها به راه افتاده و در مسير خود به تخريب بانکها، پمپبنزينها و فروشگاهها و... پرداختند. تصوير يا جزئياتي از حادثه در دست نيست اما موج درگيري که طي يک صبح تا شب با دغدغه اقتصادي رخ داد، به حدي گسترده بود که کمتر کسي است که حادثه اعتراضات اسلامشهر را فراموش کرده باشد.
کوي دانشگاه حادثهاي متفاوت از حوادث دهه 70
دهه 70 که با اعتراضات طبقه فرودست آغاز شده بود و اعتراضهاي نجفآباد و زنجان (مرداد ۱۳۷۰)، تجمع و تظاهرات جمعي از جانبازان شيراز (فروردين ۱۳۷۱)، درگيري و آشوب در مشهد (۹ خرداد ۱۳۷۱)، اراک (ارديبهشت ۱۳۷۱)، قزوين (مرداد ۱۳۷۳) و شورش در منطقه اکبرآباد اسلامشهر در حومه تهران (فروردين ۱۳۷۴) را تجربه کرده بود، يکباره با حادثه کوي دانشگاه که اعتراضي از جنسي کاملا متفاوت با اعتراضهاي قبلي بود، مواجه شد. نکته جالب اينجاست که دهه 70 با حادثه کوي دانشگاه تهران و تبعات سياسي آن شناخته ميشود در حالي که از مجموع همه اعتراضهاي آن دوره که همگي ريشه در مشکلات اقتصادي و معيشتي داشت، اين حادثه کاملا سياسي و از سوی قشر دانشجو رقم خورده بود و مطالبات معترضان به هيچوجه اقتصادي و عمومي نبود.
حمله به دانشجويان
وقايع 18 تير يا حمله به کوي دانشگاه تهران به مجموعه ناآراميها و درگيريها بين روزهاي جمعه هجدهم تا چهارشنبه بيستوسوم تيرماه ۱۳۷۸ ميان دانشجويان، نيروهاي انتظامي و افراد موسوم به لباسشخصيها اطلاق ميشود. برپايي تجمع اعتراضي دانشجويان موضوع جديدي نبود ولي حمله به اين تجمع بيسابقه بود. تجمع ۱۸ تير در خوابگاه کوي دانشگاه در اعتراض به بستهشدن روزنامه «سلام» بود.
اين روزنامه در ۱۵ تير ۱۳۷۸ به جرم چاپ نامه محرمانه سعيد امامي به قربانعلي درينجفآبادي، وزير اطلاعات که مفاد قانون جديد مطبوعات را توصيه ميکرد، توقيف شد. در جريان محاکمه سلام بهجز مدعيالعموم چهار شاکي ديگر نيز حضور داشتند؛ محمود احمدينژاد (استاندار اردبيل در دولت هاشميرفسنجاني و رئيسجمهور سابق ايران در دولتهاي نهم و دهم)، کامران دانشجو (استاندار اسبق تهران، معاون سياسي سابق وزير کشور و رئيس ستاد انتخابات رياستجمهوري دهم و وزير علوم سابق)، مهديرضا درويشزاده (نماينده مردم دزفول در مجلس پنجم و استاد رياضي دانشگاه تهران) و حميدرضا ترقي (عضو ارشد حزب مؤتلفه و نماينده مشهد در مجلس پنجم). در پي تظاهرات دانشجويان، نيروهاي لباسشخصي به داخل کوي دانشگاه و خوابگاههاي دانشجويي حمله بردند و ضمن تخريب اموال دانشجويان، آنها را مورد ضربوشتم قرار دادند و بسياري را بازداشت کردند. حمله و ضربوشتم دانشجويان تا صبح ادامه داشت. در اين حمله حتي خوابگاه دانشجويان خارجي نيز در امان نماند. اين حمله به اعتراضات گسترده و چندروزه دانشجويان و مردم در تهران و شهرستانها انجاميد. در دانشگاه تبريز نيز بيستم تيرماه
درگيريهاي گستردهاي روي داد که به کشتهشدن محمدجواد فرهنگي انجاميد.
اين حادثه تلخ، قلب مرا جريحهدار کرد
مقام معظم رهبري در بياناتي بعد از واقعه حمله به کوي دانشگاه فرمودند: «... اين حادثه تلخ، قلب مرا جريحهدار کرد؛ حادثه غيرقابلقبولي در جمهوري اسلامي بود. حمله به منزل و مأوا و مسکنِ جمعي - بهخصوص در شب يا در هنگام نماز جماعت - بههيچوجه در نظام اسلامي قابلقبول نيست. جوانان اين کشور - چه دانشجويان و چه غيردانشجويان- فرزندان من هستند و هرگونه چيزي که براي اين مجموعهها مايه اضطراب و ناراحتي و اشتباه در فهم باشد، براي من بسيار سخت و سنگين است. ... اينکه صد نفر يا 200 نفر از کوي دانشگاه خارج شدند و حرفهايي زدند و شعارهايي دادند، بهانه و مجوزي نميشود براي اينکه کساني، در هر لباس و با هر نامي، وارد آن محيط شوند و کارهاي ناروايي انجام دهند؛ ... حرف من به دانشجويان اين است که مراقب دشمن باشيد؛ دشمن را خوب بشناسيد؛ مبادا از شناسايي دشمن غفلت کنيد. غريبههايي را که در لباس خودي خودشان را در همهجا داخل ميکنند بشناسيد؛ دستهاي پنهان را ببينيد. هيچکس بهخاطر غفلت ستايش نميشود. ... حتي اگر يک حرفي که خون شما را به جوش ميآورد به زبان آورند - مثلا فرض کنيد اهانت به رهبري کردند - باز هم بايد صبر و سکوت کنيد. اگر
عکس مرا هم آتش زدند و يا پاره کردند، بايد سکوت کنيد. نيرويتان را براي آن روزي که کشور به آن نيازمند است، براي آن روزي که نيروي جوان و مؤمن و حزباللهي بايد در مقابله با دشمن بايستد، حفظ کنيد، والا حالا فرض کنيم يک جوان، يا يک دانشجوي فريبخوردهاي هم حرفي زد و کاري کرد؛ چه اشکالي دارد؟ من از او صرفنظر ميکنم...».
با توجه به رهنمودهاي رهبري، غائله حمله به کوي دانشگاه بعد از چند روز جمع شد، اما سالگرد 18 تير 78 به تجمعهاي دانشجويي و بازخواني حوادث آن دوران تبديل شده است و در 18 تير 88 مصادف با اعتراضات به نتايج انتخابات، حمله به کوي دانشگاه مجددا تکرار شد که بررسي اين حمله در حوصله اين گزارش نيست.
دو سال پس از حادثه کوي دانشگاه 1378، قوه قضائيه همه نيروهاي پليس و لباسشخصیها را تبرئه کرد و فقط يک سرباز به نام اروجعلي ببرزاده به جرم سرقت يک دستگاه ماشين ريشتراش از خوابگاه، محکوم شد که البته بعدا در نیروی انتظامی استخدام شد.
اعتراضات در دهه 70 با اعتراض مردم کوي طلاب که از دغدغهاي معيشتي و اقتصادي نشئت ميگرفت آغاز شد، به حادثه کوي دانشگاه که کاملا بر مبناي مطالبات سياسي و اجتماعي بود ختم شد و با گذشت ساليان دراز همچنان اعتراضات طبقه فرودست با طبقه متوسط جامعه متفاوت و از يکديگر بسيار دور است.
شرق، وحیده کریمی: با نگاهي گذرا به تاريخ اعتراضها در ايران بعد از انقلاب، شايد مهمترين و پرسروصداترين ناآراميها متعلق به وقايع دهه 60 و اعتراضهای سال 78 و 88 که محتوايي سياسي و عقيدتي داشتند، باشد؛ اما مطمئنا گستردهترين اعتراضها مربوط به شورشهاي اجتماعي و اقتصادي مردم حاشيهنشين بوده است؛ مانند آنچه در آبان 98 رقم خورد. اگر بخواهيم مقايسهاي ميان اعتراضهای سياسي و اقتصادي مردم داشته باشيم، بايد اعتراف کنيم که پتانسيل بالاي لايههاي فرودست جامعه ايراني براي طغيان اجتماعي نشان ميدهد تا قبل از آبان 98، گستردهترين تظاهرات در 9 خرداد 1371 در مشهد و پرتلفاتترين حادثه در 15 فروردين 1374 در اسلامشهر رقم خوردهاند تا دهه 70 آغاز اعتراضهای طبقه فرودست در ابعاد گسترده باشد.
تخريب خانههاي زاغهنشينان و کشتهشدن يک دانشآموز
نخستین اعتراضها از جنس نارضايتي مردم حاشيهنشين از برنامههاي اقتصادي دولت، براي اولينبار با بحران اعتراض مردم محروم منطقه کوي طلاب مشهد شروع شد و تا شيراز، اراک و... پيش رفت. موج تظاهراتي که در خرداد ۱۳۷۱ و پس از آن آغاز شد، برآمده از تورم در دوره دولت سازندگي در حدود ۵۰ درصد بود. هاشميرفسنجاني پس از پايان جنگ در جريان برنامه پنجساله اول توسعه، طرح تعديل ساختاري را اجرا کرد و نتيجه اين سياستها، کوچکشدن سفرههاي مردم بود.
ماجراي کوي طلاب مشهد از اين قرار بود که در سال ۱۳۷۱ مسئولان شهري مشهد تصميم گرفتند براي جلوگيري از مشکل حاشيهنشيني و ساختوسازهاي غيرمجاز در شهر مشهد، سازههاي غيرقانوني حاشيهنشينان را تخريب کنند. در نتيجه بدون ارائه امکانات اوليه برای آسايش حاشيهنشينان و ايجاد بستر مناسب، تصميم به تخريب و نابودي ساختوسازهاي مردم گرفتند؛ موضوعي که با اعتراض مردم و تيراندازي مأموران، شکلي امنيتي به خود گرفت. بنا بر گزارش آسوشيتدپرس، دولت «بولدوزرها را براي تخريب بناهايي فرستاده بود که به تصرف عدواني درآمده و دهها هزار کارگر شاغل در کارخانههای اطراف را سکنا داده بودند»؛ اما زاغهنشينان خشمگين، در شهر دست به تظاهرات زده و ساختمانهاي دولتي را به آتش کشيده و تخريب کردند. به روايت علي جنتي، استاندار وقت، در اين حادثه دو دانشآموز کشته ميشوند (البته در گزارش کارشناسان دادگستري اشاره شده يک دانشآموز کشته شده است) و مردم با دردستگرفتن پيکرهاي آنان به سمت مرکز شهر عزيمت ميکنند که در اين حرکت يک پاسگاه پليس را به تسخير خود درمیآورند و در ادامه اداره کل دادگستري را نيز در دست ميگيرند و قسمتي از آن را آتش ميزنند. گفته
شده در اين حوادث شش مأمور نيروي انتظامي نيز به شهادت رسيدهاند. بعد از برقراري آرامش و در جريان محاکمه عوامل اين حادثه، چهار نفر اعدام شدند.
خاطرات هاشمي از حادثه کوي طلاب مشهد
در خاطرات و روزنوشتهاي مرحوم هاشميرفسنجاني درباره غائله کوي طلاب مشهد آمده است: «شنبه 9 خرداد ١٣٧١: عصر شوراي عالي امنيت ملي جلسه داشت. درخصوص برخورد با عوامل آشوب و شرارت که در شيراز و اراک و ديروز در مشهد اتفاق افتاده، تأکيد شد. با استاندار خراسان، تلفني مذاکره کردم. يکشنبه 10 خرداد ١٣٧١: به دفترم آمدم. اوضاع مشهد را پرسيدم. گفتند ديشب شرارت تا ساعت يکونيم بعد از نيمهشب ادامه داشته و با دخالت سپاه تمام شده و جمعي را بازداشت کردهاند. خرابيهاي زيادي به بار آوردهاند. در جلسه هيئت دولت، وقت زيادي صرف مسئله مشهد و کيفيت برخورد با آن بهمنظور جلوگيري از تکرار اينگونه حوادث مذاکره شد. رهبري هم امروز با احضار وزراي مربوطه، دستور سختگيري دادهاند».
درست است که اين غائله مهار و امنيت نسبي با کمک ساير استانهاي همجوار و اکثر نيروهاي مسلح (سپاه و ارتش و...) برقرار شد؛ اما بايد به اين نکته مهم توجه داشت که به علت عدم برخورد علمي، متفکرانه و مطابق با استانداردهاي مديريت بحران، تعداد زيادي از افراد جامعه و خانواده آنان متحمل صدمات جبرانناپذيري شدند. بسياري بهعنوان مجرم و متهم دستگير شدند، بسياري متحمل صدمات جاني و مالي شدند و حتي تعدادي از پرسنل امنيتي و انتظامي به دلیل کوتاهي، قصور و ناتواني در برخورد با مجرمان، گرفتار دادگاه و زندان شدند. حال اگر مرور زمان موجب فراموشي اين حادثه شده است، ولی هرازگاهي ماجراي کوي طلاب زنده ميشود؛ براي نمونه در جريان رأي اعتماد به کابينه محمود احمدينژاد که حجتالاسلام مصطفي پورمحمدي بهعنوان وزير کشور معرفي شده بود، عماد افروغ، از نمايندگان تهران در مجلس، در مخالفت با صلاحيت او سخنراني کرد و گفت: «يادم نرفته که در سال ۱۳۷۲ جنبشهاي شهري را در شيراز، مشهد، اراک و مبارکه چگونه قلعوقمع کردند و به خاک و خون کشيدند، چون فهمي نداشتند. به ما حق بدهيد فردي که از اين وزارتخانه با اين گذشته و فقدان سازوکارهاي نظارتي ميآيد،
اينگونه براي ما تداعي شود که تنمان در عرصه عمومي بلرزد».
براي برخي تحليلها از مردم مشهد عذرخواهي ميکنم
رهبر معظم انقلاب نيز در واکنش به شورش کوي طلاب مشهد، گفتند: «از قضاياي مشهد، متأسفانه در بعضي از مطبوعات، تحليلهاي نادرستي کردند. مردم را متهم کردند. من بايد از مردم مشهد، به خاطر بعضي از تحليلهايي که شد، عذرخواهي کنم. اين مردم شريف و پاکي که مثل همه مردم کشور ما، اينطور در راه انقلاب و اهداف آن فداکاري کردند، چطور کسي دلش ميآيد چيزي بنويسد يا بگويد و آنان را متهم کند!؟ قضيه کاملا روشن است: ضدانقلاب وارد ماجرا ميشود. منتها از زمينههاي فاسد و مردابهاي گنديده استفاده ميکند. اين اراذل و اوباشي که گفته شد، بعضي تعجب نکنند. چنين افرادي وجود دارند، يک قشرِ اوباشِ چاقوکش، که اقليت معدودي هستند و دستگاههاي انتظامي بايد با اينها برخورد کنند. مثل علف هرز، بايد اينها را بکَنند و درو کنند و دور بيندازند. ... اگر اينگونه حوادث، هيچ فايدهاي نداشته باشد جز همين که به ما بگويد «دشمن بيدار است»، ما بايد خدا را به خاطر همين حوادث هم، شکر کنيم».
اعتراض به استاننشدن قزوين
بعد از حوادث کوي طلاب، دهه 70 به جهت گستردگي شورش مردم قزوين را نيز تجربه کرد. مردم اين شهر پس از ردشدن لايحه استانشدن قزوين در مجلس، در روز 13 مرداد 1373 به خيابانها ريختند و شورشي را رقم زدند که قزوين را به ميدان نبردي تبديل کرد. حتي حضور وزير وقت کشور به نمايندگي از رئيسجمهوري (هاشميرفسنجاني) نيز معترضان را آرام نکرد و آنها ضمن قطع سخنراني «علي محمد بشارتي»، به اعتراض خود ادامه دادند. بر خلاف شورش مشهد، از اين شورش که دو تا سه روز طول کشيد، هيچ اطلاعات دقيق آماري مبني بر تعداد جانباختگان يا مجروحان احتمالي يا تعداد بازداشتيها و... وجود ندارد.
اعتراض يک روزه اما گسترده در اسلامشهر
اعتراض خبرساز بعدي در دهه 70 شورش مردم ساکن در جنوب غرب تهران بود. در 15 فروردين 1374، معترضان به سيستم حمل و نقل عمومي در اکبرآباد و اسلامشهر طي چند ساعت، اعتراض به کمبود اتوبوس را به شورشي بزرگ تبدیل کردند. دامنه اين غائله به رباطکريم، سلطانآباد و صالحآباد نيز کشيده شد. مردم محروم اين مناطق، به هنگام اعتصاب رانندگان مينيبوسها و فقدان وسيله نقليه براي رفتن به سر کار، وقتي با بياعتنايي مسئولان مواجه شدند، دست به تظاهرات زدند و در مدت کوتاهي جمعيت به هزاران نفر رسيد؛ جمعيتي که سيلآسا در خيابانها به راه افتاده و در مسير خود به تخريب بانکها، پمپبنزينها و فروشگاهها و... پرداختند. تصوير يا جزئياتي از حادثه در دست نيست اما موج درگيري که طي يک صبح تا شب با دغدغه اقتصادي رخ داد، به حدي گسترده بود که کمتر کسي است که حادثه اعتراضات اسلامشهر را فراموش کرده باشد.
کوي دانشگاه حادثهاي متفاوت از حوادث دهه 70
دهه 70 که با اعتراضات طبقه فرودست آغاز شده بود و اعتراضهاي نجفآباد و زنجان (مرداد ۱۳۷۰)، تجمع و تظاهرات جمعي از جانبازان شيراز (فروردين ۱۳۷۱)، درگيري و آشوب در مشهد (۹ خرداد ۱۳۷۱)، اراک (ارديبهشت ۱۳۷۱)، قزوين (مرداد ۱۳۷۳) و شورش در منطقه اکبرآباد اسلامشهر در حومه تهران (فروردين ۱۳۷۴) را تجربه کرده بود، يکباره با حادثه کوي دانشگاه که اعتراضي از جنسي کاملا متفاوت با اعتراضهاي قبلي بود، مواجه شد. نکته جالب اينجاست که دهه 70 با حادثه کوي دانشگاه تهران و تبعات سياسي آن شناخته ميشود در حالي که از مجموع همه اعتراضهاي آن دوره که همگي ريشه در مشکلات اقتصادي و معيشتي داشت، اين حادثه کاملا سياسي و از سوی قشر دانشجو رقم خورده بود و مطالبات معترضان به هيچوجه اقتصادي و عمومي نبود.
حمله به دانشجويان
وقايع 18 تير يا حمله به کوي دانشگاه تهران به مجموعه ناآراميها و درگيريها بين روزهاي جمعه هجدهم تا چهارشنبه بيستوسوم تيرماه ۱۳۷۸ ميان دانشجويان، نيروهاي انتظامي و افراد موسوم به لباسشخصيها اطلاق ميشود. برپايي تجمع اعتراضي دانشجويان موضوع جديدي نبود ولي حمله به اين تجمع بيسابقه بود. تجمع ۱۸ تير در خوابگاه کوي دانشگاه در اعتراض به بستهشدن روزنامه «سلام» بود.
اين روزنامه در ۱۵ تير ۱۳۷۸ به جرم چاپ نامه محرمانه سعيد امامي به قربانعلي درينجفآبادي، وزير اطلاعات که مفاد قانون جديد مطبوعات را توصيه ميکرد، توقيف شد. در جريان محاکمه سلام بهجز مدعيالعموم چهار شاکي ديگر نيز حضور داشتند؛ محمود احمدينژاد (استاندار اردبيل در دولت هاشميرفسنجاني و رئيسجمهور سابق ايران در دولتهاي نهم و دهم)، کامران دانشجو (استاندار اسبق تهران، معاون سياسي سابق وزير کشور و رئيس ستاد انتخابات رياستجمهوري دهم و وزير علوم سابق)، مهديرضا درويشزاده (نماينده مردم دزفول در مجلس پنجم و استاد رياضي دانشگاه تهران) و حميدرضا ترقي (عضو ارشد حزب مؤتلفه و نماينده مشهد در مجلس پنجم). در پي تظاهرات دانشجويان، نيروهاي لباسشخصي به داخل کوي دانشگاه و خوابگاههاي دانشجويي حمله بردند و ضمن تخريب اموال دانشجويان، آنها را مورد ضربوشتم قرار دادند و بسياري را بازداشت کردند. حمله و ضربوشتم دانشجويان تا صبح ادامه داشت. در اين حمله حتي خوابگاه دانشجويان خارجي نيز در امان نماند. اين حمله به اعتراضات گسترده و چندروزه دانشجويان و مردم در تهران و شهرستانها انجاميد. در دانشگاه تبريز نيز بيستم تيرماه
درگيريهاي گستردهاي روي داد که به کشتهشدن محمدجواد فرهنگي انجاميد.
اين حادثه تلخ، قلب مرا جريحهدار کرد
مقام معظم رهبري در بياناتي بعد از واقعه حمله به کوي دانشگاه فرمودند: «... اين حادثه تلخ، قلب مرا جريحهدار کرد؛ حادثه غيرقابلقبولي در جمهوري اسلامي بود. حمله به منزل و مأوا و مسکنِ جمعي - بهخصوص در شب يا در هنگام نماز جماعت - بههيچوجه در نظام اسلامي قابلقبول نيست. جوانان اين کشور - چه دانشجويان و چه غيردانشجويان- فرزندان من هستند و هرگونه چيزي که براي اين مجموعهها مايه اضطراب و ناراحتي و اشتباه در فهم باشد، براي من بسيار سخت و سنگين است. ... اينکه صد نفر يا 200 نفر از کوي دانشگاه خارج شدند و حرفهايي زدند و شعارهايي دادند، بهانه و مجوزي نميشود براي اينکه کساني، در هر لباس و با هر نامي، وارد آن محيط شوند و کارهاي ناروايي انجام دهند؛ ... حرف من به دانشجويان اين است که مراقب دشمن باشيد؛ دشمن را خوب بشناسيد؛ مبادا از شناسايي دشمن غفلت کنيد. غريبههايي را که در لباس خودي خودشان را در همهجا داخل ميکنند بشناسيد؛ دستهاي پنهان را ببينيد. هيچکس بهخاطر غفلت ستايش نميشود. ... حتي اگر يک حرفي که خون شما را به جوش ميآورد به زبان آورند - مثلا فرض کنيد اهانت به رهبري کردند - باز هم بايد صبر و سکوت کنيد. اگر
عکس مرا هم آتش زدند و يا پاره کردند، بايد سکوت کنيد. نيرويتان را براي آن روزي که کشور به آن نيازمند است، براي آن روزي که نيروي جوان و مؤمن و حزباللهي بايد در مقابله با دشمن بايستد، حفظ کنيد، والا حالا فرض کنيم يک جوان، يا يک دانشجوي فريبخوردهاي هم حرفي زد و کاري کرد؛ چه اشکالي دارد؟ من از او صرفنظر ميکنم...».
با توجه به رهنمودهاي رهبري، غائله حمله به کوي دانشگاه بعد از چند روز جمع شد، اما سالگرد 18 تير 78 به تجمعهاي دانشجويي و بازخواني حوادث آن دوران تبديل شده است و در 18 تير 88 مصادف با اعتراضات به نتايج انتخابات، حمله به کوي دانشگاه مجددا تکرار شد که بررسي اين حمله در حوصله اين گزارش نيست.
دو سال پس از حادثه کوي دانشگاه 1378، قوه قضائيه همه نيروهاي پليس و لباسشخصیها را تبرئه کرد و فقط يک سرباز به نام اروجعلي ببرزاده به جرم سرقت يک دستگاه ماشين ريشتراش از خوابگاه، محکوم شد که البته بعدا در نیروی انتظامی استخدام شد.
اعتراضات در دهه 70 با اعتراض مردم کوي طلاب که از دغدغهاي معيشتي و اقتصادي نشئت ميگرفت آغاز شد، به حادثه کوي دانشگاه که کاملا بر مبناي مطالبات سياسي و اجتماعي بود ختم شد و با گذشت ساليان دراز همچنان اعتراضات طبقه فرودست با طبقه متوسط جامعه متفاوت و از يکديگر بسيار دور است.