|

چرا اخلاق در سياست مهم است؟

«آيا اخلاق در سياست نقش دارد؟»؛ اين عنوان جديدترين كتاب جوزف ناي، از انديشمندان آمريكايي روابط بين‌الملل است. در اين کتاب، نای نقش اخلاق در سياست خارجي دولت‌هاي آمريکا از زمان روزولت تا ترامپ را مورد بررسي قرار داده و معتقد است كه آمريكایي‌ها به‌ويژه در تاريخ معاصر، به شيوه‌هاي متفاوت از ابزارهاي قضاوت اخلاقي براي پيشبرد سياست خارجي خود استفاده كرده‌اند و اين خود چالش‌هايي براي اين كشور در صحنه سياست جهاني به همراه داشته است. از نظر ناي، معيارهاي استفاده از اين ابزارها استاندارد شفافي ندارند. بر همين مبنا، اخلاق را نمي‌توان از سياست خارجي آمريكا جدا كرد، اما براي قضاوت صحيح، آمريكایي‌ها بايد ياد بگيرند چگونه از معيارهاي اخلاقي استفاده درست كنند. دونالد ترامپ هم از اين جريان مستثنا نبوده و سياست «آمريكا نخست» او برگرفته از يك معيار اخلاقي جديد است كه تنها شكل آن تغيير يافته است.
اين اولين‌ بار نيست که جوزف ناي در مورد نقش اخلاق در سياست بين‌الملل صحبت مي‌كند. هرچند ناي در كشورمان بيشتر با نظريه «قدرت نرم» و «قدرت هوشمند» شناخته مي‌شود، اما ناي در مقاله‌اي با عنوان«اخلاق و سياست خارجي» به رويکردهاي هنجاري مختلف در عرصه نظري سياست خارجي پرداخت و چهار رويكرد را معرفي کرد: رويکرد بدبينانه، رويکرد واقع‌گرا، رويکرد اخلاق‌گراي دولت‌محور و در نهايت رويکرد جهان‌وطني.
رويکرد اول بر اين باور است که در روابط بين‌الملل نمي‌توان انتظار هيچ‌گونه تعهد اخلاقي و اخلاق‌مداري را داشت. در رويکرد واقع‌گرايي و اخلاق‌گرايي دولت‌محور، بر ارزش‌هاي ناشي از نظم تأکيد مي‌شود و در نهايت در رويکرد جهان‌وطني بر عدالت رفتاري تمرکز دارد. البته ناي چهار مناظره نيز در مورد نقش اخلاق در روابط بين‌الملل معرفي کرده است. مناظره اول بين اخلاقي‌بودن روابط بين‌الملل و غيراخلاقي‌بودن آن است. مناظره دوم بين غايت‌گرايي و فايده‌گرايي است. در مناظره سوم دولت‌گرايي در برابر فردگرايي قرار مي‌گيرد و در نهايت مناظره چهارم بين نسبي‌گرايي اخلاقي در برابر جهان‌شمولي اخلاقي است.
اما جوزف ناي در کتاب جديد خود رويکرد جديدي را نيز انتخاب کرده است. در مقدمه کتاب به اخلاق‌گرايي آمريکايي و ريشه‌هاي سنت «استثناگرايي» آمريکايي مي‌پردازد و ليبراليسم ويلسوني و ليبراليسم انترناسيوناليسم بعد از 1945 را مورد بررسي قرار مي‌دهد. وي مقدمه کتاب خود را با چند سؤال آغاز مي‌کند؛ رهبران بايد چگونه منافع مردم را تعريف کنند و آن را ارائه دهند؟ ما مي‌خواهيم رئيس‌جمهورمان چگونه اخلاقي را در سياست خارجي اعمال کند؟ و اين به چه معناست؟ آيا ما در ماوراي مرزها وظايفي داريم؟ و در واقع آيا مي‌توانيم تلاش کنيم که دنيا را به جاي بهتري تبديل کنيم؟
نويسنده در مورد ضرورت پرداختن به بحث اخلاق در سياست بين‌الملل مي‌گويد: «اينکه استدلال کنيم اخلاق نقشي در مناظرات و مباحث مربوط به سياست خارجي بازي نخواهد کرد، بي‌معني است. ما همواره از استدلال و منطق اخلاقي در قضاوت در مورد سياست خارجي بهره مي‌گيريم. با‌اين‌حال، ما بايد ياد بگيريم تا اين کار را بهتر انجام دهيم». وي دو رويکرد اصلي را در زمينه نقش اخلاق در روابط بين‌الملل در بخش نظري ارائه داده است. وي مي‌گويد درحالي‌که تاريخ‌دانان در مورد استثناگرايي و اخلاق‌گرايي آمريکا مطالب بسياري نوشته‌اند، ديپلمات‌هاي واقع‌گراي آمريکايي مثل «جورج اف کنان» (پدرِ دکترين سد نفوذ آمريکا در دور جنگ سرد)، بار‌ها درباره نواقص سنت اخلاق‌گرا و حقوقي آمريکايي هشدار داده‌اند.
از ديدگاه آنها روابط بين‌الملل شرايطی هرج‌ومرج‌گونه دارد و هيچ حکومت جهاني در عرصه بين‌المللي وجود ندارد تا بتواند نظم را در جهان برقرار کند. دولت‌ها بايد ملزومات دفاعي خود را به قدر کافي فراهم کنند و زماني که بقاي آنها تهديد مي‌شود، آنگاه هدف وسيله را توجيه مي‌کند؛ در شرايطي که هيچ‌گونه انتخاب معناداري وجود ندارد، نمي‌توان صحبت از اخلاق کرد. بر اين اساس، ترکيب اخلاق با سياست خارجي، اشتباه است. پس در زمينه قضاوت درباره سياست خارجي يک رئيس‌جمهور، بايد اين سؤال مطرح شود که سياست خارجي وي تا چه ميزاني راه‌گشا بوده است؟ در اين چارچوب، اين پرسش که آيا سياست خارجي وي اخلاقي بوده است يا خير، تا حد زيادي بي معناست.
ناي بر اين باور است که هرچند اين رويکرد داراي مزيت‌هايي است، اما با وجود اين، ترديدهاي جدي را نيز برجسته مي‌کند. فقدان دولتي جهاني به معناي نبود نظم بين‌المللي نيست. برخي مسائل و موضوعات سياست خارجي به بقاي دولت‌ها ارتباط دارند. با‌اين‌حال، اغلب آنها هيچ ارتباطي با بقاي دولت‌ها ندارند. به‌طور مثال، از زمان جنگ جهاني دوم، آمريکا در جنگ‌هاي مختلفي شرکت کرده است، درحالي‌که هيچ‌کدام از آنها از منظر بقا براي ايالات متحده آمريکا ضروري نبوده‌اند.
از سوي ديگر بسياري از انتخاب‌هاي مهم سياست خارجي در مورد موضوعاتي مثل حقوق بشر، تغييرات آب‌وهوايي يا آزادي اينترنت، هرگز منجر به وقوع جنگ نمي‌شود. ناي مي‌گويد بيشتر مسائل سياست خارجي شامل بده‌بستان‌ ميان ارزش‌هايي هستند که بايد در مورد آنها انتخاب‌هايي صورت بگيرد و نيازمند به‌کارگيري فرمول سخت و انعطاف‌ناپذير براي دسترسي به مصالح سياسي و اقتصادي دولت‌ها نيست.
ناي در سراسر كتاب سعي در ارائه تصويري از عملکرد هر رئيس‌جمهور در زمينه استفاده از معيارهاي اخلاقي و در ‌نتيجه سير تأثير اخلاق در سياست بين‌الملل آمريکا دارد. او مي‌گويد از ‌نظر عملي در زندگي‌هاي روزانه ما بيشتر مردم قضاوت‌هاي اخلاقي خود را از سه بعد ارائه مي‌دهند. نيت‌ها، ابزار‌ها و پيامدها. نيت فقط رسيدن به اهداف نيست. نيت‌ها شامل ارزش‌هاي اعلام‌شده و انگيزه‌هاي
شخصي است.
دومين جنبه يا بُعد مهم قضاوت اخلاقي از‌ نظر ناي ابزارها هستند. وقتي ما درباره ابزارها صحبت مي‌کنيم در مورد اثربخشي آنها در صورت رسيدن به اهداف مي‌گوييم. اما اخلاقي‌بودن ابزارها به کيفيت و اثربخشي عملکرد آنها بستگي دارد؛ اينکه چه پيامدهاي مثبت و منفي براي ديگران دارد. وقتي بحث ابزار مطرح مي‌شود به اين موضوع اشاره دارد که رهبران بايد تصميم بگيرند چگونه قدرت سخت و تهديد را همراه با قدرت نرم شامل ارزش‌ها، فرهنگ و سياست استفاده کنند و از آن قدرت هوشمند بسازند.
در مورد نتايج و پيامدها نيز اثربخشي اقدامات مهم است و رسيدن به اهداف کشور را در‌پي دارد. اما پيامدهاي هر اقدام از منظر اخلاقي بايد نه‌تنها براي آمريکايي‌ها مفيد باشد، بلکه باید براي ديگر کشورها نيز سود داشته باشد. نکته قابل تأمل ديگري که ناي به آن پرداخته، اين است که آيا ما بايد رؤساي جمهوري را مانند شهروندان عادي با يک استاندارد واحد قضاوت کنيم؟ ناي در کتاب خود به‌طور‌مفصل به اين پرسش پاسخ داده است. او اعتقاد دارد: «آمريکايي‌ها به‌ندرت درباره معيار‌هايي که ما بر‌اساس آنها سياست خارجي را قضاوت مي‌کنيم، شفاف عمل مي‌کنند».
از‌نظر ناي، آمريكايي‌ها رئيس‌جمهوري مثل رونالد ريگان را به‌دلیل وضوح اخلاقي اظهاراتش ستايش مي‌کنند. مثل اينکه نيات خوب و سازنده‌اي که به‌خوبي و زيبا بيان مي‌شوند براي انجام قضاوت‌هاي اخلاقي کافي هستند. اما وودرو ويلسون و جرج دبليو بوش نشان دادند که نيات خوب، بدون ابزار‌هاي کافي به نتايجي منجر مي‌شود که از نظر اخلاقي خوب و مناسب نيستند؛ برای مثال مي‌توان به معاهده ورساي پس از جنگ جهاني اول يا حمله دولت بوش پسر به عراق اشاره کرد. او نتيجه مي‌گيرد كه آمريكایي‌ها درباره يک رئيس‌جمهور صرفا بر‌اساس کارنامه نتايجي که کسب کرده است، قضاوت مي‌کنند. برخي ناظران براي ريچارد نيکسون به اين دليل که به جنگ ويتنام خاتمه داد، اعتبار قائل مي‌شوند. اين در حالي است که او براي ايجاد يک توقف در روند جنگ با ويتنامي‌ها 21هزار آمريکايي را به کشتن داد. حال آنکه بعد‌ها مشخص شد اين امر فقط توقفي زودگذر در مسير شکست نيرو‌هاي آمريکايي در ويتنام ايجاد کرده است.
بر همين اساس، جوزف ناي در ادامه كتاب به بررسي نقش اخلاق در سياست خارجي آمريکا در زمان سه رئيس‌جمهور آمريکا به عنوان بنيان‌گذاران سياست خارجي اين کشور بعد از جنگ سرد يعني روزولت، ترومن و آيزنهاور مي‌پردازد و عملکرد اخلاقي سه رئيس‌جمهور ديگر آمريکا در جنگ ويتنام، يعني جان‌‌اف‌کندي، ليندون جانسون و ريچارد نيکسون را بررسي می‌کند. ناي به اين نتيجه رسيد که مهارت جان‌‌اف‌‌کندي در حل بحران موشکي 1962 کوبا تحسين‌برانگيز بوده و به او امتياز بالايي در اخلاق‌مداري در سياست خارجي مي‌دهد؛ به همين ترتيب، ناي نقش اخلاق در سياست بين‌الملل جرالد فورد و جيمي کارتر را در دوره بعد از جنگ ويتنام و نقش اخلاق در دوران پس از جنگ سرد را در دوره رونالد ريگان و جورج بوش پدر بررسي كرده و معيارهاي استفاده از اخلاق در دوره کلينتون و جورج بوش پسر را تجزيه و تحليل مي‌كند.
اين دوره مصادف با حمله به عراق است و ناي اخلاقي‌بودن سياست خارجي آمريکا در اين برهه را مورد بررسي قرار مي‌دهد. ناي اعتقاد دارد بوش پسر نيت خوبي داشت، اما به علت آنکه ابزار مناسبي نداشت، اقداماتش به نتايج بد از منظر اخلاقي منجر شد. تغييرات قدرت در نظام بين‌الملل با آغاز قرن بيست‌و‌يکم مصادف با رياست‌جمهوري اوباما و ترامپ است و نقش اخلاق در سياست خارجي اين دو رئيس‌جمهور نيز بررسي شده است و افزايش احساسات استثناگرايي در آمريکاي دوران ترامپ و سياست «آمريكا نخست» مورد تأکيد او را از منظر پيامدهايي که براي ديگران دارد، مورد انتقاد قرار داده؛ هر‌چند باور دارد اين شرايط در دوره‌هاي قبل نيز وجود داشته است.
ناي در بررسي نقش اخلاق در سياست خارجي رؤساي جمهوري آمريکا نشان داد که آنها به‌طور‌کامل ازسوی ساختار سيستم محدود نشدند و در‌واقع تا حدودي قدرت انتخاب داشتند. او همچنين بر بي‌عملي و انفعال رؤساي جمهوري آمريکا درباره تحولات سياست بين‌الملل نيز تأکيد دارد و پيامدهاي مثبت و منفي را براي بي‌عملي آنها تعريف کرده است. در اين زمينه به تمايل «هري ترومن» در پذيرش بن‌بست و مجازات سياسي داخلي در جريان جنگ کره به جاي دنبال‌کردن توصيه ژنرال «داگلاس مک آرتور» برای استفاده از سلاح‌هاي هسته‌اي اشاره کرده است. ناي بر اين باور است که رؤساي جمهور بايد براي اجراي يک سياست اخلاق‌مدار فاکتورهايي را هم در زمينه سياسي و هم در زمينه دسترسي به منابع در نظر داشته باشند.
نهايتا ناي نتيجه‌گيري مي‌كند که در سياست خارجي، نيت خوب بايد با استفاده مناسب از ابزاري که پيامدهاي سودآوري براي همه دارد، اتخاذ شود. او مي‌گويد چگونه مي‌توان قضاوت بهتري داشت چون دنيا با تهديد‌هاي بزرگي مثل جنگ هسته‌اي، تغييرات آب‌و‌هوايي و... مواجه است. او گزينه‌های سياست خارجي آمريکا براي آينده را با توجه به نتايج به‌دست‌آمده از بررسي عملکرد رؤساي جمهور قبلي آمريکا تشريح کرده و در پايان توصيه مي‌کند كه درباره آينده نظام بين‌الملل نه‌تنها بايد به رقابت آمريکا با چين و روسيه توجه داشت، بلكه تهديد‌هايي مثل تجارت غيرقانوني مواد مخدر، بيماري‌هاي عفوني، تروريسم و جرائم سايبري نيز بايد مركز توجه سياست بين‌الملل باشند.
- ترجمه این کتاب به فارسی به‌زودی توسط نویسندگان این مقاله منتشر می شود.
«آيا اخلاق در سياست نقش دارد؟»؛ اين عنوان جديدترين كتاب جوزف ناي، از انديشمندان آمريكايي روابط بين‌الملل است. در اين کتاب، نای نقش اخلاق در سياست خارجي دولت‌هاي آمريکا از زمان روزولت تا ترامپ را مورد بررسي قرار داده و معتقد است كه آمريكایي‌ها به‌ويژه در تاريخ معاصر، به شيوه‌هاي متفاوت از ابزارهاي قضاوت اخلاقي براي پيشبرد سياست خارجي خود استفاده كرده‌اند و اين خود چالش‌هايي براي اين كشور در صحنه سياست جهاني به همراه داشته است. از نظر ناي، معيارهاي استفاده از اين ابزارها استاندارد شفافي ندارند. بر همين مبنا، اخلاق را نمي‌توان از سياست خارجي آمريكا جدا كرد، اما براي قضاوت صحيح، آمريكایي‌ها بايد ياد بگيرند چگونه از معيارهاي اخلاقي استفاده درست كنند. دونالد ترامپ هم از اين جريان مستثنا نبوده و سياست «آمريكا نخست» او برگرفته از يك معيار اخلاقي جديد است كه تنها شكل آن تغيير يافته است.
اين اولين‌ بار نيست که جوزف ناي در مورد نقش اخلاق در سياست بين‌الملل صحبت مي‌كند. هرچند ناي در كشورمان بيشتر با نظريه «قدرت نرم» و «قدرت هوشمند» شناخته مي‌شود، اما ناي در مقاله‌اي با عنوان«اخلاق و سياست خارجي» به رويکردهاي هنجاري مختلف در عرصه نظري سياست خارجي پرداخت و چهار رويكرد را معرفي کرد: رويکرد بدبينانه، رويکرد واقع‌گرا، رويکرد اخلاق‌گراي دولت‌محور و در نهايت رويکرد جهان‌وطني.
رويکرد اول بر اين باور است که در روابط بين‌الملل نمي‌توان انتظار هيچ‌گونه تعهد اخلاقي و اخلاق‌مداري را داشت. در رويکرد واقع‌گرايي و اخلاق‌گرايي دولت‌محور، بر ارزش‌هاي ناشي از نظم تأکيد مي‌شود و در نهايت در رويکرد جهان‌وطني بر عدالت رفتاري تمرکز دارد. البته ناي چهار مناظره نيز در مورد نقش اخلاق در روابط بين‌الملل معرفي کرده است. مناظره اول بين اخلاقي‌بودن روابط بين‌الملل و غيراخلاقي‌بودن آن است. مناظره دوم بين غايت‌گرايي و فايده‌گرايي است. در مناظره سوم دولت‌گرايي در برابر فردگرايي قرار مي‌گيرد و در نهايت مناظره چهارم بين نسبي‌گرايي اخلاقي در برابر جهان‌شمولي اخلاقي است.
اما جوزف ناي در کتاب جديد خود رويکرد جديدي را نيز انتخاب کرده است. در مقدمه کتاب به اخلاق‌گرايي آمريکايي و ريشه‌هاي سنت «استثناگرايي» آمريکايي مي‌پردازد و ليبراليسم ويلسوني و ليبراليسم انترناسيوناليسم بعد از 1945 را مورد بررسي قرار مي‌دهد. وي مقدمه کتاب خود را با چند سؤال آغاز مي‌کند؛ رهبران بايد چگونه منافع مردم را تعريف کنند و آن را ارائه دهند؟ ما مي‌خواهيم رئيس‌جمهورمان چگونه اخلاقي را در سياست خارجي اعمال کند؟ و اين به چه معناست؟ آيا ما در ماوراي مرزها وظايفي داريم؟ و در واقع آيا مي‌توانيم تلاش کنيم که دنيا را به جاي بهتري تبديل کنيم؟
نويسنده در مورد ضرورت پرداختن به بحث اخلاق در سياست بين‌الملل مي‌گويد: «اينکه استدلال کنيم اخلاق نقشي در مناظرات و مباحث مربوط به سياست خارجي بازي نخواهد کرد، بي‌معني است. ما همواره از استدلال و منطق اخلاقي در قضاوت در مورد سياست خارجي بهره مي‌گيريم. با‌اين‌حال، ما بايد ياد بگيريم تا اين کار را بهتر انجام دهيم». وي دو رويکرد اصلي را در زمينه نقش اخلاق در روابط بين‌الملل در بخش نظري ارائه داده است. وي مي‌گويد درحالي‌که تاريخ‌دانان در مورد استثناگرايي و اخلاق‌گرايي آمريکا مطالب بسياري نوشته‌اند، ديپلمات‌هاي واقع‌گراي آمريکايي مثل «جورج اف کنان» (پدرِ دکترين سد نفوذ آمريکا در دور جنگ سرد)، بار‌ها درباره نواقص سنت اخلاق‌گرا و حقوقي آمريکايي هشدار داده‌اند.
از ديدگاه آنها روابط بين‌الملل شرايطی هرج‌ومرج‌گونه دارد و هيچ حکومت جهاني در عرصه بين‌المللي وجود ندارد تا بتواند نظم را در جهان برقرار کند. دولت‌ها بايد ملزومات دفاعي خود را به قدر کافي فراهم کنند و زماني که بقاي آنها تهديد مي‌شود، آنگاه هدف وسيله را توجيه مي‌کند؛ در شرايطي که هيچ‌گونه انتخاب معناداري وجود ندارد، نمي‌توان صحبت از اخلاق کرد. بر اين اساس، ترکيب اخلاق با سياست خارجي، اشتباه است. پس در زمينه قضاوت درباره سياست خارجي يک رئيس‌جمهور، بايد اين سؤال مطرح شود که سياست خارجي وي تا چه ميزاني راه‌گشا بوده است؟ در اين چارچوب، اين پرسش که آيا سياست خارجي وي اخلاقي بوده است يا خير، تا حد زيادي بي معناست.
ناي بر اين باور است که هرچند اين رويکرد داراي مزيت‌هايي است، اما با وجود اين، ترديدهاي جدي را نيز برجسته مي‌کند. فقدان دولتي جهاني به معناي نبود نظم بين‌المللي نيست. برخي مسائل و موضوعات سياست خارجي به بقاي دولت‌ها ارتباط دارند. با‌اين‌حال، اغلب آنها هيچ ارتباطي با بقاي دولت‌ها ندارند. به‌طور مثال، از زمان جنگ جهاني دوم، آمريکا در جنگ‌هاي مختلفي شرکت کرده است، درحالي‌که هيچ‌کدام از آنها از منظر بقا براي ايالات متحده آمريکا ضروري نبوده‌اند.
از سوي ديگر بسياري از انتخاب‌هاي مهم سياست خارجي در مورد موضوعاتي مثل حقوق بشر، تغييرات آب‌وهوايي يا آزادي اينترنت، هرگز منجر به وقوع جنگ نمي‌شود. ناي مي‌گويد بيشتر مسائل سياست خارجي شامل بده‌بستان‌ ميان ارزش‌هايي هستند که بايد در مورد آنها انتخاب‌هايي صورت بگيرد و نيازمند به‌کارگيري فرمول سخت و انعطاف‌ناپذير براي دسترسي به مصالح سياسي و اقتصادي دولت‌ها نيست.
ناي در سراسر كتاب سعي در ارائه تصويري از عملکرد هر رئيس‌جمهور در زمينه استفاده از معيارهاي اخلاقي و در ‌نتيجه سير تأثير اخلاق در سياست بين‌الملل آمريکا دارد. او مي‌گويد از ‌نظر عملي در زندگي‌هاي روزانه ما بيشتر مردم قضاوت‌هاي اخلاقي خود را از سه بعد ارائه مي‌دهند. نيت‌ها، ابزار‌ها و پيامدها. نيت فقط رسيدن به اهداف نيست. نيت‌ها شامل ارزش‌هاي اعلام‌شده و انگيزه‌هاي
شخصي است.
دومين جنبه يا بُعد مهم قضاوت اخلاقي از‌ نظر ناي ابزارها هستند. وقتي ما درباره ابزارها صحبت مي‌کنيم در مورد اثربخشي آنها در صورت رسيدن به اهداف مي‌گوييم. اما اخلاقي‌بودن ابزارها به کيفيت و اثربخشي عملکرد آنها بستگي دارد؛ اينکه چه پيامدهاي مثبت و منفي براي ديگران دارد. وقتي بحث ابزار مطرح مي‌شود به اين موضوع اشاره دارد که رهبران بايد تصميم بگيرند چگونه قدرت سخت و تهديد را همراه با قدرت نرم شامل ارزش‌ها، فرهنگ و سياست استفاده کنند و از آن قدرت هوشمند بسازند.
در مورد نتايج و پيامدها نيز اثربخشي اقدامات مهم است و رسيدن به اهداف کشور را در‌پي دارد. اما پيامدهاي هر اقدام از منظر اخلاقي بايد نه‌تنها براي آمريکايي‌ها مفيد باشد، بلکه باید براي ديگر کشورها نيز سود داشته باشد. نکته قابل تأمل ديگري که ناي به آن پرداخته، اين است که آيا ما بايد رؤساي جمهوري را مانند شهروندان عادي با يک استاندارد واحد قضاوت کنيم؟ ناي در کتاب خود به‌طور‌مفصل به اين پرسش پاسخ داده است. او اعتقاد دارد: «آمريکايي‌ها به‌ندرت درباره معيار‌هايي که ما بر‌اساس آنها سياست خارجي را قضاوت مي‌کنيم، شفاف عمل مي‌کنند».
از‌نظر ناي، آمريكايي‌ها رئيس‌جمهوري مثل رونالد ريگان را به‌دلیل وضوح اخلاقي اظهاراتش ستايش مي‌کنند. مثل اينکه نيات خوب و سازنده‌اي که به‌خوبي و زيبا بيان مي‌شوند براي انجام قضاوت‌هاي اخلاقي کافي هستند. اما وودرو ويلسون و جرج دبليو بوش نشان دادند که نيات خوب، بدون ابزار‌هاي کافي به نتايجي منجر مي‌شود که از نظر اخلاقي خوب و مناسب نيستند؛ برای مثال مي‌توان به معاهده ورساي پس از جنگ جهاني اول يا حمله دولت بوش پسر به عراق اشاره کرد. او نتيجه مي‌گيرد كه آمريكایي‌ها درباره يک رئيس‌جمهور صرفا بر‌اساس کارنامه نتايجي که کسب کرده است، قضاوت مي‌کنند. برخي ناظران براي ريچارد نيکسون به اين دليل که به جنگ ويتنام خاتمه داد، اعتبار قائل مي‌شوند. اين در حالي است که او براي ايجاد يک توقف در روند جنگ با ويتنامي‌ها 21هزار آمريکايي را به کشتن داد. حال آنکه بعد‌ها مشخص شد اين امر فقط توقفي زودگذر در مسير شکست نيرو‌هاي آمريکايي در ويتنام ايجاد کرده است.
بر همين اساس، جوزف ناي در ادامه كتاب به بررسي نقش اخلاق در سياست خارجي آمريکا در زمان سه رئيس‌جمهور آمريکا به عنوان بنيان‌گذاران سياست خارجي اين کشور بعد از جنگ سرد يعني روزولت، ترومن و آيزنهاور مي‌پردازد و عملکرد اخلاقي سه رئيس‌جمهور ديگر آمريکا در جنگ ويتنام، يعني جان‌‌اف‌کندي، ليندون جانسون و ريچارد نيکسون را بررسي می‌کند. ناي به اين نتيجه رسيد که مهارت جان‌‌اف‌‌کندي در حل بحران موشکي 1962 کوبا تحسين‌برانگيز بوده و به او امتياز بالايي در اخلاق‌مداري در سياست خارجي مي‌دهد؛ به همين ترتيب، ناي نقش اخلاق در سياست بين‌الملل جرالد فورد و جيمي کارتر را در دوره بعد از جنگ ويتنام و نقش اخلاق در دوران پس از جنگ سرد را در دوره رونالد ريگان و جورج بوش پدر بررسي كرده و معيارهاي استفاده از اخلاق در دوره کلينتون و جورج بوش پسر را تجزيه و تحليل مي‌كند.
اين دوره مصادف با حمله به عراق است و ناي اخلاقي‌بودن سياست خارجي آمريکا در اين برهه را مورد بررسي قرار مي‌دهد. ناي اعتقاد دارد بوش پسر نيت خوبي داشت، اما به علت آنکه ابزار مناسبي نداشت، اقداماتش به نتايج بد از منظر اخلاقي منجر شد. تغييرات قدرت در نظام بين‌الملل با آغاز قرن بيست‌و‌يکم مصادف با رياست‌جمهوري اوباما و ترامپ است و نقش اخلاق در سياست خارجي اين دو رئيس‌جمهور نيز بررسي شده است و افزايش احساسات استثناگرايي در آمريکاي دوران ترامپ و سياست «آمريكا نخست» مورد تأکيد او را از منظر پيامدهايي که براي ديگران دارد، مورد انتقاد قرار داده؛ هر‌چند باور دارد اين شرايط در دوره‌هاي قبل نيز وجود داشته است.
ناي در بررسي نقش اخلاق در سياست خارجي رؤساي جمهوري آمريکا نشان داد که آنها به‌طور‌کامل ازسوی ساختار سيستم محدود نشدند و در‌واقع تا حدودي قدرت انتخاب داشتند. او همچنين بر بي‌عملي و انفعال رؤساي جمهوري آمريکا درباره تحولات سياست بين‌الملل نيز تأکيد دارد و پيامدهاي مثبت و منفي را براي بي‌عملي آنها تعريف کرده است. در اين زمينه به تمايل «هري ترومن» در پذيرش بن‌بست و مجازات سياسي داخلي در جريان جنگ کره به جاي دنبال‌کردن توصيه ژنرال «داگلاس مک آرتور» برای استفاده از سلاح‌هاي هسته‌اي اشاره کرده است. ناي بر اين باور است که رؤساي جمهور بايد براي اجراي يک سياست اخلاق‌مدار فاکتورهايي را هم در زمينه سياسي و هم در زمينه دسترسي به منابع در نظر داشته باشند.
نهايتا ناي نتيجه‌گيري مي‌كند که در سياست خارجي، نيت خوب بايد با استفاده مناسب از ابزاري که پيامدهاي سودآوري براي همه دارد، اتخاذ شود. او مي‌گويد چگونه مي‌توان قضاوت بهتري داشت چون دنيا با تهديد‌هاي بزرگي مثل جنگ هسته‌اي، تغييرات آب‌و‌هوايي و... مواجه است. او گزينه‌های سياست خارجي آمريکا براي آينده را با توجه به نتايج به‌دست‌آمده از بررسي عملکرد رؤساي جمهور قبلي آمريکا تشريح کرده و در پايان توصيه مي‌کند كه درباره آينده نظام بين‌الملل نه‌تنها بايد به رقابت آمريکا با چين و روسيه توجه داشت، بلكه تهديد‌هايي مثل تجارت غيرقانوني مواد مخدر، بيماري‌هاي عفوني، تروريسم و جرائم سايبري نيز بايد مركز توجه سياست بين‌الملل باشند.
- ترجمه این کتاب به فارسی به‌زودی توسط نویسندگان این مقاله منتشر می شود.
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها