گفتوگو با مجيد مجيدي
نشانِ دستِ من
فرانک آرتا
بالاخره دفتر ديگري از دورههاي جشنواره فيلم فجر بسته شد. با معرفي برگزيدگان سيوهشتمين جشنواره فيلم فجر و اهداي جوايز که مثل هميشه طبيعي است گروهي راضي از سالن مراسم اختتاميه خارج شوند و برخيها هم ناراضي؛ اما همواره مهم «فيلم»ها هستند که در گذر زمان قائم به ذات، عيارشان را به مخاطبان عرضه ميکنند. ضمن اينکه هر فيلمي هميشه شبيه فيلمسازش است. جهانِ يک فيلم در حقيقت جهانِ فيلمسازش را به نمايش ميگذارد. با اين رويکرد فيلم «خورشيد» هم آينه تمامنماي دغدغههاي فيلمسازش بوده است. فيلم «خورشيد» به کارگرداني مجيد مجيدي، نخستين کارگردان ايراني که فيلم «بچههاي آسمان» او نامزد دريافت بهترين فيلم خارجي مراسم اسکار شد، هم سيمرغ بلورين بهترين فيلمنامه و هم جايزه بهترين فيلم - جوايز اصلي - جشنواره فيلم فجر امسال را دريافت کرد. داستان «خورشيد» درباره معضل جهاني کودکان کار است که همواره در هر بحراني، کودکان قربانيان اصلي محسوب ميشوند. جاي بسي خوشحالي است که لوح تقدير به گروه بازيگران «خورشيد» اهدا شد که در کنار خود فيلم، صداي اين بچههاي مظلوم و محصول بيعدالتيها بيشتر شنيده شود. وقتي آنها در مراسم
اختتاميه به صحنه فراخوانده شدند، تشويق حاضران و اشکهاي پيدا و پنهان برخيها، شوق حضور بچهها در فيلم را بيشتر کرد. روحالله زماني، بازيگر نقش رضا، هنگام سخنراني به نکتهای کليدي اشاره کرد. او گفت: «آقاي مجيدي مسير زندگي را به من ياد داد. اين لوح را به مادرم تقديم ميکنم. من به تمام دوستانم ميگويم که بههيچوجه از زندگي نااميد نشويد» يا شميلا شيرزاد، دختربچه افغانستاني فيلم، خطاب به حاضران گفت: «من کودک افغانم که کشورم صلح ندارد و در کشور ديگري کار ميکنم. اميدوارم روزي باشد که هيچ کودک ديگري در جهان کار نکند». يا مهدي موسوي گفت: «از آقاي مجيدي تشکر ميکنم که به ما کمک کردند تا در اين فيلم باشيم. لوح را به مادربزرگم که در نبود مادر و پدر از من مراقبت کرد، تقديم ميکنم». ظاهرا همين که يک فيلم دستکم چنين انگيزهاي به کودکان آسيبپذير داده که به زندگي اميدوارانه نگاه کنند، بدون شک وظيفه ذاتي خود را به سرانجام رسانده است. فيلم «خورشيد» علاوه بر اين، جايزه سيمرغ بهترين فيلمنامه (نيما جاويدي و مجيد مجيدي) و بهترين طراحي صحنه (کيوان مقدم) را دريافت کرد. با اين نگاه با مجيد مجيدي گفتوگوي کوتاهي انجام داديم
که ميخوانيد:
چرا دوباره سراغ کودکان رفتيد و چرا اينبار کودکان کار؟
خب مسائل کودکان در طول اين سالها دغدغه من بوده. کار بچهها موضوعي مهم است و بچههايي که در واقع هميشه در شرايط سخت درک ديگري از زندگي دارند. بچههايي که خاستگاه طبقاتيشان از جنوب شهر است و آنها روي پاي خودشان ميايستند. سالهاست اينها يکجورهايي خاستگاه اجتماعي من هم بودهاند. بههرحال من خودم از اين طبقه بودهام و با آنها زندگي کردهام و مسئله کودکان هم مسئله بسيار مهمي است که در اين سالها متأسفانه بهدليل شرايطي که وجود دارد، روزبهروز بيشتر و بحرانيتر ميشود و فکر ميکنم که نهتنها در ايران وجود دارد، بلکه اين مسئلهاي است که همه کشورهاي آسيبپذير را دربر ميگيرد؛ بنابراين فيلم يکجورهايي اداي دِين به کودکان کار است که سالها آنها را ميديدم و فکر ميکنم چنين بچههايي بيش از هر چيز ديگر به آموزش و تدريس نياز دارند و بايد با نگاه ويژهاي به آنها توجه کرد. به نظرم تکتک بچههايي که در کوچهها، خيابانها و سر چهارراهها ميبينيم، همه گنجهايي هستند که اگر به آنها توجه نشود، متأسفانه ممکن است آسيبهاي جدي ببينند و اين فرصت به بحران جدي براي کشور تبديل شود.
در روزهاي برپايي جشنواره، انتقاداتي به نرسيدن و آمادهنشدن فيلم «خورشيد» مطرح و همچنین صحبتهاي ضد و نقيضي دراينباره بيان شد. اما تمايل دارم که نظر شما را جويا شوم. واقعا اصل ماجرا چه بود؟
درباره رسيدن فيلم به جشنواره واقعا تمام تلاش ما اين بود که فيلم به جشنواره برسد. همانگونه هم که در نشست مطبوعاتي گفتم هميشه فيلمهاي من اول در جشنواره خودمان ديده شده و بعد به جشنوارههاي خارجي رفتهاند. من تعمد داشتم که هر طور شده فيلم به جشنواره برسد. ولي برخي از بخشها واقعا دست ما نبود. مشکل فيلم هم به بخش وياف ايکس مربوط ميشد که برايم يک امر تجربهنشده در ايران بود. از آنجا که ميخواستم با يکي از بهترينهاي جلوههاي ويژه در ايران کار کنم يعني آقاي مطوري، به دليل شلوغبودن، محاسبات زمانيمان به هم خورد. خب ايشان سه، چهار پروژه همزمان در دست داشتند و به همين دليل پيشبينيها خيلي درست درنيامد تا سر زمان فيلم را به دست ما برساند. همين امر باعث شد تا فيلم چند روزي ديرتر به جشنواره برسد. يعني از زمان اکران فيلم در 11 بهمن رسيديم به اولين نمايش آن، يعني 17 بهمن ماه. من ميخواهم بگويم در دورههاي قبلي جشنواره هم خيلي مرسوم بوده. من خودم پنج دوره داور جشنواره بودم. شاهد بودم در دورهاي فيلمي تازه 19 بهمن به جشنواره رسيده است! حتي فيلم اول من «بدوک»، اصلا در بخش مسابقه نبود! ولي به درخواست داوران وقت که
فيلم را در بخش جنبي ديده بودند، از دبير خواستند و فيلم در روز 18 بهمن تازه به بخش مسابقه اصلي وارد شد. پس آمادهنشدن فيلمها يک امر غيرطبيعي نيست. حتي در جشنوارههاي معتبر دنيا بوده که خيلي از فيلمها حتي با وجود تمامشدن زمان، در آخرين لحظات فيلم به جشنواره رسيده يا حتي دو- سه روز بعد از گذشت جشنواره فيلم. پس امري مرسوم و طبيعي است که به هر حال وجود دارد. منتها متأسفانه در اينجا از بس برخيها دنبال حواشي هستند، اين موضوع را بزرگ کردند. به همين دليل در بخش «مردمي» جشنواره نتوانستيم حضور پيدا کنيم و بهطورطبيعي هم از بخش اکران مردمي خارج شديم. ولي طبيعتا در بخش سوداي سيمرغ حضور داشتيم.
اغلب در فيلمهايتان نگاهی مهربانانه به مهاجران افغانستاني داريد. اصولا پديده مهاجرت را چگونه تحليل ميکنيد که بازتاب آن در فيلم «خورشيد» چنين شد؟
خب ساليان سال است که مردم شريف افغانستان در ايران زندگي ميکنند و ايرانيان هم هميشه پذيراي جامعه افغانستان بودهاند و هميشه نگاه من به اين مردم نگاهي شريف و مؤمنانه بوده است. آنها قشر زحمتکش جامعه ايران ما هستند. من براي فيلم «باران» يک افغان را آورده بودم. ديالوگي داشت که خيلي به دل من نشست. ميگفت: «به جايجاي ساختمانهاي اينجا نشان دست من است» که درواقع شعري است از يکي از شعراي معاصر افغانستان. مردم افغانستان ساليان سال است که در ايران زندگي ميکنند و از سالهاي خيلي دور -از زماني که «بدوک» را ميساختم- در سيستانوبلوچستان شاهد سختيهاي آنها بودهام. چون صدايي براي حرفزدن نداشتند. در فيلم «باران» تجلي حضور و مظلوميت آنها بيش از پيش نمايان شد. خب هميشه نسبت به اين طبقه و همسايه فارسيزبان ما که بالاخره هممرز و همزبان و همفرهنگ هستيم و همين عوامل مشترک بوده که باعث شد نگاه من به آنها مهربانانه و همدلانه شود. متأسفانه باوجود سوءتفاهماتي که گاهي پيش ميآيد و ناگهان يک عمل خلاف را به کل ملت افغانستان نسبت ميدهند، اين نوع برخورد درست نيست. هميشه شاهد اين بوديم که افغانستانيها مردم سختکوش و مظلومي
بودهاند. به همين دليل همواره احساس اداي دين دارم نسبت به کشور همسايه که در طول اين سالها درگير جنگ و محروميت و مشکلات بودهاند. فکر ميکنم يکجورهايي بايد صداي آنها، بهویژه در حوزه کودکان و نوجوانان باشم.
تهيهکننده جوان فيلم آقاي امير بنان در نخستين کار «مستقل» خود توانست جايزه بهترين فيلم را دريافت کند. همکاري با ايشان چگونه بود؟
درباره همکاري با آقاي بنان بايد بگويم که تجربه بسيار خوبي بود. درست است که «خورشيد» اولين تجربه تهيهکنندگي مستقل ايشان بود. اما پيش از اين تجربه مجري طرح و جانشين تهيهکنندگي هم داشتهاند. در برخي از فيلمهاي مستند و سريالها هم تهيهكننده و مجري طرح بودند. بيشتر هم در کنار آقاي مهدويان حضور داشتند. در اين فيلم هم خوشبختانه همکاري خوبي با هم داشتيم. به نظرم يکي از تهيهکنندگان خوشآتيه سينماي ايران خواهند شد.
بالاخره دفتر ديگري از دورههاي جشنواره فيلم فجر بسته شد. با معرفي برگزيدگان سيوهشتمين جشنواره فيلم فجر و اهداي جوايز که مثل هميشه طبيعي است گروهي راضي از سالن مراسم اختتاميه خارج شوند و برخيها هم ناراضي؛ اما همواره مهم «فيلم»ها هستند که در گذر زمان قائم به ذات، عيارشان را به مخاطبان عرضه ميکنند. ضمن اينکه هر فيلمي هميشه شبيه فيلمسازش است. جهانِ يک فيلم در حقيقت جهانِ فيلمسازش را به نمايش ميگذارد. با اين رويکرد فيلم «خورشيد» هم آينه تمامنماي دغدغههاي فيلمسازش بوده است. فيلم «خورشيد» به کارگرداني مجيد مجيدي، نخستين کارگردان ايراني که فيلم «بچههاي آسمان» او نامزد دريافت بهترين فيلم خارجي مراسم اسکار شد، هم سيمرغ بلورين بهترين فيلمنامه و هم جايزه بهترين فيلم - جوايز اصلي - جشنواره فيلم فجر امسال را دريافت کرد. داستان «خورشيد» درباره معضل جهاني کودکان کار است که همواره در هر بحراني، کودکان قربانيان اصلي محسوب ميشوند. جاي بسي خوشحالي است که لوح تقدير به گروه بازيگران «خورشيد» اهدا شد که در کنار خود فيلم، صداي اين بچههاي مظلوم و محصول بيعدالتيها بيشتر شنيده شود. وقتي آنها در مراسم
اختتاميه به صحنه فراخوانده شدند، تشويق حاضران و اشکهاي پيدا و پنهان برخيها، شوق حضور بچهها در فيلم را بيشتر کرد. روحالله زماني، بازيگر نقش رضا، هنگام سخنراني به نکتهای کليدي اشاره کرد. او گفت: «آقاي مجيدي مسير زندگي را به من ياد داد. اين لوح را به مادرم تقديم ميکنم. من به تمام دوستانم ميگويم که بههيچوجه از زندگي نااميد نشويد» يا شميلا شيرزاد، دختربچه افغانستاني فيلم، خطاب به حاضران گفت: «من کودک افغانم که کشورم صلح ندارد و در کشور ديگري کار ميکنم. اميدوارم روزي باشد که هيچ کودک ديگري در جهان کار نکند». يا مهدي موسوي گفت: «از آقاي مجيدي تشکر ميکنم که به ما کمک کردند تا در اين فيلم باشيم. لوح را به مادربزرگم که در نبود مادر و پدر از من مراقبت کرد، تقديم ميکنم». ظاهرا همين که يک فيلم دستکم چنين انگيزهاي به کودکان آسيبپذير داده که به زندگي اميدوارانه نگاه کنند، بدون شک وظيفه ذاتي خود را به سرانجام رسانده است. فيلم «خورشيد» علاوه بر اين، جايزه سيمرغ بهترين فيلمنامه (نيما جاويدي و مجيد مجيدي) و بهترين طراحي صحنه (کيوان مقدم) را دريافت کرد. با اين نگاه با مجيد مجيدي گفتوگوي کوتاهي انجام داديم
که ميخوانيد:
چرا دوباره سراغ کودکان رفتيد و چرا اينبار کودکان کار؟
خب مسائل کودکان در طول اين سالها دغدغه من بوده. کار بچهها موضوعي مهم است و بچههايي که در واقع هميشه در شرايط سخت درک ديگري از زندگي دارند. بچههايي که خاستگاه طبقاتيشان از جنوب شهر است و آنها روي پاي خودشان ميايستند. سالهاست اينها يکجورهايي خاستگاه اجتماعي من هم بودهاند. بههرحال من خودم از اين طبقه بودهام و با آنها زندگي کردهام و مسئله کودکان هم مسئله بسيار مهمي است که در اين سالها متأسفانه بهدليل شرايطي که وجود دارد، روزبهروز بيشتر و بحرانيتر ميشود و فکر ميکنم که نهتنها در ايران وجود دارد، بلکه اين مسئلهاي است که همه کشورهاي آسيبپذير را دربر ميگيرد؛ بنابراين فيلم يکجورهايي اداي دِين به کودکان کار است که سالها آنها را ميديدم و فکر ميکنم چنين بچههايي بيش از هر چيز ديگر به آموزش و تدريس نياز دارند و بايد با نگاه ويژهاي به آنها توجه کرد. به نظرم تکتک بچههايي که در کوچهها، خيابانها و سر چهارراهها ميبينيم، همه گنجهايي هستند که اگر به آنها توجه نشود، متأسفانه ممکن است آسيبهاي جدي ببينند و اين فرصت به بحران جدي براي کشور تبديل شود.
در روزهاي برپايي جشنواره، انتقاداتي به نرسيدن و آمادهنشدن فيلم «خورشيد» مطرح و همچنین صحبتهاي ضد و نقيضي دراينباره بيان شد. اما تمايل دارم که نظر شما را جويا شوم. واقعا اصل ماجرا چه بود؟
درباره رسيدن فيلم به جشنواره واقعا تمام تلاش ما اين بود که فيلم به جشنواره برسد. همانگونه هم که در نشست مطبوعاتي گفتم هميشه فيلمهاي من اول در جشنواره خودمان ديده شده و بعد به جشنوارههاي خارجي رفتهاند. من تعمد داشتم که هر طور شده فيلم به جشنواره برسد. ولي برخي از بخشها واقعا دست ما نبود. مشکل فيلم هم به بخش وياف ايکس مربوط ميشد که برايم يک امر تجربهنشده در ايران بود. از آنجا که ميخواستم با يکي از بهترينهاي جلوههاي ويژه در ايران کار کنم يعني آقاي مطوري، به دليل شلوغبودن، محاسبات زمانيمان به هم خورد. خب ايشان سه، چهار پروژه همزمان در دست داشتند و به همين دليل پيشبينيها خيلي درست درنيامد تا سر زمان فيلم را به دست ما برساند. همين امر باعث شد تا فيلم چند روزي ديرتر به جشنواره برسد. يعني از زمان اکران فيلم در 11 بهمن رسيديم به اولين نمايش آن، يعني 17 بهمن ماه. من ميخواهم بگويم در دورههاي قبلي جشنواره هم خيلي مرسوم بوده. من خودم پنج دوره داور جشنواره بودم. شاهد بودم در دورهاي فيلمي تازه 19 بهمن به جشنواره رسيده است! حتي فيلم اول من «بدوک»، اصلا در بخش مسابقه نبود! ولي به درخواست داوران وقت که
فيلم را در بخش جنبي ديده بودند، از دبير خواستند و فيلم در روز 18 بهمن تازه به بخش مسابقه اصلي وارد شد. پس آمادهنشدن فيلمها يک امر غيرطبيعي نيست. حتي در جشنوارههاي معتبر دنيا بوده که خيلي از فيلمها حتي با وجود تمامشدن زمان، در آخرين لحظات فيلم به جشنواره رسيده يا حتي دو- سه روز بعد از گذشت جشنواره فيلم. پس امري مرسوم و طبيعي است که به هر حال وجود دارد. منتها متأسفانه در اينجا از بس برخيها دنبال حواشي هستند، اين موضوع را بزرگ کردند. به همين دليل در بخش «مردمي» جشنواره نتوانستيم حضور پيدا کنيم و بهطورطبيعي هم از بخش اکران مردمي خارج شديم. ولي طبيعتا در بخش سوداي سيمرغ حضور داشتيم.
اغلب در فيلمهايتان نگاهی مهربانانه به مهاجران افغانستاني داريد. اصولا پديده مهاجرت را چگونه تحليل ميکنيد که بازتاب آن در فيلم «خورشيد» چنين شد؟
خب ساليان سال است که مردم شريف افغانستان در ايران زندگي ميکنند و ايرانيان هم هميشه پذيراي جامعه افغانستان بودهاند و هميشه نگاه من به اين مردم نگاهي شريف و مؤمنانه بوده است. آنها قشر زحمتکش جامعه ايران ما هستند. من براي فيلم «باران» يک افغان را آورده بودم. ديالوگي داشت که خيلي به دل من نشست. ميگفت: «به جايجاي ساختمانهاي اينجا نشان دست من است» که درواقع شعري است از يکي از شعراي معاصر افغانستان. مردم افغانستان ساليان سال است که در ايران زندگي ميکنند و از سالهاي خيلي دور -از زماني که «بدوک» را ميساختم- در سيستانوبلوچستان شاهد سختيهاي آنها بودهام. چون صدايي براي حرفزدن نداشتند. در فيلم «باران» تجلي حضور و مظلوميت آنها بيش از پيش نمايان شد. خب هميشه نسبت به اين طبقه و همسايه فارسيزبان ما که بالاخره هممرز و همزبان و همفرهنگ هستيم و همين عوامل مشترک بوده که باعث شد نگاه من به آنها مهربانانه و همدلانه شود. متأسفانه باوجود سوءتفاهماتي که گاهي پيش ميآيد و ناگهان يک عمل خلاف را به کل ملت افغانستان نسبت ميدهند، اين نوع برخورد درست نيست. هميشه شاهد اين بوديم که افغانستانيها مردم سختکوش و مظلومي
بودهاند. به همين دليل همواره احساس اداي دين دارم نسبت به کشور همسايه که در طول اين سالها درگير جنگ و محروميت و مشکلات بودهاند. فکر ميکنم يکجورهايي بايد صداي آنها، بهویژه در حوزه کودکان و نوجوانان باشم.
تهيهکننده جوان فيلم آقاي امير بنان در نخستين کار «مستقل» خود توانست جايزه بهترين فيلم را دريافت کند. همکاري با ايشان چگونه بود؟
درباره همکاري با آقاي بنان بايد بگويم که تجربه بسيار خوبي بود. درست است که «خورشيد» اولين تجربه تهيهکنندگي مستقل ايشان بود. اما پيش از اين تجربه مجري طرح و جانشين تهيهکنندگي هم داشتهاند. در برخي از فيلمهاي مستند و سريالها هم تهيهكننده و مجري طرح بودند. بيشتر هم در کنار آقاي مهدويان حضور داشتند. در اين فيلم هم خوشبختانه همکاري خوبي با هم داشتيم. به نظرم يکي از تهيهکنندگان خوشآتيه سينماي ايران خواهند شد.