جامعه و تمدن آبسالار
در قرون شانزدهم و هفدهم، در پی انقلاب صنعتی و بازرگانی، قدرت اروپاییها تا دورترین نقاط جهان گسترش یافت. در این دوران برخی مسافران و پژوهشگران غربی ایدههایی را کشف کردند که قابل مقایسه با اکتشافهای جغرافیایی بزرگ این دوره است. مدتها روی این کشفیات بحث و اختلاف نظر بود تا اینکه اقتصاددانان کلاسیک با سخنگفتن از یک جامعه «شرقی» یا «آسیایی» مفهومی برای این کشف یافتند. در آرای ایشان آشکارترین وجه مشترک این جوامع بهاصطلاح «شرقی» قدرت استبدادی اقتدار سیاسی آنها بود. منتقدان، حکومت تامه شرقی را فراگیرتر و سرکوبگرتر از نمونه غربی میدانستند. آنها بر این باور بودند که استبداد آسیایی نشاندهنده شدیدترین صورت قدرت تام بود. در این باره آثار قابل توجهی به رشته تحریر درآمده که یکی از شناختهشدهترینها، کتاب «استبداد شرقی» اثر کارل آوگوست ویتفوگل است که با ترجمه محسن ثلاثی در فارسی موجود است. این کتاب درباره ساخت قدرتهای حاکم در شرق جهان است. ویتفوگل میکوشد شالوده همسانی برای حکومتهای شرقی فراهم کند و به کمک رهگیری تاریخی نشان دهد قدرت چپ و حکومت شوروی نیز از دسته قدرتهای توتالیتر و از همان گونهای است که در
علوم اجتماعی با نام «استبداد شرقی» خوانده میشود. البته باید توجه داشت که واژه «شرقی» در ترکیب «استبداد شرقی» الزاما به معنای جغرافیایی آن نیست. ناگفته پیداست که نظریه ویتفوگل مخالفان و منتقدان بسیاری داشته و به بحثهای زیادی دامن زد و بسیاری از منتقدان نیز نتیجه تحقیق او را رد کردند.
ویتفوگل (1988-1896)، جامعهشناس و مورخ و نمایشنامهنویس آلمانی، در سال 1918 از اعضای برجسته حزب کمونیست آلمان بود که پس از «معاهده عدم تعرض» بین آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی از مارکسیسم برید و تا آخر عمر از منتقدان سرسخت آن باقی ماند. او در سال ۱۹۳۳ و پس از بهقدرترسیدن هیتلر در حال فرار به سوئیس دستگیر و زندانی شد. پس از یک سال آزاد شد و به انگلستان و سپس آمریکا مهاجرت کرد. ویتفوگل بعد از مهاجرت، به مدت سه دهه مشغول بررسی اوضاع نهادی استبداد شرقی بود. او معتقد بود اصطلاح «جامعه شرقی» برای نامگذاری این جامعه کافی نیست و به یک اصطلاح تازه نیاز است. او میان اقتصاد کشاورزی که مستلزم آبیاری تنگدامنه (کشتآبی) است و اقتصادی که به فعالیتهای آبیاری پهندامنه و مهار سیلاب از طریق مدیریت دولتی نیاز دارد (کشاورزی آبسالارانه) تمایز میگذارد و به این نتیجه میرسد که به جای «جامعه شرقی» و «تمدن شرقی» از اصطلاحهای «جامعه آبسالار» و «تمدن آبسالار» استفاده کند، چراکه بهتر از اصطلاحهای مرسوم ویژگیهای سامان تحت بررسی را بیان میکند. در نظر ویتفوگل اصطلاح «جامعه آبسالار» بیشتر بر کنش انسانی تأکید دارد تا
جغرافیا و از اینرو مقایسه «جامعه صنعتی» و «جامعه فئودالی» را نیز آسان میکند. به نظر میرسد همین اصطلاح دست او را باز میگذارد تا تمدنهای کشاورزی سطح بالاتر در آمریکای پیش از فاتحان اسپانیایی و نیز برخی جوامع آبی دیگر در آفریقای شرقی و کرانه اقیانوس آرام، مانند هاوایی را نیز در تحقیق خود بگنجاند. به باور ویتفوگل، جامعه آبسالار در هیچ کجا نتوانسته بدون کمکگرفتن از بیرون پیشرفت کند.
اصطلاح «آبسالار» به معنایی که در نظر ویتفوگل است بر نقش برجسته حکومت تأکید دارد و توجه ما را به خصلت مدیریت کشاورزی این تمدنها جلب میکند. ویتفوگل در این کتاب میکوشد واکنش آبسالارانه انسان را در برابر محیطهای خشک و نیمهخشک و مرطوب توصیف کند. همچنین نشان میدهد که چگونه جنبههای عمده جامعه آبسالار با یک فعالیت نهادی بسیار کارآمد پیوند خورده بودند. در نظر ویتفوگل این فعالیت نوعی حلقه پیوند نهادی- جغرافیایی میسازد که قرینهاش را در جامعه صنعتی نیز میتوان یافت، چون معتقد است در اینجا نیز یک ناحیه کانونی محدود بر اوضاع نواحی وسیع پیرامونی و مناطق بین آنها بهشدت تاثیر میگذارد. البته او نشان میدهد که این نواحی حاشیهای گرچه از نظر سیاسی به مناطق آبسالار کنونی پیوند خوردهاند، به صورت مستقل نیز وجود دارند. برای مثال میتوان به نهادهای سازمانی و خرجگذارانه دولت مستبد متکی به کشاورزی اشاره کرد که آشکارا میتوانند بدون نهادهای آبسالارانه نیز گسترش یابند. البته ویتفوگل بر این باور است که این نهادها در شکلگیری همه حوزههای مهم استبداد ارضی در تاریخ بشر نقشی تعیینکننده داشتهاند. در واقع، هسته اصلی
نظریه ویتفوگل را میتوان «وجود دستگاه دیوانی متمرکز و گسترده» دانست. در مجموع میتوان گفت ویتفوگل در این کتاب به تحلیل نوعی سامان اجتماعی میپردازد که استبداد مبتنی بر مدیریت ارضی بخشی از آن به شمار میرود. او این سامان را «جامعه آبسالار» مینامد. البته در کتاب بارها از نامهای «جامعه شرقی» و «جامعه آسیایی» به عنوان معادلهایی برای «جامعه آبسالار» و «جامعه مبتنی بر مدیریت ارضی» نیز استفاده میکند؛ چنانکه عنوان کتاب نیز «استبداد شرقی» است، چراکه اکثر تمدنهای بزرگ آبسالار در مناطقی قرار داشتند که «شرق» نامیده میشوند.
ویتفوگل در نظریه خود به مالکیت خصوصی نیز میپردازد. طبق روایتی که او از تاریخ ارائه میدهد، در بسیاری از جوامع آبسالار، مالکیت خصوصی فعال و مولد به اندازه قابل توجهی وجود داشت، ولی بر این باور است که این نوع مالکیت رژیمهای استبدادی را تهدید نمیکرد، زیرا زمینداران، بهعنوان مالکان خصوصی، سازماننیافته و از جهت سیاسی ناتوان مانده بودند. او معتقد است تحلیل انواع مالکیت خصوصی در جوامع آبسالار، محدودیتهای مالکیت خصوصی غیر دیوانسالارانه و نیز دیوانسالارانه را در نظام استبداد شرقی مشخص میکند. پس از این قضیه به مسئله طبقه میرسد و نشان میدهد تحت شرایط استبداد ارضی، دیوانسالاری اداری طبقه حاکم به شمار میآمد. ویتفوگل الگوهای طبقه را در جامعهای تحلیل میکند که رؤسایش قدرت استبدادی دولتی دارند، نه مالکان خصوصی و کارآفرینان. او بر این باور است که این رویه غیر از اینکه مشخص میکند چه چیز طبقه حاکم را میسازد در تبیین چند موضوع نیز به کار میآید: 1) ارزیابی تازهای درباره پدیدههایی همچون اجارهداری و سرمایهداری و نجیبزادگی و صنف مطرح میکند. 2) نشان میدهد در یک جامعه آبسالار چرا اجارهداری
دیوانسالارانه و سرمایهداری دیوانسالارانه و نجیبزادگی دیوانسالارانه وجود دارد. 3) نشان میدهد که چرا در چنین جامعهای سازمانهای حرفهای با وجود برخی وجوه مشترک با اصناف اروپای قرون وسطی، از جهت اجتماعی شباهتی با آنها نداشتند.
در قرون شانزدهم و هفدهم، در پی انقلاب صنعتی و بازرگانی، قدرت اروپاییها تا دورترین نقاط جهان گسترش یافت. در این دوران برخی مسافران و پژوهشگران غربی ایدههایی را کشف کردند که قابل مقایسه با اکتشافهای جغرافیایی بزرگ این دوره است. مدتها روی این کشفیات بحث و اختلاف نظر بود تا اینکه اقتصاددانان کلاسیک با سخنگفتن از یک جامعه «شرقی» یا «آسیایی» مفهومی برای این کشف یافتند. در آرای ایشان آشکارترین وجه مشترک این جوامع بهاصطلاح «شرقی» قدرت استبدادی اقتدار سیاسی آنها بود. منتقدان، حکومت تامه شرقی را فراگیرتر و سرکوبگرتر از نمونه غربی میدانستند. آنها بر این باور بودند که استبداد آسیایی نشاندهنده شدیدترین صورت قدرت تام بود. در این باره آثار قابل توجهی به رشته تحریر درآمده که یکی از شناختهشدهترینها، کتاب «استبداد شرقی» اثر کارل آوگوست ویتفوگل است که با ترجمه محسن ثلاثی در فارسی موجود است. این کتاب درباره ساخت قدرتهای حاکم در شرق جهان است. ویتفوگل میکوشد شالوده همسانی برای حکومتهای شرقی فراهم کند و به کمک رهگیری تاریخی نشان دهد قدرت چپ و حکومت شوروی نیز از دسته قدرتهای توتالیتر و از همان گونهای است که در
علوم اجتماعی با نام «استبداد شرقی» خوانده میشود. البته باید توجه داشت که واژه «شرقی» در ترکیب «استبداد شرقی» الزاما به معنای جغرافیایی آن نیست. ناگفته پیداست که نظریه ویتفوگل مخالفان و منتقدان بسیاری داشته و به بحثهای زیادی دامن زد و بسیاری از منتقدان نیز نتیجه تحقیق او را رد کردند.
ویتفوگل (1988-1896)، جامعهشناس و مورخ و نمایشنامهنویس آلمانی، در سال 1918 از اعضای برجسته حزب کمونیست آلمان بود که پس از «معاهده عدم تعرض» بین آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی از مارکسیسم برید و تا آخر عمر از منتقدان سرسخت آن باقی ماند. او در سال ۱۹۳۳ و پس از بهقدرترسیدن هیتلر در حال فرار به سوئیس دستگیر و زندانی شد. پس از یک سال آزاد شد و به انگلستان و سپس آمریکا مهاجرت کرد. ویتفوگل بعد از مهاجرت، به مدت سه دهه مشغول بررسی اوضاع نهادی استبداد شرقی بود. او معتقد بود اصطلاح «جامعه شرقی» برای نامگذاری این جامعه کافی نیست و به یک اصطلاح تازه نیاز است. او میان اقتصاد کشاورزی که مستلزم آبیاری تنگدامنه (کشتآبی) است و اقتصادی که به فعالیتهای آبیاری پهندامنه و مهار سیلاب از طریق مدیریت دولتی نیاز دارد (کشاورزی آبسالارانه) تمایز میگذارد و به این نتیجه میرسد که به جای «جامعه شرقی» و «تمدن شرقی» از اصطلاحهای «جامعه آبسالار» و «تمدن آبسالار» استفاده کند، چراکه بهتر از اصطلاحهای مرسوم ویژگیهای سامان تحت بررسی را بیان میکند. در نظر ویتفوگل اصطلاح «جامعه آبسالار» بیشتر بر کنش انسانی تأکید دارد تا
جغرافیا و از اینرو مقایسه «جامعه صنعتی» و «جامعه فئودالی» را نیز آسان میکند. به نظر میرسد همین اصطلاح دست او را باز میگذارد تا تمدنهای کشاورزی سطح بالاتر در آمریکای پیش از فاتحان اسپانیایی و نیز برخی جوامع آبی دیگر در آفریقای شرقی و کرانه اقیانوس آرام، مانند هاوایی را نیز در تحقیق خود بگنجاند. به باور ویتفوگل، جامعه آبسالار در هیچ کجا نتوانسته بدون کمکگرفتن از بیرون پیشرفت کند.
اصطلاح «آبسالار» به معنایی که در نظر ویتفوگل است بر نقش برجسته حکومت تأکید دارد و توجه ما را به خصلت مدیریت کشاورزی این تمدنها جلب میکند. ویتفوگل در این کتاب میکوشد واکنش آبسالارانه انسان را در برابر محیطهای خشک و نیمهخشک و مرطوب توصیف کند. همچنین نشان میدهد که چگونه جنبههای عمده جامعه آبسالار با یک فعالیت نهادی بسیار کارآمد پیوند خورده بودند. در نظر ویتفوگل این فعالیت نوعی حلقه پیوند نهادی- جغرافیایی میسازد که قرینهاش را در جامعه صنعتی نیز میتوان یافت، چون معتقد است در اینجا نیز یک ناحیه کانونی محدود بر اوضاع نواحی وسیع پیرامونی و مناطق بین آنها بهشدت تاثیر میگذارد. البته او نشان میدهد که این نواحی حاشیهای گرچه از نظر سیاسی به مناطق آبسالار کنونی پیوند خوردهاند، به صورت مستقل نیز وجود دارند. برای مثال میتوان به نهادهای سازمانی و خرجگذارانه دولت مستبد متکی به کشاورزی اشاره کرد که آشکارا میتوانند بدون نهادهای آبسالارانه نیز گسترش یابند. البته ویتفوگل بر این باور است که این نهادها در شکلگیری همه حوزههای مهم استبداد ارضی در تاریخ بشر نقشی تعیینکننده داشتهاند. در واقع، هسته اصلی
نظریه ویتفوگل را میتوان «وجود دستگاه دیوانی متمرکز و گسترده» دانست. در مجموع میتوان گفت ویتفوگل در این کتاب به تحلیل نوعی سامان اجتماعی میپردازد که استبداد مبتنی بر مدیریت ارضی بخشی از آن به شمار میرود. او این سامان را «جامعه آبسالار» مینامد. البته در کتاب بارها از نامهای «جامعه شرقی» و «جامعه آسیایی» به عنوان معادلهایی برای «جامعه آبسالار» و «جامعه مبتنی بر مدیریت ارضی» نیز استفاده میکند؛ چنانکه عنوان کتاب نیز «استبداد شرقی» است، چراکه اکثر تمدنهای بزرگ آبسالار در مناطقی قرار داشتند که «شرق» نامیده میشوند.
ویتفوگل در نظریه خود به مالکیت خصوصی نیز میپردازد. طبق روایتی که او از تاریخ ارائه میدهد، در بسیاری از جوامع آبسالار، مالکیت خصوصی فعال و مولد به اندازه قابل توجهی وجود داشت، ولی بر این باور است که این نوع مالکیت رژیمهای استبدادی را تهدید نمیکرد، زیرا زمینداران، بهعنوان مالکان خصوصی، سازماننیافته و از جهت سیاسی ناتوان مانده بودند. او معتقد است تحلیل انواع مالکیت خصوصی در جوامع آبسالار، محدودیتهای مالکیت خصوصی غیر دیوانسالارانه و نیز دیوانسالارانه را در نظام استبداد شرقی مشخص میکند. پس از این قضیه به مسئله طبقه میرسد و نشان میدهد تحت شرایط استبداد ارضی، دیوانسالاری اداری طبقه حاکم به شمار میآمد. ویتفوگل الگوهای طبقه را در جامعهای تحلیل میکند که رؤسایش قدرت استبدادی دولتی دارند، نه مالکان خصوصی و کارآفرینان. او بر این باور است که این رویه غیر از اینکه مشخص میکند چه چیز طبقه حاکم را میسازد در تبیین چند موضوع نیز به کار میآید: 1) ارزیابی تازهای درباره پدیدههایی همچون اجارهداری و سرمایهداری و نجیبزادگی و صنف مطرح میکند. 2) نشان میدهد در یک جامعه آبسالار چرا اجارهداری
دیوانسالارانه و سرمایهداری دیوانسالارانه و نجیبزادگی دیوانسالارانه وجود دارد. 3) نشان میدهد که چرا در چنین جامعهای سازمانهای حرفهای با وجود برخی وجوه مشترک با اصناف اروپای قرون وسطی، از جهت اجتماعی شباهتی با آنها نداشتند.