بهترينهاي مسابقه صادق هدايت
شرق: مسابقه ادبي صادق هدايت، مسابقهاي است مختص داستان كوتاه فارسي كه پايهاش از سال 1381، همزمان با صدمين سال تولد صادق هدايت، به همت جهانگير هدايت گذاشته شد. اين مسابقه به تكداستانهاي فارسي نويسندگان جوان اختصاص دارد ، چه آنها كه در ايران زندگي ميكنند و چه آنها كه خارج از كشورند و نيز نويسندگان جوان فارسيزبان كشورهاي همجوار ايران.
در كتاب «سلام بر صادق هدايت» كه با مقدمه جهانگير هدايت در نشر پوينده منتشر شده است، تكداستانهاي برتر و برگزيده سه دوره مسابقه صادق هدايت گرد آمدهاند، يعني تكداستانهاي برتر و برگزيده اين مسابقه در سالهاي 95، 96 و 97. جهانگير هدايت كه خود كار گردآوري اين داستانها را به انجام رسانده، در مقدمه اين كتاب درباره جايزه صادق هدايت و رويكرد آن مينويسد: «اين مسابقه به اين منظور برگزار ميشود كه نويسندگان جوان نهتنها در ايران، بلكه كشورهاي همجوار و ايرانيان خارج از كشور با شركت در آن بهسوي ادبيات و داستاننويسي جلب شده و در بدنه فرهنگ و ادب و تمدن ايران در حركت بيشتري ظاهر شود». جهانگير هدايت در اين مقدمه همچنين با اشاره به سير نزولي داستاننويسي در ايران در اين سالها مبارزه با بيتوجهي به ادبيات را بهعنوان يكي از اهداف مسابقه ادبي صادق هدايت ذكر كرده و دراينباره گفته است: «در سنوات اخير داستاننويسي در كشور سير نزولي داشته و ما سعي كردهايم در 17 سال گذشته با بيتوجهي به ادبيات مبارزه كرده و داستاننويسي را تكريم و ترويج كنيم». هدايت همچنين درباره شركتكنندگان در اين مسابقه در دورههاي مختلف نوشته
است: «خوشبختانه تعداد نويسندگان از شهرهاي كوچك و حتي دهات و نقاط دورافتاده بهگونهاي چشمگير افزايش يافته و اين توجه بيشتر جوانان سراسر مملكت به ادبيات را نويد ميدهد. ضمنا شايان توجه است كه تعداد خانمهاي شركتكننده رو به افزايش گذاشته و در سال 1397 برندگان نهایي سه نفر خانم و يك نفر از آقايان بوده است».
پس از اين مقدمه، داستانهاي برگزيده و برتر اين مسابقه در سالهاي 95، 96 و 97 را ميخوانيد. «پل معلق» از پويا منشيزاده، «آنها» از سحر رفيع، «تيكهاي تنها» از حميده شفيعي و «خاكسترِ برف» از مرتضي فرجي داستانهاي برگزيده سال 95 هستند. بعد از اين داستانها، داستانهاي برتر همين سال آمدهاند. «روز سبيل» از خورشيد رشاد و «زومبا» از سيده هدي قاسميان دو داستاني هستند كه در بخش داستانهاي برگزيده سال 96 آمدهاند. در اين بخش شش داستان نيز بهعنوان داستانهاي برتر همين سال آمدهاند.
در بخش برندگان مسابقه داستاننويسي صادق هدايت در سال 97 اين داستانها را ميخوانيد: «مردي كه زمين خورد» از هانيه بختياري، «آسانسور» از ناديا خوشلقا، «سياهگرگ» از مرتضي امينيپور و «فصل دباغي اسبهاي مرده» از آزاده تقيآبادي. در بخش مربوط به داستانهاي برتر همين سال نيز هفت داستان آمده است. از جمله داستانهاي برتر سه دوره كه در اين كتاب ميخوانيد عبارتاند از: «بوزينه پوشالي» از آزاده مالكي، «آغلها» از آرش خوشصفا و «مرا به مريخ ببر» از مريم مدبر.
آنچه ميخوانيد سطرهايي است از داستان «پل معلق» از پويا منشيزاده كه داستان برنده تنديس صادق هدايت در سال 95 است و نخستين داستان اين كتاب: «آخرين بار ده سال پيش بود كه از من خواست كه ديگر خبري از من نباشد. با آن لحنهايي كه ظاهرش امريست و درونش پر از خواهش. حالا ده سال است كه خبري از من نشده. ده سال ترسيدم برگردم. ترسيدم برگردم و رد اشكهايش توي فرودگاه مانده باشد. ترسيدم برگردم و صداي خاموشكردن ماشين و خندههايش وسط سربالايي گاندي توي سرم بپيچد. ترسيدم پيادهروي وليعصر چله همين تابستان سفيد شود از برف و جاي خندان پاهايش از جلوي جستوخيز خرگوشهاي پارك ساعي برسد تا تجريش و توي ازدحام و بخار آش سيدمهدي گم شود. هيچچيز به قساوت شيريني خاطرهها، كام آدم را تلخ نميكند. امروز با من حرف زده بود. با من كه نه؛ با سكوتم. ترديد كرده بودم كه مبادا نيامده باشد شركت. همكارش برداشت و مكث كرد، اما نشناخت. گوشي را داد به او. صدايش را كه شنيدم، همه تنم به حرف درآمد؛ جز لبهايم. چند بار الو گفت و انگار كه شنيدن سكوت برايش روال باشد، قطع كرد. درست مثل آن اواخر كه روال شده بود بيخداحافظي قطع كند؛ كه روال شده بود دوستت
دارمها را باور نكند؛ كه روال شده بود از تنهايي دَرَم بياورد و انگار خودش از تنهايي درنيايد. روال، زهر رابطههاست. رابطهمان در اوج خودش بود كه فاصلهمان افتاد به جانش: من رفتم؛ شايد هم او نيامد. ديگر فرقي نميكند. هزار عكس و صدا و تماس تصويري هم مرهم نشد به زخم. قرار ميگذاشتيم روبهروي دوربين ساعت شش؛ روبهروي دوربين ساعت هفت؛ روبهروي دوربين، روبهروي دوربين...».
شرق: مسابقه ادبي صادق هدايت، مسابقهاي است مختص داستان كوتاه فارسي كه پايهاش از سال 1381، همزمان با صدمين سال تولد صادق هدايت، به همت جهانگير هدايت گذاشته شد. اين مسابقه به تكداستانهاي فارسي نويسندگان جوان اختصاص دارد ، چه آنها كه در ايران زندگي ميكنند و چه آنها كه خارج از كشورند و نيز نويسندگان جوان فارسيزبان كشورهاي همجوار ايران.
در كتاب «سلام بر صادق هدايت» كه با مقدمه جهانگير هدايت در نشر پوينده منتشر شده است، تكداستانهاي برتر و برگزيده سه دوره مسابقه صادق هدايت گرد آمدهاند، يعني تكداستانهاي برتر و برگزيده اين مسابقه در سالهاي 95، 96 و 97. جهانگير هدايت كه خود كار گردآوري اين داستانها را به انجام رسانده، در مقدمه اين كتاب درباره جايزه صادق هدايت و رويكرد آن مينويسد: «اين مسابقه به اين منظور برگزار ميشود كه نويسندگان جوان نهتنها در ايران، بلكه كشورهاي همجوار و ايرانيان خارج از كشور با شركت در آن بهسوي ادبيات و داستاننويسي جلب شده و در بدنه فرهنگ و ادب و تمدن ايران در حركت بيشتري ظاهر شود». جهانگير هدايت در اين مقدمه همچنين با اشاره به سير نزولي داستاننويسي در ايران در اين سالها مبارزه با بيتوجهي به ادبيات را بهعنوان يكي از اهداف مسابقه ادبي صادق هدايت ذكر كرده و دراينباره گفته است: «در سنوات اخير داستاننويسي در كشور سير نزولي داشته و ما سعي كردهايم در 17 سال گذشته با بيتوجهي به ادبيات مبارزه كرده و داستاننويسي را تكريم و ترويج كنيم». هدايت همچنين درباره شركتكنندگان در اين مسابقه در دورههاي مختلف نوشته
است: «خوشبختانه تعداد نويسندگان از شهرهاي كوچك و حتي دهات و نقاط دورافتاده بهگونهاي چشمگير افزايش يافته و اين توجه بيشتر جوانان سراسر مملكت به ادبيات را نويد ميدهد. ضمنا شايان توجه است كه تعداد خانمهاي شركتكننده رو به افزايش گذاشته و در سال 1397 برندگان نهایي سه نفر خانم و يك نفر از آقايان بوده است».
پس از اين مقدمه، داستانهاي برگزيده و برتر اين مسابقه در سالهاي 95، 96 و 97 را ميخوانيد. «پل معلق» از پويا منشيزاده، «آنها» از سحر رفيع، «تيكهاي تنها» از حميده شفيعي و «خاكسترِ برف» از مرتضي فرجي داستانهاي برگزيده سال 95 هستند. بعد از اين داستانها، داستانهاي برتر همين سال آمدهاند. «روز سبيل» از خورشيد رشاد و «زومبا» از سيده هدي قاسميان دو داستاني هستند كه در بخش داستانهاي برگزيده سال 96 آمدهاند. در اين بخش شش داستان نيز بهعنوان داستانهاي برتر همين سال آمدهاند.
در بخش برندگان مسابقه داستاننويسي صادق هدايت در سال 97 اين داستانها را ميخوانيد: «مردي كه زمين خورد» از هانيه بختياري، «آسانسور» از ناديا خوشلقا، «سياهگرگ» از مرتضي امينيپور و «فصل دباغي اسبهاي مرده» از آزاده تقيآبادي. در بخش مربوط به داستانهاي برتر همين سال نيز هفت داستان آمده است. از جمله داستانهاي برتر سه دوره كه در اين كتاب ميخوانيد عبارتاند از: «بوزينه پوشالي» از آزاده مالكي، «آغلها» از آرش خوشصفا و «مرا به مريخ ببر» از مريم مدبر.
آنچه ميخوانيد سطرهايي است از داستان «پل معلق» از پويا منشيزاده كه داستان برنده تنديس صادق هدايت در سال 95 است و نخستين داستان اين كتاب: «آخرين بار ده سال پيش بود كه از من خواست كه ديگر خبري از من نباشد. با آن لحنهايي كه ظاهرش امريست و درونش پر از خواهش. حالا ده سال است كه خبري از من نشده. ده سال ترسيدم برگردم. ترسيدم برگردم و رد اشكهايش توي فرودگاه مانده باشد. ترسيدم برگردم و صداي خاموشكردن ماشين و خندههايش وسط سربالايي گاندي توي سرم بپيچد. ترسيدم پيادهروي وليعصر چله همين تابستان سفيد شود از برف و جاي خندان پاهايش از جلوي جستوخيز خرگوشهاي پارك ساعي برسد تا تجريش و توي ازدحام و بخار آش سيدمهدي گم شود. هيچچيز به قساوت شيريني خاطرهها، كام آدم را تلخ نميكند. امروز با من حرف زده بود. با من كه نه؛ با سكوتم. ترديد كرده بودم كه مبادا نيامده باشد شركت. همكارش برداشت و مكث كرد، اما نشناخت. گوشي را داد به او. صدايش را كه شنيدم، همه تنم به حرف درآمد؛ جز لبهايم. چند بار الو گفت و انگار كه شنيدن سكوت برايش روال باشد، قطع كرد. درست مثل آن اواخر كه روال شده بود بيخداحافظي قطع كند؛ كه روال شده بود دوستت
دارمها را باور نكند؛ كه روال شده بود از تنهايي دَرَم بياورد و انگار خودش از تنهايي درنيايد. روال، زهر رابطههاست. رابطهمان در اوج خودش بود كه فاصلهمان افتاد به جانش: من رفتم؛ شايد هم او نيامد. ديگر فرقي نميكند. هزار عكس و صدا و تماس تصويري هم مرهم نشد به زخم. قرار ميگذاشتيم روبهروي دوربين ساعت شش؛ روبهروي دوربين ساعت هفت؛ روبهروي دوربين، روبهروي دوربين...».