گرفتار يكبارمصرفها
گیتی صفرزاده
قدیمترها مردم وقتی این طرف و آن طرف میرفتند و پول کاغذی زیادی همراهشان بود، محض اطمینان داخل جورابشان میگذاشتند. هرچند این بیشتر شامل حال آقایان میشد. پیرزنان دور و بر معمولا گرهای به گوشه چارقدشان میزدند و پول نقدشان را آنجا میچپاندند و دم دست نگه میداشتند. البته روایات دیگری هم درباره محل اختفای پول زنان وجود دارد که چون به بحث ما مربوط نمیشود، از آن میگذریم. بعدتر که ماجرای حملونقل اسکناس شکل جدیتری به خودش گرفت و آداب نگهداری از آن هم مهمتر شد، ماجرای کیف پول رایج شد. احتمالا از همان زمان بود که ضربالمثل رفیقسنجانه قربون بند کیفتم تا پول داری رفیقتم هم پا گرفت. وقتی هم که سیستم بانکی جا افتاد برای رفع ضرورت جابهجایی پول در حجم زیاد، روشهایی مثل چکنویسی ابداع شد. خلاصه اینکه بشر برای انجام راحتی دادوستد معمولی از دوره یک مرغ به زیر بغلزدن و راهی بازارشدن و به جایش یک سبد پرتقال تحویلگرفتن، در طول تاریخ به اینجایی رسید که حالا ما یک کارت میگیریم دستمان و با آن مرغ، پرتقال، خانه و زمین را بدهبستان میکنیم. اینکه در آینده چه چیزهای دیگری جایگزین همین کارت شود (که در برخی نقاط دنیا شده) یا اصلا پول چقدر مفهوم امروزیاش را از دست دهد، مقولهای دیگر است که لابد آیندگان خواهند دید و با آن سروکله خواهند زد اما در این نقطه تاریخ که ما کارت به دست ایستادهایم، همینقدر برایمان مشخص است که این کارت کوچک رمزدار قرار است کار مالی ما را آسانتر کند. گفتم رمز، یاد رمز دوم کارتهای بانکی افتادم؛ همان رمزی که به شما کمک میکند از داخل منزلتان از خرید تا پرداخت قبوض را انجام دهید و چندسالی بود که همه بانکها گوشمان را کر کرده بودند که تا ما را دارید لازم نیست از جایتان تکان بخورید، همانطور که دارید چایتان را به حالت نیمهلمیده نوش جان میکنید… ای داد بیداد، رمزتان لو رفت. خدا کند صابون این هکرهای زرنگتر از بانکها به تنتان نخورده باشد، به تن ما که خورده و هنوز در حال پیگیری دستگیری عوامل خالیکردن حسابمان هستیم. اما بانکها به ما نوید دادند نگران نباشید، در همان حالت نیمهلمیده بمانید و با رمز یکبارمصرف کارتان را انجام دهید. رمز یکبارمصرف از آن اسمهای عجیب و غریبی بود که تا به حال به گوشمان نخورده بود اما چه باک، به امنیتش میارزید. اما وقتی سراغ گرفتنش رفتیم، متوجه شدیم هر کدام از بانکها روشی متفاوت برای این ماجرا دارند که مثل دفترچه آموزش کارکردن با سفینه فضایی پیچیدگیهای خودش را دارد. به هر حال، یکی از بانکها را که دریافت رمز دومش دردسر کمتری داشت، انتخاب کردیم و رمز را گرفتیم. دوباره به حالت نیمهلمیده و فنجان چای به دست در آمدیم و رمز را برای انجام کارمان وارد کردیم. رمز کار نکرد. یک بار دیگر امتحان کردیم، پیغام داد معتبر نیست. پافشاری کردیم و بار سوم رمز را وارد کردیم، کارتمان مسدود شد. فردا صبح با گردنی کج و قلبی نگران به بانک مربوطه رفتیم و فهمیدیم برای استفاده از رمز یک دقیقه بیشتر فرصت نداریم. درنتیجه از آن به بعد بیخیال لمیدگی و فنجان چای شدیم و هر کار بانکی که میخواهیم انجام دهیم یک چشممان به ثانیهشمار است و یک چشممان به صفحه مانیتور تا بتوانیم قبل از پایان زمان مقرر کارمان را انجام دهیم. اما ماجرا به همینجا ختم نمیشود. یک کار فوری داریم، باید مبلغی را کارت به کارت کنیم، شماره موردنظر را میگیریم تا رمز دوم را با پیامک برایمان بفرستند، آنتندهی ضعیف است و پیامک برایمان نمیآید. کارمان معطل مانده، از خودپرداز دوریم، باید وجهی را به دست کسی برسانیم اما پیامک رمز دوم همچنان خیال آمدن ندارد. حالا بهخوبی معنای یکبارمصرف را متوجه شدهایم، یعنی آن امکاناتی که قاعدتا برای راحتترکردن کار و زندگی ماست، یکباره به گرفتاری بیشترمان تبدیل شده است.
ما همچنان نیمهلمیده و فنجان چای به دست هستیم و خواب روزگار خوشی را میبینیم که نیاکانمان مرغ در زیر بغل به بازار میرفتند و عقلای قومشان برای راحتترکردن کار مردم به خودشان تکانی میدادند!
قدیمترها مردم وقتی این طرف و آن طرف میرفتند و پول کاغذی زیادی همراهشان بود، محض اطمینان داخل جورابشان میگذاشتند. هرچند این بیشتر شامل حال آقایان میشد. پیرزنان دور و بر معمولا گرهای به گوشه چارقدشان میزدند و پول نقدشان را آنجا میچپاندند و دم دست نگه میداشتند. البته روایات دیگری هم درباره محل اختفای پول زنان وجود دارد که چون به بحث ما مربوط نمیشود، از آن میگذریم. بعدتر که ماجرای حملونقل اسکناس شکل جدیتری به خودش گرفت و آداب نگهداری از آن هم مهمتر شد، ماجرای کیف پول رایج شد. احتمالا از همان زمان بود که ضربالمثل رفیقسنجانه قربون بند کیفتم تا پول داری رفیقتم هم پا گرفت. وقتی هم که سیستم بانکی جا افتاد برای رفع ضرورت جابهجایی پول در حجم زیاد، روشهایی مثل چکنویسی ابداع شد. خلاصه اینکه بشر برای انجام راحتی دادوستد معمولی از دوره یک مرغ به زیر بغلزدن و راهی بازارشدن و به جایش یک سبد پرتقال تحویلگرفتن، در طول تاریخ به اینجایی رسید که حالا ما یک کارت میگیریم دستمان و با آن مرغ، پرتقال، خانه و زمین را بدهبستان میکنیم. اینکه در آینده چه چیزهای دیگری جایگزین همین کارت شود (که در برخی نقاط دنیا شده) یا اصلا پول چقدر مفهوم امروزیاش را از دست دهد، مقولهای دیگر است که لابد آیندگان خواهند دید و با آن سروکله خواهند زد اما در این نقطه تاریخ که ما کارت به دست ایستادهایم، همینقدر برایمان مشخص است که این کارت کوچک رمزدار قرار است کار مالی ما را آسانتر کند. گفتم رمز، یاد رمز دوم کارتهای بانکی افتادم؛ همان رمزی که به شما کمک میکند از داخل منزلتان از خرید تا پرداخت قبوض را انجام دهید و چندسالی بود که همه بانکها گوشمان را کر کرده بودند که تا ما را دارید لازم نیست از جایتان تکان بخورید، همانطور که دارید چایتان را به حالت نیمهلمیده نوش جان میکنید… ای داد بیداد، رمزتان لو رفت. خدا کند صابون این هکرهای زرنگتر از بانکها به تنتان نخورده باشد، به تن ما که خورده و هنوز در حال پیگیری دستگیری عوامل خالیکردن حسابمان هستیم. اما بانکها به ما نوید دادند نگران نباشید، در همان حالت نیمهلمیده بمانید و با رمز یکبارمصرف کارتان را انجام دهید. رمز یکبارمصرف از آن اسمهای عجیب و غریبی بود که تا به حال به گوشمان نخورده بود اما چه باک، به امنیتش میارزید. اما وقتی سراغ گرفتنش رفتیم، متوجه شدیم هر کدام از بانکها روشی متفاوت برای این ماجرا دارند که مثل دفترچه آموزش کارکردن با سفینه فضایی پیچیدگیهای خودش را دارد. به هر حال، یکی از بانکها را که دریافت رمز دومش دردسر کمتری داشت، انتخاب کردیم و رمز را گرفتیم. دوباره به حالت نیمهلمیده و فنجان چای به دست در آمدیم و رمز را برای انجام کارمان وارد کردیم. رمز کار نکرد. یک بار دیگر امتحان کردیم، پیغام داد معتبر نیست. پافشاری کردیم و بار سوم رمز را وارد کردیم، کارتمان مسدود شد. فردا صبح با گردنی کج و قلبی نگران به بانک مربوطه رفتیم و فهمیدیم برای استفاده از رمز یک دقیقه بیشتر فرصت نداریم. درنتیجه از آن به بعد بیخیال لمیدگی و فنجان چای شدیم و هر کار بانکی که میخواهیم انجام دهیم یک چشممان به ثانیهشمار است و یک چشممان به صفحه مانیتور تا بتوانیم قبل از پایان زمان مقرر کارمان را انجام دهیم. اما ماجرا به همینجا ختم نمیشود. یک کار فوری داریم، باید مبلغی را کارت به کارت کنیم، شماره موردنظر را میگیریم تا رمز دوم را با پیامک برایمان بفرستند، آنتندهی ضعیف است و پیامک برایمان نمیآید. کارمان معطل مانده، از خودپرداز دوریم، باید وجهی را به دست کسی برسانیم اما پیامک رمز دوم همچنان خیال آمدن ندارد. حالا بهخوبی معنای یکبارمصرف را متوجه شدهایم، یعنی آن امکاناتی که قاعدتا برای راحتترکردن کار و زندگی ماست، یکباره به گرفتاری بیشترمان تبدیل شده است.
ما همچنان نیمهلمیده و فنجان چای به دست هستیم و خواب روزگار خوشی را میبینیم که نیاکانمان مرغ در زیر بغل به بازار میرفتند و عقلای قومشان برای راحتترکردن کار مردم به خودشان تکانی میدادند!