|

چرا انتخاب آرامش چرا اولويت فرهنگ!

علي احمدي*

در 40 سال پس از انقلاب و در کابين دولت‌ها و مجالسي که بر ما آمد‌ و‌ رفت داشته‌اند، تاکنون کم نبوده و نيستند خيل نماينده، مدير، بالانشين‌زاده، تصميم‌ساز و تصميم‌گير که عناويني چون دکتر، اقتصاددان، صاحب‌نظر و کارشناس اقتصادي را يدک مي‌کشند.

همچنان‌که کم نبوده و نيستند دانشکده‌ها و استادان محترم اقتصاد که در دالان مجالس و اتاق دولت‌ها، مشاورت مؤثر داشته‌اند و تئوري‌ها و نظراتشان در طرح‌هاي ريزودرشت و فراگير اقتصادي و اجرائي دخيل بوده است.
عيب از اقتصاد و اقتصاددان‌ها نيست، اگر نظريات اقتصادي و دانش ايشان به تنهايي مي‌توانست دواي درمان باشد، اين قضاياي معلومي که در بالا اشاره شد، خود حجت و دليل مکفي بود تا اقتصاد ايران در آستانه 1400 که باید جشن بلوغ دوباره‌اي مي‌داشت، در بستري از بيماري‌هاي مزمن و کهنه نسوزد و برخود نپيچد و چون پدران و مادران من و شما، خسته و شرمگين فرزندانش نباشد.
کسب علم و مطالعه دانش بشري در مديريت جامع‌نگر جامعه يا توجه به آن و تجارب موفق بشر، به کنار و هيچ؛ ايشان که وصفشان در بالا رفت، هم‌اکنون حتي به تجارب شخصي آزمون‌و‌خطاهاي فردي در سال‌هاي طولاني جلوس بر کرسي‌هاي مديريتي و تقنيني خود نيز بي‌توجه‌اند و جالب آنکه از آن جوانان ديروز و پيران دير امروز، در اوراق تبليغاتي و انتخاباتي خود، ژکوندوار، درحالي‌که به افق خيره شده‌اند، فيگور لبخند مي‌گيرند و همچنان اولويت اقتصاد و تأمين معيشت روزمره مردم را بر بالاي لبخند تلخشان، تيتر مي‌زنند.
ايشان در ‌حال‌و‌روز بد من و شماي کارمند، معلم، کارگر و آزادکار و پير‌و‌جوان و زنان و مردانمان مقصر هستند. شادي پايدار و دروني‌شده، آرامش، گل لبخند، مهرباني و سادگي و البته ايماني قوي و به دور از ريا و تزوير و التزامي راسخ به احکام الهي و آداب زندگي شرافتمندانه، عمدتا قاب خاطراتي است که من و شما تا همين چند‌وقت پيش، از پدران و مادرانمان بر سر سفره‌هاي باصفا و شب‌نشيني‌ها و شوخ‌و‌شنگي‌هاي جمع فاميل به ياد داريم. اينها افسانه نيست بلکه از خصوصيات و نشانه‌هاي بارز و معمول جامعه و فرهنگ معاصر ايراني بوده و بايد باشد.
چه مفاخر فرهنگي، ادبي، هنري يا حتي سياسي و مديريتي‌ای که حداقل در سده اخير، درخانواده فرهنگ بالابلند ايران از شعر و ادب گرفته تا موسيقي و همه هفت‌گانه‌هاي هنر امروز، سروگون سربر نياوردند و از برکت سفره حلال فرهنگ نابمان، خلف شايسته و فخر زمانه و ميراث‌دار اساطيرمان نشدند.
اما هم‌اکنون عمدتا شايستگاني از ايشان تنيده، رنجور و دلخور در کُنج گَنجوي خود سر مي‌كنند.
اگر از سر تقصیرات اين مقصران داخلي و تقصیرات آمريکا و عمال خارجي آن در اين امور خاص که شرحشان رفت بگذريم، حداقل شايد نزول بخش مهمي از اين مسائل فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي، ريشه در خود ما يا هيجانات انتخاب‌هاي صرفا حسي و تندنويسي‌هايمان از سرمشق‌هاي غلط تراکت‌هايي است که از جبهه‌هاي سرد و خشک و موسمي سياست بدون اخلاق و غيرملتزم به نظام حزبي و گروه‌هاي سياسي دفعي و بدون شناسنامه، بر سرمان مي‌ريزد.
کاش حالش را داشته باشيم که شعارهايشان را با شعورمان بسنجيم و با ذائقه‌مان مزمزه کنيم؛ البته اگر با منوي باز فست‌فودي فهرست‌هاي تنگ، گران و خوش‌و‌آب رنگي که برايمان سرو مي‌شود، خراب نشده باشد.
کاش چند مثقالي حوصله برايمان مانده باشد براي مطالعه و خوانش برنامه‌ها و انديشه و یافتن بينش از سر صدق و منطق نامزدها؛ البته اگر ارائه داده و داشته باشند و اگر ندادند و ندارند، اي کاش ديگر حتي اسمشان را هم نياوريم، چه رسد چرک‌نويسشان کنيم.
شايد اينها کمي سخت‌تر از انتخاب بر اساس عادات و تجارب انتخاباتي ما باشد اما قطعا و منطقا احتمال پشيماني و احساس خسران کمتري را تجربه خواهيم کرد.
بخواهيم يا نخواهيم، انتخابات شاهراه و مسير اصلي و آرام تغيير، اصلاحات و توسعه جوامع بوده و خواهد بود. ما خودمان هستيم و فقط خودمان را داريم؛ شما را نمي‌دانم ولي من نگارنده اين سطور به‌واسطه سال‌ها خدمت در حوزه رسانه، کم‌و‌بيش دوستان هم‌وطن آذري، لر، عرب، بلوچ، گيلک، کرد و اهل سنت و اقليت رفيق و شفيق زيادي دارم که بي‌بهانه دلم برايشان تنگ مي‌شود. شما را نمي‌دانم اما هنوز بسيار سرزمين‌هايي از گلستان و بوستان کشورم در فهرست رؤياي سفرهايمان با همسر و دختر کوچکم خط‌نخورده باقي مانده که به دليل ضيق وقت، تأمين معاش، خطرات راه، گراني هرباره بنزين، وسايل نقليه و مرکب ناامن و اقتصاد گران گردشگري و قس‌عليهذا... تعبير نشده است.
شما را نمي‌دانم اما آرزو مي‌کنم و تلاش و جهد دارم شادي پايدار و دروني‌شده، آرامش، گل لبخند، مهرباني، سادگي و البته ايماني قوي و به دور از ريا و تزوير و التزامي راسخ به احکام الهي و آداب زندگي شرافتمندانه و اخلاقمند، در لوا و غناي نظام مقدس خانواده ايراني، عمده نعمات، حسنات و معروفات خالق هستي‌بخشمان، همه خاطرات دور و نزديکي باشد که هرسال و در کنار سفره هفت‌سين نوروزمان، با همسر و فرزندانم قاب بگيرم. قاب بگيريم.
*روان‌شناس و پژوهشگر روان‌شناسي اجتماعي

در 40 سال پس از انقلاب و در کابين دولت‌ها و مجالسي که بر ما آمد‌ و‌ رفت داشته‌اند، تاکنون کم نبوده و نيستند خيل نماينده، مدير، بالانشين‌زاده، تصميم‌ساز و تصميم‌گير که عناويني چون دکتر، اقتصاددان، صاحب‌نظر و کارشناس اقتصادي را يدک مي‌کشند.

همچنان‌که کم نبوده و نيستند دانشکده‌ها و استادان محترم اقتصاد که در دالان مجالس و اتاق دولت‌ها، مشاورت مؤثر داشته‌اند و تئوري‌ها و نظراتشان در طرح‌هاي ريزودرشت و فراگير اقتصادي و اجرائي دخيل بوده است.
عيب از اقتصاد و اقتصاددان‌ها نيست، اگر نظريات اقتصادي و دانش ايشان به تنهايي مي‌توانست دواي درمان باشد، اين قضاياي معلومي که در بالا اشاره شد، خود حجت و دليل مکفي بود تا اقتصاد ايران در آستانه 1400 که باید جشن بلوغ دوباره‌اي مي‌داشت، در بستري از بيماري‌هاي مزمن و کهنه نسوزد و برخود نپيچد و چون پدران و مادران من و شما، خسته و شرمگين فرزندانش نباشد.
کسب علم و مطالعه دانش بشري در مديريت جامع‌نگر جامعه يا توجه به آن و تجارب موفق بشر، به کنار و هيچ؛ ايشان که وصفشان در بالا رفت، هم‌اکنون حتي به تجارب شخصي آزمون‌و‌خطاهاي فردي در سال‌هاي طولاني جلوس بر کرسي‌هاي مديريتي و تقنيني خود نيز بي‌توجه‌اند و جالب آنکه از آن جوانان ديروز و پيران دير امروز، در اوراق تبليغاتي و انتخاباتي خود، ژکوندوار، درحالي‌که به افق خيره شده‌اند، فيگور لبخند مي‌گيرند و همچنان اولويت اقتصاد و تأمين معيشت روزمره مردم را بر بالاي لبخند تلخشان، تيتر مي‌زنند.
ايشان در ‌حال‌و‌روز بد من و شماي کارمند، معلم، کارگر و آزادکار و پير‌و‌جوان و زنان و مردانمان مقصر هستند. شادي پايدار و دروني‌شده، آرامش، گل لبخند، مهرباني و سادگي و البته ايماني قوي و به دور از ريا و تزوير و التزامي راسخ به احکام الهي و آداب زندگي شرافتمندانه، عمدتا قاب خاطراتي است که من و شما تا همين چند‌وقت پيش، از پدران و مادرانمان بر سر سفره‌هاي باصفا و شب‌نشيني‌ها و شوخ‌و‌شنگي‌هاي جمع فاميل به ياد داريم. اينها افسانه نيست بلکه از خصوصيات و نشانه‌هاي بارز و معمول جامعه و فرهنگ معاصر ايراني بوده و بايد باشد.
چه مفاخر فرهنگي، ادبي، هنري يا حتي سياسي و مديريتي‌ای که حداقل در سده اخير، درخانواده فرهنگ بالابلند ايران از شعر و ادب گرفته تا موسيقي و همه هفت‌گانه‌هاي هنر امروز، سروگون سربر نياوردند و از برکت سفره حلال فرهنگ نابمان، خلف شايسته و فخر زمانه و ميراث‌دار اساطيرمان نشدند.
اما هم‌اکنون عمدتا شايستگاني از ايشان تنيده، رنجور و دلخور در کُنج گَنجوي خود سر مي‌كنند.
اگر از سر تقصیرات اين مقصران داخلي و تقصیرات آمريکا و عمال خارجي آن در اين امور خاص که شرحشان رفت بگذريم، حداقل شايد نزول بخش مهمي از اين مسائل فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي، ريشه در خود ما يا هيجانات انتخاب‌هاي صرفا حسي و تندنويسي‌هايمان از سرمشق‌هاي غلط تراکت‌هايي است که از جبهه‌هاي سرد و خشک و موسمي سياست بدون اخلاق و غيرملتزم به نظام حزبي و گروه‌هاي سياسي دفعي و بدون شناسنامه، بر سرمان مي‌ريزد.
کاش حالش را داشته باشيم که شعارهايشان را با شعورمان بسنجيم و با ذائقه‌مان مزمزه کنيم؛ البته اگر با منوي باز فست‌فودي فهرست‌هاي تنگ، گران و خوش‌و‌آب رنگي که برايمان سرو مي‌شود، خراب نشده باشد.
کاش چند مثقالي حوصله برايمان مانده باشد براي مطالعه و خوانش برنامه‌ها و انديشه و یافتن بينش از سر صدق و منطق نامزدها؛ البته اگر ارائه داده و داشته باشند و اگر ندادند و ندارند، اي کاش ديگر حتي اسمشان را هم نياوريم، چه رسد چرک‌نويسشان کنيم.
شايد اينها کمي سخت‌تر از انتخاب بر اساس عادات و تجارب انتخاباتي ما باشد اما قطعا و منطقا احتمال پشيماني و احساس خسران کمتري را تجربه خواهيم کرد.
بخواهيم يا نخواهيم، انتخابات شاهراه و مسير اصلي و آرام تغيير، اصلاحات و توسعه جوامع بوده و خواهد بود. ما خودمان هستيم و فقط خودمان را داريم؛ شما را نمي‌دانم ولي من نگارنده اين سطور به‌واسطه سال‌ها خدمت در حوزه رسانه، کم‌و‌بيش دوستان هم‌وطن آذري، لر، عرب، بلوچ، گيلک، کرد و اهل سنت و اقليت رفيق و شفيق زيادي دارم که بي‌بهانه دلم برايشان تنگ مي‌شود. شما را نمي‌دانم اما هنوز بسيار سرزمين‌هايي از گلستان و بوستان کشورم در فهرست رؤياي سفرهايمان با همسر و دختر کوچکم خط‌نخورده باقي مانده که به دليل ضيق وقت، تأمين معاش، خطرات راه، گراني هرباره بنزين، وسايل نقليه و مرکب ناامن و اقتصاد گران گردشگري و قس‌عليهذا... تعبير نشده است.
شما را نمي‌دانم اما آرزو مي‌کنم و تلاش و جهد دارم شادي پايدار و دروني‌شده، آرامش، گل لبخند، مهرباني، سادگي و البته ايماني قوي و به دور از ريا و تزوير و التزامي راسخ به احکام الهي و آداب زندگي شرافتمندانه و اخلاقمند، در لوا و غناي نظام مقدس خانواده ايراني، عمده نعمات، حسنات و معروفات خالق هستي‌بخشمان، همه خاطرات دور و نزديکي باشد که هرسال و در کنار سفره هفت‌سين نوروزمان، با همسر و فرزندانم قاب بگيرم. قاب بگيريم.
*روان‌شناس و پژوهشگر روان‌شناسي اجتماعي

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها