تقابل 2 سبک آلپاچينو و رابرت دنيرو در «مرد ایرلندی»
پيام بهاري: مارتين اسکورسيزي در آخرين ساخته خود «مرد ايرلندي»، بار ديگر ثابت کرد درک درستي از انتخاب بازيگران براي نقشهاي فيلمش دارد. او نقش جيمي هوفا را به آل پاچينو و فرانک شيران را به رابرت دنيرو سپرد (البته منظور از انتخاب درست، بر اساس سبک بازيگري است که در سطرهاي پايين به آن اشاره ميکنيم، هرچند دنيرو درخشش هميشگي خودش را نداشت)؛ بازيگران معاصري که براي اجراي نقشهايشان سبکي را انتخاب ميکنند و در اکثر فيلمها به آن پايبند هستند. هرچند حکم لازمي براي انتخاب يک سبک هميشگي وجود ندارد و نقشها تعيين ميکنند شما در چه راهي قدم برداريد، ولي هر بازيگري الگوريتم فکرشدهاي براي ارائه نقش دارد و معمولا نقشهايي را انتخاب ميکند که به جنس بازياش نزديک باشد. اين دو بازيگر پيش از اين فيلم، در پدرخوانده (فرانسيس کاپولا)، مخمصه (مايکل مان) و قتل عادلانه (جان آونت) با هم همکاري کرده بودند؛ فيلمهايي که در آن تقابل اين دو سبک، روبهروي هم نمود بيشتري دارد. پيش از آنکه به بازي اين دو بازيگر در فيلم «مرد ايرلندي» نگاهي بيندازيم، سبکي را که هرکدام از اين بازيگران مطرح براي ارائه نقش در فيلمهايشان
داشتهاند بررسي ميکنيم تا با رويکردهاي آنها آشنا شويم. جالب اين است که آل پاچينو و رابرت دنيرو با وجود پيروي از دو سبک متفاوت براي ايفاي نقش، هر دو از هنرجويان «اکتورز استوديو» بوده و زير نظر«لي استراسبرگ» آموزش ديدهاند. استراسبرگ، متد اکتينگ را تعليم ميداد. اين روش اولينبار توسط استانيسلاوسکي مطرح شده بود. در اين روش، بازيگر خود را بهجاي کاراکتر داستان قرار ميدهد و با آن زندگي ميکند. با اين شيوه، آل پاچينو در فيلم بيخوابي (کريستوفر نولان) در حين فيلمبرداري نميخوابيد تا به نقش کارگاه ويل درومر که مشکل کمخوابي داشته نزديکتر شود. رابرت دنيرو نيز براي فيلم رانندهتاکسي (مارتين اسکورسيزي) در زمان پيشتوليد فيلم، به رانندگي تاکسي پرداخت تا به کاراکتر تراويس بيکل داستان نزديک شود. دو نکته حائز اهميت است؛ چگونگي معرفي کاراکتر فيلم براي اجراي آن و نکته ديگر انتخاب نقشها بر اساس توانايي و سبک موردنظر توسط بازيگر است. رابرت دنيرو از سبک بازي بيرون به درون استفاده ميکند. در گام اول، تيپ ظاهري کاراکتر را ميسازد. در اين روش، بازيگر اطلاعات را با سرعت بيشتري براي معرفي کاراکتر به تماشاگر انتقال ميدهد.
نوع راهرفتن، فيزيک بدني (بسته به نقش چاق يا لاغر ميشوند)، نوع نشستوبرخاست، استفاده از ميميک صورت، انتخاب لباس، لهجه و گريم مواردي از اين دست هستند که در ايفاي نقش کاربرد دارند. بعد از ارتباط اوليه تماشاگر با نقش، حال وقت آن است که به آرامي با درونيات کاراکتر خلقشده آشنا شويم. به کارنامه رابرت دنيرو نگاهي مياندازيم. نقش جيک لاموتا در فيلم گاو خشمگين (مارتين اسکورسيزي) به او سپرده شد. او براي باورپذيري در کالبد يک مشتزن، آمادگي بدن يک ورزشکار را پيدا کرد و براي دوران گذر قهرماني به ناکامي، نزديک به 30 کيلوگرم افزايش وزن پيدا کرد. در فيلم رانندهتاکسي (مارتين اسکورسيزي) کاراکتر تراويس بيکل در روند داستان به انحطاط و انحراف کشيده ميشود. رابرت دنيرو براي گذران اين خط سير تحولي، لباسهايي که ميپوشد، اصلاح موي سرش و حتي عينک دودي، تمهيداتي بود که او در نظر گرفت. البته همانطور که در سطرهاي آغازين اشاره شد، هرازچندگاهي بر اساس صحنهاي خاص و اوج و فرود کاراکتر در داستان، بازيگر شرايط جديدي را اتخاذ ميکند که رابرت دنيرو در اين فيلم بازي برونگرايانهاي هم از خودش ارائه ميدهد. در فيلم تنگه وحشت (مارتين
اسکورسيزي) براي اجراي نقش مجرمي به نام ماکس هزينه هنگفتي پرداخت کرد تا دندانپزشک، دندانهاي او را دفرمه کند و ضمن اينکه خالکوبي هم به بدن کاراکترش افزوده است. نقش جواني دون ويتو کورلئونه در فيلم پدرخوانده (فرانسيس کاپولا) را بازي کرد. او در گريم، سبيل به آن افزود و نگاههاي سرد را چاشني نقش کرد. در فيلم نيويورک، نيويورک (مارتين اسکورسيزي) در نقش يک آهنگساز، پيراهن مخصوصي با رنگهاي شاد و طرحهاي مختلف بر تن کرد. او بعد از مرحله آشناسازي کاراکتر با تماشاگر، به سراغ درونيات او ميرود.
رابرت دنيرو مانند يک معمار چيرهدست، نماي ظاهري ساختمان را طراحي ميکند و زماني که داخل ساختمان ميرويد، به زيبايي چيدمان فضاهاي آن بيشتر پي ميبريد. آل پاچينو از سبکي ديگر پيروي ميکند. او از درون به بيرون کاراکتر را طراحي ميکند. هر انساني با توجه به شرايط زندگي، نوع تأثيرپذيري از خانواده و جامعه، رفتارهايي از خود بروز ميدهد که اين امر منحصر به فرد است. عواطف (احساسات، خشم، ناراحتي و شادي) شکل و قالب شخصي دارد. آل پاچينو نقشهايي را انتخاب ميکند که بيشتر کنش نشان ميدهند و در برابر رويدادها منفعل نيستند. او عواطف دروني کاراکتر را به ويترين بيروني خود تبديل کرده و تماشاگر با خلقوخوي شخصيتها آشنا ميشود و اطلاعات شخصيتهاي قصه با بروز احساسات به تماشاگر معرفي ميشود. البته اين دليل بر اين نميشود که گريم يا لباس مدنظر او يا کارگردان نباشد؛ ولي درونيات يک کاراکتر و نوع بروز اين رفتارها اولويت دارد. کافي است اين فيلمها را به ياد بياوريد. سرپيکو (سيدني لومت)، صورتزخمي (برايان ديپالما)، بوي خوش زن (مارتن برست)، وکيلمدافع شيطان (تيلور هاکفورد)، بيخوابي (کريستوفر نولان)، بعدازظهر سگي (سيدني
لومت)، عدالت براي همه (نورمن جويسون) و... بازيهاي بيروني و کنشبرانگيز را در ذهنها تداعي ميکند. البته همانطوري که گفته شد، نقشها باعث ميشوند بازيگران روشهاي ديگر هم تجربه کنند. آل پاچينو در فيلم پدرخوانده نقش مايکل کورلئونه را دروني بازي کرد. اسکورسيزي از آن دست کارگردانهايي است که بازيگران نقش تأثيرگذاري در فيلم او دارند. دليل آن هم، شخصيتهاي پيچيده همراه با اوج و فرود در روايت قصه است. او بهدرستي نقش جيمي هوفا، رهبر اتحاديه کارگران آمريکا را به آل پاچينو ميسپرد. جيمي هوفا کاراکتري است که کنشهاي بيروني فراواني دارد. از هيجانهاي انتخابات گرفته تا دعواهاي صنفي، آنهم از جنس مافيا و جاهطلبياش؛ چاشني تندمزاجي و جوشآوردن آني هم به اين کاراکتر اضافه کنيد. حتي زماني که جيمي هوفا ديالوگ ندارد، او را آرام نميبينيم. در سکانسي که کندي (برادر رئيسجمهور وقت) رياست دادگاه را برعهده دارد و جيمي هوفا بايد به اظهارات او گوش کند، با انگشتانش روي ميز ضرب ميزند تا به تماشاگر نشان دهد او هيچ وقت آرام نميگيرد. آل پاچينو از پس اوج و فرود شخصيت به زيبايي برآمده است؛ البته با فرمول خودش. رابرت دنيرو در اين
فيلم نقش فرانک شيران را بازي ميکند. راننده کاميوني که تقدير به او روي آورده است و از يک زندگي ساده به پول و جايگاه مناسبي در خانواده مافيا ميرسد. شيران اهل کنش نيست. او به اتفاقهاي اطرافش واکنش نشان ميدهد. شيران کمحرف و آرام است. او يک تابع است؛ حتي رفيق صميمي خود جيمي هوفا (آل پاچينو) را با دستور رئيسهايش به کام مرگ ميکشاند. رابرت دنيرو در ابتداي امر ظاهر بيروني کاراکتر را ميسازد. زماني که راننده کاميون حمل گوشت بود، کاپشن چرم بر تن دارد و کلاه لبهداري به سر ميگذارد. هيکل بزرگ و چاقي دارد تا از پس ماشينهاي غولپيکر برآيد. کمي از فيلم ميگذرد، براي قتلعام مشتريها کلاه بافتني به سر ميگذارد. او مدام با تغيير شغل، کسب عناوين جديد و گذر زمان، نوع پوشش خود را تغيير ميدهد. از نظر رفتار کاراکتر، هر چقدر که از داستان ميگذرد، او درونيتر هم ميشود. حتي در رستوران که راسل بوفالينو (جو پشي) به او خبر ميدهد بايد جيمي هوفا را بکشد، عواطف کاراکتر شيران توسط رابرت دنيرو به وضوح ديده نميشود. دقيقا مقابل او آل پاچينو هست؛ با فرورفتن در نقش هوفا همه را به جنگ فراميخواند، فرياد ميزند، احساسي ميشود و
بهراحتي ابراز علاقه ميکند. بازي درست نقش منوط به چند نکته است؛ فيلمنامهنويس شخصيتهاي پيچيده را بايد بهدرستي هدايت کند. براي مثال براي خاصکردن جيمي هوفا، بستنيخوردن را که کار مورد علاقه او است، به او اضافه ميکند. در مرحله بعد انتخاب بازيگر براساس نوع بازي و کارنامه او است. اسکورسيزي در چينش بازيگرانش به جنس بازي بازيگران براساس کارنامه دقت ميکند. مرحله بعد خودِ بازيگر است که با شناخت کامل و عميق از کاراکتر، نقش خود را ارائه دهد. فرمول بيرون به درون، درون به بيرون، متد اکتينگ يا هر سبک و سياقي ديگر، بازيگري يعني ارائه باورپذير نقش. خورخه لوئيس بورخس در يکي از داستانهايش ميگويد: «کسي که روي صحنه ميايستد و نقش کس ديگري را بازي ميکند، براي تماشاگراني است که وانمود ميکنند پذيرفتهاند که او آن کسِ ديگر است». سبک و روشهاي بسياري براي اجراي نقش وجود دارد؛ مهم اجراي درست نقش است.
پيام بهاري: مارتين اسکورسيزي در آخرين ساخته خود «مرد ايرلندي»، بار ديگر ثابت کرد درک درستي از انتخاب بازيگران براي نقشهاي فيلمش دارد. او نقش جيمي هوفا را به آل پاچينو و فرانک شيران را به رابرت دنيرو سپرد (البته منظور از انتخاب درست، بر اساس سبک بازيگري است که در سطرهاي پايين به آن اشاره ميکنيم، هرچند دنيرو درخشش هميشگي خودش را نداشت)؛ بازيگران معاصري که براي اجراي نقشهايشان سبکي را انتخاب ميکنند و در اکثر فيلمها به آن پايبند هستند. هرچند حکم لازمي براي انتخاب يک سبک هميشگي وجود ندارد و نقشها تعيين ميکنند شما در چه راهي قدم برداريد، ولي هر بازيگري الگوريتم فکرشدهاي براي ارائه نقش دارد و معمولا نقشهايي را انتخاب ميکند که به جنس بازياش نزديک باشد. اين دو بازيگر پيش از اين فيلم، در پدرخوانده (فرانسيس کاپولا)، مخمصه (مايکل مان) و قتل عادلانه (جان آونت) با هم همکاري کرده بودند؛ فيلمهايي که در آن تقابل اين دو سبک، روبهروي هم نمود بيشتري دارد. پيش از آنکه به بازي اين دو بازيگر در فيلم «مرد ايرلندي» نگاهي بيندازيم، سبکي را که هرکدام از اين بازيگران مطرح براي ارائه نقش در فيلمهايشان
داشتهاند بررسي ميکنيم تا با رويکردهاي آنها آشنا شويم. جالب اين است که آل پاچينو و رابرت دنيرو با وجود پيروي از دو سبک متفاوت براي ايفاي نقش، هر دو از هنرجويان «اکتورز استوديو» بوده و زير نظر«لي استراسبرگ» آموزش ديدهاند. استراسبرگ، متد اکتينگ را تعليم ميداد. اين روش اولينبار توسط استانيسلاوسکي مطرح شده بود. در اين روش، بازيگر خود را بهجاي کاراکتر داستان قرار ميدهد و با آن زندگي ميکند. با اين شيوه، آل پاچينو در فيلم بيخوابي (کريستوفر نولان) در حين فيلمبرداري نميخوابيد تا به نقش کارگاه ويل درومر که مشکل کمخوابي داشته نزديکتر شود. رابرت دنيرو نيز براي فيلم رانندهتاکسي (مارتين اسکورسيزي) در زمان پيشتوليد فيلم، به رانندگي تاکسي پرداخت تا به کاراکتر تراويس بيکل داستان نزديک شود. دو نکته حائز اهميت است؛ چگونگي معرفي کاراکتر فيلم براي اجراي آن و نکته ديگر انتخاب نقشها بر اساس توانايي و سبک موردنظر توسط بازيگر است. رابرت دنيرو از سبک بازي بيرون به درون استفاده ميکند. در گام اول، تيپ ظاهري کاراکتر را ميسازد. در اين روش، بازيگر اطلاعات را با سرعت بيشتري براي معرفي کاراکتر به تماشاگر انتقال ميدهد.
نوع راهرفتن، فيزيک بدني (بسته به نقش چاق يا لاغر ميشوند)، نوع نشستوبرخاست، استفاده از ميميک صورت، انتخاب لباس، لهجه و گريم مواردي از اين دست هستند که در ايفاي نقش کاربرد دارند. بعد از ارتباط اوليه تماشاگر با نقش، حال وقت آن است که به آرامي با درونيات کاراکتر خلقشده آشنا شويم. به کارنامه رابرت دنيرو نگاهي مياندازيم. نقش جيک لاموتا در فيلم گاو خشمگين (مارتين اسکورسيزي) به او سپرده شد. او براي باورپذيري در کالبد يک مشتزن، آمادگي بدن يک ورزشکار را پيدا کرد و براي دوران گذر قهرماني به ناکامي، نزديک به 30 کيلوگرم افزايش وزن پيدا کرد. در فيلم رانندهتاکسي (مارتين اسکورسيزي) کاراکتر تراويس بيکل در روند داستان به انحطاط و انحراف کشيده ميشود. رابرت دنيرو براي گذران اين خط سير تحولي، لباسهايي که ميپوشد، اصلاح موي سرش و حتي عينک دودي، تمهيداتي بود که او در نظر گرفت. البته همانطور که در سطرهاي آغازين اشاره شد، هرازچندگاهي بر اساس صحنهاي خاص و اوج و فرود کاراکتر در داستان، بازيگر شرايط جديدي را اتخاذ ميکند که رابرت دنيرو در اين فيلم بازي برونگرايانهاي هم از خودش ارائه ميدهد. در فيلم تنگه وحشت (مارتين
اسکورسيزي) براي اجراي نقش مجرمي به نام ماکس هزينه هنگفتي پرداخت کرد تا دندانپزشک، دندانهاي او را دفرمه کند و ضمن اينکه خالکوبي هم به بدن کاراکترش افزوده است. نقش جواني دون ويتو کورلئونه در فيلم پدرخوانده (فرانسيس کاپولا) را بازي کرد. او در گريم، سبيل به آن افزود و نگاههاي سرد را چاشني نقش کرد. در فيلم نيويورک، نيويورک (مارتين اسکورسيزي) در نقش يک آهنگساز، پيراهن مخصوصي با رنگهاي شاد و طرحهاي مختلف بر تن کرد. او بعد از مرحله آشناسازي کاراکتر با تماشاگر، به سراغ درونيات او ميرود.
رابرت دنيرو مانند يک معمار چيرهدست، نماي ظاهري ساختمان را طراحي ميکند و زماني که داخل ساختمان ميرويد، به زيبايي چيدمان فضاهاي آن بيشتر پي ميبريد. آل پاچينو از سبکي ديگر پيروي ميکند. او از درون به بيرون کاراکتر را طراحي ميکند. هر انساني با توجه به شرايط زندگي، نوع تأثيرپذيري از خانواده و جامعه، رفتارهايي از خود بروز ميدهد که اين امر منحصر به فرد است. عواطف (احساسات، خشم، ناراحتي و شادي) شکل و قالب شخصي دارد. آل پاچينو نقشهايي را انتخاب ميکند که بيشتر کنش نشان ميدهند و در برابر رويدادها منفعل نيستند. او عواطف دروني کاراکتر را به ويترين بيروني خود تبديل کرده و تماشاگر با خلقوخوي شخصيتها آشنا ميشود و اطلاعات شخصيتهاي قصه با بروز احساسات به تماشاگر معرفي ميشود. البته اين دليل بر اين نميشود که گريم يا لباس مدنظر او يا کارگردان نباشد؛ ولي درونيات يک کاراکتر و نوع بروز اين رفتارها اولويت دارد. کافي است اين فيلمها را به ياد بياوريد. سرپيکو (سيدني لومت)، صورتزخمي (برايان ديپالما)، بوي خوش زن (مارتن برست)، وکيلمدافع شيطان (تيلور هاکفورد)، بيخوابي (کريستوفر نولان)، بعدازظهر سگي (سيدني
لومت)، عدالت براي همه (نورمن جويسون) و... بازيهاي بيروني و کنشبرانگيز را در ذهنها تداعي ميکند. البته همانطوري که گفته شد، نقشها باعث ميشوند بازيگران روشهاي ديگر هم تجربه کنند. آل پاچينو در فيلم پدرخوانده نقش مايکل کورلئونه را دروني بازي کرد. اسکورسيزي از آن دست کارگردانهايي است که بازيگران نقش تأثيرگذاري در فيلم او دارند. دليل آن هم، شخصيتهاي پيچيده همراه با اوج و فرود در روايت قصه است. او بهدرستي نقش جيمي هوفا، رهبر اتحاديه کارگران آمريکا را به آل پاچينو ميسپرد. جيمي هوفا کاراکتري است که کنشهاي بيروني فراواني دارد. از هيجانهاي انتخابات گرفته تا دعواهاي صنفي، آنهم از جنس مافيا و جاهطلبياش؛ چاشني تندمزاجي و جوشآوردن آني هم به اين کاراکتر اضافه کنيد. حتي زماني که جيمي هوفا ديالوگ ندارد، او را آرام نميبينيم. در سکانسي که کندي (برادر رئيسجمهور وقت) رياست دادگاه را برعهده دارد و جيمي هوفا بايد به اظهارات او گوش کند، با انگشتانش روي ميز ضرب ميزند تا به تماشاگر نشان دهد او هيچ وقت آرام نميگيرد. آل پاچينو از پس اوج و فرود شخصيت به زيبايي برآمده است؛ البته با فرمول خودش. رابرت دنيرو در اين
فيلم نقش فرانک شيران را بازي ميکند. راننده کاميوني که تقدير به او روي آورده است و از يک زندگي ساده به پول و جايگاه مناسبي در خانواده مافيا ميرسد. شيران اهل کنش نيست. او به اتفاقهاي اطرافش واکنش نشان ميدهد. شيران کمحرف و آرام است. او يک تابع است؛ حتي رفيق صميمي خود جيمي هوفا (آل پاچينو) را با دستور رئيسهايش به کام مرگ ميکشاند. رابرت دنيرو در ابتداي امر ظاهر بيروني کاراکتر را ميسازد. زماني که راننده کاميون حمل گوشت بود، کاپشن چرم بر تن دارد و کلاه لبهداري به سر ميگذارد. هيکل بزرگ و چاقي دارد تا از پس ماشينهاي غولپيکر برآيد. کمي از فيلم ميگذرد، براي قتلعام مشتريها کلاه بافتني به سر ميگذارد. او مدام با تغيير شغل، کسب عناوين جديد و گذر زمان، نوع پوشش خود را تغيير ميدهد. از نظر رفتار کاراکتر، هر چقدر که از داستان ميگذرد، او درونيتر هم ميشود. حتي در رستوران که راسل بوفالينو (جو پشي) به او خبر ميدهد بايد جيمي هوفا را بکشد، عواطف کاراکتر شيران توسط رابرت دنيرو به وضوح ديده نميشود. دقيقا مقابل او آل پاچينو هست؛ با فرورفتن در نقش هوفا همه را به جنگ فراميخواند، فرياد ميزند، احساسي ميشود و
بهراحتي ابراز علاقه ميکند. بازي درست نقش منوط به چند نکته است؛ فيلمنامهنويس شخصيتهاي پيچيده را بايد بهدرستي هدايت کند. براي مثال براي خاصکردن جيمي هوفا، بستنيخوردن را که کار مورد علاقه او است، به او اضافه ميکند. در مرحله بعد انتخاب بازيگر براساس نوع بازي و کارنامه او است. اسکورسيزي در چينش بازيگرانش به جنس بازي بازيگران براساس کارنامه دقت ميکند. مرحله بعد خودِ بازيگر است که با شناخت کامل و عميق از کاراکتر، نقش خود را ارائه دهد. فرمول بيرون به درون، درون به بيرون، متد اکتينگ يا هر سبک و سياقي ديگر، بازيگري يعني ارائه باورپذير نقش. خورخه لوئيس بورخس در يکي از داستانهايش ميگويد: «کسي که روي صحنه ميايستد و نقش کس ديگري را بازي ميکند، براي تماشاگراني است که وانمود ميکنند پذيرفتهاند که او آن کسِ ديگر است». سبک و روشهاي بسياري براي اجراي نقش وجود دارد؛ مهم اجراي درست نقش است.