در فراق دوست
مهدی رحمانیان . مدیرمسئول
نوشتن در فراق دوست و همراه سخت است و سختتر آنکه این فراق ناگهانی باشد. خبر درگذشت دوست و همکار گرامیِ سالهای گذشتهام مرحوم محمد امیرمظاهری مرا دچار حال شوکآوری کرده است. تفاوتی ندارد که چقدر با سوگ پس از مرگ مواجه شده باشیم، وقتی برای چندمینبار باز با چنین ضربهای روبهرو میشویم، بهت و عمق درد ناشی از آن برایمان همانقدر شوکهکننده است که بار اول. وقتی کسی را از دست میدهیم، ناخودآگاه ذهنمان به گذشته برمیگردد و میکوشد اولین و آخرین لحظات دیدار و جملاتی را که از او شنیدهایم، به یادمان آورد. اواسط بهمن، یک قرار کاری در مجتمع نارون گذاشته بودیم. طبق معمول همیشه، میان تمام صحبتها از این میگفت که صبحها وقت بیدارشدن، از خدا میخواهد تا فرد مستحقی را سر راهش قرار دهد و او توفیق دستگیری داشته باشد؛ چنانکه خبر داشتم در حد توان در امور خیر فعالیت داشت. به خنده میگفت نهایتا 20 سال دیگر بیشتر زنده نیستیم، سرآخر باید همه این چیزها را بگذاریم و بگذریم. خداحافظی که کردیم، نمیدانستم این آخرین دیدار ما پس از یک دوستی 16ساله است. به یاد اولین ملاقاتها میافتم، وقتی در ساختمان تازهتأسیسی که توسط خود او در خیابان زاگرس بنا شده بود و به مناسبت انتشار «شرق»، ساختمان شرق نامیده شد، با ایشان آشنا شدم. برای انتشار روزنامه قرار داشتیم و ایشان باوجود اینکه قبل از آن، چندان به حوزه فرهنگ و رسانه ورود نکرده بودند و آشنایی نداشتند اما شدیدا علاقهمند و مشتاق همکاری و مساعدت در این حوزه بودند. بهطوریکه بعدها علاوه بر «شرق»، حمایتگر چندین نشریه دیگر هم شدند. چنین چیزی در میان سرمایهگذاران معمول نیست؛ چراکه باتوجه به سوددهی پایین این عرصه، کمتر کسی حاضر به پذیرش خطر میشود. ایشان با سابقه بالا در کار موفق اقتصادی، در طول سالهای انتشار روزنامه، همواره همراه و حامی بود و تا آخرین لحظه پابهپایمان آمد. اما اینک او از میان ما رفته است، از آنجایی که امید به زندگیاش بالا بود، نه خودش این باور را داشت که به این سرعت جهان ما را ترک میکند و نه ما که با او حشرونشر داشتیم بر این گمان بودیم. طبیعت انسان این است که هرچقدر هم درد مرگ نزدیکان را چشیده باشد، باز هم باور دارد مرگ دوستی دیگر برایش سنگین است.
اگرچه عمیقا معتقدم مرگ ما انسانها لحظهای زودتر یا دیرتر اتفاق نمیافتد و مشیت الهی بر این قرار گرفته است که انسانها پس از دورهای که از قبل تعیین شده، روزی این جهان خاکی را وداع گفته و بهسوی سرزمین نور حرکت کنند اما مرگ در هر سنی اتفاق بیفتد برای بازماندگان ناگهانی و زودهنگام است. اینجاست که جز گذر زمان و باور به لطف الهی، سنگینی داغ این دوست ازدسترفته را نمیتوان تسلی داد. بر این باورم که انسانها با جدایی روح از این کالبد سنگین به رهایی میرسند اما از آنجا که معرفت و آگاهیمان از جهان پس از مرگ بسیار ناچیز است، هنوز سوگ از دستدادن عزیزان جزء سختترین مراحل زندگی انسان به شمار میرود.
از خداوند رحمان و رحیم میخواهم که به تمام بازماندگانش، خصوصا همسر محترم، نجیب و صبورش و فرزندان عزیزش صبر مضاعف عطا کند و روحش را در درجات بالای بهشت میهمان فرماید.
نوشتن در فراق دوست و همراه سخت است و سختتر آنکه این فراق ناگهانی باشد. خبر درگذشت دوست و همکار گرامیِ سالهای گذشتهام مرحوم محمد امیرمظاهری مرا دچار حال شوکآوری کرده است. تفاوتی ندارد که چقدر با سوگ پس از مرگ مواجه شده باشیم، وقتی برای چندمینبار باز با چنین ضربهای روبهرو میشویم، بهت و عمق درد ناشی از آن برایمان همانقدر شوکهکننده است که بار اول. وقتی کسی را از دست میدهیم، ناخودآگاه ذهنمان به گذشته برمیگردد و میکوشد اولین و آخرین لحظات دیدار و جملاتی را که از او شنیدهایم، به یادمان آورد. اواسط بهمن، یک قرار کاری در مجتمع نارون گذاشته بودیم. طبق معمول همیشه، میان تمام صحبتها از این میگفت که صبحها وقت بیدارشدن، از خدا میخواهد تا فرد مستحقی را سر راهش قرار دهد و او توفیق دستگیری داشته باشد؛ چنانکه خبر داشتم در حد توان در امور خیر فعالیت داشت. به خنده میگفت نهایتا 20 سال دیگر بیشتر زنده نیستیم، سرآخر باید همه این چیزها را بگذاریم و بگذریم. خداحافظی که کردیم، نمیدانستم این آخرین دیدار ما پس از یک دوستی 16ساله است. به یاد اولین ملاقاتها میافتم، وقتی در ساختمان تازهتأسیسی که توسط خود او در خیابان زاگرس بنا شده بود و به مناسبت انتشار «شرق»، ساختمان شرق نامیده شد، با ایشان آشنا شدم. برای انتشار روزنامه قرار داشتیم و ایشان باوجود اینکه قبل از آن، چندان به حوزه فرهنگ و رسانه ورود نکرده بودند و آشنایی نداشتند اما شدیدا علاقهمند و مشتاق همکاری و مساعدت در این حوزه بودند. بهطوریکه بعدها علاوه بر «شرق»، حمایتگر چندین نشریه دیگر هم شدند. چنین چیزی در میان سرمایهگذاران معمول نیست؛ چراکه باتوجه به سوددهی پایین این عرصه، کمتر کسی حاضر به پذیرش خطر میشود. ایشان با سابقه بالا در کار موفق اقتصادی، در طول سالهای انتشار روزنامه، همواره همراه و حامی بود و تا آخرین لحظه پابهپایمان آمد. اما اینک او از میان ما رفته است، از آنجایی که امید به زندگیاش بالا بود، نه خودش این باور را داشت که به این سرعت جهان ما را ترک میکند و نه ما که با او حشرونشر داشتیم بر این گمان بودیم. طبیعت انسان این است که هرچقدر هم درد مرگ نزدیکان را چشیده باشد، باز هم باور دارد مرگ دوستی دیگر برایش سنگین است.
اگرچه عمیقا معتقدم مرگ ما انسانها لحظهای زودتر یا دیرتر اتفاق نمیافتد و مشیت الهی بر این قرار گرفته است که انسانها پس از دورهای که از قبل تعیین شده، روزی این جهان خاکی را وداع گفته و بهسوی سرزمین نور حرکت کنند اما مرگ در هر سنی اتفاق بیفتد برای بازماندگان ناگهانی و زودهنگام است. اینجاست که جز گذر زمان و باور به لطف الهی، سنگینی داغ این دوست ازدسترفته را نمیتوان تسلی داد. بر این باورم که انسانها با جدایی روح از این کالبد سنگین به رهایی میرسند اما از آنجا که معرفت و آگاهیمان از جهان پس از مرگ بسیار ناچیز است، هنوز سوگ از دستدادن عزیزان جزء سختترین مراحل زندگی انسان به شمار میرود.
از خداوند رحمان و رحیم میخواهم که به تمام بازماندگانش، خصوصا همسر محترم، نجیب و صبورش و فرزندان عزیزش صبر مضاعف عطا کند و روحش را در درجات بالای بهشت میهمان فرماید.