|

يادداشتي از علي ميرزايي در فراق نجف دريابندري

از ته دل مي‌خنديد و با صداي بلند

شرق: علي ميرزايي، سردبير مجله «نگاه نو» سال‌ها پيش در مصاحبه مفصلي با عنوان «رازهاي ترجمه بيلي باتگيت» با نجف دريابندري به گفت‌وگو نشست كه در شماره 41 مجله نگاه نو، تابستان 1378 منتشر شد. جز اين، مجله نگاه نو ويژه‌نامه‌اي نيز براي نجف دريابندري تدارك ديده بود كه در شماره 69 مجله در تاريخ ارديبهشت 1385 به چاپ رسيد و بزرگاني از اهالي ادبيات و فرهنگ ازجمله احمد سميعي(گيلاني)، سيروس علي‌نژاد، عبدالحسين آذرنگ، منوچهر انور و ديگران درباره آثار دريابندري، ترجمه‌هايش و وجوه مختلف شخصيت و كارنامه كاري او نوشتند. متن زير حاصل گفت‌وگويي با علي ميرزايي، از نزديكان خانواده نجف دريابندري و از دوستان يا به ‌قول خودش به اعتبار سن و تجربه از شاگردان دريابندري است كه در آن جز پرداختن به شخصيت و آثار دريابندري دو خبر نيز مي‌دهد: يكي خبر تلخ مربوط به مراسم خاک‌سپاری اين مترجم بزرگ كه بناست روز سه‌شنبه در بهشت سكينه كرج در كنار همسرش، فهيمه راستكار به خاك سپرده شود و بعد از شرايط كرونايي اخير مراسمي براي ايشان برگزار شود. ديگر، وكالتي است كه نجف دريابندري به فرزندش سهراب دريابندري داده است كه بر اين مبنا، سرنوشت آثارش را به او سپرده است.

نجف دريابندري شب يكشنبه در كما بوده، حدود 10 صبح دوشنبه 15 ارديبهشت، به هوش آمده، چشم‌هايش را باز كرده، با نگاهي پرسشگر به سهراب (پسرش) نگاه كرده و در ساعت 11:27 فوت شده است. تاريخِ دقيق تولد آقاي نجف دريابندري سالِ 1309 است، روز و ماهش هم روشن نيست. تاريخ 1308 در شناسنامه ايشان آمده و گويا پدر ايشان شناسنامه‌اش را زودتر مي‌گيرد تا زودتر او را به مدرسه بفرستند. اما نجف دريابندري تا 17، 18 سالگي بيشتر تحصيل نكرده و حتی ديپلم نگرفته است و در دوراني كه زندان بوده هم انگليسي ياد مي‌گيرد و هم نقاشي و جالب اينجاست كه با اينكه او منتسب به حزب توده بود اما يكي از ماندگار‌ترين نقاشي‌هايش، پرتره‌اي است كه از زنده‌ياد دكتر محمد مصدق كشيده بود كه اين را هم روي جلد یکی از شماره‌هاي «نگاه نو» چاپ كرديم. نجف از خانواده‌اي فرودست بود و از آنجا به اينجا رسيد.
زماني كه در انتشارات «فرانكلين» بوده، براي گذراندن يك دوره مديريت به لوزان سوئيس مي‌رود. نجف در 14، 15 سال اخير چهار بار سكته مغزي كرد‌ و اين سكته‌ها به‌تدريج باعث فلج‌شدن او شد، در‌عين‌حال كه عارضه قلبي هم داشت كه اين مشكل مغزي را تشديد مي‌كرد‌. نجف در پنج‌سالگي به مدرسه مي‌رود. آثار او همان فهرست كتابشناسي است که در ارديبهشت 1385 در مجله «نگاه نو» منتشر شد و بعد از آن فقط يك كتاب با عنوان «از اين لحاظ» را در نشر كارنامه منتشر كرد. ترجمه‌اي هم دارد به اسم «شوايك سرباز پاكدل» كه وقتي از سفر وين برگشت، خواست آن را چاپ كند اما مي‌بيند مترجم ديگري (ظاهرا حسن قائميان) آن را ترجمه كرده و مي‌گويد اين ترجمه خوب است و ديگر لازم نيست من ترجمه‌اش كنم. نجف دريابندري سه فرزند داشت، دو فرزند از خانم ژانت لازاریان به نام‌هاي نوشين و آرش و يك فرزند از خانم فهيمه راستكار به ‌نام سهراب. آقاي دريابندري در سال‌هاي آخر عمرش وكالت تمام امور خود و منافع آثار خود را به سهراب منتقل كرده؛ بنابراين ناشران بايد از اين پس با ايشان هماهنگ كنند.
سال‌ها سكوت
اين اواخر خدمتش كه مي‌رفتيم، فقط نگاه مي‌كرد. سال‌ها بود كه او صحبت نمي‌كرد اما برخي از دوستان را كه مي‌ديد، ابراز شادماني مي‌كرد و در صورت‌شان حالت شكفتگي پيدا مي‌شد اما در اين هفت، هشت سال آخر زندگي قادر به حرف‌زدن نبودند. دريابندري قبل از انقلاب سال‌ها معاون فرهنگي مؤسسه «فرانكلين» بود و حدود چهار سال پيش از انقلاب از فرانكلين بيرون آمد و به راديو تلويزيون ملي ايران رفت. آقاي دريابندري ترجمه فيلم‌هاي خارجي را كه به ايران مي‌آوردند و دوبله مي‌كردند، براي پخش در تلويزيون، سروسامان داد و براي همين بهترين ترجمه‌ فيلم‌هايي كه در تلويزيون ايران نمايش داده شد، مربوط به همان چهار سال حضور نجف دريابندري در بخش ترجمه و دوبله راديو و تلويزيون ملي است. بعد از آن سال‌ها معلوم نيست به چه دليل عذر ايشان را از تلويزيون خواستند. به ‌نظرم نجف دريابندري پيش از انقلاب 13 اثر ترجمه كرد اما بعد از انقلاب حدود 22 اثر مهم ‌‌نوشته و ترجمه كرد. من دوره‌اي كه در سازمان برنامه‌و‌بودجه سمتي داشتم، به ايشان زحمت مي‌دادم و چندين بار از ايشان خواهش كردم براي آموزش‌‌دادن به مترجمان و ويراستاران ما بيايند و به آنها كمك كنند. يادم هست يك شب كه من تازه از بيمارستان قلب مرخص شده بودم و در خانه تنها بودم، حدود ساعت هشت، نُه شب بود كه زنگ زدند، نجف دريابندري بود. گفت آمده‌ام عيادت. يك‌ساعتي كنار بستر من نشستند. كتاب «بيلي‌باتگيت» را هم كه تازه ترجمه كرده بودند، با خود آورده بودند كه امضا كردند و به من دادند. اين شد بستر مصاحبه مفصلي كه من بعدا با آقاي دريابندري انجام دادم درباره همين كتاب و ترجمه‌اش از «بيلي‌باتگيت» كه در شماره 41 «نگاه نو» در تابستان 1378 چاپ شد.
يكي از پنج تنِ ترجمه بود
جايگاه نجف دريابندري در ميان مترجمان ما جايگاهي ممتاز است. او جزء پنج مترجمي است كه مي‌توان او را ممتاز تلقي كرد. هنر بزرگ نجف دريابندري در ترجمه اين بود كه در ترجمه هركدام از كتاب‌هايش يك لحني را پيدا مي‌كرد. شما وقتي ترجمه رمان «بازمانده روز» ايشي گورو را مي‌خوانيد، ترجمه‌اش هيچ ارتباطي با زبان و لحن ترجمه او از «وداع با اسلحه» همينگوي يا آثار ويليام فاكنر يا ترجمه‌هايش از كارهاي راسل ندارد. اين هنر آقاي دريابندري بود كه براي هر ترجمه خود يك لحن تازه پيدا مي‌كرد. اين‌طوري به ما به‌عنوان شاگردان خودش مي‌آموخت كه مثلا يك خدمتكار در خانه اشرافي اين‌طور صحبت نمي‌كند كه مثلا وينستون چرچيل صحبت مي‌كند. او يك‌جور حرف مي‌زند و چرچيل نوع ديگري. آقاي دريابندري اين لحن متفاوت حرف‌‌زدن را پيدا مي‌كرد كه به‌نظر من يافتنِ اين لحن مناسب كار بسيار مهم او در ترجمه رمان‌هاي فرنگي به فارسي است كه در انحصار دريابندري است. ما كسي را نداريم كه در اين كار از نجف دريابندري بيشتر پيشرفت كرده باشد. اگرچه در ترجمه استاداني مثل آقاي عزت‌الله فولادوند را داريم كه ترجمه‌هايشان در حوزه فلسفه و علوم سياسي و فلسفه سياسي نمره يك هستند اما از حيث لحن هر اثر، دريابندري يگانه است.
دعوت به خواندن با مقدمه
از ديگر نكات كارهاي نجف دريابندري مقدمه‌هايي است كه او بر ترجمه‌هايش مي‌نوشت. در اين زمينه دو نفر سهم بسيار بزرگي در نوشتن مقدمه‌ بر كتاب دارند: يكي آقاي فولادوند هستند و يكي هم نجف دريابندري. اينها با مقدمه‌هايي كه مي‌نوشتند، خواننده را براي خواندن كتاب آماده مي‌كردند. اينكه در اين كتاب چه اتفاقاتي افتاده، نويسنده چه كسي است، يا كتاب در چه دوراني نوشته شده و... درحالي‌كه امروز، رمان‌هاي مهم دنيا منتشر مي‌شود و شما كتاب را كه باز مي‌كنيد، مي‌بينيد نوشته فصل اول. اصلا معلوم نيست اين داستان چيست، كارنامه نويسنده‌اش چيست، يا كارنامه خود مترجم چه بوده! ‌ آقاي دريابندري در اين كار نيز طرازاول بود. ضمن اينكه نجف طنز خاص بي‌نظيري هم داشت. آن كتاب بسيار معروف «چنين كنند بزرگان» به‌خوبي نشان مي‌دهد كه نجف دريابندري نمك خالص بود. قهقهه‌هايي هم كه نجف دريابندري مي‌زد، در كل ايران مشابه نداشت: از ته دل مي‌خنديد و با صداي بلند.
دريابندري و وضعيت اخير ترجمه
نجف دريابندري اوضاع ترجمه را در سال‌هاي اخير بد مي‌دانست. معتقد بود آن نوع ترجمه‌اي كه در سال 1349 با دايرشدن «فرانكلين» و جدي‌شدن ويراستاري در ايران شكل گرفت و تكامل پيدا كرد، يكباره در سال‌هاي اخير بر اثر اين سياست غلط مقدم‌دانستن نشر انبوه بر نشر باكيفيت از بين رفت. در ايران كه به‌ نظرم اگر پنج، شش هزار عنوان كتاب باكيفيت درمي‌آمد خوب بود، با سياست‌هاي دولت كه مي‌خواست شمار عناوين انتشاراتي كتاب را بالا ببرد، به 60 تا70 هزار عنوان كتاب در سال رسيد. اين در حالي است كه ما هيچ جايي را نداريم كه مترجم تربيت كند. هيچ‌كدام از مترجمان خبره ما از مدرسه ترجمه بيرون نيامدند؛ مثل بسياري از روزنامه‌نگاران درجه يك ما كه از مدرسه روزنامه‌نگاري بيرون نيامدند. در هيچ نشري ما مترجم تربيت نكرديم. يعني ناشران ما نيامدند 30 نفر آدم بااستعداد را بياورند و هزينه كنند كه استاداني مثل نجف دريابندري، احمد سميعي، عزت‌الله فولادوند، خشايار ديهيمي و ديگران به آنان آموزش ترجمه بدهند تا اين ناشران سال بعد صاحب 10 مترجم خوب باشند. در‌عين‌حال كه بسياري از ناشران ما با ويراستاري هم بيگانه هستند. به همين دلايل بود كه دريابندري اوضاع ترجمه را در سال‌هاي اخير چندان خوب نمي‌دانست.

شرق: علي ميرزايي، سردبير مجله «نگاه نو» سال‌ها پيش در مصاحبه مفصلي با عنوان «رازهاي ترجمه بيلي باتگيت» با نجف دريابندري به گفت‌وگو نشست كه در شماره 41 مجله نگاه نو، تابستان 1378 منتشر شد. جز اين، مجله نگاه نو ويژه‌نامه‌اي نيز براي نجف دريابندري تدارك ديده بود كه در شماره 69 مجله در تاريخ ارديبهشت 1385 به چاپ رسيد و بزرگاني از اهالي ادبيات و فرهنگ ازجمله احمد سميعي(گيلاني)، سيروس علي‌نژاد، عبدالحسين آذرنگ، منوچهر انور و ديگران درباره آثار دريابندري، ترجمه‌هايش و وجوه مختلف شخصيت و كارنامه كاري او نوشتند. متن زير حاصل گفت‌وگويي با علي ميرزايي، از نزديكان خانواده نجف دريابندري و از دوستان يا به ‌قول خودش به اعتبار سن و تجربه از شاگردان دريابندري است كه در آن جز پرداختن به شخصيت و آثار دريابندري دو خبر نيز مي‌دهد: يكي خبر تلخ مربوط به مراسم خاک‌سپاری اين مترجم بزرگ كه بناست روز سه‌شنبه در بهشت سكينه كرج در كنار همسرش، فهيمه راستكار به خاك سپرده شود و بعد از شرايط كرونايي اخير مراسمي براي ايشان برگزار شود. ديگر، وكالتي است كه نجف دريابندري به فرزندش سهراب دريابندري داده است كه بر اين مبنا، سرنوشت آثارش را به او سپرده است.

نجف دريابندري شب يكشنبه در كما بوده، حدود 10 صبح دوشنبه 15 ارديبهشت، به هوش آمده، چشم‌هايش را باز كرده، با نگاهي پرسشگر به سهراب (پسرش) نگاه كرده و در ساعت 11:27 فوت شده است. تاريخِ دقيق تولد آقاي نجف دريابندري سالِ 1309 است، روز و ماهش هم روشن نيست. تاريخ 1308 در شناسنامه ايشان آمده و گويا پدر ايشان شناسنامه‌اش را زودتر مي‌گيرد تا زودتر او را به مدرسه بفرستند. اما نجف دريابندري تا 17، 18 سالگي بيشتر تحصيل نكرده و حتی ديپلم نگرفته است و در دوراني كه زندان بوده هم انگليسي ياد مي‌گيرد و هم نقاشي و جالب اينجاست كه با اينكه او منتسب به حزب توده بود اما يكي از ماندگار‌ترين نقاشي‌هايش، پرتره‌اي است كه از زنده‌ياد دكتر محمد مصدق كشيده بود كه اين را هم روي جلد یکی از شماره‌هاي «نگاه نو» چاپ كرديم. نجف از خانواده‌اي فرودست بود و از آنجا به اينجا رسيد.
زماني كه در انتشارات «فرانكلين» بوده، براي گذراندن يك دوره مديريت به لوزان سوئيس مي‌رود. نجف در 14، 15 سال اخير چهار بار سكته مغزي كرد‌ و اين سكته‌ها به‌تدريج باعث فلج‌شدن او شد، در‌عين‌حال كه عارضه قلبي هم داشت كه اين مشكل مغزي را تشديد مي‌كرد‌. نجف در پنج‌سالگي به مدرسه مي‌رود. آثار او همان فهرست كتابشناسي است که در ارديبهشت 1385 در مجله «نگاه نو» منتشر شد و بعد از آن فقط يك كتاب با عنوان «از اين لحاظ» را در نشر كارنامه منتشر كرد. ترجمه‌اي هم دارد به اسم «شوايك سرباز پاكدل» كه وقتي از سفر وين برگشت، خواست آن را چاپ كند اما مي‌بيند مترجم ديگري (ظاهرا حسن قائميان) آن را ترجمه كرده و مي‌گويد اين ترجمه خوب است و ديگر لازم نيست من ترجمه‌اش كنم. نجف دريابندري سه فرزند داشت، دو فرزند از خانم ژانت لازاریان به نام‌هاي نوشين و آرش و يك فرزند از خانم فهيمه راستكار به ‌نام سهراب. آقاي دريابندري در سال‌هاي آخر عمرش وكالت تمام امور خود و منافع آثار خود را به سهراب منتقل كرده؛ بنابراين ناشران بايد از اين پس با ايشان هماهنگ كنند.
سال‌ها سكوت
اين اواخر خدمتش كه مي‌رفتيم، فقط نگاه مي‌كرد. سال‌ها بود كه او صحبت نمي‌كرد اما برخي از دوستان را كه مي‌ديد، ابراز شادماني مي‌كرد و در صورت‌شان حالت شكفتگي پيدا مي‌شد اما در اين هفت، هشت سال آخر زندگي قادر به حرف‌زدن نبودند. دريابندري قبل از انقلاب سال‌ها معاون فرهنگي مؤسسه «فرانكلين» بود و حدود چهار سال پيش از انقلاب از فرانكلين بيرون آمد و به راديو تلويزيون ملي ايران رفت. آقاي دريابندري ترجمه فيلم‌هاي خارجي را كه به ايران مي‌آوردند و دوبله مي‌كردند، براي پخش در تلويزيون، سروسامان داد و براي همين بهترين ترجمه‌ فيلم‌هايي كه در تلويزيون ايران نمايش داده شد، مربوط به همان چهار سال حضور نجف دريابندري در بخش ترجمه و دوبله راديو و تلويزيون ملي است. بعد از آن سال‌ها معلوم نيست به چه دليل عذر ايشان را از تلويزيون خواستند. به ‌نظرم نجف دريابندري پيش از انقلاب 13 اثر ترجمه كرد اما بعد از انقلاب حدود 22 اثر مهم ‌‌نوشته و ترجمه كرد. من دوره‌اي كه در سازمان برنامه‌و‌بودجه سمتي داشتم، به ايشان زحمت مي‌دادم و چندين بار از ايشان خواهش كردم براي آموزش‌‌دادن به مترجمان و ويراستاران ما بيايند و به آنها كمك كنند. يادم هست يك شب كه من تازه از بيمارستان قلب مرخص شده بودم و در خانه تنها بودم، حدود ساعت هشت، نُه شب بود كه زنگ زدند، نجف دريابندري بود. گفت آمده‌ام عيادت. يك‌ساعتي كنار بستر من نشستند. كتاب «بيلي‌باتگيت» را هم كه تازه ترجمه كرده بودند، با خود آورده بودند كه امضا كردند و به من دادند. اين شد بستر مصاحبه مفصلي كه من بعدا با آقاي دريابندري انجام دادم درباره همين كتاب و ترجمه‌اش از «بيلي‌باتگيت» كه در شماره 41 «نگاه نو» در تابستان 1378 چاپ شد.
يكي از پنج تنِ ترجمه بود
جايگاه نجف دريابندري در ميان مترجمان ما جايگاهي ممتاز است. او جزء پنج مترجمي است كه مي‌توان او را ممتاز تلقي كرد. هنر بزرگ نجف دريابندري در ترجمه اين بود كه در ترجمه هركدام از كتاب‌هايش يك لحني را پيدا مي‌كرد. شما وقتي ترجمه رمان «بازمانده روز» ايشي گورو را مي‌خوانيد، ترجمه‌اش هيچ ارتباطي با زبان و لحن ترجمه او از «وداع با اسلحه» همينگوي يا آثار ويليام فاكنر يا ترجمه‌هايش از كارهاي راسل ندارد. اين هنر آقاي دريابندري بود كه براي هر ترجمه خود يك لحن تازه پيدا مي‌كرد. اين‌طوري به ما به‌عنوان شاگردان خودش مي‌آموخت كه مثلا يك خدمتكار در خانه اشرافي اين‌طور صحبت نمي‌كند كه مثلا وينستون چرچيل صحبت مي‌كند. او يك‌جور حرف مي‌زند و چرچيل نوع ديگري. آقاي دريابندري اين لحن متفاوت حرف‌‌زدن را پيدا مي‌كرد كه به‌نظر من يافتنِ اين لحن مناسب كار بسيار مهم او در ترجمه رمان‌هاي فرنگي به فارسي است كه در انحصار دريابندري است. ما كسي را نداريم كه در اين كار از نجف دريابندري بيشتر پيشرفت كرده باشد. اگرچه در ترجمه استاداني مثل آقاي عزت‌الله فولادوند را داريم كه ترجمه‌هايشان در حوزه فلسفه و علوم سياسي و فلسفه سياسي نمره يك هستند اما از حيث لحن هر اثر، دريابندري يگانه است.
دعوت به خواندن با مقدمه
از ديگر نكات كارهاي نجف دريابندري مقدمه‌هايي است كه او بر ترجمه‌هايش مي‌نوشت. در اين زمينه دو نفر سهم بسيار بزرگي در نوشتن مقدمه‌ بر كتاب دارند: يكي آقاي فولادوند هستند و يكي هم نجف دريابندري. اينها با مقدمه‌هايي كه مي‌نوشتند، خواننده را براي خواندن كتاب آماده مي‌كردند. اينكه در اين كتاب چه اتفاقاتي افتاده، نويسنده چه كسي است، يا كتاب در چه دوراني نوشته شده و... درحالي‌كه امروز، رمان‌هاي مهم دنيا منتشر مي‌شود و شما كتاب را كه باز مي‌كنيد، مي‌بينيد نوشته فصل اول. اصلا معلوم نيست اين داستان چيست، كارنامه نويسنده‌اش چيست، يا كارنامه خود مترجم چه بوده! ‌ آقاي دريابندري در اين كار نيز طرازاول بود. ضمن اينكه نجف طنز خاص بي‌نظيري هم داشت. آن كتاب بسيار معروف «چنين كنند بزرگان» به‌خوبي نشان مي‌دهد كه نجف دريابندري نمك خالص بود. قهقهه‌هايي هم كه نجف دريابندري مي‌زد، در كل ايران مشابه نداشت: از ته دل مي‌خنديد و با صداي بلند.
دريابندري و وضعيت اخير ترجمه
نجف دريابندري اوضاع ترجمه را در سال‌هاي اخير بد مي‌دانست. معتقد بود آن نوع ترجمه‌اي كه در سال 1349 با دايرشدن «فرانكلين» و جدي‌شدن ويراستاري در ايران شكل گرفت و تكامل پيدا كرد، يكباره در سال‌هاي اخير بر اثر اين سياست غلط مقدم‌دانستن نشر انبوه بر نشر باكيفيت از بين رفت. در ايران كه به‌ نظرم اگر پنج، شش هزار عنوان كتاب باكيفيت درمي‌آمد خوب بود، با سياست‌هاي دولت كه مي‌خواست شمار عناوين انتشاراتي كتاب را بالا ببرد، به 60 تا70 هزار عنوان كتاب در سال رسيد. اين در حالي است كه ما هيچ جايي را نداريم كه مترجم تربيت كند. هيچ‌كدام از مترجمان خبره ما از مدرسه ترجمه بيرون نيامدند؛ مثل بسياري از روزنامه‌نگاران درجه يك ما كه از مدرسه روزنامه‌نگاري بيرون نيامدند. در هيچ نشري ما مترجم تربيت نكرديم. يعني ناشران ما نيامدند 30 نفر آدم بااستعداد را بياورند و هزينه كنند كه استاداني مثل نجف دريابندري، احمد سميعي، عزت‌الله فولادوند، خشايار ديهيمي و ديگران به آنان آموزش ترجمه بدهند تا اين ناشران سال بعد صاحب 10 مترجم خوب باشند. در‌عين‌حال كه بسياري از ناشران ما با ويراستاري هم بيگانه هستند. به همين دلايل بود كه دريابندري اوضاع ترجمه را در سال‌هاي اخير چندان خوب نمي‌دانست.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها