نجف دريابندري هرگز از خاطره اين سرزمين نخواهد رفت
در دهکده خود بيگانهتر ميشويم
فؤاد نظيري- مترجم و منتقد
در وهله اول ازدسترفتن استاد نجف دريابندري را به همه اهل قلم صميمانه تسليت ميگويم. عليرغم اينکه ايشان عمر نسبتا طولاني و پرباري داشتند، اما وقتي چنين بزرگي از دست ميرود، در هر مرحله از سن هم که اين اتفاق بيفتد، جاي بسيار بسيار غبن و اندوه است.
زماني که دوران نوجواني و جواني من و همنسلانم آغاز شد، نجف دريابندري و ديگر همنسلان ايشان در اوج پختگي بودند و من به سهم خود به جرئت ميتوانم بگويم که در زمينه آموختن ادبيات، استاد دريابندري يکي از شاخصترين معلمانم بوده است.
او مترجمي جامعالاطراف بود با تسلط به هر دو زبان مبدأ و مقصد و برخوردار از يک پشتوانه مطالعاتي بسيار وسيع. امکان ندارد کسي در ترجمه به جايگاه بزرگاني همچون نجف دريابندري و ابوالحسن نجفي برسد و مطالعات وسيع نداشته باشد. يقين دارم که نجف دريابندري دهها برابر آنچه در مقولات مختلف ترجمه کرد، در زمينه همان مقولات خوانده بود؛ چه در زمينه ادبيات داستاني و چه مباحث فلسفي و... . کتابي مانند «معني هنر» هربرت ريد را نميتوان ابتدا به ساکن و بهعنوان يک آماتور برداشت و ترجمه کرد؛ براي چنين کارهايي بايد بر موضوع تسلط داشت.
در اين مجال کوتاه نميشود درباره تمام شاخصههاي کار نجف دريابندري صحبت کرد، اما دامنه وسيع کار ايشان را شايد بشود در چهار شاخه اصلي طبقهبندي کرد؛ نخستين شاخه، ترجمه آثار ادبي است. آنچه نجف دريابندري از ادبيات داستاني جهان به فارسي ترجمه کرد، اکنون جزء گنجينههاي ادبيات داستاني ماست و امروزه آثار بزرگاني مثل همينگوي و مارک تواين در زبان فارسي با نام و حضور مجسم نجف دريابندري بهعنوان مترجم اين آثار به ذهنمان متبادر ميشود.
شاخه دوم، ترجمههاي ايشان از متون فلسفي است؛ مثل «تاريخ فلسفه غرب» برتراند راسل، «افسانه دولت» ارنست کاسيرر و «متفکران روس» آيزايا برلين.
سومين شاخه، ترجمه متون مرجع هنري است؛ مثل «معني هنر» هربرت ريد که هنوز که هنوز است يکي از بهترين مرجعهاي ما در زمينه سير تطور هنر در غرب و در جهان است و همچنين «تاريخ سينما»ي آرتور نايت که بسياري از مباحثش همچنان قابل استفاده است.
شاخه چهارم، مقالات خود ايشان است؛ نجف دريابندري جدا از اينکه مترجم بسيار زبده و قدري بود، نثر بينظيري هم داشت و خودش در زمينه ادبيات، هنر و ذهنيت اجتماعي صاحب انديشه و نظر بود. نگاهي به مجموعه مقالات ايشان در کتابهايي همچون «در عين حال»، «از اين لحاظ» و «به عبارت ديگر»، اين را بهخوبي نشان ميدهد و از اين جمله است تحليلهاي بسيار آموزنده ايشان در زمينه نقاشي، درعينحالی که دريابندري خود طراح و نقاش خوبي هم بود و گرچه هيچوقت به جد به اين قضيه نپرداخت، اما سياهقلمها و طرحهايي که زده است، مثل طرح روي جلد رمان «بازمانده روز» يا پرترهاي که از دکتر مصدق کشيده، جامعالاطرافبودن او را بهخوبي نشان ميدهد.
اما بهجز شاخههاي اصلي که اشاره شد، نجف دريابندري در حوزههاي ديگري هم که شايد در قياس با آنها حاشيهاي به نظر آيد، کارهاي ارزندهاي کرد؛ از اين جمله است حضور او بهعنوان ويراستار در انتشارات فرانکلين که نقشي تعيينکننده در حرکتهاي اصلي فرانکلين داشت و بر کارهاي کساني هم که بعدها خودشان مترجمان يا صاحبقلمهاي بسيار زبده و معتبري شدند، تأثير گذاشت. همچنين بايد به حضور مؤثر ايشان در مجله «کتاب امروز» اشاره کرد؛ مجلهاي که هنوز هم جزء مراجع و مجلات وزين فرهنگي است. اين مجله را شرکت سهامي کتابهاي جيبي درميآورد و مديريت آن و بهخصوص مصاحبههايي که آنجا انجام ميشد، بر عهده خود استاد دريابندري بود؛ اگرچه در کنار ايشان، استاد کريم امامي، استاد شفيعيکدکني و کسان ديگر هم بودند. آن مصاحبهها بهقدري حرفهاي و دقيق است که هرکدامش اکنون يک مرجع به شمار ميآيد؛ مثل مصاحبهاي که در آن مجله با استاد محمد قاضي انجام شد يا مصاحبه با استادان ديگري مثل شاهرخ مسکوب، فؤاد روحاني و همچنين استاد مجتبي مينوي که اگر اشتباه نکنم، آن صفت طنزآلود، درعينحال واقعبينانه «پژوهشگر ستيهنده» را استاد دريابندري در آن مجله به استاد
مينوي اطلاق کردند.
و از ديگر شاخههاي فرعي کار نجف دريابندري، يکي هم «کتاب مستطاب آشپزي» است. البته اوايل که اين کتاب درآمد، به عدهاي شوک وارد شد و گفتند استاد دريابندري چطور چنين کتابي تأليف کرده است؟! اما اتفاقا «کتاب مستطاب آشپزي» مرجعي است نهفقط درباره غذا، بلکه درباره بازتاب فرهنگها. اين کتاب علاوه بر بحث غذا، حاوي پشتوانهاي است که نموداري از فرهنگ را نشان ميدهد و ميتواند مرجعي باشد براي شناخت اجتماعي.
دست آخر بايد به طنز بينظير نجف دريابندري اشاره کنم که يکي از زيباترين نشانههاي طنز معاصر ماست و نمونهاش را در کتاب بسيار معروف «چنين کنند بزرگان» ويل کاپي ميبينيم که البته اين بحث بود که چنين نويسندهاي وجود دارد يا نه، اما خود ايشان تأکيد کردند چنين نويسندهاي بوده و بنا بر اين حتما بوده؛ ولي آن کتاب فقط ترجمه نيست و در واقع محملي است تا دريابندري آن طنز بسيار درخشان خود را در قالب آن به زبان فارسي عرضه کند که يکي از بيمانندترين نمونههاي طنز معاصر فارسي است. حقيقت اين است که بزرگاني مثل استاد نجف دريابندري، هويت ما و هويت فرهنگي و ادبي ايران معاصر را پي افکندند و آثارشان و حتی حرکتهاي اجتماعيشان هرگز از خاطره اين سرزمين نخواهد رفت.
با وامي از يکي از ترجمههاي خود ايشان، يعني «بيگانهاي در دهکده» مارک تواين که در دهه 40 در شماره سوم مجله «کتاب هفته» چاپ شد و فارغ از موضوع خود آن داستان، بايد بگويم که يقين دارم با رفتن بزرگاني مثل نجف دريابندري، ما داريم در دهکده خودمان بيگانهتر ميشويم و اين جاي بسيار بسيار تأسف است.
در وهله اول ازدسترفتن استاد نجف دريابندري را به همه اهل قلم صميمانه تسليت ميگويم. عليرغم اينکه ايشان عمر نسبتا طولاني و پرباري داشتند، اما وقتي چنين بزرگي از دست ميرود، در هر مرحله از سن هم که اين اتفاق بيفتد، جاي بسيار بسيار غبن و اندوه است.
زماني که دوران نوجواني و جواني من و همنسلانم آغاز شد، نجف دريابندري و ديگر همنسلان ايشان در اوج پختگي بودند و من به سهم خود به جرئت ميتوانم بگويم که در زمينه آموختن ادبيات، استاد دريابندري يکي از شاخصترين معلمانم بوده است.
او مترجمي جامعالاطراف بود با تسلط به هر دو زبان مبدأ و مقصد و برخوردار از يک پشتوانه مطالعاتي بسيار وسيع. امکان ندارد کسي در ترجمه به جايگاه بزرگاني همچون نجف دريابندري و ابوالحسن نجفي برسد و مطالعات وسيع نداشته باشد. يقين دارم که نجف دريابندري دهها برابر آنچه در مقولات مختلف ترجمه کرد، در زمينه همان مقولات خوانده بود؛ چه در زمينه ادبيات داستاني و چه مباحث فلسفي و... . کتابي مانند «معني هنر» هربرت ريد را نميتوان ابتدا به ساکن و بهعنوان يک آماتور برداشت و ترجمه کرد؛ براي چنين کارهايي بايد بر موضوع تسلط داشت.
در اين مجال کوتاه نميشود درباره تمام شاخصههاي کار نجف دريابندري صحبت کرد، اما دامنه وسيع کار ايشان را شايد بشود در چهار شاخه اصلي طبقهبندي کرد؛ نخستين شاخه، ترجمه آثار ادبي است. آنچه نجف دريابندري از ادبيات داستاني جهان به فارسي ترجمه کرد، اکنون جزء گنجينههاي ادبيات داستاني ماست و امروزه آثار بزرگاني مثل همينگوي و مارک تواين در زبان فارسي با نام و حضور مجسم نجف دريابندري بهعنوان مترجم اين آثار به ذهنمان متبادر ميشود.
شاخه دوم، ترجمههاي ايشان از متون فلسفي است؛ مثل «تاريخ فلسفه غرب» برتراند راسل، «افسانه دولت» ارنست کاسيرر و «متفکران روس» آيزايا برلين.
سومين شاخه، ترجمه متون مرجع هنري است؛ مثل «معني هنر» هربرت ريد که هنوز که هنوز است يکي از بهترين مرجعهاي ما در زمينه سير تطور هنر در غرب و در جهان است و همچنين «تاريخ سينما»ي آرتور نايت که بسياري از مباحثش همچنان قابل استفاده است.
شاخه چهارم، مقالات خود ايشان است؛ نجف دريابندري جدا از اينکه مترجم بسيار زبده و قدري بود، نثر بينظيري هم داشت و خودش در زمينه ادبيات، هنر و ذهنيت اجتماعي صاحب انديشه و نظر بود. نگاهي به مجموعه مقالات ايشان در کتابهايي همچون «در عين حال»، «از اين لحاظ» و «به عبارت ديگر»، اين را بهخوبي نشان ميدهد و از اين جمله است تحليلهاي بسيار آموزنده ايشان در زمينه نقاشي، درعينحالی که دريابندري خود طراح و نقاش خوبي هم بود و گرچه هيچوقت به جد به اين قضيه نپرداخت، اما سياهقلمها و طرحهايي که زده است، مثل طرح روي جلد رمان «بازمانده روز» يا پرترهاي که از دکتر مصدق کشيده، جامعالاطرافبودن او را بهخوبي نشان ميدهد.
اما بهجز شاخههاي اصلي که اشاره شد، نجف دريابندري در حوزههاي ديگري هم که شايد در قياس با آنها حاشيهاي به نظر آيد، کارهاي ارزندهاي کرد؛ از اين جمله است حضور او بهعنوان ويراستار در انتشارات فرانکلين که نقشي تعيينکننده در حرکتهاي اصلي فرانکلين داشت و بر کارهاي کساني هم که بعدها خودشان مترجمان يا صاحبقلمهاي بسيار زبده و معتبري شدند، تأثير گذاشت. همچنين بايد به حضور مؤثر ايشان در مجله «کتاب امروز» اشاره کرد؛ مجلهاي که هنوز هم جزء مراجع و مجلات وزين فرهنگي است. اين مجله را شرکت سهامي کتابهاي جيبي درميآورد و مديريت آن و بهخصوص مصاحبههايي که آنجا انجام ميشد، بر عهده خود استاد دريابندري بود؛ اگرچه در کنار ايشان، استاد کريم امامي، استاد شفيعيکدکني و کسان ديگر هم بودند. آن مصاحبهها بهقدري حرفهاي و دقيق است که هرکدامش اکنون يک مرجع به شمار ميآيد؛ مثل مصاحبهاي که در آن مجله با استاد محمد قاضي انجام شد يا مصاحبه با استادان ديگري مثل شاهرخ مسکوب، فؤاد روحاني و همچنين استاد مجتبي مينوي که اگر اشتباه نکنم، آن صفت طنزآلود، درعينحال واقعبينانه «پژوهشگر ستيهنده» را استاد دريابندري در آن مجله به استاد
مينوي اطلاق کردند.
و از ديگر شاخههاي فرعي کار نجف دريابندري، يکي هم «کتاب مستطاب آشپزي» است. البته اوايل که اين کتاب درآمد، به عدهاي شوک وارد شد و گفتند استاد دريابندري چطور چنين کتابي تأليف کرده است؟! اما اتفاقا «کتاب مستطاب آشپزي» مرجعي است نهفقط درباره غذا، بلکه درباره بازتاب فرهنگها. اين کتاب علاوه بر بحث غذا، حاوي پشتوانهاي است که نموداري از فرهنگ را نشان ميدهد و ميتواند مرجعي باشد براي شناخت اجتماعي.
دست آخر بايد به طنز بينظير نجف دريابندري اشاره کنم که يکي از زيباترين نشانههاي طنز معاصر ماست و نمونهاش را در کتاب بسيار معروف «چنين کنند بزرگان» ويل کاپي ميبينيم که البته اين بحث بود که چنين نويسندهاي وجود دارد يا نه، اما خود ايشان تأکيد کردند چنين نويسندهاي بوده و بنا بر اين حتما بوده؛ ولي آن کتاب فقط ترجمه نيست و در واقع محملي است تا دريابندري آن طنز بسيار درخشان خود را در قالب آن به زبان فارسي عرضه کند که يکي از بيمانندترين نمونههاي طنز معاصر فارسي است. حقيقت اين است که بزرگاني مثل استاد نجف دريابندري، هويت ما و هويت فرهنگي و ادبي ايران معاصر را پي افکندند و آثارشان و حتی حرکتهاي اجتماعيشان هرگز از خاطره اين سرزمين نخواهد رفت.
با وامي از يکي از ترجمههاي خود ايشان، يعني «بيگانهاي در دهکده» مارک تواين که در دهه 40 در شماره سوم مجله «کتاب هفته» چاپ شد و فارغ از موضوع خود آن داستان، بايد بگويم که يقين دارم با رفتن بزرگاني مثل نجف دريابندري، ما داريم در دهکده خودمان بيگانهتر ميشويم و اين جاي بسيار بسيار تأسف است.