|

ولادیمیر پوتین چگونه روسیه را برای همیشه تغییر داد

20 سال تقابل تزار با لیبرالیسم

پنجشنبه گذشته به عبارتی هفتم ماه می ‌2000 ولادیمیر پوتین برای نخستین بار به عنوان رئیس‌جمهوری روسیه سوگند خورد. او سه بار دیگر پس از آن هم در جایگاه رئیس‌جمهوری سوگند یاد کرد. چهار ماه قبل از اولین سوگند پوتین، بوریس یلتسین به صورتی غیرمنتظره از ریاست‌جمهوری روسیه کناره‌گیری کرد و پوتین، نخست‌وزیر وقت و افسر سابق سرویس امنیتی روسیه، سرپرست ریاست‌جمهوری این کشور شد. در انتخابات اواخر ماه مارس، این جانشین موقت یلتسین توانست بیش از نیمی از آرا را به دست آورد تا با یک پیروزی نزدیک مانع از کشیده‌شدن سرنوشت انتخابات به دور دوم شود. صعود پوتین به رأس قدرت در روسیه مسیر این کشور را برای همیشه تغییر داد.
دو دهه از حضور در رأس قدرت در کرملین می‌گذرد و در این مدت او قدرت را در روسیه به طور کامل در دست خود قبضه کرده و نقش مسکو در تحولات بین‌المللی را هم پررنگ‌تر کرده است. در ابتدای قرن بیست‌ویکم، پیش‌بینی چنین تغییراتی در مسکو غیرقابل تصور بود. انتخاب پوتین به عنوان رئیس‌جمهور اولین تغییر قدرت به روش دموکراتیک در روسیه بود اما این پیروزی باعث شد تا روز به روز مسیر پوتین برای تسلط کامل بر روسیه هموارتر شود و اخیرا نیز با ایجاد تغییر در قانون اساسی، پوتین تا سال 2036 می‌تواند به عنوان یکی از قدرتمندترین رهبران جهان، یکی از طولانی‌ترین دوره‌های رهبری یک کشور را به نام خود ثبت کند. برای درک بهتر تغییرات روسیه تحت حکومت پوتین، جایگاه واقعی این کشور در جهان طی 20 سال اخیر و چشم‌انداز آینده نشریه «فارن پالسی» نظر محققان، کارشناسان و روزنامه‌نگاران شاخص حوزه روسیه را جویا شده است.
دستاوردهای ناچیز در روسیه پوتین
سوزان گلیزر، سردبیر سابق فارن پالیسی و مدیر سابق دفتر واشنگتن‌پست در مسکو
20 سال پیش، در جواب این سؤال که آیا پوتین یا هر شخص دیگری می‌تواند طولانی‌ترین دوره رهبری روسیه پس از ژوزف استالین را به نام خود ثبت کند، یا از حیرت تعجب می‌کردم یا با صدای بلند می‌خندیدم. 20 سال پیش که پوتین رئیس‌جمهور روسیه شد و دهه پنجم زندگی خود را سپری می‌کرد و بسیاری از شهروندان روس که آن زمان نظرشان را جویا شدم، او را فردی جوان، سخنور و کاملا باهوش می‌دیدند. پوتین جانشین یلتسین کهن‌سالی شده بود که در سال‌های پایانی ریاست‌جمهوری اکثرا بیمار بود و وقت خود را با نوشیدن الکل می‌گذراند و در چنین شرایطی، سرمایه‌داری موفق شده بود تا کاملا در روسیه نفوذ کند. پوتین از ضرورت انجام اصلاحات اقتصادی از جمله اصلاحات مالیاتی صحبت می‌کرد و به تمجید از اروپا می‌پرداخت و به اقتصاد رو به رشد روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اشاره می‌کرد که توانسته بود پرتغال را پشت سر بگذارد.
بسیاری از حامیان پوتین در داخل و تحسین‌کنندگان او در غرب اما درک درستی از مواضع رئیس‌جمهور جدید روسیه نداشتند و تصور می‌کردند که تغییرات در روسیه در جهت ایجاد یک کشور عادی، مدرن و میانه خواهد بود. آنها که چنین نگاهی داشتند برای تحقق رؤیایشان باید واقعیت‌های زیادی را نادیده می‌گرفتند: پوتین همان زمان جنگ وحشیانه چچن را راه انداخت و این جنگ باعث شد تا نام او بیش از گذشته مطرح شود. علاوه بر این، پوتین انتخاب حلقه نزدیکان یلتسین بود تا با صعود او به رده اول قدرت، یلتسین و نزدیکانش هم مورد عفو قرار گیرند. نکته مهم دیگر هم این بود که پوتین سابقه‌‌ای کاملا امنیتی داشت و در دوره اتحاد شوروی در KGB خدمت می‌کرد و طبیعی بود که ایده تشکیل حکومتی کاملا امنیتی را در سر بپروراند.
دو دهه از آن روزها گذشته و روسیه گرفتار رهبر سالخورده‌‌ای دیگر است و باز هم باید با سنت همیشگی استبدادی در این کشور مبارزه کند که مانعی بزرگ بر سر راه توسعه سیاسی ایجاد کرده است. اقتصاد روسیه هم کاملا وابسته به استخراج منابع طبیعی است و فساد در آن بیداد می‌کند. پس پوتین روسیه را احیا نکرد بلکه یک گولاگ جدید تحت رهبری او ایجاد شد. نظمی که پوتین در روسیه ایجاد کرد، در واقع بازگشت به گذشته بود اما اکنون او چالش‌های متعددی پیش‌ِرو دارد. کاهش شدید قیمت نفت، واکنش ضعیف به شیوع ویروس کرونا، تلاش برای توسعه بیشتر قدرت سیاسی خود که باعث شد رفراندوم تغییر قانون اساسی با هدف حفظ قدرت تا سال 2036 در دستور کار قرار گیرد اما در نهایت این رفراندوم را به تعویق انداخت. پوتین می‌خواست در سال 2020، بیستمین سالگرد پوتینیسم را در روسیه جشن بگیرد اما این جشن فعلا به تعویق افتاده است.
احیای اهمیت جایگاه رئیس
مایکل مک‌فال، استاد علوم سیاسی و همکار ارشد مؤسسه تحقیقاتی هوور
واقع‌گرایان در سیاست، استدلال می‌کنند که دولت‌ها و تعادل قدرت میان آنها، نقشی کلیدی در هدایت روابط بین‌الملل دارد و در این میان رهبران چندان مهم نیستند. روسیه به عنوان کشوری آسیب‌پذیر از زیر آوار ناشی از فروپاشی اتحاد شوروی خارج شد و به همین دلیل ناچار بود آنچه قدرت برتر (ایالات متحده) دیکته می‌کند را انجام دهد. اما امروز روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ احیا شده و با دیگر قدرت‌ها رقابت می‌کند. این رویارویی‌ها با یا بدون پوتین بالاخره صورت می‌گرفت. «اگر یلتسین، بوریس نمتسف را برای جانشینی خود برمی‌گزید احتمالا دموکراسی در روسیه به محاق نمی‌رفت و همکاری و تعامل روسیه و غرب ادامه می‌یافت».
این نظریه صحیح است. تمام تفسیرها و توضیحات درباره رفتار یک دولت باید با ارزیابی قدرت واقعی آن انجام شود اما واقعیتی را نباید از نظر دور داشت: تعادل قدرت همه ماجرا نیست. رهبران و ایده‌های آنها بر رفتار دولت تأثیر می‌گذارد و تردیدی نیست که پوتین و پوتینیسم بر روسیه و جایگاه این کشور در جهان اثرگذار بوده‌اند. پوتین از سوی یلتسین برگزیده شد و پس از آن در سال 2000 از سوی مردم مورد تأیید قرار گرفت. او رهبری تصادفی بود که دیدگاه‌هایش درباره حاکمیت و سیاست خارجی چندان شناخته‌شده نبود. با این حال، او از همان ابتدای کار مخالفت خود را با نظارت بر قدرت اجرائی اعلام کرد. امروز پوتین دموکراسی شکننده پوتین در دهه 90 را با استبداد جایگزین کرده است. پوتین در این دو دهه بارها به صراحت به انتقاد از لیبرالیسم و چندجانبه‌گرایی پرداخته و در عوض از عقاید متعصبانه، سنتی و ملی‌گرایانه حمایت کرده است. در واقع درگیری میان پوتینیسم و لیبرالیسم نه تنها بین دولت‌ها بلکه در درون دولت‌ها شکل گرفته است.
هیچ کدام از این تحولات اجتناب‌ناپذیر نبود. طی 30 سال گذشته میخاییل گورباچف، بوریس یلتسین و حتی دیمیتری مدودف با درجاتی متفاوت، ایده‌های لیبرال داشتند و خواستار همکاری با غرب بودند. بنابراین اگر یلتسین، نمتسف را به عنوان جانشین برگزیده بود احتملا دموکراسی در روسیه زنده می‌ماند و همکاری روسیه و غرب ادامه می‌یافت چراکه این رهبران هستند که تفاوت‌ها را رقم می‌زنند. بر همین اساس قرار نیست روسیه و غرب همیشه در تقابل و رویارویی باشند، یک رهبر جدید در مسکو ممکن است مسیر روسیه را تغییر دهد، همان‌گونه که قبلا این اتفاق رخ داده بود.
وابستگی عمیق روسیه به پوتین
اولگا اولیکر، مدیر برنامه اروپا و آسیای مرکزی در گروه بین‌المللی بحران
به نظر می‌رسد نگاه مردم روسیه به پوتین بسیار شبیه نگاه جهان به ایالات متحده است. به عبارت دیگر، آنها از کاری که پوتین در گذشته دور برای آنها انجام داده سپاسگزار هستند اما هرچه بیشتر از گذشته دور به سال‌های اخیر می‌رسیم، اقدامات پوتین باعث شده که اضطراب و نگرانی جایگزین سپاسگزاری ‌شود. مردم روسیه نگران آینده هستند اما جایگزینی برای آینده خود ندارند.
پوتین در دوره‌‌ای برای روسیه احیای اقتصاد به ارمغان آورده و در زمانی دیگر این کشور را وارد رکود اقتصادی کرده است. او توانسته روسیه را دوباره در سطح جهان مطرح کند. اما اگر بپذیریم که متدها و ابزارها طی چند قرن و حتی چند دهه اخیر تغییرات گسترده‌‌ای کرده، باید اعتراف کنیم اهدافی که پوتین در سیاست خارجی روسیه دنبال می‌کند تفاوتی با اهداف سیاست خارجی اتحاد شوروی و امپراتوری روسیه نکرده است. علاوه بر این، روسیه طی دو دهه اخیر فراز و نشیب‌های اقتصادی زیادی را پشت سر گذاشته است و چرخه آزادسازی‌ها و محدودیت‌ها در داخل روسیه هم تحولات گسترده‌‌ای را شاهد بود. اما از نگاه من، تغییر واقعی که پوتین در روسیه ایجاد کرده، ایجاد سیستمی است که به شیوه‌‌ای غیرقابل‌تصور شخصا به او وابسته است. چنین سیستمی کار پوتین برای حفظ قدرت و اثرگذاری بر تصمیم‌گیری‌ها و اقدامات را بسیار ساده کرده و چنین سیستمی تا زمانی کار خواهد کرد که پوتین در قدرت باقی بماند.
20 سال از دست‌رفته
ولادیمیر کارا مورزا، سیاست‌مدار مخالف پوتین
ولادیمیر پوتین در 20 سال توانست روسیه را از یک دموکراسی ناقص به حکومت مستبد تمام‌عیار در داخل و از یک متحدی قابل احترام به شریکی منفور در روابط بین‌الملل تبدیل کند. روسیه در سال 2000 از یک انتخابات رقابتی برخوردار بود، مطبوعات آزاد داشت، پارلمان این کشور صحنه حضور احزاب متعدد بود و چشم‌انداز روشنی پیش‌ِروی جامعه مدنی این کشور قرار داشت.
در عرصه بین‌المللی هم این کشور عضو گروه 8، انجمن معتبر دموکراسی‌های صنعتی بود و به تازگی کنوانسیون اروپایی حقوق بشر را تصویب کرده بود و شهروندان این کشور تحت پوشش قوی‌ترین مکانیسم نظارت اروپایی قرار داشتند. البته مشکلات و اشتباهاتی هم در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی وجود داشت اما روسیه در مسیر درستی قرار گرفته بود.
دو دهه حاکمیت پوتین بر روسیه باعث شده تا تمام رسانه‌های عمده این کشور تحت کنترل دولت باشند، انتخابات دیگر مفهوم واقعی خود را از دست داده و نتایج آن از قبل و به سود حکومت قابل پیش‌بینی شده و جایگاه پارلمان عملا به سخنگویی حکومت تقلیل یافته است. در چنین سیستمی، جایی برای بحث وجود ندارد و حتی اعتراض‌های مسالمت‌آمیز هم با خشونت پلیس و نیروهای امنیتی روبه‌رو می‌شود و مخالفان سیاسی پوتین یا زندانی می‌شوند یا سرنوشتی وخیم‌تر در انتظار آنان است.
در خارج از مرزهای روسیه هم این کشور از گروه 8 اخراج شد، با تحریم‌های شدید اقتصادی روبه‌رو شد و برای نخستین بار طی دهه‌های اخیر، مرزهای بین‌المللی این کشور (شبه‌جزیره کریمه) مورد تأیید جامعه جهانی قرار ندارد. زمان زیادی نیاز است تا این آسیبی که به روسیه وارد شده جبران و این کشور از حکومتی دموکراتیک برخوردار شود که به حقوق مردم خود احترام می‌گذارد و در سطح بین‌الملل هم رفتاری مسئولانه داشته باشد.
محدودیت‌های یک قدرت جهانی
آنگلا اشتنت، مدیر مرکز مطالعات اوراسیا در دانشگاه جورج تاون
حکومت روسیه در زمان پوتین به حکومتی متمرکز و استبدادی تبدیل شده و بازیگری مهم در عرصه بین‌الملل است که برای احیای نفوذ خود به رقابت با ایالات متحده می‌پردازد. مسکو برای ایجاد نظم جهانی مورد نظر خود و رقابت با آمریکا، خود را با چین همسو کرده است. در سال 2000 روسیه کشوری کثرت‌گرا بود اما چالش‌های زیادی در حوزه اقتصادی داشت و از جاه‌طلبی‌های دوره اتحاد شوروی عقب‌نشینی کرده بود. پوتین مصمم بود تا جایگاه گذشته روسیه به عنوان قدرتی جهانی را با الگوی مورد نظر خود احیا کند. او تا حدی موفق به انجام این کار شد و دلیل موفقیت پوتین هم این بود که او خلاف ایالات متحده، استراتژی مشخصی داشت و به خوبی از فرصت‌هایی که یک غرب چندتکه و غیرمتمرکز در اختیارش قرار داد استفاده کرد.
در حالی که روابط روسیه با غرب از سال 2014 و در پی الحاق شبه‌جزیره کریمه به خاک روسیه و بر افروختن آتش جنگ در شرق اوکراین متشنج شده بود اما بخش بزرگی از جهان روسیه را به عنوان حکومتی مستبد می‌دید که هنوز هم می‌شود در حوزه‌های مختلف با آن شراکت داشت. با وجود این، توانایی روسیه برای ادامه توسعه‌طلبی‌ها و ماجراجویی‌هایش ممکن است با شیوع ویروس کرونا با مانعی جدی روبه‌رو شود. قیمت بالای نفت از سال 2000 تا 2008 و احیای اقتصادی روسیه پس از بحران مالی جهانی در سال 2008، از جمله عوامل مهمی بود که پوتین را قادر کرد قدرت خود در مسکو را تحکیم کند و در خارج از مرزهای روسیه هم نفوذش را افزایش دهد. فروپاشی قیمت نفت در ماه‌های اخیر و کاهش شدید رشد اقتصاد جهانی ناشی از شیوع ویروس کرونا بدون تردید توانایی روسیه برای اجرای پروژه‌های بلندپروازانه‌اش را به‌شدت محدود می‌کند.
پنجشنبه گذشته به عبارتی هفتم ماه می ‌2000 ولادیمیر پوتین برای نخستین بار به عنوان رئیس‌جمهوری روسیه سوگند خورد. او سه بار دیگر پس از آن هم در جایگاه رئیس‌جمهوری سوگند یاد کرد. چهار ماه قبل از اولین سوگند پوتین، بوریس یلتسین به صورتی غیرمنتظره از ریاست‌جمهوری روسیه کناره‌گیری کرد و پوتین، نخست‌وزیر وقت و افسر سابق سرویس امنیتی روسیه، سرپرست ریاست‌جمهوری این کشور شد. در انتخابات اواخر ماه مارس، این جانشین موقت یلتسین توانست بیش از نیمی از آرا را به دست آورد تا با یک پیروزی نزدیک مانع از کشیده‌شدن سرنوشت انتخابات به دور دوم شود. صعود پوتین به رأس قدرت در روسیه مسیر این کشور را برای همیشه تغییر داد.
دو دهه از حضور در رأس قدرت در کرملین می‌گذرد و در این مدت او قدرت را در روسیه به طور کامل در دست خود قبضه کرده و نقش مسکو در تحولات بین‌المللی را هم پررنگ‌تر کرده است. در ابتدای قرن بیست‌ویکم، پیش‌بینی چنین تغییراتی در مسکو غیرقابل تصور بود. انتخاب پوتین به عنوان رئیس‌جمهور اولین تغییر قدرت به روش دموکراتیک در روسیه بود اما این پیروزی باعث شد تا روز به روز مسیر پوتین برای تسلط کامل بر روسیه هموارتر شود و اخیرا نیز با ایجاد تغییر در قانون اساسی، پوتین تا سال 2036 می‌تواند به عنوان یکی از قدرتمندترین رهبران جهان، یکی از طولانی‌ترین دوره‌های رهبری یک کشور را به نام خود ثبت کند. برای درک بهتر تغییرات روسیه تحت حکومت پوتین، جایگاه واقعی این کشور در جهان طی 20 سال اخیر و چشم‌انداز آینده نشریه «فارن پالسی» نظر محققان، کارشناسان و روزنامه‌نگاران شاخص حوزه روسیه را جویا شده است.
دستاوردهای ناچیز در روسیه پوتین
سوزان گلیزر، سردبیر سابق فارن پالیسی و مدیر سابق دفتر واشنگتن‌پست در مسکو
20 سال پیش، در جواب این سؤال که آیا پوتین یا هر شخص دیگری می‌تواند طولانی‌ترین دوره رهبری روسیه پس از ژوزف استالین را به نام خود ثبت کند، یا از حیرت تعجب می‌کردم یا با صدای بلند می‌خندیدم. 20 سال پیش که پوتین رئیس‌جمهور روسیه شد و دهه پنجم زندگی خود را سپری می‌کرد و بسیاری از شهروندان روس که آن زمان نظرشان را جویا شدم، او را فردی جوان، سخنور و کاملا باهوش می‌دیدند. پوتین جانشین یلتسین کهن‌سالی شده بود که در سال‌های پایانی ریاست‌جمهوری اکثرا بیمار بود و وقت خود را با نوشیدن الکل می‌گذراند و در چنین شرایطی، سرمایه‌داری موفق شده بود تا کاملا در روسیه نفوذ کند. پوتین از ضرورت انجام اصلاحات اقتصادی از جمله اصلاحات مالیاتی صحبت می‌کرد و به تمجید از اروپا می‌پرداخت و به اقتصاد رو به رشد روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اشاره می‌کرد که توانسته بود پرتغال را پشت سر بگذارد.
بسیاری از حامیان پوتین در داخل و تحسین‌کنندگان او در غرب اما درک درستی از مواضع رئیس‌جمهور جدید روسیه نداشتند و تصور می‌کردند که تغییرات در روسیه در جهت ایجاد یک کشور عادی، مدرن و میانه خواهد بود. آنها که چنین نگاهی داشتند برای تحقق رؤیایشان باید واقعیت‌های زیادی را نادیده می‌گرفتند: پوتین همان زمان جنگ وحشیانه چچن را راه انداخت و این جنگ باعث شد تا نام او بیش از گذشته مطرح شود. علاوه بر این، پوتین انتخاب حلقه نزدیکان یلتسین بود تا با صعود او به رده اول قدرت، یلتسین و نزدیکانش هم مورد عفو قرار گیرند. نکته مهم دیگر هم این بود که پوتین سابقه‌‌ای کاملا امنیتی داشت و در دوره اتحاد شوروی در KGB خدمت می‌کرد و طبیعی بود که ایده تشکیل حکومتی کاملا امنیتی را در سر بپروراند.
دو دهه از آن روزها گذشته و روسیه گرفتار رهبر سالخورده‌‌ای دیگر است و باز هم باید با سنت همیشگی استبدادی در این کشور مبارزه کند که مانعی بزرگ بر سر راه توسعه سیاسی ایجاد کرده است. اقتصاد روسیه هم کاملا وابسته به استخراج منابع طبیعی است و فساد در آن بیداد می‌کند. پس پوتین روسیه را احیا نکرد بلکه یک گولاگ جدید تحت رهبری او ایجاد شد. نظمی که پوتین در روسیه ایجاد کرد، در واقع بازگشت به گذشته بود اما اکنون او چالش‌های متعددی پیش‌ِرو دارد. کاهش شدید قیمت نفت، واکنش ضعیف به شیوع ویروس کرونا، تلاش برای توسعه بیشتر قدرت سیاسی خود که باعث شد رفراندوم تغییر قانون اساسی با هدف حفظ قدرت تا سال 2036 در دستور کار قرار گیرد اما در نهایت این رفراندوم را به تعویق انداخت. پوتین می‌خواست در سال 2020، بیستمین سالگرد پوتینیسم را در روسیه جشن بگیرد اما این جشن فعلا به تعویق افتاده است.
احیای اهمیت جایگاه رئیس
مایکل مک‌فال، استاد علوم سیاسی و همکار ارشد مؤسسه تحقیقاتی هوور
واقع‌گرایان در سیاست، استدلال می‌کنند که دولت‌ها و تعادل قدرت میان آنها، نقشی کلیدی در هدایت روابط بین‌الملل دارد و در این میان رهبران چندان مهم نیستند. روسیه به عنوان کشوری آسیب‌پذیر از زیر آوار ناشی از فروپاشی اتحاد شوروی خارج شد و به همین دلیل ناچار بود آنچه قدرت برتر (ایالات متحده) دیکته می‌کند را انجام دهد. اما امروز روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ احیا شده و با دیگر قدرت‌ها رقابت می‌کند. این رویارویی‌ها با یا بدون پوتین بالاخره صورت می‌گرفت. «اگر یلتسین، بوریس نمتسف را برای جانشینی خود برمی‌گزید احتمالا دموکراسی در روسیه به محاق نمی‌رفت و همکاری و تعامل روسیه و غرب ادامه می‌یافت».
این نظریه صحیح است. تمام تفسیرها و توضیحات درباره رفتار یک دولت باید با ارزیابی قدرت واقعی آن انجام شود اما واقعیتی را نباید از نظر دور داشت: تعادل قدرت همه ماجرا نیست. رهبران و ایده‌های آنها بر رفتار دولت تأثیر می‌گذارد و تردیدی نیست که پوتین و پوتینیسم بر روسیه و جایگاه این کشور در جهان اثرگذار بوده‌اند. پوتین از سوی یلتسین برگزیده شد و پس از آن در سال 2000 از سوی مردم مورد تأیید قرار گرفت. او رهبری تصادفی بود که دیدگاه‌هایش درباره حاکمیت و سیاست خارجی چندان شناخته‌شده نبود. با این حال، او از همان ابتدای کار مخالفت خود را با نظارت بر قدرت اجرائی اعلام کرد. امروز پوتین دموکراسی شکننده پوتین در دهه 90 را با استبداد جایگزین کرده است. پوتین در این دو دهه بارها به صراحت به انتقاد از لیبرالیسم و چندجانبه‌گرایی پرداخته و در عوض از عقاید متعصبانه، سنتی و ملی‌گرایانه حمایت کرده است. در واقع درگیری میان پوتینیسم و لیبرالیسم نه تنها بین دولت‌ها بلکه در درون دولت‌ها شکل گرفته است.
هیچ کدام از این تحولات اجتناب‌ناپذیر نبود. طی 30 سال گذشته میخاییل گورباچف، بوریس یلتسین و حتی دیمیتری مدودف با درجاتی متفاوت، ایده‌های لیبرال داشتند و خواستار همکاری با غرب بودند. بنابراین اگر یلتسین، نمتسف را به عنوان جانشین برگزیده بود احتملا دموکراسی در روسیه زنده می‌ماند و همکاری روسیه و غرب ادامه می‌یافت چراکه این رهبران هستند که تفاوت‌ها را رقم می‌زنند. بر همین اساس قرار نیست روسیه و غرب همیشه در تقابل و رویارویی باشند، یک رهبر جدید در مسکو ممکن است مسیر روسیه را تغییر دهد، همان‌گونه که قبلا این اتفاق رخ داده بود.
وابستگی عمیق روسیه به پوتین
اولگا اولیکر، مدیر برنامه اروپا و آسیای مرکزی در گروه بین‌المللی بحران
به نظر می‌رسد نگاه مردم روسیه به پوتین بسیار شبیه نگاه جهان به ایالات متحده است. به عبارت دیگر، آنها از کاری که پوتین در گذشته دور برای آنها انجام داده سپاسگزار هستند اما هرچه بیشتر از گذشته دور به سال‌های اخیر می‌رسیم، اقدامات پوتین باعث شده که اضطراب و نگرانی جایگزین سپاسگزاری ‌شود. مردم روسیه نگران آینده هستند اما جایگزینی برای آینده خود ندارند.
پوتین در دوره‌‌ای برای روسیه احیای اقتصاد به ارمغان آورده و در زمانی دیگر این کشور را وارد رکود اقتصادی کرده است. او توانسته روسیه را دوباره در سطح جهان مطرح کند. اما اگر بپذیریم که متدها و ابزارها طی چند قرن و حتی چند دهه اخیر تغییرات گسترده‌‌ای کرده، باید اعتراف کنیم اهدافی که پوتین در سیاست خارجی روسیه دنبال می‌کند تفاوتی با اهداف سیاست خارجی اتحاد شوروی و امپراتوری روسیه نکرده است. علاوه بر این، روسیه طی دو دهه اخیر فراز و نشیب‌های اقتصادی زیادی را پشت سر گذاشته است و چرخه آزادسازی‌ها و محدودیت‌ها در داخل روسیه هم تحولات گسترده‌‌ای را شاهد بود. اما از نگاه من، تغییر واقعی که پوتین در روسیه ایجاد کرده، ایجاد سیستمی است که به شیوه‌‌ای غیرقابل‌تصور شخصا به او وابسته است. چنین سیستمی کار پوتین برای حفظ قدرت و اثرگذاری بر تصمیم‌گیری‌ها و اقدامات را بسیار ساده کرده و چنین سیستمی تا زمانی کار خواهد کرد که پوتین در قدرت باقی بماند.
20 سال از دست‌رفته
ولادیمیر کارا مورزا، سیاست‌مدار مخالف پوتین
ولادیمیر پوتین در 20 سال توانست روسیه را از یک دموکراسی ناقص به حکومت مستبد تمام‌عیار در داخل و از یک متحدی قابل احترام به شریکی منفور در روابط بین‌الملل تبدیل کند. روسیه در سال 2000 از یک انتخابات رقابتی برخوردار بود، مطبوعات آزاد داشت، پارلمان این کشور صحنه حضور احزاب متعدد بود و چشم‌انداز روشنی پیش‌ِروی جامعه مدنی این کشور قرار داشت.
در عرصه بین‌المللی هم این کشور عضو گروه 8، انجمن معتبر دموکراسی‌های صنعتی بود و به تازگی کنوانسیون اروپایی حقوق بشر را تصویب کرده بود و شهروندان این کشور تحت پوشش قوی‌ترین مکانیسم نظارت اروپایی قرار داشتند. البته مشکلات و اشتباهاتی هم در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی وجود داشت اما روسیه در مسیر درستی قرار گرفته بود.
دو دهه حاکمیت پوتین بر روسیه باعث شده تا تمام رسانه‌های عمده این کشور تحت کنترل دولت باشند، انتخابات دیگر مفهوم واقعی خود را از دست داده و نتایج آن از قبل و به سود حکومت قابل پیش‌بینی شده و جایگاه پارلمان عملا به سخنگویی حکومت تقلیل یافته است. در چنین سیستمی، جایی برای بحث وجود ندارد و حتی اعتراض‌های مسالمت‌آمیز هم با خشونت پلیس و نیروهای امنیتی روبه‌رو می‌شود و مخالفان سیاسی پوتین یا زندانی می‌شوند یا سرنوشتی وخیم‌تر در انتظار آنان است.
در خارج از مرزهای روسیه هم این کشور از گروه 8 اخراج شد، با تحریم‌های شدید اقتصادی روبه‌رو شد و برای نخستین بار طی دهه‌های اخیر، مرزهای بین‌المللی این کشور (شبه‌جزیره کریمه) مورد تأیید جامعه جهانی قرار ندارد. زمان زیادی نیاز است تا این آسیبی که به روسیه وارد شده جبران و این کشور از حکومتی دموکراتیک برخوردار شود که به حقوق مردم خود احترام می‌گذارد و در سطح بین‌الملل هم رفتاری مسئولانه داشته باشد.
محدودیت‌های یک قدرت جهانی
آنگلا اشتنت، مدیر مرکز مطالعات اوراسیا در دانشگاه جورج تاون
حکومت روسیه در زمان پوتین به حکومتی متمرکز و استبدادی تبدیل شده و بازیگری مهم در عرصه بین‌الملل است که برای احیای نفوذ خود به رقابت با ایالات متحده می‌پردازد. مسکو برای ایجاد نظم جهانی مورد نظر خود و رقابت با آمریکا، خود را با چین همسو کرده است. در سال 2000 روسیه کشوری کثرت‌گرا بود اما چالش‌های زیادی در حوزه اقتصادی داشت و از جاه‌طلبی‌های دوره اتحاد شوروی عقب‌نشینی کرده بود. پوتین مصمم بود تا جایگاه گذشته روسیه به عنوان قدرتی جهانی را با الگوی مورد نظر خود احیا کند. او تا حدی موفق به انجام این کار شد و دلیل موفقیت پوتین هم این بود که او خلاف ایالات متحده، استراتژی مشخصی داشت و به خوبی از فرصت‌هایی که یک غرب چندتکه و غیرمتمرکز در اختیارش قرار داد استفاده کرد.
در حالی که روابط روسیه با غرب از سال 2014 و در پی الحاق شبه‌جزیره کریمه به خاک روسیه و بر افروختن آتش جنگ در شرق اوکراین متشنج شده بود اما بخش بزرگی از جهان روسیه را به عنوان حکومتی مستبد می‌دید که هنوز هم می‌شود در حوزه‌های مختلف با آن شراکت داشت. با وجود این، توانایی روسیه برای ادامه توسعه‌طلبی‌ها و ماجراجویی‌هایش ممکن است با شیوع ویروس کرونا با مانعی جدی روبه‌رو شود. قیمت بالای نفت از سال 2000 تا 2008 و احیای اقتصادی روسیه پس از بحران مالی جهانی در سال 2008، از جمله عوامل مهمی بود که پوتین را قادر کرد قدرت خود در مسکو را تحکیم کند و در خارج از مرزهای روسیه هم نفوذش را افزایش دهد. فروپاشی قیمت نفت در ماه‌های اخیر و کاهش شدید رشد اقتصاد جهانی ناشی از شیوع ویروس کرونا بدون تردید توانایی روسیه برای اجرای پروژه‌های بلندپروازانه‌اش را به‌شدت محدود می‌کند.
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها