|

بلاتکلیفی در مواجهه با «سرمایه»

عیسی منصوری- ‌معاون وزارت رفاه

رفتارها و کارکردهای حاکمیت و دولت‌ها، بروز و ظهور تئوری‌‌های پذیرفته‌شده و مرجع آنهاست. رفتارهای نظام سیاست‌گذاری در ایران حاکی از نوعی بی‌اعتنایی تئوریک به «سرمایه» است. این ویژگی مشترک همه گرایش‌های فکری هم‌نظر با نگرش پسااستعمارگرایی است (پسااستعمارگرایی رویكردی غالبا انتقادی برای بررسی روابط سلطه و مقاومت شمال - جنوب است كه هدفش بازیابی دوباره جایگاه مردمانی است که یا از طریق تسلط نظامی یا با اعمال قدرت فرهنگی، به حاشیه رانده شده‌اند). ایران متفاوت‌ترین و شاید مهم‌ترین تجربه علاقه‌مندان این رویکرد در سطح جهانی است و خواه‌ناخواه موفقیت یا عدم توفیق آن برای همه حیاتی است.‌ می‌توان قدرت نظامی، فرهنگ و سرمایه را سه‌گانه‌ مهم در پی‌ریزی حکمرانی موفق دانست. اولین امپراتوری شناخته‌شده جهان (پارس) تناسب خوبی از هر سه مؤلفه داشت؛ در حیطه نظامی صاحب قواعد و ابتکارات منحصربه‌خود بود. گستره حضور زبان پارسی به‌عنوان نماد فرهنگ، از یک سو به هند کنونی و از سوی دیگر به مصر و یونان می‌رسید و سکه ضرب‌شده هخامنشی‌-‌ به‌عنوان نماد «سرمایه» -

در اکناف جهان در گردش بود و بیگانگان نیز با رغبت بسیار پول هخامنشی را می‌پذیرفتند و قسمت مهمی از دادوستدهای خود را با آن انجام می‌دادند.

در دوره جاری نیز این سه مؤلفه با مصادیقی دیگر قابل شناسایی هستند؛ آمریکا بزرگ‌ترین قدرت نظامی مدعی در جهان است، انگلیسی ‌زبان اصلی یا واسط در بسیاری از مناطق دنیاست و همین‌طور دلار به‌عنوان پول اصلی رایج در جهان شناخته شده است.
می‌توان (بدون قضاوت) ارزیابی کرد که ایران درحال‌حاضر با ابتکارات خود در حوزه نظامی در جایگاهی قابل اعتنا ایستاده است. به همین ترتیب قواعد مختص به خود را در حیطه فرهنگی تعریف کرده که برداشتی از عقبه ایرانی و اسلامی است؛ اما در مؤلفه سوم یعنی «سرمایه» هنوز به تئوری (بخوانید دستگاه فکری) استوار و مشخصی نرسیده است، به‌همین‌دلیل مشاهده می‌شود همان قواعد و رویه‌های 70،50 سال گذشته، بدون نوآوری بنیادی، تکرار می‌شوند؛ شوخی تلخی به نام تدوین سند اصلاح ساختار بودجه‌ریزی کشور از سوی سازمان برنامه و بودجه در سال گذشته و بازنویسی همان رویه‌های چند دهه قبل، مثال خوبی در این حوزه است. در برابر هر نوآوری هرچند کوچک و فرعی نیز مقاومت سیستمی وجود دارد؛ آخرین آن قفل‌کردن کار در اجرای یک فناوری ساده تأمین مالی به نام «تأمین مالی مبتنی‌ بر قرارداد (Lead Firm Financing)» از سوی همین سازمان بود که آن را یکی از وزارتخانه‌ها پیشنهاد داده بود. رفتار سازمان‌ها و نهادها در حالت بدون تئوری، در همه‌جای دنیا مشابه است: ۱. مسائل جدید را با واگذارکردن به گذر زمان، پاک می‌کنند و ۲. روش‌های کهنه گذشته را تکرار می‌کنند. نتیجه آنکه حذف فقر، با وجود تعهد اخلاقی همه کارگزاران، به مسئله‌ای حل‌نشده تبدیل می‌شود. فقر در جوامعی مانند بشاگرد فقط تکرار می‌شود و به‌علاوه، نقاط جدیدی مانند ماهشهر نیز به آن اضافه می‌شوند. نکات فوق اساسا بیش و پیش از آنکه نماد سبک مدیریت اقتصادی کشور باشند، نشان‌دهنده فقدان تئوری در حوزه تولید و مدیریت «سرمایه» و مهم‌ترین ابزار امروزی آن یعنی فناوری هستند. به این ترتیب رویکرد و عینک مشخصی برای فهم، تحلیل و تدبیر امور اقتصادی و فناوری وجود ندارد. در این حالت، کوشش‌های خوب انجام‌شده در کشور، به اقداماتی کور و بی‌جهت تبدیل می‌شوند. بدون تعیین تکلیف در این حوزه، نه حذف این سازمان و سازمان‌هایی مانند آن در دولت‌های گذشته، نه تجدید حیات آنها و نه حتی تغییر مدیران مشکلی را حل نمی‌کند. اقدام بنیادی، شالوده‌ریزی یک دستگاه فکری منسجم در حوزه «سرمایه» است. کره جنوبی مصداقی از آغاز فرایند با تمرکز بر چند نقطه کانونی و سپس بسط آنهاست که می‌تواند از این حیث الگوی خوبی برای ایران باشد؛ اما هردوی آنها ابتدا با یادگیری از جهان و به‌عبارتی نوآوری یادگیرنده
(learning Innovation) آغاز کردند و سپس خود مدعی عرصه نوآوری در حوزه تولید و مدیریت «سرمایه» شدند. کپی‌برداری در کشورداری نه درست است و نه امکان‌پذیر؛ اما ایده‌برداری درست و ممکن است. اغلب کشورهای صاحب موفقیت مانند دو مورد فوق، شاید صاحب قدرت نظامی و به‌ویژه فرهنگ مختص به خود بوده‌اند، اما آنگاه قدرت گرفتند که تکلیف خود را با «سرمایه» روشن کردند.

رفتارها و کارکردهای حاکمیت و دولت‌ها، بروز و ظهور تئوری‌‌های پذیرفته‌شده و مرجع آنهاست. رفتارهای نظام سیاست‌گذاری در ایران حاکی از نوعی بی‌اعتنایی تئوریک به «سرمایه» است. این ویژگی مشترک همه گرایش‌های فکری هم‌نظر با نگرش پسااستعمارگرایی است (پسااستعمارگرایی رویكردی غالبا انتقادی برای بررسی روابط سلطه و مقاومت شمال - جنوب است كه هدفش بازیابی دوباره جایگاه مردمانی است که یا از طریق تسلط نظامی یا با اعمال قدرت فرهنگی، به حاشیه رانده شده‌اند). ایران متفاوت‌ترین و شاید مهم‌ترین تجربه علاقه‌مندان این رویکرد در سطح جهانی است و خواه‌ناخواه موفقیت یا عدم توفیق آن برای همه حیاتی است.‌ می‌توان قدرت نظامی، فرهنگ و سرمایه را سه‌گانه‌ مهم در پی‌ریزی حکمرانی موفق دانست. اولین امپراتوری شناخته‌شده جهان (پارس) تناسب خوبی از هر سه مؤلفه داشت؛ در حیطه نظامی صاحب قواعد و ابتکارات منحصربه‌خود بود. گستره حضور زبان پارسی به‌عنوان نماد فرهنگ، از یک سو به هند کنونی و از سوی دیگر به مصر و یونان می‌رسید و سکه ضرب‌شده هخامنشی‌-‌ به‌عنوان نماد «سرمایه» -

در اکناف جهان در گردش بود و بیگانگان نیز با رغبت بسیار پول هخامنشی را می‌پذیرفتند و قسمت مهمی از دادوستدهای خود را با آن انجام می‌دادند.

در دوره جاری نیز این سه مؤلفه با مصادیقی دیگر قابل شناسایی هستند؛ آمریکا بزرگ‌ترین قدرت نظامی مدعی در جهان است، انگلیسی ‌زبان اصلی یا واسط در بسیاری از مناطق دنیاست و همین‌طور دلار به‌عنوان پول اصلی رایج در جهان شناخته شده است.
می‌توان (بدون قضاوت) ارزیابی کرد که ایران درحال‌حاضر با ابتکارات خود در حوزه نظامی در جایگاهی قابل اعتنا ایستاده است. به همین ترتیب قواعد مختص به خود را در حیطه فرهنگی تعریف کرده که برداشتی از عقبه ایرانی و اسلامی است؛ اما در مؤلفه سوم یعنی «سرمایه» هنوز به تئوری (بخوانید دستگاه فکری) استوار و مشخصی نرسیده است، به‌همین‌دلیل مشاهده می‌شود همان قواعد و رویه‌های 70،50 سال گذشته، بدون نوآوری بنیادی، تکرار می‌شوند؛ شوخی تلخی به نام تدوین سند اصلاح ساختار بودجه‌ریزی کشور از سوی سازمان برنامه و بودجه در سال گذشته و بازنویسی همان رویه‌های چند دهه قبل، مثال خوبی در این حوزه است. در برابر هر نوآوری هرچند کوچک و فرعی نیز مقاومت سیستمی وجود دارد؛ آخرین آن قفل‌کردن کار در اجرای یک فناوری ساده تأمین مالی به نام «تأمین مالی مبتنی‌ بر قرارداد (Lead Firm Financing)» از سوی همین سازمان بود که آن را یکی از وزارتخانه‌ها پیشنهاد داده بود. رفتار سازمان‌ها و نهادها در حالت بدون تئوری، در همه‌جای دنیا مشابه است: ۱. مسائل جدید را با واگذارکردن به گذر زمان، پاک می‌کنند و ۲. روش‌های کهنه گذشته را تکرار می‌کنند. نتیجه آنکه حذف فقر، با وجود تعهد اخلاقی همه کارگزاران، به مسئله‌ای حل‌نشده تبدیل می‌شود. فقر در جوامعی مانند بشاگرد فقط تکرار می‌شود و به‌علاوه، نقاط جدیدی مانند ماهشهر نیز به آن اضافه می‌شوند. نکات فوق اساسا بیش و پیش از آنکه نماد سبک مدیریت اقتصادی کشور باشند، نشان‌دهنده فقدان تئوری در حوزه تولید و مدیریت «سرمایه» و مهم‌ترین ابزار امروزی آن یعنی فناوری هستند. به این ترتیب رویکرد و عینک مشخصی برای فهم، تحلیل و تدبیر امور اقتصادی و فناوری وجود ندارد. در این حالت، کوشش‌های خوب انجام‌شده در کشور، به اقداماتی کور و بی‌جهت تبدیل می‌شوند. بدون تعیین تکلیف در این حوزه، نه حذف این سازمان و سازمان‌هایی مانند آن در دولت‌های گذشته، نه تجدید حیات آنها و نه حتی تغییر مدیران مشکلی را حل نمی‌کند. اقدام بنیادی، شالوده‌ریزی یک دستگاه فکری منسجم در حوزه «سرمایه» است. کره جنوبی مصداقی از آغاز فرایند با تمرکز بر چند نقطه کانونی و سپس بسط آنهاست که می‌تواند از این حیث الگوی خوبی برای ایران باشد؛ اما هردوی آنها ابتدا با یادگیری از جهان و به‌عبارتی نوآوری یادگیرنده
(learning Innovation) آغاز کردند و سپس خود مدعی عرصه نوآوری در حوزه تولید و مدیریت «سرمایه» شدند. کپی‌برداری در کشورداری نه درست است و نه امکان‌پذیر؛ اما ایده‌برداری درست و ممکن است. اغلب کشورهای صاحب موفقیت مانند دو مورد فوق، شاید صاحب قدرت نظامی و به‌ویژه فرهنگ مختص به خود بوده‌اند، اما آنگاه قدرت گرفتند که تکلیف خود را با «سرمایه» روشن کردند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها