بازنمایی قتلهای ناموسی در ایران
مصطفی آبروشن
از عوارض دوران گذار از سنت به مدرنیته، بههمریختگی بسیاری از سنن اجتماعی در عمق محتوایی آن است که امری اجتنابناپذیر به نظر میرسد. در جوامعی که نگاه به زن فقط از جنبه زنانگی توجیه میشود و ارزشهای فردی و اخلاقی او نادیده انگاشته میشود طبیعی است که قضاوتهای انگزننده اجتماعی مجازات مرگ را برای زنان و دختران در پی خواهد داشت. در اینگونه اجتماعات، وفاداری به سنت اهمیتی فراتر از شأن و منزلت انسانی مییابد. پدیده «قتلهای ناموسی» که ریشه در سنتهای اجتماعی دارد، یکی از مظاهر نگاههای جنسیتزده است که با توجیه اهمیت هنجارهای پذیرفتهشده یا حفظ همبستگی اجتماعی صورت میگیرد. مدرنیته در جامعه ایران به شکل ناهمگون، شتابزده و بدون بسترسازی لازم صورت پذیرفته که این اختلاف فاز در دریافت الگوهای توسعه به پولاریزهشدن جامعه منجر شده است؛ بهعبارتی رویکرد سنتی خواهان حفظ ارزشهای قومی و در قطبی دیگر، اعضای جدید جامعه هستند که خواهان آزادی از قیدوبند جامعه پدرسالار و سنتیاند که این گسست شدید فرهنگی اگر با فقدان بستر گفتوگو که وحدتبخش کنشهای گفتمانی است در هم آمیزد، نوعی تقابل خشونتآمیز را شاهد خواهیم بود. آنچه در دوران گذار در حال رخدادن است این واقعیت است که اقتدار پدرسالارانه در موضعی منفعلانه، محاط بر عقلانیت مدرنیته قرار گرفته، بهطوریکه روابط اجتماعی شهروندان به نفع الگوهای مدرنیته استحاله شده است. با وجود اینکه ساختار خانواده پدرسالار طی روند مدرنیته تضعیف شده و قدرت مردانه در مورد همسر با حقوق اجتماعی تقریبا برابر و درخصوص فرزندان، به جنبه مشورتی و تربیتی تقلیل داده شده است، ولی باورهای پدرسالارانه و اقتدارگرا در برخی از شهرها، ساختار نوین را نادیده گرفته و مانند گذشته نظمی دستوری را در استمرار روند سنتی بر خانواده تحمیل میکند، بنابراین اگر زن و دختری که متعلق به طبقه سنتی است، خارج از هنجارهای پدرسالارانه رفتار کند یا بخواهد متناسب با حقوق اجتماعی نوین که جامعه به او اعطا کرده، گام بردارد، مورد خشم، طرد یا نابودی قرار میگیرد و در این تضاد گفتمانی، شاهد آسیبهای اجتماعی فراوانی هستیم که متأثر از گریز شتابان و ناهماهنگ به سوی مدرنیته است. در فرایند بهوجودآمده، زنان و دختران بیشترین قربانیان اندیشهها و افکار قالبی هستند. بنابراین انواع خودکشی، خودسوزی و قتلهای ناموسی مظهری از خشم و اعتراض نسبت به انحراف از اخلاقیات سنتی و پدرسالارانه است. در این الگوی رفتاری هرچه زن خطاکار به شکلی فجیعانهتر کشته شود، آبرو، حیثیت و شرف بربادرفته خانواده بهتر و سریعتر به جایگاه قبلی برمیگردد. از منظر دختر امروزی، آزادیهای فردی و انتخاب سبک زندگی بهعنوان حقی مسلم در نظر گرفته میشود، اما از منظر پدری سنتی، این الگوی رفتاری بیبندوباری و تمرد غیرقابل بخشش تلقی میشود. درواقع مشاهده میکنیم که در این اجتماعات کنشهای خارج از سنتهای قبیلهای به رسمیت شناخته نمیشود و همه بایستی بهعنوان عضوی از یک خانواده بزرگ، در پی حفظ ارزشهای مشترک گروهی باشند، بهطوریکه تخطی از امور مستوجب طرد از گروه و در موارد ناموسی حتی مجازات مرگ در انتظار زنان و دختران خواهد بود. مردان اقتدارگرا با نگاهی ابزاری، زن و دختر خانواده را بهعنوان مایملک خود تلقی کرده و شخصیت روحی و روانی خود را در وجود آنها تصور میکنند. بنابراین درمییابیم که مقتول در زمینه قتلهای ناموسی تحت اتهامهای غیراخلاقی قرار میگیرد و این انگهای آبروبر، موجب برانگیختگی احساسات وابستگان مذکر خونی و عاطفی او میشود. بنابراین در یک تعریف ساده؛ ناموس در جوامع پدرسالار بیانگر کنترلی مردانه بر تمایلات زنان است. همانگونه که عنوان شد، مدرنیته در ایران خیلی سریع و شتابان اتفاق افتاده و بسیاری از تغییرات متناسب با شرایط فرهنگی، سیاسی، جغرافیایی، اجتماعی و اقتصادی منطقه نبوده است. در فرهنگ غربی، ابزار متناسب با نیاز، ذهن و خواسته ابداع میشود؛ به عبارت دیگر زمانی ابزاری ابداع میشود که ذهنیت آن شکل گرفته، نیازش وجود دارد، فلسفهاش تبیین شده و همه بسترهای نرمافزاری آن آماده است و نیازمند آن ابزار است که ابداع شود؛ به عبارتی ابزار با نرمافزار، ذهن، روحیه، احساسات و نگرشهای مردم هماهنگ است. در منطقهای که ما زندگی میکنیم، اول ابزار میآید و پس از آن نرمافزار، درحالیکه ابزار هیچگاه نمیتواند نرمافزار ایجاد کند، چون فکر توسعه، یک نرمافزار است. یک اندیشه، فلسفه و نیاز میتواند ابزار ایجاد کند، اما ابزار نمیتواند آن را بیافریند، بنابراین در ایران مشاهده میکنیم که در یک استان یا یک منطقه ظواهر شهرنشینی را میبینید، ولی وقتی با ساکنان آن منطقه به گفتوگو مینشینید، میبینید که ذهن و رفتار آنها شهری نیست. درواقع شهرنشینی برای آنها خریداری شده، بنابراین اگر بخواهیم شرایط موجود را به سمت اصلاح پیش ببریم، باید بگوییم نوسازی نه شتابان، نه دولتی و نه از بالا، بلکه نوسازی بهعنوان یک ضرورت ملی و فرهنگی در بستر فرهنگی خود اتفاق بیفتد. این به معنی آن است که تهران نباید اینقدر جلو باشد و برخی از شهرهای شمالی آنقدر عقب که نتوانند با هم هماهنگ باشند، همانند انسانی که سرش بزرگ شده و دست و پاهایش کوچک مانده است. درواقع قتل دختر 13ساله تالشی به ظن ارتباط با مرد نامحرم انعکاس پولاریزهشدن جامعه یا تضاد بین دو گفتمان سنت و مدرنیته است که این نگاههای متضاد و آشتیناپذیر درباره یک واقعیت مشخص اجتماعی، باعث کمرنگشدن وجدان جمعی یا شعور متعارف در جامعه شده است.
از عوارض دوران گذار از سنت به مدرنیته، بههمریختگی بسیاری از سنن اجتماعی در عمق محتوایی آن است که امری اجتنابناپذیر به نظر میرسد. در جوامعی که نگاه به زن فقط از جنبه زنانگی توجیه میشود و ارزشهای فردی و اخلاقی او نادیده انگاشته میشود طبیعی است که قضاوتهای انگزننده اجتماعی مجازات مرگ را برای زنان و دختران در پی خواهد داشت. در اینگونه اجتماعات، وفاداری به سنت اهمیتی فراتر از شأن و منزلت انسانی مییابد. پدیده «قتلهای ناموسی» که ریشه در سنتهای اجتماعی دارد، یکی از مظاهر نگاههای جنسیتزده است که با توجیه اهمیت هنجارهای پذیرفتهشده یا حفظ همبستگی اجتماعی صورت میگیرد. مدرنیته در جامعه ایران به شکل ناهمگون، شتابزده و بدون بسترسازی لازم صورت پذیرفته که این اختلاف فاز در دریافت الگوهای توسعه به پولاریزهشدن جامعه منجر شده است؛ بهعبارتی رویکرد سنتی خواهان حفظ ارزشهای قومی و در قطبی دیگر، اعضای جدید جامعه هستند که خواهان آزادی از قیدوبند جامعه پدرسالار و سنتیاند که این گسست شدید فرهنگی اگر با فقدان بستر گفتوگو که وحدتبخش کنشهای گفتمانی است در هم آمیزد، نوعی تقابل خشونتآمیز را شاهد خواهیم بود. آنچه در دوران گذار در حال رخدادن است این واقعیت است که اقتدار پدرسالارانه در موضعی منفعلانه، محاط بر عقلانیت مدرنیته قرار گرفته، بهطوریکه روابط اجتماعی شهروندان به نفع الگوهای مدرنیته استحاله شده است. با وجود اینکه ساختار خانواده پدرسالار طی روند مدرنیته تضعیف شده و قدرت مردانه در مورد همسر با حقوق اجتماعی تقریبا برابر و درخصوص فرزندان، به جنبه مشورتی و تربیتی تقلیل داده شده است، ولی باورهای پدرسالارانه و اقتدارگرا در برخی از شهرها، ساختار نوین را نادیده گرفته و مانند گذشته نظمی دستوری را در استمرار روند سنتی بر خانواده تحمیل میکند، بنابراین اگر زن و دختری که متعلق به طبقه سنتی است، خارج از هنجارهای پدرسالارانه رفتار کند یا بخواهد متناسب با حقوق اجتماعی نوین که جامعه به او اعطا کرده، گام بردارد، مورد خشم، طرد یا نابودی قرار میگیرد و در این تضاد گفتمانی، شاهد آسیبهای اجتماعی فراوانی هستیم که متأثر از گریز شتابان و ناهماهنگ به سوی مدرنیته است. در فرایند بهوجودآمده، زنان و دختران بیشترین قربانیان اندیشهها و افکار قالبی هستند. بنابراین انواع خودکشی، خودسوزی و قتلهای ناموسی مظهری از خشم و اعتراض نسبت به انحراف از اخلاقیات سنتی و پدرسالارانه است. در این الگوی رفتاری هرچه زن خطاکار به شکلی فجیعانهتر کشته شود، آبرو، حیثیت و شرف بربادرفته خانواده بهتر و سریعتر به جایگاه قبلی برمیگردد. از منظر دختر امروزی، آزادیهای فردی و انتخاب سبک زندگی بهعنوان حقی مسلم در نظر گرفته میشود، اما از منظر پدری سنتی، این الگوی رفتاری بیبندوباری و تمرد غیرقابل بخشش تلقی میشود. درواقع مشاهده میکنیم که در این اجتماعات کنشهای خارج از سنتهای قبیلهای به رسمیت شناخته نمیشود و همه بایستی بهعنوان عضوی از یک خانواده بزرگ، در پی حفظ ارزشهای مشترک گروهی باشند، بهطوریکه تخطی از امور مستوجب طرد از گروه و در موارد ناموسی حتی مجازات مرگ در انتظار زنان و دختران خواهد بود. مردان اقتدارگرا با نگاهی ابزاری، زن و دختر خانواده را بهعنوان مایملک خود تلقی کرده و شخصیت روحی و روانی خود را در وجود آنها تصور میکنند. بنابراین درمییابیم که مقتول در زمینه قتلهای ناموسی تحت اتهامهای غیراخلاقی قرار میگیرد و این انگهای آبروبر، موجب برانگیختگی احساسات وابستگان مذکر خونی و عاطفی او میشود. بنابراین در یک تعریف ساده؛ ناموس در جوامع پدرسالار بیانگر کنترلی مردانه بر تمایلات زنان است. همانگونه که عنوان شد، مدرنیته در ایران خیلی سریع و شتابان اتفاق افتاده و بسیاری از تغییرات متناسب با شرایط فرهنگی، سیاسی، جغرافیایی، اجتماعی و اقتصادی منطقه نبوده است. در فرهنگ غربی، ابزار متناسب با نیاز، ذهن و خواسته ابداع میشود؛ به عبارت دیگر زمانی ابزاری ابداع میشود که ذهنیت آن شکل گرفته، نیازش وجود دارد، فلسفهاش تبیین شده و همه بسترهای نرمافزاری آن آماده است و نیازمند آن ابزار است که ابداع شود؛ به عبارتی ابزار با نرمافزار، ذهن، روحیه، احساسات و نگرشهای مردم هماهنگ است. در منطقهای که ما زندگی میکنیم، اول ابزار میآید و پس از آن نرمافزار، درحالیکه ابزار هیچگاه نمیتواند نرمافزار ایجاد کند، چون فکر توسعه، یک نرمافزار است. یک اندیشه، فلسفه و نیاز میتواند ابزار ایجاد کند، اما ابزار نمیتواند آن را بیافریند، بنابراین در ایران مشاهده میکنیم که در یک استان یا یک منطقه ظواهر شهرنشینی را میبینید، ولی وقتی با ساکنان آن منطقه به گفتوگو مینشینید، میبینید که ذهن و رفتار آنها شهری نیست. درواقع شهرنشینی برای آنها خریداری شده، بنابراین اگر بخواهیم شرایط موجود را به سمت اصلاح پیش ببریم، باید بگوییم نوسازی نه شتابان، نه دولتی و نه از بالا، بلکه نوسازی بهعنوان یک ضرورت ملی و فرهنگی در بستر فرهنگی خود اتفاق بیفتد. این به معنی آن است که تهران نباید اینقدر جلو باشد و برخی از شهرهای شمالی آنقدر عقب که نتوانند با هم هماهنگ باشند، همانند انسانی که سرش بزرگ شده و دست و پاهایش کوچک مانده است. درواقع قتل دختر 13ساله تالشی به ظن ارتباط با مرد نامحرم انعکاس پولاریزهشدن جامعه یا تضاد بین دو گفتمان سنت و مدرنیته است که این نگاههای متضاد و آشتیناپذیر درباره یک واقعیت مشخص اجتماعی، باعث کمرنگشدن وجدان جمعی یا شعور متعارف در جامعه شده است.