تقلیل امر سیاسی به واکنشی احساسی
علی ورامینی
امانوئل والرشتاین، جامعهشناس شهیر همعصر ما، در تحلیلش از وضعیت کنونی نظام سرمایهداری از پدیدهای به نام مرکز- پیرامون صحبت میکند. خیلی ساده بحث او این است که در نظم کنونی کشورهایی نقش مرکز را دارند و کشورهایی نقش پیرامون، منابع و ثروت در کشورهای مرکز تجمیع میشود و همچنین بیشتر منابع کشورهای پیرامون به سمت مرکز میرود. مادامی که این وضعیت استمرار پیدا کند و آگاهی منجر به تغییری ایجاد نشود، مرکز هر روز برخوردارتر میشود و پیرامون فقیرتر. عین همین وضعیت را والرشتاین برای درون کشورهای پیرامون هم قائل میشود. به این معنا که در خود کشورهای پیرامون هم هرچه از مرکز دورتر شوید، نابرخوردارتر میشوید و تجمیع منابع در مرکز صورت میگیرد. او در زمان بیان این نظریه، مثال کشور برزیل و پایتختش شهر برزیلیا را میآورد و اینکه در برزیل شما هرچه از برزیلیا دور شوید، از امکانات کمتری برخوردار میشوید. مسئله دیروز و امروز غیزانیه و دیگر جاهای مشابه در ایران خودمان را میتوان ذیل همین نظریه والرشتاین فهم کرد. تهران تنها پایتخت سیاسی نیست، همه ایران است، قطب همهچیز. کمبرخوردارترین مناطق ایران، بیشترین فاصلهها را با تهران
دارند. حتی اگر منطقهای چندصد چاه نفت داشته باشد، اما از مرکز توزیع منابع دور باشد، حکایت غیزانیه را پیدا میکند که برای ابتداییترین نیازشان، آن هم در زمانه بلا باید که عنان از کف بدهند.
مادامی که نخبگان سیاسی و فکری ما به این وضعیت آگاه نشوند هیچ تغییر اساسیای صورت نمیگیرد. در کرمان، سیستانوبلوچستان، خوزستان، کردستان و ... بسیار غیزانیهمانندهایی وجود دارد که تنها در ذیل تحول ساختاری مشکلاتشان حل میشود و به یک زیست انسانی با استانداردهای بشری امروز میرسند.
از دل نگاه سانتیمانتال و تقلیل یک ساختار سیاسی- اقتصادی به امری احساسی این درمیآید که تنها بدمن میدان، آن سرباز صفر هراسان از کرونا، دور از خانواده و گرمازدهای میشود که در مقابل مردمان معترض ایستاده است یا فرماندهای که میخواهد زودتر همهچیز تمام شود تا به خانه برود و استراحت کند. سویه دیگر این مطالبات سانتیمانتال هم مسئول پرحاشیهای میشود که زمان سیل رمانتیکوار با محافظشان در جایی که دورتادورش راه خشکی است در آب قدم میزند تا به خیال خودش و بنا بر ذوقش جوابی برای احساسات غلیانشده عموم داشته باشد یا مسئول ارشدتری که برای لحظهای بیپست و مقام نبوده است، اما بهجای عذرخواهی از وضعیت گلایه میکند. بهاصطلاح نخبگان فکری ما هم همراه موج فضای مجازی به مرثیه یا بدوبیراهی روح آزرده خود را التیام میدهند و تا تراژدی بعدی که در کدامین نقطه کشور اتفاق بیفتد انگار نه انگار که مشکلات بنیادین و ساختاریای وجود دارد. درواقع ما توأمان با خلأ فکری و فقدان عمل مواجهه هستیم. نبود هرکدام از آنها میتواند وضعیتی به وجود آورد که تنها کنش، واکنش به تروماهای مستمر باشد. حال که هر دو با هم همراه شده است چه شود؟ ما
باید به راهی بیندیشیم که از وضعیت مرکز- پیرامونی جدا شویم. هر کنشی که در راستای این مرکززدایی و توزیع عادلانه ثروت نباشد، جز تقلیلدادن امر سیاسی به واکنش احساسی کاری از پیش نمیبرد.
امانوئل والرشتاین، جامعهشناس شهیر همعصر ما، در تحلیلش از وضعیت کنونی نظام سرمایهداری از پدیدهای به نام مرکز- پیرامون صحبت میکند. خیلی ساده بحث او این است که در نظم کنونی کشورهایی نقش مرکز را دارند و کشورهایی نقش پیرامون، منابع و ثروت در کشورهای مرکز تجمیع میشود و همچنین بیشتر منابع کشورهای پیرامون به سمت مرکز میرود. مادامی که این وضعیت استمرار پیدا کند و آگاهی منجر به تغییری ایجاد نشود، مرکز هر روز برخوردارتر میشود و پیرامون فقیرتر. عین همین وضعیت را والرشتاین برای درون کشورهای پیرامون هم قائل میشود. به این معنا که در خود کشورهای پیرامون هم هرچه از مرکز دورتر شوید، نابرخوردارتر میشوید و تجمیع منابع در مرکز صورت میگیرد. او در زمان بیان این نظریه، مثال کشور برزیل و پایتختش شهر برزیلیا را میآورد و اینکه در برزیل شما هرچه از برزیلیا دور شوید، از امکانات کمتری برخوردار میشوید. مسئله دیروز و امروز غیزانیه و دیگر جاهای مشابه در ایران خودمان را میتوان ذیل همین نظریه والرشتاین فهم کرد. تهران تنها پایتخت سیاسی نیست، همه ایران است، قطب همهچیز. کمبرخوردارترین مناطق ایران، بیشترین فاصلهها را با تهران
دارند. حتی اگر منطقهای چندصد چاه نفت داشته باشد، اما از مرکز توزیع منابع دور باشد، حکایت غیزانیه را پیدا میکند که برای ابتداییترین نیازشان، آن هم در زمانه بلا باید که عنان از کف بدهند.
مادامی که نخبگان سیاسی و فکری ما به این وضعیت آگاه نشوند هیچ تغییر اساسیای صورت نمیگیرد. در کرمان، سیستانوبلوچستان، خوزستان، کردستان و ... بسیار غیزانیهمانندهایی وجود دارد که تنها در ذیل تحول ساختاری مشکلاتشان حل میشود و به یک زیست انسانی با استانداردهای بشری امروز میرسند.
از دل نگاه سانتیمانتال و تقلیل یک ساختار سیاسی- اقتصادی به امری احساسی این درمیآید که تنها بدمن میدان، آن سرباز صفر هراسان از کرونا، دور از خانواده و گرمازدهای میشود که در مقابل مردمان معترض ایستاده است یا فرماندهای که میخواهد زودتر همهچیز تمام شود تا به خانه برود و استراحت کند. سویه دیگر این مطالبات سانتیمانتال هم مسئول پرحاشیهای میشود که زمان سیل رمانتیکوار با محافظشان در جایی که دورتادورش راه خشکی است در آب قدم میزند تا به خیال خودش و بنا بر ذوقش جوابی برای احساسات غلیانشده عموم داشته باشد یا مسئول ارشدتری که برای لحظهای بیپست و مقام نبوده است، اما بهجای عذرخواهی از وضعیت گلایه میکند. بهاصطلاح نخبگان فکری ما هم همراه موج فضای مجازی به مرثیه یا بدوبیراهی روح آزرده خود را التیام میدهند و تا تراژدی بعدی که در کدامین نقطه کشور اتفاق بیفتد انگار نه انگار که مشکلات بنیادین و ساختاریای وجود دارد. درواقع ما توأمان با خلأ فکری و فقدان عمل مواجهه هستیم. نبود هرکدام از آنها میتواند وضعیتی به وجود آورد که تنها کنش، واکنش به تروماهای مستمر باشد. حال که هر دو با هم همراه شده است چه شود؟ ما
باید به راهی بیندیشیم که از وضعیت مرکز- پیرامونی جدا شویم. هر کنشی که در راستای این مرکززدایی و توزیع عادلانه ثروت نباشد، جز تقلیلدادن امر سیاسی به واکنش احساسی کاری از پیش نمیبرد.