بختکِ سکوت و داستانِ چیزهای معمولی
شرق: «خودِ من بودم که به داخل خانه راهش دادم. بعدها اسمش را گذاشتم مزاحم؛ گرچه به زور نیامد تو. او همان گونه که هر کس دیگری هم ممکن بود این کار را انجام بدهد، زنگ درِ خانه را زد و من در را باز کردم. هنوز هم وقتی دربارهاش فکر میکنم برآشفته میشوم. جدی جدی شاید موضوعی که بیش از هر چیز دیگری آزارم میدهد همین مسئله است. او زنگ در خانه را زد و من هم در را باز کردم. چه پیش پا افتاده...» رمانِ «روزهای سرگشته در سکوت» نوشته میریسه لیندستروم اینطور آغاز میشود. داستان، روایتِ زندگی زنی به نامِ «اِوا» است که در میانسالی با اتفاقی بهظاهر پیش پا افتاده اما آزاردهنده مواجه شده است: با سکوتِ نابههنگام شوهرش «سایمون» و همانطور که مترجم در ابتدای کتاب نوشته است «سکوتِ عذابآوری که موجب میشود او به اجبار در زهن و ضمیر خود بسیار از خاطرات، حرفهای ناگفته و رازهای سرکوبشده زندگی مشترکشان را به یاد بیاورد». این سکوت مانند یک میهمان ناخوانده به زندگی اِوا آمده و او را با گذشته خود رو در رو کرده است. به خاطرِ تأثیر عمیقی که این سکوت در سراسر رمان دارد شاید بتوان موضوعِ محوری رمان را «سکوت» دانست. «در این رمان میریسه
لیندستروم موفق شده به صورت کاملا درونی و زیرپوستی در سراسر داستان به مقوله سکوت و نقش جدی، انکارناپذیر و اثرگذار آن در زندگی بپردازد؛ و برای به تصویر کشیدن این مسئله از راوی اول شخص بهره برده است.» چنانکه مترجمِ این کتاب نیز اشاره میکنند منتقدان بر این باورند که «روزهای سرگشته در سکوت»، فکر و ذهنِ خواننده را چنان درگیر میکند که تا مدتها دست از سر آدم برنمیدارد. نوعِ روایت نویسنده و شخصیتهایی که او انتخاب کرده در این اتفاق تاثیر بسزایی دارند. اِوا و سایمون و زندگی آنان ساده و ملموس است و «بدون تردید هر کس میتواند بخش یا حتی بخشهایی از زندگی شخصی خود را در آن مشاهده کند. از این گذشته همه در طول عمر و زندگی خویش با سکوت کلنجار رفتهاند، تجربهاش کردهاند؛ آن را میشناسند و آثارش را در جنبههای مختلف زندگی خویش دیدهاند.» با این حال به زعمِ مترجم، روایتِ اپیزودیکِ نویسنده «روزهای سرگشته در سکوت» موجب شده این سکوت با جدیت بیشتری در ذهن بماند، سکوتی که برای هر خواننده به نوعی الهامبخش و قابل تأمل است. این رمان اگرچه بهلحاظ فرمی و روایی از اوج و فرودهای مرسوم آثار ادبی بیبهره است اما «اِوا مخاطب را به
شدت درگیر زندگی کنونی، گذشته و رابطهاش با محیط پیرامون و اطرافیان دور و نزدیک خود میکند.» و البته وجهِ مشترک همه رویدادها و روابط شخصیتهای داستان سکوتی است که در این برهه زمانی در زندگی یک زنِ میانسال خود را به رخ میکشد. «نکته قابل تامل اینکه نویسنده در لایههای پیدا و پنهان روایت و با توجه به ذهنیتهایی که شخصیتها در رابطه با خود، دیگران و محیط پیرامونشان دارند، توانسته نقشهای متعدد و مرموز سکوت را در مراحل گوناگون زندگی و تأثیرات جدی و انکارناپذیرش را در روابط انسانی، ذهنیات افراد از هم، سوءتفاهمها و فراهمکردن فرصت برای جایگزینشدن حقیقتهای خیالی با حقیقت محض بیان کند.» درواقع رمان با سکوتِ سنگین و سرشار از ناگفتهای که در تمام رمان سایه انداخته آغاز میشود «یا سکوت موهومی که سایه سرد و سنگینش چون بختک بر فضای داستان حاکم شده و درنهایت تکتک ما را نیز چون شخصیتهایش به تسخیر این سکوت سرد، غریب و بیروح درمیآورد». نکته جالب توجهِ دیگر این است که وقایع رمان در روزگار پس از جنگ جهانی دوم روی میدهد که همه به نوعی درمانده و سرگشتهاند. در همان ابتدای کتاب، جز یادداشتی از مترجم درباره موضوع و
حالوهوای رمان، شرح حالِ مختصری هم درباره نویسنده آمده است. اینکه میریسه لیندستروم نویسنده زنِ اهل نروژ، به خاطر داستانهایش چندین جایزه دریافت کرده ازجمله جایزه شورای ادبی اسکاندیناوی و جایزه منتقدین نروژ و نیز در سالِ 2008 به خاطر مجموعه آثار ادبی خود جایزه «دابلوگ» را به دست آورد. رمانِ «روزهای سرگشته در سکوت» از آخرین کارهای این نویسنده است که دو جایزه شورای ادبی اسکاندیناوی و جایزه منتقدین نروژ را نصیبِ میریسه لیندستروم کرد.
«بیایید بیهدف گپ بزنیم. گپ بزنیم درباره چیزهایی معمولی و به همین دلیل دلنشین. گپ بزنیم درباره ویژگیهای طنزآمیز سرشت انسان که اطرافیانمان بروز میکنند. هیچ لذتی بالاتر از صحبت کردن درباره بعضی عادتهای عجیبوغریب آشنایانمان نیست. آخر وقتی ما درباره آنها حرف میزنیم، انگار داریم از خصوصیات طبیعی و درست خودمان پیروی میکنیم، اما در عین حال تلویحا میگوییم که ما خودمان هم میتوانیم چنین انحرافهایی را بر خودمان روا بداریم، اما نمیخواهیم چون اصلا این کارها به دردمان نمیخورد.» کتابِ «خیاط مایهدار و کفبین» نوشته فاضل اسکندر با این جملات آغاز میشود و شاملِ هفت داستانِ کوتاه است که عناوینشان عبارتند از: آغاز، پدربزرگ، اسب عموکاظم، زمان کشفهای شورانگیز، کودکستان، خاک صحنه و خیاط مایهدار و کفبین. ویژگی داستانهای این مجموعه بهگفته مترجمش، زبان ساده و روشنِ آنهاست. او نکته قابل توجهِ این داستانها را در این میداند که کسی را قضاوت نمیکند و بنا ندارد چیزی به کسی یاد بدهد. طنز از شاخصههای مهمِ این داستانهاست. خودِ فاضل اسکندر در «آغاز» رویکردِ خود به طنز را در چند جمله مختصر چنین بیان میکند: «طنز از
امتیاز انکارناپذیری برخوردار است، هرچند ممکن است ناچیز به نظر برسد: طنز همیشه واقعی است. علاوه بر این، طنز به این دلیل خندهدار است که هر چیزِ خندهدار واقعی است». فاضل اسکندر نویسندهای است که تبارش به ایران میرسد. پدرِ او ایرانی بوده و صاحبِ کارخانه آجرپزی که در سالِ 1983 از شوروی اخراج میشود. اسکندر تمام آثارش را به زبان روسی نوشته است و بیشتر آثارش از افسانههای قفقازی برگرفته شده است اما بهگفته بابک شهاب، نثر او کاملا روسی است. در داستانهای کتابِ اخیر اسکندر، مخاطب با داستانهای دلنشین و شیرینی مواجه است که از دیدِ یک کودک به دنیای بزرگترها روایت میشوند؛ دنیایی که گاه مضحک و خندهدار جلوه میکند. او معتقد است این کودک در بررسی زندگی بزرگترها چنین درمییابد که بزرگترها نیز در حالِ بازی خودشان هستند فقط اسباببازیهایشان تغییر کرده است.
شرق: «خودِ من بودم که به داخل خانه راهش دادم. بعدها اسمش را گذاشتم مزاحم؛ گرچه به زور نیامد تو. او همان گونه که هر کس دیگری هم ممکن بود این کار را انجام بدهد، زنگ درِ خانه را زد و من در را باز کردم. هنوز هم وقتی دربارهاش فکر میکنم برآشفته میشوم. جدی جدی شاید موضوعی که بیش از هر چیز دیگری آزارم میدهد همین مسئله است. او زنگ در خانه را زد و من هم در را باز کردم. چه پیش پا افتاده...» رمانِ «روزهای سرگشته در سکوت» نوشته میریسه لیندستروم اینطور آغاز میشود. داستان، روایتِ زندگی زنی به نامِ «اِوا» است که در میانسالی با اتفاقی بهظاهر پیش پا افتاده اما آزاردهنده مواجه شده است: با سکوتِ نابههنگام شوهرش «سایمون» و همانطور که مترجم در ابتدای کتاب نوشته است «سکوتِ عذابآوری که موجب میشود او به اجبار در زهن و ضمیر خود بسیار از خاطرات، حرفهای ناگفته و رازهای سرکوبشده زندگی مشترکشان را به یاد بیاورد». این سکوت مانند یک میهمان ناخوانده به زندگی اِوا آمده و او را با گذشته خود رو در رو کرده است. به خاطرِ تأثیر عمیقی که این سکوت در سراسر رمان دارد شاید بتوان موضوعِ محوری رمان را «سکوت» دانست. «در این رمان میریسه
لیندستروم موفق شده به صورت کاملا درونی و زیرپوستی در سراسر داستان به مقوله سکوت و نقش جدی، انکارناپذیر و اثرگذار آن در زندگی بپردازد؛ و برای به تصویر کشیدن این مسئله از راوی اول شخص بهره برده است.» چنانکه مترجمِ این کتاب نیز اشاره میکنند منتقدان بر این باورند که «روزهای سرگشته در سکوت»، فکر و ذهنِ خواننده را چنان درگیر میکند که تا مدتها دست از سر آدم برنمیدارد. نوعِ روایت نویسنده و شخصیتهایی که او انتخاب کرده در این اتفاق تاثیر بسزایی دارند. اِوا و سایمون و زندگی آنان ساده و ملموس است و «بدون تردید هر کس میتواند بخش یا حتی بخشهایی از زندگی شخصی خود را در آن مشاهده کند. از این گذشته همه در طول عمر و زندگی خویش با سکوت کلنجار رفتهاند، تجربهاش کردهاند؛ آن را میشناسند و آثارش را در جنبههای مختلف زندگی خویش دیدهاند.» با این حال به زعمِ مترجم، روایتِ اپیزودیکِ نویسنده «روزهای سرگشته در سکوت» موجب شده این سکوت با جدیت بیشتری در ذهن بماند، سکوتی که برای هر خواننده به نوعی الهامبخش و قابل تأمل است. این رمان اگرچه بهلحاظ فرمی و روایی از اوج و فرودهای مرسوم آثار ادبی بیبهره است اما «اِوا مخاطب را به
شدت درگیر زندگی کنونی، گذشته و رابطهاش با محیط پیرامون و اطرافیان دور و نزدیک خود میکند.» و البته وجهِ مشترک همه رویدادها و روابط شخصیتهای داستان سکوتی است که در این برهه زمانی در زندگی یک زنِ میانسال خود را به رخ میکشد. «نکته قابل تامل اینکه نویسنده در لایههای پیدا و پنهان روایت و با توجه به ذهنیتهایی که شخصیتها در رابطه با خود، دیگران و محیط پیرامونشان دارند، توانسته نقشهای متعدد و مرموز سکوت را در مراحل گوناگون زندگی و تأثیرات جدی و انکارناپذیرش را در روابط انسانی، ذهنیات افراد از هم، سوءتفاهمها و فراهمکردن فرصت برای جایگزینشدن حقیقتهای خیالی با حقیقت محض بیان کند.» درواقع رمان با سکوتِ سنگین و سرشار از ناگفتهای که در تمام رمان سایه انداخته آغاز میشود «یا سکوت موهومی که سایه سرد و سنگینش چون بختک بر فضای داستان حاکم شده و درنهایت تکتک ما را نیز چون شخصیتهایش به تسخیر این سکوت سرد، غریب و بیروح درمیآورد». نکته جالب توجهِ دیگر این است که وقایع رمان در روزگار پس از جنگ جهانی دوم روی میدهد که همه به نوعی درمانده و سرگشتهاند. در همان ابتدای کتاب، جز یادداشتی از مترجم درباره موضوع و
حالوهوای رمان، شرح حالِ مختصری هم درباره نویسنده آمده است. اینکه میریسه لیندستروم نویسنده زنِ اهل نروژ، به خاطر داستانهایش چندین جایزه دریافت کرده ازجمله جایزه شورای ادبی اسکاندیناوی و جایزه منتقدین نروژ و نیز در سالِ 2008 به خاطر مجموعه آثار ادبی خود جایزه «دابلوگ» را به دست آورد. رمانِ «روزهای سرگشته در سکوت» از آخرین کارهای این نویسنده است که دو جایزه شورای ادبی اسکاندیناوی و جایزه منتقدین نروژ را نصیبِ میریسه لیندستروم کرد.
«بیایید بیهدف گپ بزنیم. گپ بزنیم درباره چیزهایی معمولی و به همین دلیل دلنشین. گپ بزنیم درباره ویژگیهای طنزآمیز سرشت انسان که اطرافیانمان بروز میکنند. هیچ لذتی بالاتر از صحبت کردن درباره بعضی عادتهای عجیبوغریب آشنایانمان نیست. آخر وقتی ما درباره آنها حرف میزنیم، انگار داریم از خصوصیات طبیعی و درست خودمان پیروی میکنیم، اما در عین حال تلویحا میگوییم که ما خودمان هم میتوانیم چنین انحرافهایی را بر خودمان روا بداریم، اما نمیخواهیم چون اصلا این کارها به دردمان نمیخورد.» کتابِ «خیاط مایهدار و کفبین» نوشته فاضل اسکندر با این جملات آغاز میشود و شاملِ هفت داستانِ کوتاه است که عناوینشان عبارتند از: آغاز، پدربزرگ، اسب عموکاظم، زمان کشفهای شورانگیز، کودکستان، خاک صحنه و خیاط مایهدار و کفبین. ویژگی داستانهای این مجموعه بهگفته مترجمش، زبان ساده و روشنِ آنهاست. او نکته قابل توجهِ این داستانها را در این میداند که کسی را قضاوت نمیکند و بنا ندارد چیزی به کسی یاد بدهد. طنز از شاخصههای مهمِ این داستانهاست. خودِ فاضل اسکندر در «آغاز» رویکردِ خود به طنز را در چند جمله مختصر چنین بیان میکند: «طنز از
امتیاز انکارناپذیری برخوردار است، هرچند ممکن است ناچیز به نظر برسد: طنز همیشه واقعی است. علاوه بر این، طنز به این دلیل خندهدار است که هر چیزِ خندهدار واقعی است». فاضل اسکندر نویسندهای است که تبارش به ایران میرسد. پدرِ او ایرانی بوده و صاحبِ کارخانه آجرپزی که در سالِ 1983 از شوروی اخراج میشود. اسکندر تمام آثارش را به زبان روسی نوشته است و بیشتر آثارش از افسانههای قفقازی برگرفته شده است اما بهگفته بابک شهاب، نثر او کاملا روسی است. در داستانهای کتابِ اخیر اسکندر، مخاطب با داستانهای دلنشین و شیرینی مواجه است که از دیدِ یک کودک به دنیای بزرگترها روایت میشوند؛ دنیایی که گاه مضحک و خندهدار جلوه میکند. او معتقد است این کودک در بررسی زندگی بزرگترها چنین درمییابد که بزرگترها نیز در حالِ بازی خودشان هستند فقط اسباببازیهایشان تغییر کرده است.