رابطه عشق و نفرت اصولگرایان با فضای آنلاین
ابوالفضل حاجیزادگان . پژوهشگر اجتماعی
موج انتقادهای اصولگرایان نسبت به وضعیت فضای آنلاین در کشور، روند فزایندهای پیدا کرده است. بخش عمده این انتقادها، مبتنی بر نگرانیهای سیاسی و اخلاقی است. اما تحلیل کلاندادههای فضای آنلاین نشان میدهد که در سالهای گذشته، دلواپسان فضای آنلاین درعینحال که هرازگاهی موج حملات تندی را بهسوی دشمن فرضیای به نام «فضای مجازی» روانه میکنند، بهطور پارادوکسیکالی عزمشان را نیز جزم کردهاند تا نفوذ هرچه بیشتری در فضای آنلاین پیدا کنند. برای مثال نتایج جدیدترین تحلیلهایی که روی کلاندادههای توییتر انجام دادهام، نشان میدهد که در یک سال گذشته، سهم اصولگرایان از صفحههای تأثیرگذار توییتر ایرانی، از 10 درصد به 15 درصد افزایش پیدا کرده است. همانطور که در نمودار میبینیم، این افزایش سهم، بهواسطه کاهش سهم اصلیترین رقیب سیاسیشان رخ داده است. همچنین، در فاصله بهار 98 تا بهار 99، تعداد دنبالکنندگان صفحههای تأثیرگذار اصولگرا در توییتر بهطور میانگین 59 درصد افزایش یافته است. این شاخص برای براندازها 26 درصد و برای اصلاحطلبها 22 درصد بوده است. قاعدتا این حد از موفقیت، بدون برنامهریزیهای جدی برای نفوذ بیشتر در فضای آنلاین دستیافتنی نیست. چطور ممکن است جریانی که فضای آنلاین را خطرناک و پر از تهدیدهای گوناگون میداند و ظاهرا طرفدار محدودکردن آن است، به چنین موفقیتی در جذب مخاطبان فضای آنلاین دست یابد؟! به نظر میرسد که لااقل در لایههایی از جریان اصولگرا، علاقه و شیفتگی زیادی نسبت به این رسانههای جدید وجود دارد. این علاقه گاهی چنان رو به افراط میگذارد که در بعضی از دعواهای سیاسی، با لشکری از اکانتهای تازهساز مواجه میشویم که تلاش بیدریغی را برای ترندکردن هشتگهایی خاص بهکار میبندند و دست بر قضا نهتنها بهلحاظ فکری بلکه از نظر نام کاربری و مشخصات پروفایلی نیز شباهتهای زیادی به هم دارند! علاوه بر این، واقعیتهای اجتماعی و اقتصادی موجود نیز از سه منظر میتوانند اصولگرایان را با استدلالهایی پیامدگرایانه بهسمت حمایت از فضای آنلاین ترغیب کنند. اول آنکه با وجود تنگناهای اقتصادی فعلی و ناکارآمدی نهاد دولت در اشتغالزایی، در سالهای اخیر، بخش قابلتوجهی از جمعیت فعال اقتصادی کشورمان با استفاده از امکانات فضای آنلاین توانستهاند کسبوکارهای اینترنتی ایجاد کنند و بهاینترتیب تا حدودی از شدت بحران بیکاری کاسته شده است. با توجه به شروع فعالیت مجلس یازدهم و نیز با توجه به پیشبینیهای قریبالوقوع درباره گرایش سیاسی دولت بعدی، سهم جریان اصولگرایی از قدرت سیاسی بیشازپیش خواهد شد و اصولگرایان ناچارند که به تناسب سهمی که از قدرت دارند، مسئولیت بحرانهای موجود را نیز بپذیرند. از آنجا که دسترسی آزاد به اینترنت میتواند کماکان جلوی بحرانیترشدن مسئله بیکاری را بگیرد، حمایت اصولگرایان از محدودکردن فضای آنلاین، انتخابی عقلانی نیست؛ چراکه به تشدید بحران بیکاری منجر خواهد شد. نکته دوم آنکه فضای آنلاین برای بخش قابلتوجهی از مردم ایران، کارکرد ایجاد تفریح و فراموشیِ موقت مشکلات متعدد زندگی را دارد. بنابراین از این نظر نیز به صلاح دلواپسان نیست که نسبت به پیامدهای ناخواسته محدودکردن اینترنت بیاعتنا باشند. سومین استدلال پیامدگرایانه نیز مربوط به نقشی است که فضای آنلاین در راستای مهار بحران کرونا ایفا کرد. تجربه این چند ماه اخیر بهخوبی نشان داد که فضای آنلاین در مواجهه با بحرانهایی مثل شیوع بیماری کرونا، میتواند چه نقش مهمی در آگاهیرسانی و کنترل مفید رفتارهای مردم بر عهده بگیرد. بر اساس شواهد و استدلالهای فوق، انتظار میرود که اصولگرایان از تحولات اخیر فضای آنلاین ناراضی بوده و طرفدار حفظ سنگرهای جنگ نرم باشند. اما چرا اینطور نیست؟ به نظر میرسد که بخش مهمی از مخالفتها، ریشههای سیاسی و انتخاباتی داشته باشند. احتمالا شکستخوردگان انتخابات در سالهای 92 تا 96، دسترسی همگانی به اینترنت را علت اصلی ناکامیهای سیاسیشان تلقی میکنند و تصور میکنند که با محدودکردن اینترنت، میتوانند جلوی تکرار آن شکستها را بگیرند. یکی دیگر از استدلالهایی که در دفاع از محدودکردن اینترنت مطرح میشود این است که فضای آنلاین باعث بروز مشکلات اخلاقی شده است. ممکن است افراد مختلف بر اساس شهود و تجربیات شخصی خودشان با چنین ادعایی موافق یا مخالف باشند؛ اما شواهد تجربی مبتنی بر روشهای علمی چنین ادعایی را رد میکند. نشان به آن نشان که بر اساس یافتههای اخیر دادهکاویهایم از وضعیت توییتر در بهار سال 99، از بین 377 صفحه تأثیرگذار توییتر ایرانی، تنها چهار صفحه (یعنی تنها یک درصد) محتواهای غیراخلاقی را منتشر میکنند. همچنین با وجود آنکه فضای اینستاگرام - در مقایسه با توییتر - بیشتر مستعد انتشار محتواهای غیراخلاقی است، بر اساس کلاندادههایی که در تابستان سال گذشته مورد تحلیل قرار دادم، تنها 10 درصد از صفحههای تأثیرگذار اینستاگرام ایرانی، محتواهای غیراخلاقی منتشر میکنند. مدافعان فیلترینگ اینترنت باید به این نکته توجه داشته باشند که هزینههای گوناگونی که بهواسطه محدودکردن اینترنت به جامعه تحمیل خواهد شد، بسیار بیشتر از پیامدهای منفی انتشار حجم ناچیزی از محتواهای غیراخلاقی است. بهطور خلاصه میتوان گفت که یکسو، اشتیاق اصولگرایان برای افزایش مخاطب، در کنار عوامل اجتماعی و اقتصادی ذکر شده باعث تقویت رابطه بخشی از اصولگرایان با فضای آنلاین شده است و از طرفی دیگر، ملاحظات سیاسی باعث تقویت نگرانیهای اصولگرایان در خصوص فضای آنلاین شده است و در نتیجه، این جریان سیاسی وارد یک رابطه عشق و نفرت با فضای آنلاین شدهاند. این رابطه در درازمدت میتواند باعث سردرگمیهای هرچه بیشتر در سیاستگذاری در حوزه فضای آنلاین شود. ازاینرو، لازم است که جریان اصولگرایی یک بار دیگر بهطورجدی این رابطه را مورد بازبینی و بازاندیشی قرار دهد و با اتخاذ یک تصمیم عقلانی و قاطع، به این وضعیت تعلیق و بلاتکلیفی پایان دهند.
موج انتقادهای اصولگرایان نسبت به وضعیت فضای آنلاین در کشور، روند فزایندهای پیدا کرده است. بخش عمده این انتقادها، مبتنی بر نگرانیهای سیاسی و اخلاقی است. اما تحلیل کلاندادههای فضای آنلاین نشان میدهد که در سالهای گذشته، دلواپسان فضای آنلاین درعینحال که هرازگاهی موج حملات تندی را بهسوی دشمن فرضیای به نام «فضای مجازی» روانه میکنند، بهطور پارادوکسیکالی عزمشان را نیز جزم کردهاند تا نفوذ هرچه بیشتری در فضای آنلاین پیدا کنند. برای مثال نتایج جدیدترین تحلیلهایی که روی کلاندادههای توییتر انجام دادهام، نشان میدهد که در یک سال گذشته، سهم اصولگرایان از صفحههای تأثیرگذار توییتر ایرانی، از 10 درصد به 15 درصد افزایش پیدا کرده است. همانطور که در نمودار میبینیم، این افزایش سهم، بهواسطه کاهش سهم اصلیترین رقیب سیاسیشان رخ داده است. همچنین، در فاصله بهار 98 تا بهار 99، تعداد دنبالکنندگان صفحههای تأثیرگذار اصولگرا در توییتر بهطور میانگین 59 درصد افزایش یافته است. این شاخص برای براندازها 26 درصد و برای اصلاحطلبها 22 درصد بوده است. قاعدتا این حد از موفقیت، بدون برنامهریزیهای جدی برای نفوذ بیشتر در فضای آنلاین دستیافتنی نیست. چطور ممکن است جریانی که فضای آنلاین را خطرناک و پر از تهدیدهای گوناگون میداند و ظاهرا طرفدار محدودکردن آن است، به چنین موفقیتی در جذب مخاطبان فضای آنلاین دست یابد؟! به نظر میرسد که لااقل در لایههایی از جریان اصولگرا، علاقه و شیفتگی زیادی نسبت به این رسانههای جدید وجود دارد. این علاقه گاهی چنان رو به افراط میگذارد که در بعضی از دعواهای سیاسی، با لشکری از اکانتهای تازهساز مواجه میشویم که تلاش بیدریغی را برای ترندکردن هشتگهایی خاص بهکار میبندند و دست بر قضا نهتنها بهلحاظ فکری بلکه از نظر نام کاربری و مشخصات پروفایلی نیز شباهتهای زیادی به هم دارند! علاوه بر این، واقعیتهای اجتماعی و اقتصادی موجود نیز از سه منظر میتوانند اصولگرایان را با استدلالهایی پیامدگرایانه بهسمت حمایت از فضای آنلاین ترغیب کنند. اول آنکه با وجود تنگناهای اقتصادی فعلی و ناکارآمدی نهاد دولت در اشتغالزایی، در سالهای اخیر، بخش قابلتوجهی از جمعیت فعال اقتصادی کشورمان با استفاده از امکانات فضای آنلاین توانستهاند کسبوکارهای اینترنتی ایجاد کنند و بهاینترتیب تا حدودی از شدت بحران بیکاری کاسته شده است. با توجه به شروع فعالیت مجلس یازدهم و نیز با توجه به پیشبینیهای قریبالوقوع درباره گرایش سیاسی دولت بعدی، سهم جریان اصولگرایی از قدرت سیاسی بیشازپیش خواهد شد و اصولگرایان ناچارند که به تناسب سهمی که از قدرت دارند، مسئولیت بحرانهای موجود را نیز بپذیرند. از آنجا که دسترسی آزاد به اینترنت میتواند کماکان جلوی بحرانیترشدن مسئله بیکاری را بگیرد، حمایت اصولگرایان از محدودکردن فضای آنلاین، انتخابی عقلانی نیست؛ چراکه به تشدید بحران بیکاری منجر خواهد شد. نکته دوم آنکه فضای آنلاین برای بخش قابلتوجهی از مردم ایران، کارکرد ایجاد تفریح و فراموشیِ موقت مشکلات متعدد زندگی را دارد. بنابراین از این نظر نیز به صلاح دلواپسان نیست که نسبت به پیامدهای ناخواسته محدودکردن اینترنت بیاعتنا باشند. سومین استدلال پیامدگرایانه نیز مربوط به نقشی است که فضای آنلاین در راستای مهار بحران کرونا ایفا کرد. تجربه این چند ماه اخیر بهخوبی نشان داد که فضای آنلاین در مواجهه با بحرانهایی مثل شیوع بیماری کرونا، میتواند چه نقش مهمی در آگاهیرسانی و کنترل مفید رفتارهای مردم بر عهده بگیرد. بر اساس شواهد و استدلالهای فوق، انتظار میرود که اصولگرایان از تحولات اخیر فضای آنلاین ناراضی بوده و طرفدار حفظ سنگرهای جنگ نرم باشند. اما چرا اینطور نیست؟ به نظر میرسد که بخش مهمی از مخالفتها، ریشههای سیاسی و انتخاباتی داشته باشند. احتمالا شکستخوردگان انتخابات در سالهای 92 تا 96، دسترسی همگانی به اینترنت را علت اصلی ناکامیهای سیاسیشان تلقی میکنند و تصور میکنند که با محدودکردن اینترنت، میتوانند جلوی تکرار آن شکستها را بگیرند. یکی دیگر از استدلالهایی که در دفاع از محدودکردن اینترنت مطرح میشود این است که فضای آنلاین باعث بروز مشکلات اخلاقی شده است. ممکن است افراد مختلف بر اساس شهود و تجربیات شخصی خودشان با چنین ادعایی موافق یا مخالف باشند؛ اما شواهد تجربی مبتنی بر روشهای علمی چنین ادعایی را رد میکند. نشان به آن نشان که بر اساس یافتههای اخیر دادهکاویهایم از وضعیت توییتر در بهار سال 99، از بین 377 صفحه تأثیرگذار توییتر ایرانی، تنها چهار صفحه (یعنی تنها یک درصد) محتواهای غیراخلاقی را منتشر میکنند. همچنین با وجود آنکه فضای اینستاگرام - در مقایسه با توییتر - بیشتر مستعد انتشار محتواهای غیراخلاقی است، بر اساس کلاندادههایی که در تابستان سال گذشته مورد تحلیل قرار دادم، تنها 10 درصد از صفحههای تأثیرگذار اینستاگرام ایرانی، محتواهای غیراخلاقی منتشر میکنند. مدافعان فیلترینگ اینترنت باید به این نکته توجه داشته باشند که هزینههای گوناگونی که بهواسطه محدودکردن اینترنت به جامعه تحمیل خواهد شد، بسیار بیشتر از پیامدهای منفی انتشار حجم ناچیزی از محتواهای غیراخلاقی است. بهطور خلاصه میتوان گفت که یکسو، اشتیاق اصولگرایان برای افزایش مخاطب، در کنار عوامل اجتماعی و اقتصادی ذکر شده باعث تقویت رابطه بخشی از اصولگرایان با فضای آنلاین شده است و از طرفی دیگر، ملاحظات سیاسی باعث تقویت نگرانیهای اصولگرایان در خصوص فضای آنلاین شده است و در نتیجه، این جریان سیاسی وارد یک رابطه عشق و نفرت با فضای آنلاین شدهاند. این رابطه در درازمدت میتواند باعث سردرگمیهای هرچه بیشتر در سیاستگذاری در حوزه فضای آنلاین شود. ازاینرو، لازم است که جریان اصولگرایی یک بار دیگر بهطورجدی این رابطه را مورد بازبینی و بازاندیشی قرار دهد و با اتخاذ یک تصمیم عقلانی و قاطع، به این وضعیت تعلیق و بلاتکلیفی پایان دهند.