|

ما را چه شده است؟ این‌همه خشونت!

سید‌حسن موسوی‌چلک. رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران

چه بخواهیم، چه نخواهیم، شرایط سختی را در حوزه اجتماعی و ازجمله آسیب‌‌های اجتماعی می‌گذرانیم؛ شرایطی که محصول حدود چند دهه غفلت از آسیب‌‌های اجتماعی در دیگر حوزه‌هاست. ازجمله این شرایط می‌توان به آمارهای مرتبط با خشونت‌های اجتماعی و خانوادگی و... اشاره کرد که در دوران شیوع ویروس کرونا کمی مشهود‌تر شده است؛ نه اینکه محصول این دوران باشد. اخبار خشونت در این چند وقت از قبیل قتل رومینا به‌ دست پدرش، ریحانه عامری به‌ دست پدرش، خودکشی دو جوان با همدیگر در خوزستان که به هم علاقه‌مند بودند، قتل‌های کرمان، کرمانشاه، تهران و... . این حوادث در کشور که هم‌زمان مورد توجه افکار عمومی، مردم، رسانه‌ها، شبکه‌های اجتماعی و حتی مسئولان قرار گرفته، خود نشان می‌دهد که نباید و اصلا حق نداریم در برابر این شرایط بی‌تفاوت باشیم. درواقع نگران این هستم که دیدن خشونت و اعمال آن عادی‌سازی شود که خیلی خطرناک است. استناد می‌کنم به آمار‌های ارائه‌شده از سوی رئیس سازمان پزشکی قانونی که از وقوع 85‌هزار‌و 420 مورد‌ همسر‌آزاری خبر داده بودند که به ‌طورمیانگین روزانه 232 مورد‌ همسر‌آزاری د‌ر کشور و د‌ر مد‌ت یک‌ سال و در هر ساعت حدود 10 مورد آن رخ د‌اد‌ه است. رشد‌ 12.5 د‌رصد‌ی کودک‌آزاری در مقایسه با سال قبل خبر دیگری بود که منتشر شد. گرچه شما مخاطبان گرامی بهتر از من اشراف دارید که این آمار‌ها با آمار‌های واقعی فاصله دارد؛ چون بسیاری از این موارد ثبت یا گزارش نمی‌شود. اینها مواردی هستند که در سازمان پزشکی قانونی ثبت شده است. مراجعه به آمار‌های اورژانس اجتماعی و مراکز ارائه‌کننده خدمات مددکاری اجتماعی، مشاوره و روان‌شناسی و... خود گویای وخامت حال ما از منظر خشونت خواهد بود. چقدر آمار‌های خشونت‌های جنسی ثبت و گزارش می‌شود؟ چقدر خشونت‌های عاطفی (روانی) و حتی خشونت‌های ناشی از مسامحه یا غفلت، تخریب اموال عمومی و... گزارش می‌شود؟ آمار پرونده‌های قضائی هم نشان می‌دهد که خشونت و ازجمله ضرب‌وجرح در کنار سرقت که من آن را هم از مصادیق خشونت اجتماعی قلمداد می‌کنم، در رتبه‌های بالای فراوانی پرونده‌های قضائی در کشور قرار دارد. تأملی بر این داده‌های خام نشان می‌دهد که این سؤال مطرح شود که واقعا ما را چه شده است؟ این‌همه خشونت یعنی ضعف روابط انسانی حتی بین نزدیک‌ترین کسان‌مان، یعنی اعضای خانواده: پدر، مادر، فرزند، همسر و... یا همسایگان و دوستان و اقوام و همکاران. حتی اخباری مبنی‌ بر خشونت به حیوانات را هم می‌شنویم. این موضوع را که خشونت نتیجه غفلت از حوزه‌های دیگر است، نفی نمی‌کنم؛ موضوعاتی از قبیل کاهش نشاط اجتماعی و فردی، کاهش سرمایه اجتماعی، کاهش قانون‌مداری و احترام به قانون، ضعف اخلاق اجتماعی، ضعف مدارای اجتماعی، ضعف در به‌کارگیری مهارت‌های تاب‌آوری اجتماعی و فردی، اقتصاد ضعیف، افزایش اختلالات روانی و... می‌توانند در کنار تعیین‌کننده‌های دیگر سلامت اجتماعی و روانی، در بروز و ظهور چنین شرایطی تأثیرگذار باشند. وقتی پدر «رومینا» خود جای قانون می‌نشیند و دخترش را می‌کشد؛ یعنی بی‌احترامی به قانون، حتی اگر برای خودش دلایلی داشته باشد که خود را به‌اصطلاح بر حق بداند (از نظر من مورد تأیید نیست). خانه محل آرامش و کانون مهر و دوستی است؛ ولی طبق همین آمار ارائه‌شده و حتی آمار‌های مراکز دیگر می‌بینیم که دیگر این کانون مانند گذشته در همه خانواده‌ها، یک کانون گرم نیست. افراد به‌ جای اینکه مرهمی باشند بر زخم‌هایی که برای اعضای خانواده‌شان ایجاد می‌شود، خود زخمی می‌شوند بر زخم‌های دیگر؛ زخم‌هایی که هرچه عمیق‌تر بشوند، مداوای آنها سخت‌تر و سخت‌تر می‌شود (بعضی جاها هم غیرممکن می‌شود و عوارض بسیار خطرناکی دارد). وقتی من رفتار پرخاشگرانه‌ای درباره اطرافیانم و کسانی که با آنها زندگی می‌کنم و سروکار دارم، نشان می‌دهم؛ یعنی دارم این پیام را می‌دهم که خودخواهم، به حقوق و خواسته‌های دیگران بی‌توجه هستم، خود را برتر از شما می‌دانم، رنجاندن دیگران را برای جلوگیری از رنجش خودم عیب نمی‌دانم و...، این در حالی است که لازمه زندگی اجتماعی و خانوادگی، احترام به دیگران و حقوق‌شان، اهمیت‌دادن به نیاز‌های خود و دیگران، صدمه‌نزدن به دیگران، به‌رسمیت‌شناختن و اهمیت‌دادن به افکار، عقاید و احساسات خود و دیگران و... و در یک معنای عام‌تر توجه به اخلاق در تعاملات با دیگران و ترویج روابط انسانی است که شعار سال 2019 و 2020 فدراسیون جهانی مددکاران اجتماعی است.

چه بخواهیم، چه نخواهیم، شرایط سختی را در حوزه اجتماعی و ازجمله آسیب‌‌های اجتماعی می‌گذرانیم؛ شرایطی که محصول حدود چند دهه غفلت از آسیب‌‌های اجتماعی در دیگر حوزه‌هاست. ازجمله این شرایط می‌توان به آمارهای مرتبط با خشونت‌های اجتماعی و خانوادگی و... اشاره کرد که در دوران شیوع ویروس کرونا کمی مشهود‌تر شده است؛ نه اینکه محصول این دوران باشد. اخبار خشونت در این چند وقت از قبیل قتل رومینا به‌ دست پدرش، ریحانه عامری به‌ دست پدرش، خودکشی دو جوان با همدیگر در خوزستان که به هم علاقه‌مند بودند، قتل‌های کرمان، کرمانشاه، تهران و... . این حوادث در کشور که هم‌زمان مورد توجه افکار عمومی، مردم، رسانه‌ها، شبکه‌های اجتماعی و حتی مسئولان قرار گرفته، خود نشان می‌دهد که نباید و اصلا حق نداریم در برابر این شرایط بی‌تفاوت باشیم. درواقع نگران این هستم که دیدن خشونت و اعمال آن عادی‌سازی شود که خیلی خطرناک است. استناد می‌کنم به آمار‌های ارائه‌شده از سوی رئیس سازمان پزشکی قانونی که از وقوع 85‌هزار‌و 420 مورد‌ همسر‌آزاری خبر داده بودند که به ‌طورمیانگین روزانه 232 مورد‌ همسر‌آزاری د‌ر کشور و د‌ر مد‌ت یک‌ سال و در هر ساعت حدود 10 مورد آن رخ د‌اد‌ه است. رشد‌ 12.5 د‌رصد‌ی کودک‌آزاری در مقایسه با سال قبل خبر دیگری بود که منتشر شد. گرچه شما مخاطبان گرامی بهتر از من اشراف دارید که این آمار‌ها با آمار‌های واقعی فاصله دارد؛ چون بسیاری از این موارد ثبت یا گزارش نمی‌شود. اینها مواردی هستند که در سازمان پزشکی قانونی ثبت شده است. مراجعه به آمار‌های اورژانس اجتماعی و مراکز ارائه‌کننده خدمات مددکاری اجتماعی، مشاوره و روان‌شناسی و... خود گویای وخامت حال ما از منظر خشونت خواهد بود. چقدر آمار‌های خشونت‌های جنسی ثبت و گزارش می‌شود؟ چقدر خشونت‌های عاطفی (روانی) و حتی خشونت‌های ناشی از مسامحه یا غفلت، تخریب اموال عمومی و... گزارش می‌شود؟ آمار پرونده‌های قضائی هم نشان می‌دهد که خشونت و ازجمله ضرب‌وجرح در کنار سرقت که من آن را هم از مصادیق خشونت اجتماعی قلمداد می‌کنم، در رتبه‌های بالای فراوانی پرونده‌های قضائی در کشور قرار دارد. تأملی بر این داده‌های خام نشان می‌دهد که این سؤال مطرح شود که واقعا ما را چه شده است؟ این‌همه خشونت یعنی ضعف روابط انسانی حتی بین نزدیک‌ترین کسان‌مان، یعنی اعضای خانواده: پدر، مادر، فرزند، همسر و... یا همسایگان و دوستان و اقوام و همکاران. حتی اخباری مبنی‌ بر خشونت به حیوانات را هم می‌شنویم. این موضوع را که خشونت نتیجه غفلت از حوزه‌های دیگر است، نفی نمی‌کنم؛ موضوعاتی از قبیل کاهش نشاط اجتماعی و فردی، کاهش سرمایه اجتماعی، کاهش قانون‌مداری و احترام به قانون، ضعف اخلاق اجتماعی، ضعف مدارای اجتماعی، ضعف در به‌کارگیری مهارت‌های تاب‌آوری اجتماعی و فردی، اقتصاد ضعیف، افزایش اختلالات روانی و... می‌توانند در کنار تعیین‌کننده‌های دیگر سلامت اجتماعی و روانی، در بروز و ظهور چنین شرایطی تأثیرگذار باشند. وقتی پدر «رومینا» خود جای قانون می‌نشیند و دخترش را می‌کشد؛ یعنی بی‌احترامی به قانون، حتی اگر برای خودش دلایلی داشته باشد که خود را به‌اصطلاح بر حق بداند (از نظر من مورد تأیید نیست). خانه محل آرامش و کانون مهر و دوستی است؛ ولی طبق همین آمار ارائه‌شده و حتی آمار‌های مراکز دیگر می‌بینیم که دیگر این کانون مانند گذشته در همه خانواده‌ها، یک کانون گرم نیست. افراد به‌ جای اینکه مرهمی باشند بر زخم‌هایی که برای اعضای خانواده‌شان ایجاد می‌شود، خود زخمی می‌شوند بر زخم‌های دیگر؛ زخم‌هایی که هرچه عمیق‌تر بشوند، مداوای آنها سخت‌تر و سخت‌تر می‌شود (بعضی جاها هم غیرممکن می‌شود و عوارض بسیار خطرناکی دارد). وقتی من رفتار پرخاشگرانه‌ای درباره اطرافیانم و کسانی که با آنها زندگی می‌کنم و سروکار دارم، نشان می‌دهم؛ یعنی دارم این پیام را می‌دهم که خودخواهم، به حقوق و خواسته‌های دیگران بی‌توجه هستم، خود را برتر از شما می‌دانم، رنجاندن دیگران را برای جلوگیری از رنجش خودم عیب نمی‌دانم و...، این در حالی است که لازمه زندگی اجتماعی و خانوادگی، احترام به دیگران و حقوق‌شان، اهمیت‌دادن به نیاز‌های خود و دیگران، صدمه‌نزدن به دیگران، به‌رسمیت‌شناختن و اهمیت‌دادن به افکار، عقاید و احساسات خود و دیگران و... و در یک معنای عام‌تر توجه به اخلاق در تعاملات با دیگران و ترویج روابط انسانی است که شعار سال 2019 و 2020 فدراسیون جهانی مددکاران اجتماعی است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها