گفتوگو با نصرالله تاجیک، دیپلمات سابق، درباره بحران اقتصادی لبنان و احتمال کمک ایران
به دنبال مگاپروژه اقتصادی در منطقه باشیم
شرق، روحاله نخعی: در میانه بحرانهای ریز و درشت منطقه خاورمیانه، بحران اقتصادی جدی در لبنان یکی از آنهاست که خبرساز شده است. گزارشها از نارضایتیهای گسترده در میان مردم لبنان از مقامات دولتی و از ساختار اقتصادی این کشور و اعتراضات در این زمینه در رسانهها دیده میشود. لبنان البته تنها کشوری نیست که در این برهه دچار مشکل اقتصادی شده و بهخصوص در این شرایط و با شیوع کرونا، اقتصاد تمام نقاط دنیا ضررهایی دیدهاند؛ اما طبعا اقتصادهایی با زیرساخت ضعیفتر و مثلا اقتصادهایی که گردشگری بخش قابلتوجهی از منابعشان را تأمین کند، صدمه بیشتری دیدهاند.
در میانه گمانهزنیها برای راهحلهای عبور لبنان از بحران، گزینههایی مثل دریافت کمک به اشکال مختلف از کشورهایی مثل چین و ایران مطرح شده است. سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان، نیز سهشنبهشب در سخنرانیای که داشت، نام هر دو کشور را آورد و آنها را بهعنوان گزینههایی مطرح کرد که دولت برای حل معضلات اقتصادی میتواند از آنها کمک بگیرد. برای بررسی ایدهها و احتمالاتی که در این زمینه مطرح شده است، گفتوگویی با نصرالله تاجیک، دیپلمات سابق و کارشناس سیاست خارجی داشتیم. تاجیک معتقد است، ایران باید به دنبال اجرای پروژههای بزرگ اقتصادی در منطقه برود و از این طریق، هم منافع سیاسی و هم منافع اقتصادی کسب کند. به عقیده او البته، اقداماتی مثل کمکهای بلاعوض، نه برای لبنان و نه برای ایران سودی ندارند.
بگذارید اینطور شروع کنیم که تحلیلتان از اوضاع فعلی لبنان چیست؟
لبنان الان با دو نوع مشکل مواجه است، یک مشکل روزمره و یک مشکل ساختاری. لبنان در حقیقت به دلیل فقر منابع، ازجمله در حوزههای انرژی و معدن، بستر اقتصادش خدماتی است. نه صنعت قوی دارد، نه زمینهای وسیع برای کشاورزی دارد، بهجز بخش کوچکی در شمال شرقش، همجوار سوریه؛ یعنی زمینهای عمده ندارد. برای همین از دهههای گذشته، مرکز بانکی در خاورمیانه بوده است و بیشتر سرویسهای مالی بینالمللی ارائه داده و نیز در بخش گردشگری فعال بوده است. اقتصادش بیشتر براساس خدمات اقتصادی در منطقه و در حوزه بینالملل است.
قبل از شروع ماجرای بهار عربی و سوریه طبیعتا قسمتی از سوریه و لبنان در این زمینه پیوند داشتند و لبنان میتوانست از تعاملات اقتصادی با سوریه و پوشش بخش مالیاش استفاده کند، همچنین از تراکنشهایی که در قسمتهای مالی داشتند. با شروع ماجرای سوریه آن بخش قطع شد و هزینه سنگین مهاجران سوریه در لبنان هم بر دوش این کشور گذاشته شد. مجموعهای از اتفاقات به این ترتیب باعث شد یک کشور خاورمیانهای نسبتا لوکس و خیلی فعال تبدیل به اقتصادی نسبتا جنگزده شود. با اینکه خودش درگیر جنگ نیست اما تبعات جنگهای نیابتی خاورمیانه در عراق، سوریه و قسمتهای دیگر خاورمیانه روی لبنان هم اثر گذاشت. الان این مشکلات اجتماعی که این کشور دارد، طبیعتا باعث مسائل سیاسی و اقتصادی هم میشود و شده است. مسائلی مثل بالارفتن بیکاری و مشکل اشتغال، سلسلهای تبعات سیاسی و اجتماعی برای دولت لبنان داشته است.
در کنار اینها، بخشی هم دخالت آمریکا در لبنان با کمک کشورهای دیگر بود که باعث شد همان خدمات مالی بینالمللی هم انجام نشود. قسمتی از این تعاملات مثلا با فرانسه بود و بهدلیل سابقه استعماریاش در این منطقه تعاملات مالی و بینالمللی داشت و قسمتی هم آمریکاییها بودند که در دهههای اخیر و نیز به دلیل سلطه دلار در تعاملات مالی و بینالمللی. اینها طبیعتا روی اقتصاد لبنان تأثیر داشتند و الان قطع آن کمکها باعث شده که اقتصاد لبنان لطمه ببیند. قسمتی از حوادث در اقتصاد لبنان در این مسیر قابلپذیرش و طبیعی است؛ اما فشار اقتصادی آمریکا جنبه سیاسی دارد. آمریکا برای تحمیل ارادهاش بر دولت لبنان اقدام کرده و با اهداف سیاسی، از جمله حذف حزبالله از صحنه سیاسی و اقتصادی و امنیتی لبنان، فشارهایی بر دولت لبنان میآورد. مجموعه اینها باعث شده اقتصاد لبنان لطمه ببیند. از آن کانال اصلی که خدمات مالی بینالمللی بوده لطمه دیده است، به اضافه وضعیت منطقه و دنیا. کشورها و سازمانهایی که تا حالا کمک میکردند، حالا این کمک را قطع کردهاند یا کاهش دادهاند. این وضعیت باعث میشود که هم به لحاظ ساختاری و زیرساختاری اقتصاد لطمه ببیند. این
لطمه هم در بخش روزمره و معیشت مردم است و هم اقتصاد سیاسی این کشور لطمه دیده است. مجموعه این شرایط به اینجا رسیده که لبنان بهعنوان کشوری که درگیر جنگ نیست، به دلیل کاهش ارزش لیر دچار تنشهای سیاسی- اجتماعی شده، تورم بالا رفته و مسائلی برای دولت لبنان و نیروهای صحنه سیاسی ایجاد شده است.
در برخی رسانهها و از زبان برخی تحلیلگران این ایده مطرح شده که امکان دارد چین وارد شود و به لبنان برای حل مشکل کمک کند.
لبنان سابقه جذب کمکهای بینالمللی، چه از کشورها و چه از سازمانها را دارد. هم لبنان هم اردن؛ این دو کشور برخلاف سوریه هستند که تا قبل از ۲۰۱۱ و شروع مشکلات سوریه، بیشتر با درآمدهای داخلی اداره میشد. ولی این دو کشور به دلیل فقر منابع طبیعی و معدنی و تا حدی آب، مسائل و مشکلاتی دارند. بنابراین لبنان سابقه استفاده از کمکها را دارد. اگر کشورها بیایند برای سرمایهگذاری، این ظرفیت وجود دارد.
اما باید دید چین در کدام قسمت وارد میشود. اگر بخواهد در بخش تأمین انرژی وارد شود، چین خودش مصرفکننده انرژی است. مگر اینکه به خاطر وضعیت خوب اقتصادی، با سلسله اقداماتی از قبیل وام، کمکهای بلاعوض و پروژههای زیرساختی و ایجاد شغل در لبنان شروع کند و کشورهای تأمینکننده انرژی در جهان و در خاورمیانه که ایران هم از آن جمله است، در این میان نقش تکمیلی داشته باشند.
ایده دیگری که برای حل مشکل لبنان مطرح بود و در سخنان سیدحسن نصرالله هم به آن اشاره شد، بحث کمک ایران بود که در صحبتهای دبیرکل حزبالله به شکل کمک در حوزه سوخت مطرح شد اما در تحلیلها از گزینه کمک کلیتر هم صحبت میشود. به نظر شما این ایده خوبی است و به سمت اجرا میرود؟
اینکه به سمت اجرا برود یا نه یک بحث است اما ایده خوبی است. حالا که آمریکا درصدد بههمزدن چهره ژئوپیلتیک منطقه به نفع خود و همپیمانانش است، ما باید از منظر سیاسی و ژئوپلیتیک به دنبال یارگیری و اجماع سیاسی و اقدامات زیرساختی اقتصادی، بازار بزرگ منطقهای باشیم. از منظر و حملونقل و انرژی، تأمینکنندهها باید وارد شوند و از طرف آپاستریم، یا بالادستیها به داوناستریم یا پاییندستیها حرکت داشته باشیم. دلیل این وضعیتی که آمریکا دارد برای جهان درست میکند، بیشتر ترامپ و تا حدی هم سیاست آمریکا بوده که تا جایی که میتواند هژمونی خودش را داشته باشد. مخصوصا سلطه دلار در این زمینه مؤثر است و در عرصه منابع انرژی که خون در رگ اقتصاد کشورهاست، این هژمونی را بر جهان و منطقه تحمیل میکند. ما باید با یارگیری و پایکارآوردن کشورهای مخالف سیاست آمریکا از جمله روسیه و چین و همینطور اروپا واکنش نشان دهیم.
این مدلی که من تعریف میکنم این است که اگر بتوانیم کانال تأمین انرژی که میتواند نفت خام باشد یا گاز، از ایران به عراق و از آن طرف به سوریه، اردن و لبنان ببریم، این یک مگاپروژه است. این را اگر با همکاری کشورها و شرکتهای بینالمللی نفتی طراحی و اجرا کنیم، یقینا کشورهای دیگری که دستشان زیر ساطور آمریکاست به استقلال نسبی میرسند، از جمله اردن و نیز لبنان. همینطور سوریه در این زمان اگر قرار شد صلح برقرار شود و به سمت بازسازی کشورش برود. اگر مجموعه این شرایط و مسائل را در نظر بگیریم، چه از نظر ژئوپلیتیکی، چه سیاسی، با این اقدامات، مخصوصا از لحاظ اقتصادی و نه با اقدام نظامی و لشکرکشی میتوانیم با چنین مگاپروژههایی بستر بازار انرژی منطقهای را تعریف کنیم. این میتواند یک بستر برای رسیدن ما به دریای مدیترانه باشد، با پروژه اقتصادی، نه نظامی یا مثلا با احداث پایگاه نظامی در مدیترانه. من آن را نفی نمیکنم اما عقیده دارم مدل اقتصادی در تأمین امنیت و استقلال نسبی کشورها بهتر و زودتر نتیجه میدهد.
بعضی رسانهها به این موضوع پرداختهاند که اگر لبنان وارد چنین تعاملی با ایران شود، از آن طرف با آمریکا به مشکل میخورد و بحث تحریمها پیش میآید و هزینه ایجاد میشود.
بستگی به میزان اجرائیکردن این پروژه دارد، اگر واقعا اجرا شود، چه از سوی ایران چه کشورهایی که تأمینکننده مالی هستند، اگر بتوانند پای کار بیایند. در هر صورت لبنان هم باید اولویتبندی کند که از کجا چه میگیرد و اگر از سمت ایران برایش بهتر است اقدام کند. من بعید میدانم آمریکاییها خیرخواه باشند، مخصوصا با این مشکلاتی که ترامپ، خودش، در دنیا و داخل آمریکا دارد. الان بعد کرونا و بعد از مسائل تبعیض نژادی داخل آمریکا، بعید میدانم شرایطی باشد که بخواهند سرمایهگذاری زیادی در لبنان کنند. بنابراین شاید این ایده یکی از معدود انتخابها برای لبنان باشد که بتواند در حقیقت برای نیل به استقلال اقتصادی و سیاسی از دخالت خارجی، وارد چنین سازوکاری بشود.
مهم تعریف سازوکار است. مثلا انتظار کمک اقتصادی بلاعوض به عقیده من خوب نیست. اگر تولید شغل در لبنان و حل مشکلات لبنان با سلسله پروژههای زیرساختی باشد، ایران هم از چنین سرمایهگذاریای منتفع میشود. بازاری برای محصولاتش میشود یا بازار برای فارغالتحصیلانش و این بازی دو سر بردی میشود هم برای ایران و هم لبنان. ولی اگر نه، بخواهند ما کمک بلاعوض کنیم، این ایده خوبی برای لبنان و ایران نیست.
برخی منابع ازمنظر صحنه سیاسی داخل لبنان میگویند که اگر این تعامل با ایران انجام شود و احیانا چالش با آمریکا شکل بگیرد یا مشکلات لبنان حل نشود، مخالفان حزبالله فشار میآورند و برای این جریان هزینه ایجاد میشود.
هزینه را آمریکاییها با قلدری دارند ایجاد میکنند. الان در حقیقت آمریکاییها نمیخواهند بهصورت طبیعی با لبنان رفتار کنند. آمریکاییها فشار میآورند که بهنوعی مردم لبنان را علیه حزبالله به شورش وادارند. همان کاری که ترامپ درباره ایران میکند که با «فشار حداکثری» میخواهد مردم را علیه حکومت بشوراند، همان را در لبنان هم پی گرفته است. ترامپ در حقیقت در قبال ایران توطئهآمیز عمل میکند و همینطور در لبنان. این برخلاف سوابق گذشته است که سعی میکرد با کمکهای اقتصادی دولتها را جلب کنند، مثل زمان رژیم شاه در ایران و کمکهایی که آمریکا به سایر کشورها در دهههای ۲۰ و ۳۰ و ۴۰ میکرد. آمریکا الان از آن جهت جدا شده و به دنبال این است که با اعمال فشار سیاسی کشورها را جذب کند. این عملی نیست. به عقیده من انتخاب بین ایران و آمریکا نیست. لبنانیها باید این اراده را پیدا کنند که برای کسب استقلالشان در مقابل این توطئه آمریکا باشند. اگر ایران هم کمکشان کند بهنوعی بازی دو سر برد میشود که به استقلال لبنان کمک میشود و در مقابل رویکرد زورگویانه و قلدرمآبانه است. طبیعی است که برای خود ایران هم منافع سیاسی و اقتصادی و
ژئوپلیتیک دارد. در حقیقت فرق این مدل با مدل آمریکا این است که آمریکا با زور و با استفاده از هژمونی دنبال این است که جلوی تأثیرگذاری اراده مردم لبنان را بگیرد و نگذارد آزادانه عمل کنند.
در حرفهایتان به منافع متقابل چنین روندی اشاره کردید. ایران در چندین سال گذشته تلاش زیادی در زمینه رابطهاش با لبنان داشته است. این تلاش در این مرحله و بهطورکلی چه سودی برای ایران دارد؟ مثلا آیا در این مرحله که ایران خود با بحران اقتصادی و فشار خارجی مواجه است، این روابط میتوانند به کار ایران بیایند.
مدل رفتاری ما به لحاظ سیاسی و اقتصادی در لبنان تابهحال خاص بوده است. کار ما بیشتر تأسیس مؤسساتی بوده است که مشکلات سیاسی و اجتماعی لبنان را حل کنند. یعنی بیشتر سرمایهگذاری سیاسی بوده؛ درست است که با بستر اقتصاد و کمک بوده، اما این مدلی که من میگویم اقتصادی است. ما البته در داخل مشکلاتی داریم و سوءمدیریت داریم اما ظرفیت تولید کالای ما بیشتر از ۸۰ میلیون است. باید بتوانیم بازاری برای کالای مصرفی ایجاد کنیم. مسائلی در داخل هست که باید حل کنیم، کیفیت محصولات تولیدی بازارمان را بالا ببریم و از این قبیل. ما میتوانیم بازارمان را از بازار ۸۰ میلیونی به بازار ۱۵۰ میلیونی تبدیل کنیم و این دستاوردی برای اقتصاد ما خواهد بود. این وابستگیهای اقتصادی به ما میآورد و تأثیرات ژئوپلیتیکی و سیاسی برایمان خواهد داشت و دستاورد اقتصادی هم دارد. ایجاد بازار برای مصرف تولیدات ما میکند. بازار کار برایمان درست میکند. ما الان این همه فارغالتحصیل داریم و در فضای داخلی جذب نمیشوند. این خود بحثهایی دارد اما اگر بتوانیم شرایط بازار خارجی را فراهم کنیم که بتوانند درآمد ارزی داشته باشند، طبیعی است که میتوانیم تأثیرات بیشتری از
همین راه داشته باشیم و برداشت کنیم.
شرق، روحاله نخعی: در میانه بحرانهای ریز و درشت منطقه خاورمیانه، بحران اقتصادی جدی در لبنان یکی از آنهاست که خبرساز شده است. گزارشها از نارضایتیهای گسترده در میان مردم لبنان از مقامات دولتی و از ساختار اقتصادی این کشور و اعتراضات در این زمینه در رسانهها دیده میشود. لبنان البته تنها کشوری نیست که در این برهه دچار مشکل اقتصادی شده و بهخصوص در این شرایط و با شیوع کرونا، اقتصاد تمام نقاط دنیا ضررهایی دیدهاند؛ اما طبعا اقتصادهایی با زیرساخت ضعیفتر و مثلا اقتصادهایی که گردشگری بخش قابلتوجهی از منابعشان را تأمین کند، صدمه بیشتری دیدهاند.
در میانه گمانهزنیها برای راهحلهای عبور لبنان از بحران، گزینههایی مثل دریافت کمک به اشکال مختلف از کشورهایی مثل چین و ایران مطرح شده است. سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان، نیز سهشنبهشب در سخنرانیای که داشت، نام هر دو کشور را آورد و آنها را بهعنوان گزینههایی مطرح کرد که دولت برای حل معضلات اقتصادی میتواند از آنها کمک بگیرد. برای بررسی ایدهها و احتمالاتی که در این زمینه مطرح شده است، گفتوگویی با نصرالله تاجیک، دیپلمات سابق و کارشناس سیاست خارجی داشتیم. تاجیک معتقد است، ایران باید به دنبال اجرای پروژههای بزرگ اقتصادی در منطقه برود و از این طریق، هم منافع سیاسی و هم منافع اقتصادی کسب کند. به عقیده او البته، اقداماتی مثل کمکهای بلاعوض، نه برای لبنان و نه برای ایران سودی ندارند.
بگذارید اینطور شروع کنیم که تحلیلتان از اوضاع فعلی لبنان چیست؟
لبنان الان با دو نوع مشکل مواجه است، یک مشکل روزمره و یک مشکل ساختاری. لبنان در حقیقت به دلیل فقر منابع، ازجمله در حوزههای انرژی و معدن، بستر اقتصادش خدماتی است. نه صنعت قوی دارد، نه زمینهای وسیع برای کشاورزی دارد، بهجز بخش کوچکی در شمال شرقش، همجوار سوریه؛ یعنی زمینهای عمده ندارد. برای همین از دهههای گذشته، مرکز بانکی در خاورمیانه بوده است و بیشتر سرویسهای مالی بینالمللی ارائه داده و نیز در بخش گردشگری فعال بوده است. اقتصادش بیشتر براساس خدمات اقتصادی در منطقه و در حوزه بینالملل است.
قبل از شروع ماجرای بهار عربی و سوریه طبیعتا قسمتی از سوریه و لبنان در این زمینه پیوند داشتند و لبنان میتوانست از تعاملات اقتصادی با سوریه و پوشش بخش مالیاش استفاده کند، همچنین از تراکنشهایی که در قسمتهای مالی داشتند. با شروع ماجرای سوریه آن بخش قطع شد و هزینه سنگین مهاجران سوریه در لبنان هم بر دوش این کشور گذاشته شد. مجموعهای از اتفاقات به این ترتیب باعث شد یک کشور خاورمیانهای نسبتا لوکس و خیلی فعال تبدیل به اقتصادی نسبتا جنگزده شود. با اینکه خودش درگیر جنگ نیست اما تبعات جنگهای نیابتی خاورمیانه در عراق، سوریه و قسمتهای دیگر خاورمیانه روی لبنان هم اثر گذاشت. الان این مشکلات اجتماعی که این کشور دارد، طبیعتا باعث مسائل سیاسی و اقتصادی هم میشود و شده است. مسائلی مثل بالارفتن بیکاری و مشکل اشتغال، سلسلهای تبعات سیاسی و اجتماعی برای دولت لبنان داشته است.
در کنار اینها، بخشی هم دخالت آمریکا در لبنان با کمک کشورهای دیگر بود که باعث شد همان خدمات مالی بینالمللی هم انجام نشود. قسمتی از این تعاملات مثلا با فرانسه بود و بهدلیل سابقه استعماریاش در این منطقه تعاملات مالی و بینالمللی داشت و قسمتی هم آمریکاییها بودند که در دهههای اخیر و نیز به دلیل سلطه دلار در تعاملات مالی و بینالمللی. اینها طبیعتا روی اقتصاد لبنان تأثیر داشتند و الان قطع آن کمکها باعث شده که اقتصاد لبنان لطمه ببیند. قسمتی از حوادث در اقتصاد لبنان در این مسیر قابلپذیرش و طبیعی است؛ اما فشار اقتصادی آمریکا جنبه سیاسی دارد. آمریکا برای تحمیل ارادهاش بر دولت لبنان اقدام کرده و با اهداف سیاسی، از جمله حذف حزبالله از صحنه سیاسی و اقتصادی و امنیتی لبنان، فشارهایی بر دولت لبنان میآورد. مجموعه اینها باعث شده اقتصاد لبنان لطمه ببیند. از آن کانال اصلی که خدمات مالی بینالمللی بوده لطمه دیده است، به اضافه وضعیت منطقه و دنیا. کشورها و سازمانهایی که تا حالا کمک میکردند، حالا این کمک را قطع کردهاند یا کاهش دادهاند. این وضعیت باعث میشود که هم به لحاظ ساختاری و زیرساختاری اقتصاد لطمه ببیند. این
لطمه هم در بخش روزمره و معیشت مردم است و هم اقتصاد سیاسی این کشور لطمه دیده است. مجموعه این شرایط به اینجا رسیده که لبنان بهعنوان کشوری که درگیر جنگ نیست، به دلیل کاهش ارزش لیر دچار تنشهای سیاسی- اجتماعی شده، تورم بالا رفته و مسائلی برای دولت لبنان و نیروهای صحنه سیاسی ایجاد شده است.
در برخی رسانهها و از زبان برخی تحلیلگران این ایده مطرح شده که امکان دارد چین وارد شود و به لبنان برای حل مشکل کمک کند.
لبنان سابقه جذب کمکهای بینالمللی، چه از کشورها و چه از سازمانها را دارد. هم لبنان هم اردن؛ این دو کشور برخلاف سوریه هستند که تا قبل از ۲۰۱۱ و شروع مشکلات سوریه، بیشتر با درآمدهای داخلی اداره میشد. ولی این دو کشور به دلیل فقر منابع طبیعی و معدنی و تا حدی آب، مسائل و مشکلاتی دارند. بنابراین لبنان سابقه استفاده از کمکها را دارد. اگر کشورها بیایند برای سرمایهگذاری، این ظرفیت وجود دارد.
اما باید دید چین در کدام قسمت وارد میشود. اگر بخواهد در بخش تأمین انرژی وارد شود، چین خودش مصرفکننده انرژی است. مگر اینکه به خاطر وضعیت خوب اقتصادی، با سلسله اقداماتی از قبیل وام، کمکهای بلاعوض و پروژههای زیرساختی و ایجاد شغل در لبنان شروع کند و کشورهای تأمینکننده انرژی در جهان و در خاورمیانه که ایران هم از آن جمله است، در این میان نقش تکمیلی داشته باشند.
ایده دیگری که برای حل مشکل لبنان مطرح بود و در سخنان سیدحسن نصرالله هم به آن اشاره شد، بحث کمک ایران بود که در صحبتهای دبیرکل حزبالله به شکل کمک در حوزه سوخت مطرح شد اما در تحلیلها از گزینه کمک کلیتر هم صحبت میشود. به نظر شما این ایده خوبی است و به سمت اجرا میرود؟
اینکه به سمت اجرا برود یا نه یک بحث است اما ایده خوبی است. حالا که آمریکا درصدد بههمزدن چهره ژئوپیلتیک منطقه به نفع خود و همپیمانانش است، ما باید از منظر سیاسی و ژئوپلیتیک به دنبال یارگیری و اجماع سیاسی و اقدامات زیرساختی اقتصادی، بازار بزرگ منطقهای باشیم. از منظر و حملونقل و انرژی، تأمینکنندهها باید وارد شوند و از طرف آپاستریم، یا بالادستیها به داوناستریم یا پاییندستیها حرکت داشته باشیم. دلیل این وضعیتی که آمریکا دارد برای جهان درست میکند، بیشتر ترامپ و تا حدی هم سیاست آمریکا بوده که تا جایی که میتواند هژمونی خودش را داشته باشد. مخصوصا سلطه دلار در این زمینه مؤثر است و در عرصه منابع انرژی که خون در رگ اقتصاد کشورهاست، این هژمونی را بر جهان و منطقه تحمیل میکند. ما باید با یارگیری و پایکارآوردن کشورهای مخالف سیاست آمریکا از جمله روسیه و چین و همینطور اروپا واکنش نشان دهیم.
این مدلی که من تعریف میکنم این است که اگر بتوانیم کانال تأمین انرژی که میتواند نفت خام باشد یا گاز، از ایران به عراق و از آن طرف به سوریه، اردن و لبنان ببریم، این یک مگاپروژه است. این را اگر با همکاری کشورها و شرکتهای بینالمللی نفتی طراحی و اجرا کنیم، یقینا کشورهای دیگری که دستشان زیر ساطور آمریکاست به استقلال نسبی میرسند، از جمله اردن و نیز لبنان. همینطور سوریه در این زمان اگر قرار شد صلح برقرار شود و به سمت بازسازی کشورش برود. اگر مجموعه این شرایط و مسائل را در نظر بگیریم، چه از نظر ژئوپلیتیکی، چه سیاسی، با این اقدامات، مخصوصا از لحاظ اقتصادی و نه با اقدام نظامی و لشکرکشی میتوانیم با چنین مگاپروژههایی بستر بازار انرژی منطقهای را تعریف کنیم. این میتواند یک بستر برای رسیدن ما به دریای مدیترانه باشد، با پروژه اقتصادی، نه نظامی یا مثلا با احداث پایگاه نظامی در مدیترانه. من آن را نفی نمیکنم اما عقیده دارم مدل اقتصادی در تأمین امنیت و استقلال نسبی کشورها بهتر و زودتر نتیجه میدهد.
بعضی رسانهها به این موضوع پرداختهاند که اگر لبنان وارد چنین تعاملی با ایران شود، از آن طرف با آمریکا به مشکل میخورد و بحث تحریمها پیش میآید و هزینه ایجاد میشود.
بستگی به میزان اجرائیکردن این پروژه دارد، اگر واقعا اجرا شود، چه از سوی ایران چه کشورهایی که تأمینکننده مالی هستند، اگر بتوانند پای کار بیایند. در هر صورت لبنان هم باید اولویتبندی کند که از کجا چه میگیرد و اگر از سمت ایران برایش بهتر است اقدام کند. من بعید میدانم آمریکاییها خیرخواه باشند، مخصوصا با این مشکلاتی که ترامپ، خودش، در دنیا و داخل آمریکا دارد. الان بعد کرونا و بعد از مسائل تبعیض نژادی داخل آمریکا، بعید میدانم شرایطی باشد که بخواهند سرمایهگذاری زیادی در لبنان کنند. بنابراین شاید این ایده یکی از معدود انتخابها برای لبنان باشد که بتواند در حقیقت برای نیل به استقلال اقتصادی و سیاسی از دخالت خارجی، وارد چنین سازوکاری بشود.
مهم تعریف سازوکار است. مثلا انتظار کمک اقتصادی بلاعوض به عقیده من خوب نیست. اگر تولید شغل در لبنان و حل مشکلات لبنان با سلسله پروژههای زیرساختی باشد، ایران هم از چنین سرمایهگذاریای منتفع میشود. بازاری برای محصولاتش میشود یا بازار برای فارغالتحصیلانش و این بازی دو سر بردی میشود هم برای ایران و هم لبنان. ولی اگر نه، بخواهند ما کمک بلاعوض کنیم، این ایده خوبی برای لبنان و ایران نیست.
برخی منابع ازمنظر صحنه سیاسی داخل لبنان میگویند که اگر این تعامل با ایران انجام شود و احیانا چالش با آمریکا شکل بگیرد یا مشکلات لبنان حل نشود، مخالفان حزبالله فشار میآورند و برای این جریان هزینه ایجاد میشود.
هزینه را آمریکاییها با قلدری دارند ایجاد میکنند. الان در حقیقت آمریکاییها نمیخواهند بهصورت طبیعی با لبنان رفتار کنند. آمریکاییها فشار میآورند که بهنوعی مردم لبنان را علیه حزبالله به شورش وادارند. همان کاری که ترامپ درباره ایران میکند که با «فشار حداکثری» میخواهد مردم را علیه حکومت بشوراند، همان را در لبنان هم پی گرفته است. ترامپ در حقیقت در قبال ایران توطئهآمیز عمل میکند و همینطور در لبنان. این برخلاف سوابق گذشته است که سعی میکرد با کمکهای اقتصادی دولتها را جلب کنند، مثل زمان رژیم شاه در ایران و کمکهایی که آمریکا به سایر کشورها در دهههای ۲۰ و ۳۰ و ۴۰ میکرد. آمریکا الان از آن جهت جدا شده و به دنبال این است که با اعمال فشار سیاسی کشورها را جذب کند. این عملی نیست. به عقیده من انتخاب بین ایران و آمریکا نیست. لبنانیها باید این اراده را پیدا کنند که برای کسب استقلالشان در مقابل این توطئه آمریکا باشند. اگر ایران هم کمکشان کند بهنوعی بازی دو سر برد میشود که به استقلال لبنان کمک میشود و در مقابل رویکرد زورگویانه و قلدرمآبانه است. طبیعی است که برای خود ایران هم منافع سیاسی و اقتصادی و
ژئوپلیتیک دارد. در حقیقت فرق این مدل با مدل آمریکا این است که آمریکا با زور و با استفاده از هژمونی دنبال این است که جلوی تأثیرگذاری اراده مردم لبنان را بگیرد و نگذارد آزادانه عمل کنند.
در حرفهایتان به منافع متقابل چنین روندی اشاره کردید. ایران در چندین سال گذشته تلاش زیادی در زمینه رابطهاش با لبنان داشته است. این تلاش در این مرحله و بهطورکلی چه سودی برای ایران دارد؟ مثلا آیا در این مرحله که ایران خود با بحران اقتصادی و فشار خارجی مواجه است، این روابط میتوانند به کار ایران بیایند.
مدل رفتاری ما به لحاظ سیاسی و اقتصادی در لبنان تابهحال خاص بوده است. کار ما بیشتر تأسیس مؤسساتی بوده است که مشکلات سیاسی و اجتماعی لبنان را حل کنند. یعنی بیشتر سرمایهگذاری سیاسی بوده؛ درست است که با بستر اقتصاد و کمک بوده، اما این مدلی که من میگویم اقتصادی است. ما البته در داخل مشکلاتی داریم و سوءمدیریت داریم اما ظرفیت تولید کالای ما بیشتر از ۸۰ میلیون است. باید بتوانیم بازاری برای کالای مصرفی ایجاد کنیم. مسائلی در داخل هست که باید حل کنیم، کیفیت محصولات تولیدی بازارمان را بالا ببریم و از این قبیل. ما میتوانیم بازارمان را از بازار ۸۰ میلیونی به بازار ۱۵۰ میلیونی تبدیل کنیم و این دستاوردی برای اقتصاد ما خواهد بود. این وابستگیهای اقتصادی به ما میآورد و تأثیرات ژئوپلیتیکی و سیاسی برایمان خواهد داشت و دستاورد اقتصادی هم دارد. ایجاد بازار برای مصرف تولیدات ما میکند. بازار کار برایمان درست میکند. ما الان این همه فارغالتحصیل داریم و در فضای داخلی جذب نمیشوند. این خود بحثهایی دارد اما اگر بتوانیم شرایط بازار خارجی را فراهم کنیم که بتوانند درآمد ارزی داشته باشند، طبیعی است که میتوانیم تأثیرات بیشتری از
همین راه داشته باشیم و برداشت کنیم.