ورشکستگی فرهنگ امپریالیستی
شرق: «غروب، برتولت برشت و ولگانگ آمادئوس موتزارت وارد یک بار قدیمی تانگو در شهر قدیمی و بندری والپاریسو در شیلی شدند». رمان «اورورا» از آندره ولچک با این جمله آغاز میشود. این کتاب که پیش از انتشارش مورد توجه زیادی قرار گرفته بود، مدتی پیش با ترجمه یوسف نوریزاده در نشر پیدایش منتشر شد.
آندره ولچک، داستاننویس، فیلسوف، فیلمساز، روزنامهنگار، شاعر، نمایشنامهنویس و عکاس و در نهایت فردی انقلابی است که مخالف سرمایهداری و دولتهای امپریالیستی غربی است. در ابتدای «اورورا»، توضیحاتی درباره او آمده و از جمله به این نکته اشاره شده که ولچک دههها منطقه جنگی و تنشآلود از عراق و پرو تا سریلانکا، بوسنی، روواندا، سوریه، کنگو و تیمور شرقی را تحت پوشش آثار خود قرار داده است. او علاوه بر آثار داستانی کتابهای نظری متعددی هم نوشته که یکی از آخرین آنها با عنوان «درباره تروریسم غربی» با همکاری نوام چامسکی نوشته شده است.
«راه بیبازگشت» را میتوان کار اصلی ولچک در عرصه داستاننویسی دانست. همانطورکه اشاره شد، ولچک بهعنوان فیلمساز هم به فعالیت پرداخته و چندین فیلم مستند برای یکی از شبکههای تلویزیونی چپگرای آمریکای جنوبی ساخته است. فیلمهای او اگرچه به موضوعات متنوعی درباره کشورهای مختلف جهان مربوطاند، اما یک ویژگی مشترک در آنها وجود دارد و آن اینکه در همه آنها به آثار مخرب امپریالیسم غربی بر کره زمین پرداخته شده است.
مترجم «اورورا» چند نقد کوتاه درباه این رمان در ابتدای کتاب آورده که در یکی از آنها، تونی کریستینی نوشته: «اورورا کاریست عظیم. اورورا همان چیزی است که روزی روزگاری به یک اثر ادبی عمده معروف بود؛ چون در زمانه خود نادر و کمیاب است. اثر او مظهر پیشرفت و ترقی در هشیاری انسانها، شهامت و نیازهای اجتماعیست. کاری است کارستان! بههمیندلیل، همانگونه که میدانیم، باید همچون یک گنجینه از آن نگهداری کنیم! خوشحالم که میتوانم بخشی از آن باشم. اورورا در یک سطح همواره عمیق و پرشور و پویا نگاشته شده است. دلم میخواست یک کتابِ 500صفحهای میبود و مثل صدای شکستن دیوار صوتی در همه مراکز ادبی و تحسینشده جهانی سروصدا میکرد و برای نیکوکاران سایر جاهای دنیا همچون تغییرات اقلیمی عرضه میشد. شاید برجستهترین ویژگی یا تأثیر اورورا این است که هشیاری یا ادراک انسانی را گسترش میدهد. به امر غیر قابل تصور میاندیشید: به ورشکستگی و بدتر از آن که سرِ موزه لوور و امثالهم و فرهنگ آمده. دست به کاری میزند که بسیاری از کارهای بزرگ هنری میکنند: خودِ هنر را، آشکارا و پنهانی، نقد میکند و با این کار کمک به فضاسازی لازم برای خود میکند؛ در
دنیای هنر و کلا در جهان. افکار جدید، ادراک و پیشروی فهم را به وجود آورده و در ایجاد آن کمک میکند. نهتنها به بیان شرایط کامل انسانی، بلکه در انتقال آن به همنوعانش هم یاری میرساند. یک اثر هنری کارآمد است؛ تجربه جدیدی است بهشدت مورد نیاز. پا به میدان مبارزه میگذارد. دنیای قدیمی نادیدهاش خواهد گرفت؛ کنارش خواهد گذاشت و به مبارزه با آن برخواهد خاست، حال آنکه دنیای جدید آن را کلا بخشی از داستانگوییِ متفاوت قلمداد خواهد کر».
«اورورا» را میتوان از برخی جهات رمانی آرمانشهرگرایانه دانست. ضمن اینکه میتوان آن را روایتی داستانی دانست که فلسفهای مشخص در آن مطرح شده است. آندره ولچک در این داستان، فلاکت عصر ما را روایت کرده است و علاوه بر آن، بر مفهوم عدالت تأکید کرده و بهنوعی مطالبه اقدام عملی است. برشت و موتزارت و یک راوی یونانی در روایت این اثر حضور دارند و در واقع نویسنده همه مفاهیمی را که در این رمان مطرح کرده از صافی تخیل ذهنیاش گذرانده است. شخصیت دیگر کتاب که از شخصیتهای محوری داستان هم هست، هانس جی نام دارد که نمادی از کاپیتالیسم و امپریالیسم است که چشمهایش بر روی واقعیت و خودش بسته شدهاند. «اورورا» پایانی خوشبینانه دارد و در نهایت سوسیالیسم پیروز میشود. در بخشی از این رمان میخوانیم: «اورورا راست میگفت. هانس بهخوبی از این واقعیت مطلع بود که در دهه شصت بعد از میدانهای کشتوکشتار تحتالحمایه غرب، یکی از اثربخشترین دستاوردهای رژیم تحمیلی توانایی او به اعمال زور برای تندادن مردم به رخوت همهجانبه فکری و خرفتی بود. تقریبا هیچکس را در اینجا نمیدیدی که به نظر برسد دارد منطقی فکر میکند. آنها که هنوز میتوانستند،
در هشتمین دهه عمر خود به سر میبردند؛ دیرزمانی قبل از کودتا تحصیل کرده و شخصیتشان شکل گرفته بود. بعد از کشتوکشتار، تفکر و بحثهای جدی بهطورکامل تقبیح میشد. رژیم توانست چندین نسل جدید از دختران و پسران جوان را تولید کند که نسبت به حقایق هولناک جامعه خود کاملا بیاعتنا، خالی از احساس و بیعلاقه بودند».
شرق: «غروب، برتولت برشت و ولگانگ آمادئوس موتزارت وارد یک بار قدیمی تانگو در شهر قدیمی و بندری والپاریسو در شیلی شدند». رمان «اورورا» از آندره ولچک با این جمله آغاز میشود. این کتاب که پیش از انتشارش مورد توجه زیادی قرار گرفته بود، مدتی پیش با ترجمه یوسف نوریزاده در نشر پیدایش منتشر شد.
آندره ولچک، داستاننویس، فیلسوف، فیلمساز، روزنامهنگار، شاعر، نمایشنامهنویس و عکاس و در نهایت فردی انقلابی است که مخالف سرمایهداری و دولتهای امپریالیستی غربی است. در ابتدای «اورورا»، توضیحاتی درباره او آمده و از جمله به این نکته اشاره شده که ولچک دههها منطقه جنگی و تنشآلود از عراق و پرو تا سریلانکا، بوسنی، روواندا، سوریه، کنگو و تیمور شرقی را تحت پوشش آثار خود قرار داده است. او علاوه بر آثار داستانی کتابهای نظری متعددی هم نوشته که یکی از آخرین آنها با عنوان «درباره تروریسم غربی» با همکاری نوام چامسکی نوشته شده است.
«راه بیبازگشت» را میتوان کار اصلی ولچک در عرصه داستاننویسی دانست. همانطورکه اشاره شد، ولچک بهعنوان فیلمساز هم به فعالیت پرداخته و چندین فیلم مستند برای یکی از شبکههای تلویزیونی چپگرای آمریکای جنوبی ساخته است. فیلمهای او اگرچه به موضوعات متنوعی درباره کشورهای مختلف جهان مربوطاند، اما یک ویژگی مشترک در آنها وجود دارد و آن اینکه در همه آنها به آثار مخرب امپریالیسم غربی بر کره زمین پرداخته شده است.
مترجم «اورورا» چند نقد کوتاه درباه این رمان در ابتدای کتاب آورده که در یکی از آنها، تونی کریستینی نوشته: «اورورا کاریست عظیم. اورورا همان چیزی است که روزی روزگاری به یک اثر ادبی عمده معروف بود؛ چون در زمانه خود نادر و کمیاب است. اثر او مظهر پیشرفت و ترقی در هشیاری انسانها، شهامت و نیازهای اجتماعیست. کاری است کارستان! بههمیندلیل، همانگونه که میدانیم، باید همچون یک گنجینه از آن نگهداری کنیم! خوشحالم که میتوانم بخشی از آن باشم. اورورا در یک سطح همواره عمیق و پرشور و پویا نگاشته شده است. دلم میخواست یک کتابِ 500صفحهای میبود و مثل صدای شکستن دیوار صوتی در همه مراکز ادبی و تحسینشده جهانی سروصدا میکرد و برای نیکوکاران سایر جاهای دنیا همچون تغییرات اقلیمی عرضه میشد. شاید برجستهترین ویژگی یا تأثیر اورورا این است که هشیاری یا ادراک انسانی را گسترش میدهد. به امر غیر قابل تصور میاندیشید: به ورشکستگی و بدتر از آن که سرِ موزه لوور و امثالهم و فرهنگ آمده. دست به کاری میزند که بسیاری از کارهای بزرگ هنری میکنند: خودِ هنر را، آشکارا و پنهانی، نقد میکند و با این کار کمک به فضاسازی لازم برای خود میکند؛ در
دنیای هنر و کلا در جهان. افکار جدید، ادراک و پیشروی فهم را به وجود آورده و در ایجاد آن کمک میکند. نهتنها به بیان شرایط کامل انسانی، بلکه در انتقال آن به همنوعانش هم یاری میرساند. یک اثر هنری کارآمد است؛ تجربه جدیدی است بهشدت مورد نیاز. پا به میدان مبارزه میگذارد. دنیای قدیمی نادیدهاش خواهد گرفت؛ کنارش خواهد گذاشت و به مبارزه با آن برخواهد خاست، حال آنکه دنیای جدید آن را کلا بخشی از داستانگوییِ متفاوت قلمداد خواهد کر».
«اورورا» را میتوان از برخی جهات رمانی آرمانشهرگرایانه دانست. ضمن اینکه میتوان آن را روایتی داستانی دانست که فلسفهای مشخص در آن مطرح شده است. آندره ولچک در این داستان، فلاکت عصر ما را روایت کرده است و علاوه بر آن، بر مفهوم عدالت تأکید کرده و بهنوعی مطالبه اقدام عملی است. برشت و موتزارت و یک راوی یونانی در روایت این اثر حضور دارند و در واقع نویسنده همه مفاهیمی را که در این رمان مطرح کرده از صافی تخیل ذهنیاش گذرانده است. شخصیت دیگر کتاب که از شخصیتهای محوری داستان هم هست، هانس جی نام دارد که نمادی از کاپیتالیسم و امپریالیسم است که چشمهایش بر روی واقعیت و خودش بسته شدهاند. «اورورا» پایانی خوشبینانه دارد و در نهایت سوسیالیسم پیروز میشود. در بخشی از این رمان میخوانیم: «اورورا راست میگفت. هانس بهخوبی از این واقعیت مطلع بود که در دهه شصت بعد از میدانهای کشتوکشتار تحتالحمایه غرب، یکی از اثربخشترین دستاوردهای رژیم تحمیلی توانایی او به اعمال زور برای تندادن مردم به رخوت همهجانبه فکری و خرفتی بود. تقریبا هیچکس را در اینجا نمیدیدی که به نظر برسد دارد منطقی فکر میکند. آنها که هنوز میتوانستند،
در هشتمین دهه عمر خود به سر میبردند؛ دیرزمانی قبل از کودتا تحصیل کرده و شخصیتشان شکل گرفته بود. بعد از کشتوکشتار، تفکر و بحثهای جدی بهطورکامل تقبیح میشد. رژیم توانست چندین نسل جدید از دختران و پسران جوان را تولید کند که نسبت به حقایق هولناک جامعه خود کاملا بیاعتنا، خالی از احساس و بیعلاقه بودند».