|

در دفاع از خلیل ملکی

درباره خلیل ملکی تاکنون کتاب‌های مختلفی به چاپ رسیده است. از مجموعه مقالاتش تا مجموعه اسناد ساواک درباره او، همچنین دو کتابی که همایون کاتوزیان درباره او منتشر کرده است. کاتوزیان در دوران جوانی و دانشجویی از یاران ملکی بوده است. به‌تازگی کتاب دیگری با عنوان «در دفاع از خلیل ملکی» در نشر «هزار کرمان» نوشته دکتر کمال قائمی که او هم در ایام جوانی از هم‌رکابان او بوده، منتشر شده است. کتاب حاوی خاطرات او از نحوه آشنایی قائمی با ملکی و تحلیل رخدادهای سیاسی آن دوران با تمرکز بر نوع نگاه و کنش سیاسی ملکی در قالب یک فرد سیاسی و همچنین احزابی مانند زحمتکشان، نیروی سوم و جامعه سوسیالیست‌هاست. احزابی که ملکی از رهبران و بنیان‌گذاران آنها بوده است. خلیل ملکی و شیوه سیاست‌ورزی و نگاه نقادانه او به رخدادهای سیاسی همواره مورد توجه بوده است. از او به‌عنوان چهره‌ای اخلاقی در سیاست یاد می‌شود که به دور از بازی‌ها و بده‌بستان‌های سیاسی، در بزنگاه، نقدهای واقع‌گرایانه و درستی را متوجه جریان‌های مختلف کرده است. نقدهایی که در کوران احساسات تند ناسیونالیستی یا چپ‌زدگی مفرط، منحصربه‌فرد و پیشرو بود و بعدها درستی آن اثبات شد. البته به شیوه سیاست‌ورزی ملکی و جریان نزدیک به او هم نقدهایی وارد است؛ مثلا در همین کتاب، کمال قائمی می‌نویسد: «ما در سیاست ایران اوستا نبودیم. مورخان و سیاست‌مداران در آن زمان و پس از آن خلیل ملکی و رهبران حزب نیروی سوم را صاف و ساده و صریح‌اللهجه خوانده‌اند. ما سیاست و سیاست‌مداری را علم می‌شناختیم. در علم، شعبده‌بازی جایی ندارد؛ لاجرم ما سیاست‌ورزان صاف و ساده صریح‌گو مچاله شده بودیم. مچاله بین دوستان که دانا و آگاه نبودند و دستگاه دربار که در سیاست توطئه، استاد و آگاه بود. هر دو ما را نمی‌خواستند. یکی نمی‌دانست چرا و آن دیگری می‌دانست چرا. از حمایت آن‌‌یک برخوردار نبودیم و این‌یک بی‌محابا در آخرین لحظه‌ها ما را می‌کوبید. ما باید چه می‌کردیم».‌ جزئیات تحلیلی جالبی درباره تفاوت نگاه ملکی با مصدق و دیگر رهبران جبهه ملی در حل مناقشه نفت در این کتاب بیان شده است. ملکی معتقد بوده که پیچیدگی سیاست مستلزم واقع‌بینی است و واقع‌بینی یعنی استفاده از تضاد بین دولت‌های غربی به نفع خود به جای پافشاری بر عقیده‌ای که به همسویی آنها علیه ما منجر شود. نمونه چنین نگاهی در زمانه‌ای که سیاست به‌شدت سیاه و سفید و خط‌کشی‌شده بود و همه یا له بودند یا علیه، گران‌سنگ بود؛ به‌عنوان نمونه: «ملکی درباره حل مسئله سیاسی- فنی نفت و راجع به منفی‌بافی درباره میانجیگری آمریکا نوشت: «موقعیت جغرافیایی ایران اجازه می‌دهد که از میانجیگری آمریکا بتوانیم برای استقرار حاکمیت و استیفای حقوق خود استفاده کنیم. منفی‌بافی مطلق همواره در جریان سیاست آسان‌تر از انجام یک کار مثبت برای سیاست‌مداری است که حس مسئولیت اجتماعی و ملی دارد...» یا در جای دیگری با اشاره به سفر اورل هریمن، فرستاده ترومن به ایران برای میانجیگری می‌نویسد که نظر ملکی این‌طور بیان شد: «نه انتظار عدالت‌خواهی؛ بلکه اشتراک منافع با ملل غرب و آمریکا می‌تواند نفت ما را نجات دهد. بعضی‌ها تصور می‌کنند که انتظاری که ما از آمریکا و نماینده مخصوص رئیس‌جمهوری یا از سازمان ملل باید داشته باشیم، انتظار مربوط به عدالت‌خواهی یا بشردوستی است...».
قائمی می‌نویسد که خلیل ملکی به این نتیجه رسیده بود که رهبری جبهه ملی بر اثر روال سیاست‌های اجتماعی دوران طولانی حکومت دیکتاتوری از دریافت و تحلیل علمی حوادث تاریخی سیاسی کمتر بهره برده‌اند... . «به نظر گروه خلیل ملکی، رهبری جبهه ملی ظرافت‌های سیاسی و دیپلماسی روز را درنیافته و تنها وظیفه خود را در آن برهه از تاریخ نهضت ملی که حل مسئله نفت بر مدار تجاری- اقتصادی بود، به سیاست کشانده و در هاله‌ای از آمال و آرزوهای سرخورده ضد‌ استعماری، ضد‌ اجنبی و ضد استقلال‌طلبی پیچیدند که نه جزء وظیفه از آنها خواسته شده بود و نه آنکه رهبری استعداد راهبرد یا ملزومات اداره آن دوران را نشان می‌داد. عیب بزرگ هم آن بود که به تصدیق دکتر حسیبی، صحنه‌گردان سیاست و دولت دو نفر بودند. کسانی که به نقد و نظر دیگران توجه نمی‌کردند. درنتیجه سیاست میانجیگری آمریکا با هدفی یگانه یا پاسداری از منافع مشترک دولت ایران و انگلستان در ذهن رجال ملی تحول نیافت. ابتدا سیاست آمریکا را دنباله‌روی از سیاست انگلستان خوانده؛ سپس تحت تأثیر تبلیغات و ترفندهای حزب توده، سیاست دولت آمریکا موازی سیاست دولت انگلستان بیان می‌شد. بدین ترتیب موقعیت‌های موجود در حل مسئله نفت از دست رفت».‌ بخشی از کتاب به اختلافات ملکی و جبهه ملی می‌پردازد. در نامه‌ای که او در اسفند 1340 به دکتر مصدق در حصر نوشته شده، می‌خوانیم: «در این اواخر یک فکر قدیمی در مخیله‌ام تازه شد و آن این است که شاید امیدوار نگه‌داشتن مردم به جبهه ملی {دوم} به جایی که امیدی به آن نیست، غیر از اتلاف وقت و انرژی چه سودی دارد؟». در همین نوشته اضافه می‌کند که «بدون اغراق صد رحمت به دکتر مصدق که به‌تنهایی از مجموعه این رهبران سر‌و‌گردنی بلندتر بود».
درباره خلیل ملکی تاکنون کتاب‌های مختلفی به چاپ رسیده است. از مجموعه مقالاتش تا مجموعه اسناد ساواک درباره او، همچنین دو کتابی که همایون کاتوزیان درباره او منتشر کرده است. کاتوزیان در دوران جوانی و دانشجویی از یاران ملکی بوده است. به‌تازگی کتاب دیگری با عنوان «در دفاع از خلیل ملکی» در نشر «هزار کرمان» نوشته دکتر کمال قائمی که او هم در ایام جوانی از هم‌رکابان او بوده، منتشر شده است. کتاب حاوی خاطرات او از نحوه آشنایی قائمی با ملکی و تحلیل رخدادهای سیاسی آن دوران با تمرکز بر نوع نگاه و کنش سیاسی ملکی در قالب یک فرد سیاسی و همچنین احزابی مانند زحمتکشان، نیروی سوم و جامعه سوسیالیست‌هاست. احزابی که ملکی از رهبران و بنیان‌گذاران آنها بوده است. خلیل ملکی و شیوه سیاست‌ورزی و نگاه نقادانه او به رخدادهای سیاسی همواره مورد توجه بوده است. از او به‌عنوان چهره‌ای اخلاقی در سیاست یاد می‌شود که به دور از بازی‌ها و بده‌بستان‌های سیاسی، در بزنگاه، نقدهای واقع‌گرایانه و درستی را متوجه جریان‌های مختلف کرده است. نقدهایی که در کوران احساسات تند ناسیونالیستی یا چپ‌زدگی مفرط، منحصربه‌فرد و پیشرو بود و بعدها درستی آن اثبات شد. البته به شیوه سیاست‌ورزی ملکی و جریان نزدیک به او هم نقدهایی وارد است؛ مثلا در همین کتاب، کمال قائمی می‌نویسد: «ما در سیاست ایران اوستا نبودیم. مورخان و سیاست‌مداران در آن زمان و پس از آن خلیل ملکی و رهبران حزب نیروی سوم را صاف و ساده و صریح‌اللهجه خوانده‌اند. ما سیاست و سیاست‌مداری را علم می‌شناختیم. در علم، شعبده‌بازی جایی ندارد؛ لاجرم ما سیاست‌ورزان صاف و ساده صریح‌گو مچاله شده بودیم. مچاله بین دوستان که دانا و آگاه نبودند و دستگاه دربار که در سیاست توطئه، استاد و آگاه بود. هر دو ما را نمی‌خواستند. یکی نمی‌دانست چرا و آن دیگری می‌دانست چرا. از حمایت آن‌‌یک برخوردار نبودیم و این‌یک بی‌محابا در آخرین لحظه‌ها ما را می‌کوبید. ما باید چه می‌کردیم».‌ جزئیات تحلیلی جالبی درباره تفاوت نگاه ملکی با مصدق و دیگر رهبران جبهه ملی در حل مناقشه نفت در این کتاب بیان شده است. ملکی معتقد بوده که پیچیدگی سیاست مستلزم واقع‌بینی است و واقع‌بینی یعنی استفاده از تضاد بین دولت‌های غربی به نفع خود به جای پافشاری بر عقیده‌ای که به همسویی آنها علیه ما منجر شود. نمونه چنین نگاهی در زمانه‌ای که سیاست به‌شدت سیاه و سفید و خط‌کشی‌شده بود و همه یا له بودند یا علیه، گران‌سنگ بود؛ به‌عنوان نمونه: «ملکی درباره حل مسئله سیاسی- فنی نفت و راجع به منفی‌بافی درباره میانجیگری آمریکا نوشت: «موقعیت جغرافیایی ایران اجازه می‌دهد که از میانجیگری آمریکا بتوانیم برای استقرار حاکمیت و استیفای حقوق خود استفاده کنیم. منفی‌بافی مطلق همواره در جریان سیاست آسان‌تر از انجام یک کار مثبت برای سیاست‌مداری است که حس مسئولیت اجتماعی و ملی دارد...» یا در جای دیگری با اشاره به سفر اورل هریمن، فرستاده ترومن به ایران برای میانجیگری می‌نویسد که نظر ملکی این‌طور بیان شد: «نه انتظار عدالت‌خواهی؛ بلکه اشتراک منافع با ملل غرب و آمریکا می‌تواند نفت ما را نجات دهد. بعضی‌ها تصور می‌کنند که انتظاری که ما از آمریکا و نماینده مخصوص رئیس‌جمهوری یا از سازمان ملل باید داشته باشیم، انتظار مربوط به عدالت‌خواهی یا بشردوستی است...».
قائمی می‌نویسد که خلیل ملکی به این نتیجه رسیده بود که رهبری جبهه ملی بر اثر روال سیاست‌های اجتماعی دوران طولانی حکومت دیکتاتوری از دریافت و تحلیل علمی حوادث تاریخی سیاسی کمتر بهره برده‌اند... . «به نظر گروه خلیل ملکی، رهبری جبهه ملی ظرافت‌های سیاسی و دیپلماسی روز را درنیافته و تنها وظیفه خود را در آن برهه از تاریخ نهضت ملی که حل مسئله نفت بر مدار تجاری- اقتصادی بود، به سیاست کشانده و در هاله‌ای از آمال و آرزوهای سرخورده ضد‌ استعماری، ضد‌ اجنبی و ضد استقلال‌طلبی پیچیدند که نه جزء وظیفه از آنها خواسته شده بود و نه آنکه رهبری استعداد راهبرد یا ملزومات اداره آن دوران را نشان می‌داد. عیب بزرگ هم آن بود که به تصدیق دکتر حسیبی، صحنه‌گردان سیاست و دولت دو نفر بودند. کسانی که به نقد و نظر دیگران توجه نمی‌کردند. درنتیجه سیاست میانجیگری آمریکا با هدفی یگانه یا پاسداری از منافع مشترک دولت ایران و انگلستان در ذهن رجال ملی تحول نیافت. ابتدا سیاست آمریکا را دنباله‌روی از سیاست انگلستان خوانده؛ سپس تحت تأثیر تبلیغات و ترفندهای حزب توده، سیاست دولت آمریکا موازی سیاست دولت انگلستان بیان می‌شد. بدین ترتیب موقعیت‌های موجود در حل مسئله نفت از دست رفت».‌ بخشی از کتاب به اختلافات ملکی و جبهه ملی می‌پردازد. در نامه‌ای که او در اسفند 1340 به دکتر مصدق در حصر نوشته شده، می‌خوانیم: «در این اواخر یک فکر قدیمی در مخیله‌ام تازه شد و آن این است که شاید امیدوار نگه‌داشتن مردم به جبهه ملی {دوم} به جایی که امیدی به آن نیست، غیر از اتلاف وقت و انرژی چه سودی دارد؟». در همین نوشته اضافه می‌کند که «بدون اغراق صد رحمت به دکتر مصدق که به‌تنهایی از مجموعه این رهبران سر‌و‌گردنی بلندتر بود».
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها