|

5 سال بعد از دستیابی به برجام؛

رودخانه را از یاد نبر

زینب اسماعیلی‌سیویری

پنج سال پیش، در چنین روزی بعد از حدود 20 روز همراه تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای از وین بعد از دو ساعت توقف در مشهد، به تهران برگشتیم. شادی و امید موج می‌زد. بسیار خسته بودیم اما آن‌قدر دستیابی به توافق نشاط‌آفرین بود که همچنان می‌نوشتیم و پرسش می‌کردیم و پاسخ می‌گرفتیم.

روایتم مربوط به 23 تیرماه 94 است که بعد از 20 روز مذاکره کشدار در هتل کوبورگ وین، به توافق هسته‌ای با کشورهای 1+5 دست یافتیم. بحران هسته‌ای بعد از 13 سال مذاکره و رفت‌و‌برگشت و ناکامی و قطع‌نامه و تحریم، به نتیجه رسیده بود و می‌شد ایرانی با سپهر جدید را انتظار کشید.
حالا اما پنج‌ سال بعد از آن 23 تیرماه، تقریبا همه‌چیز به گونه‌ای دیگر شده است. نه از توافق چیز چندانی مانده و نه از آن همه تلاش و به موازات کاسته‌شدن انتفاعی که از آن انتظار می‌رفت، جایگاهش هم برایش نمانده است. وزیر خارجه‌ای که روزی سردار ملی لقب گرفت و با دکتر مصدق مقایسه می‌شد، اکنون اما از آن مقایسه‌ها خبری نیست. اگرچه اغلب کارشناسان معتقدند آنچه برجام را به این وضعیت درآورد، خروج آمریکا از برجام است اما مخاطب داخلی و منتقدان مخالف، تمایلی به این ندارند که بحث آن‌سوی مرز را ببینند. درحالی‌که دیپلماسی در رابطه با یک طرف خارجی معنی پیدا می‌کند و اگرچه نهادهایی مانند سازمان ملل و شورای امنیت و... وجود دارند اما در واقع مکانیسم آنها، همان همراهی با کشورهای قدرتمند است و بدون قدرتمند‌شدن، توان دیپلماسی بالایی را نمی‌توان انتظار داشت.
حالا این سؤال قابل طرح است که آیا ما در طول تاریخ با همه دستاوردهایمان همین رفتار را نکرده‌ایم؟ روح جمعی تخریب‌گرانه‌ای بر ما حاکم شده که مدام در حال تیشه‌زدن بر قامت خودمان هستیم. نارضایتی عمومی و ناکارآمدی برخی تصمیمات و فساد درونی‌شده در برخی دستگاه‌ها، غیرقابل کتمان است اما اینها نتیجه برجام نیست و ضعف و قوت این توافق نمی‌توانست این وضعیت را بهتر یا بدتر کند. آنچه به برجام مرتبط است، استفاده سریع‌تر از نتیجه این توافق و از‌دست‌ندادن زمان و تابونکردن برخی مفاهیم و رفتارهاست که می‌توانست وضعیت را از بن‌بستی که اکنون در آن گرفتار آمده‌ایم، تغییر دهد. تردد هیئت‌های اقتصادی و سیاسی بعد از برجام، شایان توجه بود و ایران بار دیگر دوران رونق خود را تجربه می‌کرد.
اگرچه ما به‌عنوان نمایندگان افکار عمومی باید بپرسیم که چرا شتاب بیشتری در توافق‌ها و موافقت‌نامه‌های سیاسی ایجاد نشد، چرا انعقاد قراردادها و پیمان‌های اقتصادی، سرعت بیشتری نداشت اما با همه این اوصاف نمی‌توان اهمیت خروج آمریکا از برجام و بازگرداندن تحریم‌ها را از یاد برد. اگرچه روایت رسمی از وضعیت پیش‌آمده این است که به آمریکا نمی‌توان اعتماد کرد که به نظر درست می‌آید، اما بخشی که ناگفته مانده، جزء معدود موارد اشتراک اقلیت فعال و اکثریت جامعه است؛ اینکه «باید مسئله را با ایالات متحده حل کرد»، اگرچه با همین روش نیز به‌صورت کج‌دارومریز می‌توان به این روند ادامه داد اما نتیجه آن چندان دلگرم‌کننده به نظر نمی‌رسد و حتی گاهی مأیوس‌کننده است.
می ‌وان در غیاب رابطه با آمریکا، 25 سال با چین و 30 سال با روسیه توافق کرد و هرچه می‌خواهیم از آنها بگیریم و هرچه برای صادرات داریم به آنها بفروشیم. چرخ هم می‌چرخد اما حتی اگر گرفتار بلوک شرق نشویم و بگوییم جهان از این دوران گذشته اما نمی‌توانیم منکر محدودکردن جهانمان شویم. حیف تمدن ایرانی نیست که تنها در همین حیطه و گستره محبوس بماند. افکار عمومی چطور؟ آیا مردم ایران به حیطه‌ای که در حال طراحی است، خو خواهند گرفت؟ به آمار سالانه رفتن‌ها و مهاجرت جوانانمان اندیشیده‌ایم؟
«برجام سنگی بود میان رودخانه». این جمله چندی‌پیش تیتر روزنامه «شرق» بود برای گفت‌گویی با میرمحمود موسوی، دیپلمات باسابقه ایران.
رودخانه اما سر جایش هست، حتی خروشان‌تر از پیش. آنها که در روستا زیسته‌اند، می‌دانند که برای گذر از رودخانه، سنگ‌های زیاد لازم است. به گاه عمق رودخانه، قلوه‌سنگ و به گاه باریکی آب، سنگی کوچک کافی است. رودخانه خروشان در حال ازیاد‌رفتن است ولی تاوان ازیادبردن این جریان سنگین است.
حالا پنج سال بعد از دستیابی به توافق هسته‌ای، تنها خستگی مانده و این شایسته آن تیم پرنشاط نیست.

پنج سال پیش، در چنین روزی بعد از حدود 20 روز همراه تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای از وین بعد از دو ساعت توقف در مشهد، به تهران برگشتیم. شادی و امید موج می‌زد. بسیار خسته بودیم اما آن‌قدر دستیابی به توافق نشاط‌آفرین بود که همچنان می‌نوشتیم و پرسش می‌کردیم و پاسخ می‌گرفتیم.

روایتم مربوط به 23 تیرماه 94 است که بعد از 20 روز مذاکره کشدار در هتل کوبورگ وین، به توافق هسته‌ای با کشورهای 1+5 دست یافتیم. بحران هسته‌ای بعد از 13 سال مذاکره و رفت‌و‌برگشت و ناکامی و قطع‌نامه و تحریم، به نتیجه رسیده بود و می‌شد ایرانی با سپهر جدید را انتظار کشید.
حالا اما پنج‌ سال بعد از آن 23 تیرماه، تقریبا همه‌چیز به گونه‌ای دیگر شده است. نه از توافق چیز چندانی مانده و نه از آن همه تلاش و به موازات کاسته‌شدن انتفاعی که از آن انتظار می‌رفت، جایگاهش هم برایش نمانده است. وزیر خارجه‌ای که روزی سردار ملی لقب گرفت و با دکتر مصدق مقایسه می‌شد، اکنون اما از آن مقایسه‌ها خبری نیست. اگرچه اغلب کارشناسان معتقدند آنچه برجام را به این وضعیت درآورد، خروج آمریکا از برجام است اما مخاطب داخلی و منتقدان مخالف، تمایلی به این ندارند که بحث آن‌سوی مرز را ببینند. درحالی‌که دیپلماسی در رابطه با یک طرف خارجی معنی پیدا می‌کند و اگرچه نهادهایی مانند سازمان ملل و شورای امنیت و... وجود دارند اما در واقع مکانیسم آنها، همان همراهی با کشورهای قدرتمند است و بدون قدرتمند‌شدن، توان دیپلماسی بالایی را نمی‌توان انتظار داشت.
حالا این سؤال قابل طرح است که آیا ما در طول تاریخ با همه دستاوردهایمان همین رفتار را نکرده‌ایم؟ روح جمعی تخریب‌گرانه‌ای بر ما حاکم شده که مدام در حال تیشه‌زدن بر قامت خودمان هستیم. نارضایتی عمومی و ناکارآمدی برخی تصمیمات و فساد درونی‌شده در برخی دستگاه‌ها، غیرقابل کتمان است اما اینها نتیجه برجام نیست و ضعف و قوت این توافق نمی‌توانست این وضعیت را بهتر یا بدتر کند. آنچه به برجام مرتبط است، استفاده سریع‌تر از نتیجه این توافق و از‌دست‌ندادن زمان و تابونکردن برخی مفاهیم و رفتارهاست که می‌توانست وضعیت را از بن‌بستی که اکنون در آن گرفتار آمده‌ایم، تغییر دهد. تردد هیئت‌های اقتصادی و سیاسی بعد از برجام، شایان توجه بود و ایران بار دیگر دوران رونق خود را تجربه می‌کرد.
اگرچه ما به‌عنوان نمایندگان افکار عمومی باید بپرسیم که چرا شتاب بیشتری در توافق‌ها و موافقت‌نامه‌های سیاسی ایجاد نشد، چرا انعقاد قراردادها و پیمان‌های اقتصادی، سرعت بیشتری نداشت اما با همه این اوصاف نمی‌توان اهمیت خروج آمریکا از برجام و بازگرداندن تحریم‌ها را از یاد برد. اگرچه روایت رسمی از وضعیت پیش‌آمده این است که به آمریکا نمی‌توان اعتماد کرد که به نظر درست می‌آید، اما بخشی که ناگفته مانده، جزء معدود موارد اشتراک اقلیت فعال و اکثریت جامعه است؛ اینکه «باید مسئله را با ایالات متحده حل کرد»، اگرچه با همین روش نیز به‌صورت کج‌دارومریز می‌توان به این روند ادامه داد اما نتیجه آن چندان دلگرم‌کننده به نظر نمی‌رسد و حتی گاهی مأیوس‌کننده است.
می ‌وان در غیاب رابطه با آمریکا، 25 سال با چین و 30 سال با روسیه توافق کرد و هرچه می‌خواهیم از آنها بگیریم و هرچه برای صادرات داریم به آنها بفروشیم. چرخ هم می‌چرخد اما حتی اگر گرفتار بلوک شرق نشویم و بگوییم جهان از این دوران گذشته اما نمی‌توانیم منکر محدودکردن جهانمان شویم. حیف تمدن ایرانی نیست که تنها در همین حیطه و گستره محبوس بماند. افکار عمومی چطور؟ آیا مردم ایران به حیطه‌ای که در حال طراحی است، خو خواهند گرفت؟ به آمار سالانه رفتن‌ها و مهاجرت جوانانمان اندیشیده‌ایم؟
«برجام سنگی بود میان رودخانه». این جمله چندی‌پیش تیتر روزنامه «شرق» بود برای گفت‌گویی با میرمحمود موسوی، دیپلمات باسابقه ایران.
رودخانه اما سر جایش هست، حتی خروشان‌تر از پیش. آنها که در روستا زیسته‌اند، می‌دانند که برای گذر از رودخانه، سنگ‌های زیاد لازم است. به گاه عمق رودخانه، قلوه‌سنگ و به گاه باریکی آب، سنگی کوچک کافی است. رودخانه خروشان در حال ازیاد‌رفتن است ولی تاوان ازیادبردن این جریان سنگین است.
حالا پنج سال بعد از دستیابی به توافق هسته‌ای، تنها خستگی مانده و این شایسته آن تیم پرنشاط نیست.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها