|

دلم طاقت این‌همه گریه را ندارد

عبدالرضا ناصرمقدسی-متخصص مغز و اعصاب

آمار ابتلا به کووید 19 به‌صورت روزافزونی در جامعه ما در حال افزایش است و متأسفانه آمار مرگ‌ومیر ناشی از آن نیز هر روز رکوردی تازه می‌زند. من که متخصص مغز و اعصاب هستم و به‌صورت عادی و مستقیم بیماران مبتلا به کووید‌19 را ویزیت نمی‌کنم، هر روز به‌‌صورت متوسط بین سه تا چهار بیمار ام‌اس دارم که به کووید‌19 مبتلا و به دلیل نا‌آگاهی از شرایط بیماری به من مراجعه می‌کنند. پس احتمالا تعداد مراجعان به همکاران عفونی و ریه و داخلی باید خیلی بیشتر از اینها باشد. در‌عین‌حال به نظر می‌رسد که هنوز با اوج بحران روبه‌رو نبوده و این پاییز و زمستان است که قربانی بسیار بیشتری خواهد گرفت. به‌ویژه اینکه پاییز و زمستان فصل آنفلوانزا نیز هست و ترکیب این دو با هم می‌تواند شرایط بسیار بدی را ایجاد کند. با وجود تمام این مخاطرات نه‌تنها تا این لحظه دولت کاری برای برگرداندن محدودیت‌ها نمی‌کند بلکه در سطح جامعه نیز چندان توجهی برای رعایت پروتکل‌های بهداشتی از سوی مردم نمی‌بینیم. درصد اندکی ماسک می‌زنند و از همان درصد اندک هم، درصد بسیار کمتری آن ماسک را به‌‌صورت صحیح استفاده می‌کنند. وقتی می‌خواهند حرف بزنند یا حتی سرفه کنند، ماسکشان را از صورت پایین می‌کشند و تمام ذرات معلق بزاق را در هوا منتشر می‌کنند. دستشان را بدون آنکه تمیز کنند و بشویند به همه‌جا می‌زنند و همین‌طور ویروس است که منتقل می‌شود. از اینها بدتر خبر اخیر سازمان بهداشت جهانی است که دارد از مستنداتی سخن می‌گوید که ویروس کرونا می‌تواند در همین ذرات معلق در هوا باقی مانده و دیگران را مبتلا کند. رعایت‌نکردن موازین بهداشتی از سوی مردم داستان درازی داشته و به ضعف فرهنگی ما بازمی‌گردد. بهداشت و درمان نیز جزئی از فرهنگ یک جامعه است و جدا از شرایط بد فرهنگی در دیگر حوزه‌ها نیست. اما سوی دیگر ماجرا دولت است که به نظر می‌رسد همه چیز را به حال خود رها کرده است. همین‌طور که وزیر بهداشت در چند روز قبل گفت ترس از بحران اقتصادی و اعتراض مردم سبب شده که دولت محدودیت‌ها را بردارد و عملا راه را برای یکه‌تازی ویروس کرونا بیش‌از‌پیش باز کند. وضعیت بد اقتصادی و فشار بسیار بر اقشار فرودست جامعه سبب شده که این آمارهای ابتلا و مرگ را بپذیرد؛ درحالی‌که شاید تغییر در سیاست‌های کلان کشور می‌توانست جان این‌همه مردم را نجات دهد. سوی دیگر ماجرا نیز دغدغه‌های طبیبانه است. تخت‌های بیمارستانی پر شده‌اند. تخت آی‌سی‌یو نداریم. پرسنل درمان نه‌تنها خسته هستند بلکه یکی بعد از دیگری به این بیماری مبتلا می‌شوند و همین کارایی آنها را شدیدا کاهش می‌دهد. در همین چند روز قبل چندین نفر از همکاران ما جانشان را در راه نجات بیماران از دست دادند؛ کسانی مانند استاد عزیز دکتر «غلامحسین نادری»، استاد ارولوژی دانشگاه علوم ‌پزشکی تهران. کسی که بیش از دوهزارو 500 مورد پیوند کلیه را انجام داده و نقش بسیار مهمی در بهبود بیماران عزیز ایفا كرد. او بارها به‌صورت رایگان بیماران را درمان کرد. به این خدمات باید تربیت صدها جراح و پزشک را افزود. کسانی که خود از برکت شاگردی این استاد منشأ خدمات بسیاری در سرتاسر کشور شدند. حال چنین استادی به کووید‌19 مبتلا می‌شود و فوت می‌کند. فوت استاد دکتر «نادری» فوت یک نفر نیست، مرگ جامعه پزشکی است. مرگ استادی است که می‌توانست بیش از اینها منشأ اثر باشد. همین موضوع درباره دیگر همکاران کادر درمان نیز صادق است. کسانی که عمر و زندگی‌شان را برای بیماران گذاشتند و حالا راهی دیار باقی شدند. هر روز نه‌تنها رنجی بر رنج دیگر افزوده می‌شود بلکه دغدغه‌ای طبیبانه بر دغدغه‌ای دیگر نیز اضافه می‌شود. از این به بعد چه خواهد شد؟ وقتی حجم بیماران افزایش می‌یابد اما کادر درمان بیش‌از‌پیش مستهلک می‌شود، امکان رسیدگی مناسب نیز به بیماران از بین می‌رود. درنهایت رنج مردم باقی می‌ماند. این روزها چشم‌های گریان بسیاری را می‌بینم. دلم طاقت این‌همه گریه را ندارد.

آمار ابتلا به کووید 19 به‌صورت روزافزونی در جامعه ما در حال افزایش است و متأسفانه آمار مرگ‌ومیر ناشی از آن نیز هر روز رکوردی تازه می‌زند. من که متخصص مغز و اعصاب هستم و به‌صورت عادی و مستقیم بیماران مبتلا به کووید‌19 را ویزیت نمی‌کنم، هر روز به‌‌صورت متوسط بین سه تا چهار بیمار ام‌اس دارم که به کووید‌19 مبتلا و به دلیل نا‌آگاهی از شرایط بیماری به من مراجعه می‌کنند. پس احتمالا تعداد مراجعان به همکاران عفونی و ریه و داخلی باید خیلی بیشتر از اینها باشد. در‌عین‌حال به نظر می‌رسد که هنوز با اوج بحران روبه‌رو نبوده و این پاییز و زمستان است که قربانی بسیار بیشتری خواهد گرفت. به‌ویژه اینکه پاییز و زمستان فصل آنفلوانزا نیز هست و ترکیب این دو با هم می‌تواند شرایط بسیار بدی را ایجاد کند. با وجود تمام این مخاطرات نه‌تنها تا این لحظه دولت کاری برای برگرداندن محدودیت‌ها نمی‌کند بلکه در سطح جامعه نیز چندان توجهی برای رعایت پروتکل‌های بهداشتی از سوی مردم نمی‌بینیم. درصد اندکی ماسک می‌زنند و از همان درصد اندک هم، درصد بسیار کمتری آن ماسک را به‌‌صورت صحیح استفاده می‌کنند. وقتی می‌خواهند حرف بزنند یا حتی سرفه کنند، ماسکشان را از صورت پایین می‌کشند و تمام ذرات معلق بزاق را در هوا منتشر می‌کنند. دستشان را بدون آنکه تمیز کنند و بشویند به همه‌جا می‌زنند و همین‌طور ویروس است که منتقل می‌شود. از اینها بدتر خبر اخیر سازمان بهداشت جهانی است که دارد از مستنداتی سخن می‌گوید که ویروس کرونا می‌تواند در همین ذرات معلق در هوا باقی مانده و دیگران را مبتلا کند. رعایت‌نکردن موازین بهداشتی از سوی مردم داستان درازی داشته و به ضعف فرهنگی ما بازمی‌گردد. بهداشت و درمان نیز جزئی از فرهنگ یک جامعه است و جدا از شرایط بد فرهنگی در دیگر حوزه‌ها نیست. اما سوی دیگر ماجرا دولت است که به نظر می‌رسد همه چیز را به حال خود رها کرده است. همین‌طور که وزیر بهداشت در چند روز قبل گفت ترس از بحران اقتصادی و اعتراض مردم سبب شده که دولت محدودیت‌ها را بردارد و عملا راه را برای یکه‌تازی ویروس کرونا بیش‌از‌پیش باز کند. وضعیت بد اقتصادی و فشار بسیار بر اقشار فرودست جامعه سبب شده که این آمارهای ابتلا و مرگ را بپذیرد؛ درحالی‌که شاید تغییر در سیاست‌های کلان کشور می‌توانست جان این‌همه مردم را نجات دهد. سوی دیگر ماجرا نیز دغدغه‌های طبیبانه است. تخت‌های بیمارستانی پر شده‌اند. تخت آی‌سی‌یو نداریم. پرسنل درمان نه‌تنها خسته هستند بلکه یکی بعد از دیگری به این بیماری مبتلا می‌شوند و همین کارایی آنها را شدیدا کاهش می‌دهد. در همین چند روز قبل چندین نفر از همکاران ما جانشان را در راه نجات بیماران از دست دادند؛ کسانی مانند استاد عزیز دکتر «غلامحسین نادری»، استاد ارولوژی دانشگاه علوم ‌پزشکی تهران. کسی که بیش از دوهزارو 500 مورد پیوند کلیه را انجام داده و نقش بسیار مهمی در بهبود بیماران عزیز ایفا كرد. او بارها به‌صورت رایگان بیماران را درمان کرد. به این خدمات باید تربیت صدها جراح و پزشک را افزود. کسانی که خود از برکت شاگردی این استاد منشأ خدمات بسیاری در سرتاسر کشور شدند. حال چنین استادی به کووید‌19 مبتلا می‌شود و فوت می‌کند. فوت استاد دکتر «نادری» فوت یک نفر نیست، مرگ جامعه پزشکی است. مرگ استادی است که می‌توانست بیش از اینها منشأ اثر باشد. همین موضوع درباره دیگر همکاران کادر درمان نیز صادق است. کسانی که عمر و زندگی‌شان را برای بیماران گذاشتند و حالا راهی دیار باقی شدند. هر روز نه‌تنها رنجی بر رنج دیگر افزوده می‌شود بلکه دغدغه‌ای طبیبانه بر دغدغه‌ای دیگر نیز اضافه می‌شود. از این به بعد چه خواهد شد؟ وقتی حجم بیماران افزایش می‌یابد اما کادر درمان بیش‌از‌پیش مستهلک می‌شود، امکان رسیدگی مناسب نیز به بیماران از بین می‌رود. درنهایت رنج مردم باقی می‌ماند. این روزها چشم‌های گریان بسیاری را می‌بینم. دلم طاقت این‌همه گریه را ندارد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها