مروری بر کتاب جاشوا کلاور
«شورش. اعتصاب. شورش: عصر جدید قیامها»
آدام ستلا : ما در دوران جدیدی از قیامها به سر میبریم که آن را باید در زمینه تاریخی «بحران طولانیمدتی» بررسی کرد که جهان از ۱۹۷۳ تاکنون به آن دچار است. جاشوا کلاوِر کتاب «شورش، اعتصاب، شورش: عصر جدید قیامها» را با این سخن مهیج و پرشور آغاز میکند: «شورشها دارند سر میرسند، برخی همین حالا به وقوع پیوسته و مابقی در راهند، در این مورد شکی نیست. این وضعیت نیازمند و شایسته یک نظریه درخور است». واژه حائز اهمیت در این جملات آغازین، کلمه نظریه است. علیرغم گستره تاریخی فراخی که کتاب کلاور دربر میگیرد، خوانندگانی که انتظار دارند گاهشماری از شورشها و اعتصابها را در کتاب پیدا کنند، در کمال تأسف ناامید خواهند شد. هرچند، اگر خواننده بهدنبال پارادیم یا سرمشقی برای فهم بهتر ظهور دوباره شورشها (به ویژه در غرب) باشد، اثر جدید کلاور پاسخگوی نیاز او خواهد بود.
بحث و استدلالی که کتاب طرح میکند صریح و روشن است. در جریان عصرِ طلاییِ شورشها در قرن هجدهم، مبارزات مردمی در محدوده و در چارچوب گردش سرمایه (در اسکلهها، بازارها و...) رخ میدادند؛ زیرا ظرفیتهای تولیدی سرمایهداری هنوز تودهها را تبدیل به کارگران مزدبگیر نکرده بود. با فرارسیدن قرن نوزدهم، فرایند صنعتیسازی انبوه تودهها را به درون فروشگاهها و کارخانهها برده بود؛ مکانهایی که معرف تولید بودند. در نتیجه، مبارزات بر سر بازتولید در سپهر تولید رخ دادند. بهزعم کلاور، «در برههها یا فازهایی که تولید مادی برجستهاند، مبارزات در حوزه تولید و بر سر قیمیت نیروی کار رقم خواهد خورد؛ در برهههایی که گردش سرمایه برجستهاند، مبارزات در بازار و بر سر قیمت کالا رخ خواهد داد». به این ترتیب، تاریخ سرمایهداری قرن هجدهم، تاریخ شورشهای نان است و تاریخ سرمایهداری در قرن نوزدهم، داستان اعتصاب کارگران کارگاهها و کارخانه و اعتصابهای سراسری.
با اتکا به آرا و آثار جووانی اریگی، رابرت برنر و دیگران، کلاور این شمای تاریخی کلی درباره شورش و اعتصاب را طرح میکند تا بتواند تحلیل خویش از شرایط کنونی را در یک زمینه تاریخی قرار دهد. بهزعم کلاور، آمریکا، اروپا و سایر مناطق جهان، درست در میانه یک «بحران درازمدت» قرار دارند. نقطه عطف تاریخی مورد نظر کلاور، سال ۱۹۷۳ است؛ از ۱۹۷۳ به بعد، صنعتیزدایی و مالیهسازی یک بحران تمامعیار به وجود آوردهاند. سرمایه دیگر تمایلی به جذب تودهها در بازار کار ندارد. همزمان با کاهش عضویت در اتحادیهها و افول مبارزه سندیکایی مواجه بودیم و همه اینها شرایطی به وجود آورد تا نیروی کار دوباره تکان بخورد و البته نه برای اینکه سرمایه را براندازد، بلکه برای معامله با آن، تا به این ترتیب بتواند راهی برای موجودیت و بقای خود بگشاید. «نیروی کار در موقعیتی گیر کرده که مجبور است استثمار خود را به بهانه بقا تأیید کند»؛ در حقیقت، نیروی کار در دام تأیید و توجیه وضعیت گرفتار آمده است. به نظر کلاور، پیامد تضعیف نیروی کار، اما ظهور و پیدایش جمعیت مازادی بوده که به کار مزدی دسترسی ندارد و این به رنگباختن سیاست و مبارزه کارگری منجر
شده است. در این زمینه و بافتار تاریخی است که شورش دوباره بازگشته است. نقطه قوت کتاب کلاور این است که روایتهای معمول و متعارف از شورشهای گذشته و اکنون را به چالش میکشد؛ از این ایده که شورشها جنونهایی سازماننیافتهاند گرفته تا این تصور که شورش کارایی و فایده سیاسی ندارند. کلاور تلاش بسیاری میکند مرزهای تحقیقات صورتگرفته در این زمینه را گسترش دهد. برخلاف پژوهشگرانی که مدافع روایت تقلیلگرانهای شبیه به روایت کتاب «نیو جیم کرو» هستند و آن را تکرار میکنند، کلاور خشونت نژادی و دولتی موجود را در زمینه بحران درازمدتی طرح میکند که جهان دچار آن شده است. درحالیکه صنعتیزدایی و مالیهسازی روز به روز مردم بیشتری را به فقر و به سوی اقتصاد غیررسمی سوق میدهد، دولتها همچنان بهجای تأمین امنیت اجتماعی، مشغول افزایش تعداد زندانها و نیروهای پلیس هستند. از آنجا که شمار سیاهپوستان در میان افرادی که در نتیجه صنعتیزدایی به فقر دچار شدهاند بسیار بالاست، طبیعی است که شاهد «مدیریت کلی تودههای مازاد» به میانجی خشونت و اعمال زور باشیم؛ تا وقتی اعمال خشونت و دستگیری دولتی و زندان راهحل برونرفت از بحران
اقتصادی قلمداد میشود، شورشهایی نظیر آنچه در شهر فرگوسن اتفاق افتاد تنها پیامد کنترل اجتماعی و نظام انباشت نئولیبرال نیستند، بلکه پاسخ به آناند. بزرگترین انتقاد به کتاب کلاور، بدون شک ازسوی آنانی خواهد بود که هنوز نیروی کار را ستون اصلی سیاست رادیکال تلقی میکنند. علیرغم پرداختن به روند تاریخی تضعیف نیروی کار در قرن بیستویکم، کلاور آنچنان که باید و شاید امکان بازگشت و ظهوره دوباره توان و قدرت کارگری را جدی نمیگیرد. او همچنین خود را درگیر آرای آن دسته پژوهشگرانی نمیکند که بر راهحل و مسیر بدیل تأکید دارند؛ کسانی نظیر ریچارد ولف (دموکراسی در محیط کار: درمانی برای سرمایهداری) و اریک اولین رایت (تصور اوتوپیاهای واقعی). در همین راستا، آثار جدیدتری را نیز میتوان برشمرد؛ از مقاله کیم مودی («زمین جدید ستیز طبقاتی در ایالاتمتحده آمریکا») و مقاله ویوک چیبر («چرا سوسیالیستها اینقدر در مورد کارگران حرف میزنند؟»). من تمام خوانندگان کتاب کلاور را دعوت میکنم این کتابها و مقالات را نیز بخوانند، خصوصا مقاله مودی را که استدلال میکند شرایط تاریخی امروز، عرصه و میدان جدیدی برای مداخله نیروی کار فراهم آورده
است؛ میدانی که در آن کارگران میتوانند سلطه سرمایه را از نو و بهشدت به چالش بکشند.
Adam Szetela, Journal for the Study of Radicalism, Volume 13, Number 1, Spring 2019, pp. 188-190
منبع: زمانه
آدام ستلا : ما در دوران جدیدی از قیامها به سر میبریم که آن را باید در زمینه تاریخی «بحران طولانیمدتی» بررسی کرد که جهان از ۱۹۷۳ تاکنون به آن دچار است. جاشوا کلاوِر کتاب «شورش، اعتصاب، شورش: عصر جدید قیامها» را با این سخن مهیج و پرشور آغاز میکند: «شورشها دارند سر میرسند، برخی همین حالا به وقوع پیوسته و مابقی در راهند، در این مورد شکی نیست. این وضعیت نیازمند و شایسته یک نظریه درخور است». واژه حائز اهمیت در این جملات آغازین، کلمه نظریه است. علیرغم گستره تاریخی فراخی که کتاب کلاور دربر میگیرد، خوانندگانی که انتظار دارند گاهشماری از شورشها و اعتصابها را در کتاب پیدا کنند، در کمال تأسف ناامید خواهند شد. هرچند، اگر خواننده بهدنبال پارادیم یا سرمشقی برای فهم بهتر ظهور دوباره شورشها (به ویژه در غرب) باشد، اثر جدید کلاور پاسخگوی نیاز او خواهد بود.
بحث و استدلالی که کتاب طرح میکند صریح و روشن است. در جریان عصرِ طلاییِ شورشها در قرن هجدهم، مبارزات مردمی در محدوده و در چارچوب گردش سرمایه (در اسکلهها، بازارها و...) رخ میدادند؛ زیرا ظرفیتهای تولیدی سرمایهداری هنوز تودهها را تبدیل به کارگران مزدبگیر نکرده بود. با فرارسیدن قرن نوزدهم، فرایند صنعتیسازی انبوه تودهها را به درون فروشگاهها و کارخانهها برده بود؛ مکانهایی که معرف تولید بودند. در نتیجه، مبارزات بر سر بازتولید در سپهر تولید رخ دادند. بهزعم کلاور، «در برههها یا فازهایی که تولید مادی برجستهاند، مبارزات در حوزه تولید و بر سر قیمیت نیروی کار رقم خواهد خورد؛ در برهههایی که گردش سرمایه برجستهاند، مبارزات در بازار و بر سر قیمت کالا رخ خواهد داد». به این ترتیب، تاریخ سرمایهداری قرن هجدهم، تاریخ شورشهای نان است و تاریخ سرمایهداری در قرن نوزدهم، داستان اعتصاب کارگران کارگاهها و کارخانه و اعتصابهای سراسری.
با اتکا به آرا و آثار جووانی اریگی، رابرت برنر و دیگران، کلاور این شمای تاریخی کلی درباره شورش و اعتصاب را طرح میکند تا بتواند تحلیل خویش از شرایط کنونی را در یک زمینه تاریخی قرار دهد. بهزعم کلاور، آمریکا، اروپا و سایر مناطق جهان، درست در میانه یک «بحران درازمدت» قرار دارند. نقطه عطف تاریخی مورد نظر کلاور، سال ۱۹۷۳ است؛ از ۱۹۷۳ به بعد، صنعتیزدایی و مالیهسازی یک بحران تمامعیار به وجود آوردهاند. سرمایه دیگر تمایلی به جذب تودهها در بازار کار ندارد. همزمان با کاهش عضویت در اتحادیهها و افول مبارزه سندیکایی مواجه بودیم و همه اینها شرایطی به وجود آورد تا نیروی کار دوباره تکان بخورد و البته نه برای اینکه سرمایه را براندازد، بلکه برای معامله با آن، تا به این ترتیب بتواند راهی برای موجودیت و بقای خود بگشاید. «نیروی کار در موقعیتی گیر کرده که مجبور است استثمار خود را به بهانه بقا تأیید کند»؛ در حقیقت، نیروی کار در دام تأیید و توجیه وضعیت گرفتار آمده است. به نظر کلاور، پیامد تضعیف نیروی کار، اما ظهور و پیدایش جمعیت مازادی بوده که به کار مزدی دسترسی ندارد و این به رنگباختن سیاست و مبارزه کارگری منجر
شده است. در این زمینه و بافتار تاریخی است که شورش دوباره بازگشته است. نقطه قوت کتاب کلاور این است که روایتهای معمول و متعارف از شورشهای گذشته و اکنون را به چالش میکشد؛ از این ایده که شورشها جنونهایی سازماننیافتهاند گرفته تا این تصور که شورش کارایی و فایده سیاسی ندارند. کلاور تلاش بسیاری میکند مرزهای تحقیقات صورتگرفته در این زمینه را گسترش دهد. برخلاف پژوهشگرانی که مدافع روایت تقلیلگرانهای شبیه به روایت کتاب «نیو جیم کرو» هستند و آن را تکرار میکنند، کلاور خشونت نژادی و دولتی موجود را در زمینه بحران درازمدتی طرح میکند که جهان دچار آن شده است. درحالیکه صنعتیزدایی و مالیهسازی روز به روز مردم بیشتری را به فقر و به سوی اقتصاد غیررسمی سوق میدهد، دولتها همچنان بهجای تأمین امنیت اجتماعی، مشغول افزایش تعداد زندانها و نیروهای پلیس هستند. از آنجا که شمار سیاهپوستان در میان افرادی که در نتیجه صنعتیزدایی به فقر دچار شدهاند بسیار بالاست، طبیعی است که شاهد «مدیریت کلی تودههای مازاد» به میانجی خشونت و اعمال زور باشیم؛ تا وقتی اعمال خشونت و دستگیری دولتی و زندان راهحل برونرفت از بحران
اقتصادی قلمداد میشود، شورشهایی نظیر آنچه در شهر فرگوسن اتفاق افتاد تنها پیامد کنترل اجتماعی و نظام انباشت نئولیبرال نیستند، بلکه پاسخ به آناند. بزرگترین انتقاد به کتاب کلاور، بدون شک ازسوی آنانی خواهد بود که هنوز نیروی کار را ستون اصلی سیاست رادیکال تلقی میکنند. علیرغم پرداختن به روند تاریخی تضعیف نیروی کار در قرن بیستویکم، کلاور آنچنان که باید و شاید امکان بازگشت و ظهوره دوباره توان و قدرت کارگری را جدی نمیگیرد. او همچنین خود را درگیر آرای آن دسته پژوهشگرانی نمیکند که بر راهحل و مسیر بدیل تأکید دارند؛ کسانی نظیر ریچارد ولف (دموکراسی در محیط کار: درمانی برای سرمایهداری) و اریک اولین رایت (تصور اوتوپیاهای واقعی). در همین راستا، آثار جدیدتری را نیز میتوان برشمرد؛ از مقاله کیم مودی («زمین جدید ستیز طبقاتی در ایالاتمتحده آمریکا») و مقاله ویوک چیبر («چرا سوسیالیستها اینقدر در مورد کارگران حرف میزنند؟»). من تمام خوانندگان کتاب کلاور را دعوت میکنم این کتابها و مقالات را نیز بخوانند، خصوصا مقاله مودی را که استدلال میکند شرایط تاریخی امروز، عرصه و میدان جدیدی برای مداخله نیروی کار فراهم آورده
است؛ میدانی که در آن کارگران میتوانند سلطه سرمایه را از نو و بهشدت به چالش بکشند.
Adam Szetela, Journal for the Study of Radicalism, Volume 13, Number 1, Spring 2019, pp. 188-190
منبع: زمانه