|

فامیلی صیاد برازنده اوست

حسین گنجی. منتقد

«در طول تاریخ همواره متن غالب بوده، امروزه اما عکس غالب شده است و در صورت چیرگی تصاویر، بی‌سوادی نمودی جدید خواهد یافت»؛ ولیم فلوسر، فیلسوف، روزنامه‌نگار و عکاس، با آوردن این عبارت در کتاب «در باب فلسفه عکاسی»، خیلی آرام ما را به جهانی دعوت می‌کند که دیگر سواد در خواندن و نوشتن متن خلاصه نمی‌شود و اگر ما نتوانیم عکس‌ها را بخوانیم و از تصاویر برداشت معنای نداشته باشیم، بی‌سواد خوانده خواهیم شد.

دلیل این اهمیت‌یافتن را باید در چند شاخه مختلف جست‌وجو کرد.
این هجوم بی‌محابای تصویر به زندگی امروز ما از زمانی آغاز شد که متن‌ها به تنهایی قادر به بیان تمام آنچه دیده می‌شود، نبود و نتوانست عمق واقعه و آنچه را می‌بیند، بازگو کند. الکن‌بودن متن در مواقعی نسبت به عکس، یکی از دلایل اهمیت‌یافتن عکس است. از سوی دیگر، متن صداقت خود را رفته‌رفته از دست داد و عکس رفته‌رفته در معکوس این مسیر صادقانه‌بودن خود را بیش از هر چیزی تحمیل کرد؛ البته تا زمانی که فتوشاپ هنوز سر بر نیاورده بود و این موضع تصویر را خدشه‌دار نکرده بود. هرچند برای تمییزدادن سره از ناسره، تصویر حقیقی از فتوشاپ و غیرواقعی هنوز تکنولوژی در توان حضور دارد.
دلیل دیگری که متن را در حاشیه و تصویر را میدان‌دار کرده است، بیان بی‌قضاوت و پرقدرت جزئیات است؛ جزئیاتی که شاید در متن هرگز به رشته تحریر درنیاید و اگر هم بیاید، نمی‌تواند چنین قدرتی را که در تصویر دارد، داشته باشد.
عکس‌ها روایتگران بهتری بوده‌اند؛ حتی برای همین تاریخ کوتاه‌مدت صدساله‌ای که عکس حضور و بروز جدی داشته است و کسانی که در این مسیر عکاسی برای عکاسی نکرده و نخواسته‌اند و سعی کرده‌اند روایت بزرگ‌ترین رویدادهای زمانه و جامعه خود را با شکار لحظه‌ها و نجاتش از فراموشی و فوت به دست بگیرند، صیادانی بوده‌اند که ماهی‌گیری برایشان یک تفریح یا یک مد آرامش‌بخش یا رفع حاجت نبوده است، بلکه آنها این ماهی‌ها را برای روزهایی گرفته‌اند که این رودخانه دیگر شاهدش نخواهد بود. اگر زمانه هر فرد همچون رودخانه‌ای از کنارش در حال گذر باشد، شکار چند ماهی می‌تواند شکار چند لحظه درخشان از تاریخ این رودخانه تلقی شود. کاری که محمد صیاد که فامیلی برازنده‌ای هم دارد، به‌خوبی در پرالتهاب‌ترین روزهای تاریخ معاصر ایران بر عهده داشته است. او از زمانی که دوربین را شناخت، به روایت عکس‌هایش و نه خودش (که کمتر حرف زده است، همان‌طور که از هر عکاس حرفه‌ای چنین انتظار می‌رود)، به‌درستی نقش شکارچی را یا به پشتوانه فامیلی‌اش صیادی را بر عهده گرفت و سعی کرد صدای جامعه‌اش به اعتبار شغل و حرفه خبری و روایتگر زمانه‌اش به اعتبار خاصیت عکس و ذات عکاسانه داشته باشد.
کاری که امروز با آنچه در گالری نبشی به نمایش گذاشته شده، بدون هیچ توضیحی نمود یافته است و برای خوانش و تماشای درست آنها همان‌طور که در ابتدای متن اشاره کردم، نیاز به آموختن و دستیابی به سواد تازه‌ای‌ است؛ سوادی که ما را به خوانش درست این تصاویر نزدیک می‌کند؛ سوادی که شاید سراغ آن را باید در جایی میان جامعه‌شناسی، علوم سیاسی، فلسفه، مردم‌شناسی، هنر و خاصه نشانه‌شناسی جست‌وجو کرد. عدم تسلط بر این وجوه مختلف و بی‌توجهی به ابعاد خارج از تصویر، ما را در سطح یک شاهد معنای سطحی عکس‌ها پایین می‌آورد و تسلط بر اینها ما را به روایت‌هایی از واقعه نزدیک می‌کند که تاکنون هیچ متنی از آن روایتی به دست تاریخ نداده است. روایتی که قطعا رگه‌های قضاوت در آنها کم‌رنگ‌تر، واقعیت‌نگاری در آنها بیشتر و درنهایت پنجره‌ای رو به وسعت معنایی و درک بهتر آن زمانه و رویداد را به مخاطب خود بی‌دریغ می‌بخشد. کاری که متن‌نویسان از روزنامه‌نگاران تا تاریخ‌نویسان تا پژوهشگران دیگر علوم انسانی از توان گفتنش عاجز و ناتوان هستند. محمد صیاد به این اعتبار و از این مجرا یک روایت دسته اول و ناب از انقلاب، جنگ و مردمان و زیست انسانی آن زمانه در اختیار ما آیندگان آن دوران قرار داده است که می‌توان و یقین دارم در آینده تفاسیر و متن‌های بسیاری از میانه آنها نگاشته و منتج خواهد شد؛ متن‌هایی که باید پابه‌پای تصویر قدرتمندتر و گویاتر شوند تا بتوانند زبان تصویر را به نوشتن نزدیک کنند. محمد صیاد در مسیر تسلط بر این زبان و کشف هجاهای پس و پشت تصویر، خود مجذوب و صید واقعه‌ها شد و نتوانست تنها به چند عکس خبری اکتفا کند.
او به دنبال واقعه رفت و صیادی شد که خود صید ماجرا شده است و نمی‌تواند او را از گفتن و گفتن و گرفتن و گرفتن بازدارد؛ گرفتن‌هایی که هرکدام امروز به متن‌های طولانی و پرجزئیات و پربرداشتی می‌مانند که بارها و بارها می‌توان نگاهشان کرد و بارها می‌توان از تماشایشان معانی تازه بیرون کشید؛ معانی‌ای که شاید صیاد را سیر نکند، ولی او را از صید دوباره خسته نمی‌کند و نکرده است.

این نوشتار نمی‌خواهد متن را ضعیف و تصویر را قدرتمند نشان دهد، بلکه می‌خواهد بگوید این‌چنین هست و ما اگر آن را امروز لمس نمی‌کنیم، در آینده لمس خواهیم کرد. «نمایشگاه عکس «عکس از م. صیاد» همسو با رویکرد آرشیومحور «نبشی» در دو بخش با محوریت انقلاب و جنگ از سوم مردادماه در مرکز نبشی به نمایش گذاشته شده است. هر بخش بیش از چندصد فریم عکس را شامل می‌شود و به روایت مستند و اخباری صحنه‌هایی از این دو واقعه می‌پردازد که ظرفیت نمادشدن و جاودانگی یافته‌اند. پس از نمایشگاه اقلیم حیرانی که روایت رنج آوارگان و کوچندگان کردهای عراق و پناه‌آوردنشان به خاک ایران در دوران اعمال فشار حکومت صدام بر آنها بود، این دومین نمایش عکس‌های خبری محمد صیاد در مرکز نبشی است».

«در طول تاریخ همواره متن غالب بوده، امروزه اما عکس غالب شده است و در صورت چیرگی تصاویر، بی‌سوادی نمودی جدید خواهد یافت»؛ ولیم فلوسر، فیلسوف، روزنامه‌نگار و عکاس، با آوردن این عبارت در کتاب «در باب فلسفه عکاسی»، خیلی آرام ما را به جهانی دعوت می‌کند که دیگر سواد در خواندن و نوشتن متن خلاصه نمی‌شود و اگر ما نتوانیم عکس‌ها را بخوانیم و از تصاویر برداشت معنای نداشته باشیم، بی‌سواد خوانده خواهیم شد.

دلیل این اهمیت‌یافتن را باید در چند شاخه مختلف جست‌وجو کرد.
این هجوم بی‌محابای تصویر به زندگی امروز ما از زمانی آغاز شد که متن‌ها به تنهایی قادر به بیان تمام آنچه دیده می‌شود، نبود و نتوانست عمق واقعه و آنچه را می‌بیند، بازگو کند. الکن‌بودن متن در مواقعی نسبت به عکس، یکی از دلایل اهمیت‌یافتن عکس است. از سوی دیگر، متن صداقت خود را رفته‌رفته از دست داد و عکس رفته‌رفته در معکوس این مسیر صادقانه‌بودن خود را بیش از هر چیزی تحمیل کرد؛ البته تا زمانی که فتوشاپ هنوز سر بر نیاورده بود و این موضع تصویر را خدشه‌دار نکرده بود. هرچند برای تمییزدادن سره از ناسره، تصویر حقیقی از فتوشاپ و غیرواقعی هنوز تکنولوژی در توان حضور دارد.
دلیل دیگری که متن را در حاشیه و تصویر را میدان‌دار کرده است، بیان بی‌قضاوت و پرقدرت جزئیات است؛ جزئیاتی که شاید در متن هرگز به رشته تحریر درنیاید و اگر هم بیاید، نمی‌تواند چنین قدرتی را که در تصویر دارد، داشته باشد.
عکس‌ها روایتگران بهتری بوده‌اند؛ حتی برای همین تاریخ کوتاه‌مدت صدساله‌ای که عکس حضور و بروز جدی داشته است و کسانی که در این مسیر عکاسی برای عکاسی نکرده و نخواسته‌اند و سعی کرده‌اند روایت بزرگ‌ترین رویدادهای زمانه و جامعه خود را با شکار لحظه‌ها و نجاتش از فراموشی و فوت به دست بگیرند، صیادانی بوده‌اند که ماهی‌گیری برایشان یک تفریح یا یک مد آرامش‌بخش یا رفع حاجت نبوده است، بلکه آنها این ماهی‌ها را برای روزهایی گرفته‌اند که این رودخانه دیگر شاهدش نخواهد بود. اگر زمانه هر فرد همچون رودخانه‌ای از کنارش در حال گذر باشد، شکار چند ماهی می‌تواند شکار چند لحظه درخشان از تاریخ این رودخانه تلقی شود. کاری که محمد صیاد که فامیلی برازنده‌ای هم دارد، به‌خوبی در پرالتهاب‌ترین روزهای تاریخ معاصر ایران بر عهده داشته است. او از زمانی که دوربین را شناخت، به روایت عکس‌هایش و نه خودش (که کمتر حرف زده است، همان‌طور که از هر عکاس حرفه‌ای چنین انتظار می‌رود)، به‌درستی نقش شکارچی را یا به پشتوانه فامیلی‌اش صیادی را بر عهده گرفت و سعی کرد صدای جامعه‌اش به اعتبار شغل و حرفه خبری و روایتگر زمانه‌اش به اعتبار خاصیت عکس و ذات عکاسانه داشته باشد.
کاری که امروز با آنچه در گالری نبشی به نمایش گذاشته شده، بدون هیچ توضیحی نمود یافته است و برای خوانش و تماشای درست آنها همان‌طور که در ابتدای متن اشاره کردم، نیاز به آموختن و دستیابی به سواد تازه‌ای‌ است؛ سوادی که ما را به خوانش درست این تصاویر نزدیک می‌کند؛ سوادی که شاید سراغ آن را باید در جایی میان جامعه‌شناسی، علوم سیاسی، فلسفه، مردم‌شناسی، هنر و خاصه نشانه‌شناسی جست‌وجو کرد. عدم تسلط بر این وجوه مختلف و بی‌توجهی به ابعاد خارج از تصویر، ما را در سطح یک شاهد معنای سطحی عکس‌ها پایین می‌آورد و تسلط بر اینها ما را به روایت‌هایی از واقعه نزدیک می‌کند که تاکنون هیچ متنی از آن روایتی به دست تاریخ نداده است. روایتی که قطعا رگه‌های قضاوت در آنها کم‌رنگ‌تر، واقعیت‌نگاری در آنها بیشتر و درنهایت پنجره‌ای رو به وسعت معنایی و درک بهتر آن زمانه و رویداد را به مخاطب خود بی‌دریغ می‌بخشد. کاری که متن‌نویسان از روزنامه‌نگاران تا تاریخ‌نویسان تا پژوهشگران دیگر علوم انسانی از توان گفتنش عاجز و ناتوان هستند. محمد صیاد به این اعتبار و از این مجرا یک روایت دسته اول و ناب از انقلاب، جنگ و مردمان و زیست انسانی آن زمانه در اختیار ما آیندگان آن دوران قرار داده است که می‌توان و یقین دارم در آینده تفاسیر و متن‌های بسیاری از میانه آنها نگاشته و منتج خواهد شد؛ متن‌هایی که باید پابه‌پای تصویر قدرتمندتر و گویاتر شوند تا بتوانند زبان تصویر را به نوشتن نزدیک کنند. محمد صیاد در مسیر تسلط بر این زبان و کشف هجاهای پس و پشت تصویر، خود مجذوب و صید واقعه‌ها شد و نتوانست تنها به چند عکس خبری اکتفا کند.
او به دنبال واقعه رفت و صیادی شد که خود صید ماجرا شده است و نمی‌تواند او را از گفتن و گفتن و گرفتن و گرفتن بازدارد؛ گرفتن‌هایی که هرکدام امروز به متن‌های طولانی و پرجزئیات و پربرداشتی می‌مانند که بارها و بارها می‌توان نگاهشان کرد و بارها می‌توان از تماشایشان معانی تازه بیرون کشید؛ معانی‌ای که شاید صیاد را سیر نکند، ولی او را از صید دوباره خسته نمی‌کند و نکرده است.

این نوشتار نمی‌خواهد متن را ضعیف و تصویر را قدرتمند نشان دهد، بلکه می‌خواهد بگوید این‌چنین هست و ما اگر آن را امروز لمس نمی‌کنیم، در آینده لمس خواهیم کرد. «نمایشگاه عکس «عکس از م. صیاد» همسو با رویکرد آرشیومحور «نبشی» در دو بخش با محوریت انقلاب و جنگ از سوم مردادماه در مرکز نبشی به نمایش گذاشته شده است. هر بخش بیش از چندصد فریم عکس را شامل می‌شود و به روایت مستند و اخباری صحنه‌هایی از این دو واقعه می‌پردازد که ظرفیت نمادشدن و جاودانگی یافته‌اند. پس از نمایشگاه اقلیم حیرانی که روایت رنج آوارگان و کوچندگان کردهای عراق و پناه‌آوردنشان به خاک ایران در دوران اعمال فشار حکومت صدام بر آنها بود، این دومین نمایش عکس‌های خبری محمد صیاد در مرکز نبشی است».

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها