به بهانه رونمایی از اسکناسی جدید
صفرهای کمرنگ
تورج صابریوند
سردر دانشگاه تهران روی اسکناس 50 تومانی، مردان جهاد کشاورزی روی 20 تومانی و آیتالله مدرس روی اسکناس 10 تومانی بخشی از فرهنگی جمعی امروز ماست و شاید بخشی از هویت ما. آنها نه فقط ارزش پولی که ارزشهای فرهنگی دیگری هم داشتند. اما چند نفر میدانند روی اسکناسهای صدهزارتومانی چه چیزی چاپ شده است؟ روی چکپولهای 50هزارتومانی چطور؟ نه بانک مرکزی آن را چندان جدی میگیرد و نه از مردم کسی را اعتراضی هست. تنها چیزی که در آنها مهم است عدد است. از عددها هم تنها صفرهای کمرنگشده آن ارزش توجه دارند. چه استعاره قدرتمندی. صحنهای که رئیس بانک مرکزی پول را از جیب بیرون میآورد و درباره صفرهایش حرف میزند با لبخند، بیشتر بخشی از رمان یا تئاتری انتقادی را میماند تا گفتوگوی خبری تلویزیون با رئیس بانک را.
برای چه کسی مهم است؟ دولت-ملتی که برایش مهم نباشد چه تصویری روی پولها چاپ شده، مهم نباشد که نوشتهها با نستعلیق نوشته شده یا با فونتهایی شبیه فونتهای بقالیهای دهههای قبل، مهم نباشد که جملهها به خط کدام استاد یا به قلم کدام نقاش است، دولت-ملتی خواهد شد که وقتی کسی جان در حادثهای بسپارد، مقصر حادثه خواهد گفت «جای نگرانی نیست، بیمه پولش را میدهد».
چراکه پول و صفرهایش از هر چیز دیگری مهمتر خواهد بود. اینها تکههای شکسته یک آینهاند. جامعهای که نقاشی روی پولهایش را نبیند، اندوه چهره پدری را هم نخواهد دید. جامعهای که موزیک آسانسورش را نشنود، لرزش صدای دخترانشان را هم نخواهد شنید. در جامعهای که فرهنگ و سلیقه چیز لوکس غیرمهمی باشد، همهجا را زشت میکنند، خانهاش را، غذایش را، زبانش را، فکرش را. زشتی چنان در روح و روان و عقلشان رخنه میکند که سادهترین نمودش دشنام رکیک بیموقعی است به دوست عزیزی. یا فریاد بیمحل زنی به سر پسرک شاعرش. بیسلیقگی و زشتی، فقط بیسلیقگی و زشتی را میشناسد و فقط همان را میبیند. از جهان فقط تقصیرهای دیگران را میبیند، از خبر فقط فاجعههایش را میشنود و از کشته و آوارهشدن مردمی بیچاره فقط حرفهای سیاستمداران را میشنود و غرولند و حرفهای تکراری، تکراری و تکراری. میز ناهارشان میشود اتاق خبر و دیدارهای شبانه میشود مرور خبر. فروید شاید بگوید کابوسهای شبانهشان هم ادامه روزمرگیشان است. آنها بهزودی هیچ نمیبینند و هیچ نمیشوند و هیچ نمیگویند مگر به عدد ترجمه شده باشد یا خبری از فاجعه باشد. جامعهای چنین محتاج عدد
و فاجعه. مخلص کلام اینکه صفرها را میشود با تصویب حذف کرد، اما آثار زشتی و بیسلیقگی را هیچ نمیتواند.
سردر دانشگاه تهران روی اسکناس 50 تومانی، مردان جهاد کشاورزی روی 20 تومانی و آیتالله مدرس روی اسکناس 10 تومانی بخشی از فرهنگی جمعی امروز ماست و شاید بخشی از هویت ما. آنها نه فقط ارزش پولی که ارزشهای فرهنگی دیگری هم داشتند. اما چند نفر میدانند روی اسکناسهای صدهزارتومانی چه چیزی چاپ شده است؟ روی چکپولهای 50هزارتومانی چطور؟ نه بانک مرکزی آن را چندان جدی میگیرد و نه از مردم کسی را اعتراضی هست. تنها چیزی که در آنها مهم است عدد است. از عددها هم تنها صفرهای کمرنگشده آن ارزش توجه دارند. چه استعاره قدرتمندی. صحنهای که رئیس بانک مرکزی پول را از جیب بیرون میآورد و درباره صفرهایش حرف میزند با لبخند، بیشتر بخشی از رمان یا تئاتری انتقادی را میماند تا گفتوگوی خبری تلویزیون با رئیس بانک را.
برای چه کسی مهم است؟ دولت-ملتی که برایش مهم نباشد چه تصویری روی پولها چاپ شده، مهم نباشد که نوشتهها با نستعلیق نوشته شده یا با فونتهایی شبیه فونتهای بقالیهای دهههای قبل، مهم نباشد که جملهها به خط کدام استاد یا به قلم کدام نقاش است، دولت-ملتی خواهد شد که وقتی کسی جان در حادثهای بسپارد، مقصر حادثه خواهد گفت «جای نگرانی نیست، بیمه پولش را میدهد».
چراکه پول و صفرهایش از هر چیز دیگری مهمتر خواهد بود. اینها تکههای شکسته یک آینهاند. جامعهای که نقاشی روی پولهایش را نبیند، اندوه چهره پدری را هم نخواهد دید. جامعهای که موزیک آسانسورش را نشنود، لرزش صدای دخترانشان را هم نخواهد شنید. در جامعهای که فرهنگ و سلیقه چیز لوکس غیرمهمی باشد، همهجا را زشت میکنند، خانهاش را، غذایش را، زبانش را، فکرش را. زشتی چنان در روح و روان و عقلشان رخنه میکند که سادهترین نمودش دشنام رکیک بیموقعی است به دوست عزیزی. یا فریاد بیمحل زنی به سر پسرک شاعرش. بیسلیقگی و زشتی، فقط بیسلیقگی و زشتی را میشناسد و فقط همان را میبیند. از جهان فقط تقصیرهای دیگران را میبیند، از خبر فقط فاجعههایش را میشنود و از کشته و آوارهشدن مردمی بیچاره فقط حرفهای سیاستمداران را میشنود و غرولند و حرفهای تکراری، تکراری و تکراری. میز ناهارشان میشود اتاق خبر و دیدارهای شبانه میشود مرور خبر. فروید شاید بگوید کابوسهای شبانهشان هم ادامه روزمرگیشان است. آنها بهزودی هیچ نمیبینند و هیچ نمیشوند و هیچ نمیگویند مگر به عدد ترجمه شده باشد یا خبری از فاجعه باشد. جامعهای چنین محتاج عدد
و فاجعه. مخلص کلام اینکه صفرها را میشود با تصویب حذف کرد، اما آثار زشتی و بیسلیقگی را هیچ نمیتواند.