|

مروری بر رمانِ منتخب جایزه بوکر سال 2020

پریشانی شامگاه

احمد قلی: «هنا راست می‌گوید، باید از این روستا، از این گاوها، از مرگ، و از زندگی در شکل بدوی‌اش فرار کنیم». «کشیش روستا می‌گوید، پریشانی چیزی نیکوست، و در بی‌آسایشی ما حقیقت خود هستیم».
(از متنِ رمان «پریشانی شامگاه»)

در سال 2019، رمان «پروازها»1 به قلم خانم اولگا توک آرک زوک جایزه بخش بین‌المللی بوکر را به خود اختصاص داد که نوعی اثر پست‌مدرنیستی است و نویسنده در آن ژانر سفرنامه و رمان تاریخی را با هم در‌می‌آمیزد. از این جهت خواننده با شخصیت‌های متنوع در زمان‌ها و مکان‌های مختلف روبه‌رو می‌شود و احساس می‌کند که وارد دنیای فراخ و فراتر از مرزهای سیاسی شده است. اما رمان «پریشانی شامگاه»2 نوشته ماریکه لوکاس رینولد، نویسنده بیست‌و‌نه ساله هلندی، کاملا در تضاد با خلف پیشین خود است، زیرا این اثر در یک روستای کوچک هلندی رخ می‌دهد که اکثر ساکنین آن به‌شدت مذهبی‌اند و به حرفه دامداری و کشاورزی مشغول هستند. این رمان داستان غم‌انگیز زندگی خانواده «مالدرز» را نشان می‌دهد که از زبان «جاس»، دختری ده‌ساله، در قالب راوی اول شخص روایت می‌شود. رمان با مرگ «ماتیس»، فرزند ارشد خانواده، به هنگام اسکی روی دریاچه یخ‌زده در تعطیلات کریسمس شروع می‌شود. مرگ ناگهانی ماتیس روان اعضای خانواده را پریشان و باعث ضربه روحی شدید به آنها می‌شود. علاوه بر این، مصادف‌شدن مرگ ماتیس با دوران بلوغ راوی و برادرش باعث پیچیده‌شدن رمان می‌شود و خواننده تأثیرات منفی مرگ را در رفتار نامتعارف والدین، راوی، خواهرش «هنا»، و برادرش «اوبه» می‌بیند، زیرا بعد از این حادثه، شخصیت‌ها هم خودآزار و هم دیگرآزار می‌شوند. پدر و مادر راوی کم‌کم از هم فاصله می‌گیرند و سردی و بی‌عاطفه‌گی بر فضای خانواده حاکم می‌شود. «اوبه» شب‌ها به‌جای خواب راحت، دائم سر خود را به تختخوابش می‌کوبد و باعث آزار خواهران و دوستانش می‌شود. موش خانگی خود را در مقابل خواهرانش می‌کشد و گوساله‌های پدرش را به‌‌ نشانه اعتراض به ناتوانی در مهار شیوعِ بیماری کشنده طاعون گاوی حلق‌آویز می‌کند. در بخش پایانی رمان، او خواهرش را مجبور می‌کند که خروس مورد علاقه پدرش را بکشد به امید اینکه پدر و مادرش با هم آشتی کنند. راوی هم برای فاش‌نشدن شب‌ادراری‌های پی‌در‌پی توسط اوبه ناچار دست به این کار می‌زند. راوی گرچه بسیار عاطفی و بامحبت است، اما روزی هنا خواهر کوچک‌تر خود را از روی حسادت عشق کودکانه و برای تجسم غرق‌شدن برادرش به درون آب سرد می‌اندازد تا از نزدیک نحوه غرق‌شدن ماتیس را ببیند. در‌عین‌حال برای رهایی از فشار یبوستش، شب‌ها به شکم خود سنجاق فرو می‌برد. جاس که برای پنهان ساختن برجستگی شکمش به خاطر بیماری‌ یبوست حاضر نیست کت کهنه و قرمز رنگ خود را دربیاورد، دستاویزی برای تمسخر دیگران می‌شود و مادرش از این مسئله آگاه است. از این رو روزی مادرش وقتی که دخترش بیمار است، از او می‌خواهد که کتش را دربیاورد در غیر این صورت خودش را از نردبان پایین می‌اندازد ولی جاس تن به این کار نمی‌دهد و مادرش خود را پرتاپ می‌کند و این باعث شکسته‌شدن پایش می‌شود. اسامی دو شخصیت کلیدی در این داستان بسیار به فهم این رمان کمک می‌کند. اوبه در زبان هلندی به معنای ابراهیم است. اما برخلاف حضرت ابراهیم که با قربانی‌کردن فرزندش در جست‌وجوی خشنودی خداوند است، اعمال خشن اوبه برای فرو‌نشاندن خشم و تسکین فشارها و تنش‌های روانی خود و قیام علیه پدر و فضای سنتی خانواده و روستایشان است. جاس هم در زبان هلندی به معنای کت و یا ژاکت است. کت کهنه و قرمزرنگ راوی به‌جای محافظت او از سرما و برف و بوران باعث انگشت‌نما شدن و رنج او می‌شود و به‌صورتی پارادوکسیکال این کت تنها در لحظه مرگ اوست که نقش گرمابخش را ایفا مي‌کند. نکته جالب این است جلد رمان، کتِ یخ‌زده جاس را نشان می‌دهد که نشان‌دهنده اهمیت آن است. افزون بر این، رمان با اشاره به کت قرمز شروع می‌شود: «ده‌ساله که شدم، دیگر کتم را درنیاوردم». شخصیت‌ها در این رمان در آرزوی گریز از خانواده هستند. راوی خود را مورچه‌ای می‌پندارد که بیشتر از حد خود در زندگی رنج می‌کشد. فشار روحی حاصل از زندگی در یک خانواده بسته مذهبی که با شادی کودکان مخالف و دنیا را از لنز انجیل و سیره مسیح می‌بیند، جاس و هنا را به دنیای خیال و آرزو سوق می‌دهد. برای آنها خانواده و روستایشان، دنیایی بی‌نهایت خسته‌کننده و تهی از عشق و گره‌خورده به دام و آغل است. در مقابل آن سوی روستا در رؤیای این دو خواهر آرمان‌شهری است که مهد آزادی، آواز، عشق‌های هیجان‌انگیز و شب‌های شورانگیز است. از این‌رو است که راوی عشقی کودکانه نسبت به دکتر دامپزشکی پیدا می‌کند که به روستا آمده است و سرانجام آن دو نقشه گریز از آنجا را طرح‌ریزی می‌کنند. پدر و مادر هر بار که با هم دعوا می‌کنند، همدیگر را تهدید به رفتن از خانه می‌کنند. اوبه هم خانه را جهنمی تصور می‌کند که زود از آنجا باید گریخت. ولی هیچ کدام از شخصیت‌ها جز راوی جرأت نمی‌کنند از دنیای زجرآور رهایی یابند و این زمانی رخ می‌دهد که او می‌فهمد دنیای آن سوی روستا چیزی جز توهم و خیال نیست و بیشتر شبیه تصاویر کارت‌پستال است. راوی خرس عروسکی خود را در آغوش می‌گیرد و با میل خود درون فریزر خانگی می‌شود تا در سرما و تاریکی به دنیای برادرش، ماتیس وارد شود. رمان «پریشانی شامگاه» بسیار تیره‌و‌تاریک است و تصویر یخ، برف و سرما، بیماری، مرگ سرتاسر رمان را فراگرفته است و نویسنده به‌جای آنکه روستا را دنیای دور از پیچیدگی‌های دنیای مدرن نشان دهد، آن را به ‌شکل کانون اضطراب و تشویش نشان می‌دهد و با این کار از تصویر روستا آشنا‌زدایی می‌کند. «پریشانی شامگاه» نوشته ماریکه لوکاس رینولد، جایزه بخش بین‌اللملی بوکر سال 2020 را از آن خود کرده است. این رمان توسط انتشارات گری ولف، در 296 صفحه و در آگوست 2020 به چاپ رسید و هنوز به فارسی ترجمه نشده است.
1. Flights by Olga Tukarczuk
2. The Discomfort of Evening by Marieke Lucas Rijneveld

احمد قلی: «هنا راست می‌گوید، باید از این روستا، از این گاوها، از مرگ، و از زندگی در شکل بدوی‌اش فرار کنیم». «کشیش روستا می‌گوید، پریشانی چیزی نیکوست، و در بی‌آسایشی ما حقیقت خود هستیم».
(از متنِ رمان «پریشانی شامگاه»)

در سال 2019، رمان «پروازها»1 به قلم خانم اولگا توک آرک زوک جایزه بخش بین‌المللی بوکر را به خود اختصاص داد که نوعی اثر پست‌مدرنیستی است و نویسنده در آن ژانر سفرنامه و رمان تاریخی را با هم در‌می‌آمیزد. از این جهت خواننده با شخصیت‌های متنوع در زمان‌ها و مکان‌های مختلف روبه‌رو می‌شود و احساس می‌کند که وارد دنیای فراخ و فراتر از مرزهای سیاسی شده است. اما رمان «پریشانی شامگاه»2 نوشته ماریکه لوکاس رینولد، نویسنده بیست‌و‌نه ساله هلندی، کاملا در تضاد با خلف پیشین خود است، زیرا این اثر در یک روستای کوچک هلندی رخ می‌دهد که اکثر ساکنین آن به‌شدت مذهبی‌اند و به حرفه دامداری و کشاورزی مشغول هستند. این رمان داستان غم‌انگیز زندگی خانواده «مالدرز» را نشان می‌دهد که از زبان «جاس»، دختری ده‌ساله، در قالب راوی اول شخص روایت می‌شود. رمان با مرگ «ماتیس»، فرزند ارشد خانواده، به هنگام اسکی روی دریاچه یخ‌زده در تعطیلات کریسمس شروع می‌شود. مرگ ناگهانی ماتیس روان اعضای خانواده را پریشان و باعث ضربه روحی شدید به آنها می‌شود. علاوه بر این، مصادف‌شدن مرگ ماتیس با دوران بلوغ راوی و برادرش باعث پیچیده‌شدن رمان می‌شود و خواننده تأثیرات منفی مرگ را در رفتار نامتعارف والدین، راوی، خواهرش «هنا»، و برادرش «اوبه» می‌بیند، زیرا بعد از این حادثه، شخصیت‌ها هم خودآزار و هم دیگرآزار می‌شوند. پدر و مادر راوی کم‌کم از هم فاصله می‌گیرند و سردی و بی‌عاطفه‌گی بر فضای خانواده حاکم می‌شود. «اوبه» شب‌ها به‌جای خواب راحت، دائم سر خود را به تختخوابش می‌کوبد و باعث آزار خواهران و دوستانش می‌شود. موش خانگی خود را در مقابل خواهرانش می‌کشد و گوساله‌های پدرش را به‌‌ نشانه اعتراض به ناتوانی در مهار شیوعِ بیماری کشنده طاعون گاوی حلق‌آویز می‌کند. در بخش پایانی رمان، او خواهرش را مجبور می‌کند که خروس مورد علاقه پدرش را بکشد به امید اینکه پدر و مادرش با هم آشتی کنند. راوی هم برای فاش‌نشدن شب‌ادراری‌های پی‌در‌پی توسط اوبه ناچار دست به این کار می‌زند. راوی گرچه بسیار عاطفی و بامحبت است، اما روزی هنا خواهر کوچک‌تر خود را از روی حسادت عشق کودکانه و برای تجسم غرق‌شدن برادرش به درون آب سرد می‌اندازد تا از نزدیک نحوه غرق‌شدن ماتیس را ببیند. در‌عین‌حال برای رهایی از فشار یبوستش، شب‌ها به شکم خود سنجاق فرو می‌برد. جاس که برای پنهان ساختن برجستگی شکمش به خاطر بیماری‌ یبوست حاضر نیست کت کهنه و قرمز رنگ خود را دربیاورد، دستاویزی برای تمسخر دیگران می‌شود و مادرش از این مسئله آگاه است. از این رو روزی مادرش وقتی که دخترش بیمار است، از او می‌خواهد که کتش را دربیاورد در غیر این صورت خودش را از نردبان پایین می‌اندازد ولی جاس تن به این کار نمی‌دهد و مادرش خود را پرتاپ می‌کند و این باعث شکسته‌شدن پایش می‌شود. اسامی دو شخصیت کلیدی در این داستان بسیار به فهم این رمان کمک می‌کند. اوبه در زبان هلندی به معنای ابراهیم است. اما برخلاف حضرت ابراهیم که با قربانی‌کردن فرزندش در جست‌وجوی خشنودی خداوند است، اعمال خشن اوبه برای فرو‌نشاندن خشم و تسکین فشارها و تنش‌های روانی خود و قیام علیه پدر و فضای سنتی خانواده و روستایشان است. جاس هم در زبان هلندی به معنای کت و یا ژاکت است. کت کهنه و قرمزرنگ راوی به‌جای محافظت او از سرما و برف و بوران باعث انگشت‌نما شدن و رنج او می‌شود و به‌صورتی پارادوکسیکال این کت تنها در لحظه مرگ اوست که نقش گرمابخش را ایفا مي‌کند. نکته جالب این است جلد رمان، کتِ یخ‌زده جاس را نشان می‌دهد که نشان‌دهنده اهمیت آن است. افزون بر این، رمان با اشاره به کت قرمز شروع می‌شود: «ده‌ساله که شدم، دیگر کتم را درنیاوردم». شخصیت‌ها در این رمان در آرزوی گریز از خانواده هستند. راوی خود را مورچه‌ای می‌پندارد که بیشتر از حد خود در زندگی رنج می‌کشد. فشار روحی حاصل از زندگی در یک خانواده بسته مذهبی که با شادی کودکان مخالف و دنیا را از لنز انجیل و سیره مسیح می‌بیند، جاس و هنا را به دنیای خیال و آرزو سوق می‌دهد. برای آنها خانواده و روستایشان، دنیایی بی‌نهایت خسته‌کننده و تهی از عشق و گره‌خورده به دام و آغل است. در مقابل آن سوی روستا در رؤیای این دو خواهر آرمان‌شهری است که مهد آزادی، آواز، عشق‌های هیجان‌انگیز و شب‌های شورانگیز است. از این‌رو است که راوی عشقی کودکانه نسبت به دکتر دامپزشکی پیدا می‌کند که به روستا آمده است و سرانجام آن دو نقشه گریز از آنجا را طرح‌ریزی می‌کنند. پدر و مادر هر بار که با هم دعوا می‌کنند، همدیگر را تهدید به رفتن از خانه می‌کنند. اوبه هم خانه را جهنمی تصور می‌کند که زود از آنجا باید گریخت. ولی هیچ کدام از شخصیت‌ها جز راوی جرأت نمی‌کنند از دنیای زجرآور رهایی یابند و این زمانی رخ می‌دهد که او می‌فهمد دنیای آن سوی روستا چیزی جز توهم و خیال نیست و بیشتر شبیه تصاویر کارت‌پستال است. راوی خرس عروسکی خود را در آغوش می‌گیرد و با میل خود درون فریزر خانگی می‌شود تا در سرما و تاریکی به دنیای برادرش، ماتیس وارد شود. رمان «پریشانی شامگاه» بسیار تیره‌و‌تاریک است و تصویر یخ، برف و سرما، بیماری، مرگ سرتاسر رمان را فراگرفته است و نویسنده به‌جای آنکه روستا را دنیای دور از پیچیدگی‌های دنیای مدرن نشان دهد، آن را به ‌شکل کانون اضطراب و تشویش نشان می‌دهد و با این کار از تصویر روستا آشنا‌زدایی می‌کند. «پریشانی شامگاه» نوشته ماریکه لوکاس رینولد، جایزه بخش بین‌اللملی بوکر سال 2020 را از آن خود کرده است. این رمان توسط انتشارات گری ولف، در 296 صفحه و در آگوست 2020 به چاپ رسید و هنوز به فارسی ترجمه نشده است.
1. Flights by Olga Tukarczuk
2. The Discomfort of Evening by Marieke Lucas Rijneveld

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها