|

در جست‌وجوی یک راه‌حل

عمادالدین باقی

به‌عنوان کسی که از تبلیغ و کارزار در جایی که ضرر و خطری را متوجه زندگی دیگران کند، پرهیز دارد و به راه‌های ‏حقوقی، قانونی، مذاکراتی و اطلاع‌رسانی به دست‌اندرکاران و آگاه‌سازی برای رفع مشکل دل بسته است، چنان خسته ‏شده‌ام که ‌‏ناگزیر از توسل به ریزش این کلمات بر کاغذ برای تسلای خویشم. صبح چهارشنبه 26 ‌‏اردیبهشت 99 انسان خانواده‌داری بر دار شد.‌‏ هرچند هفته‌ها بود که همسرم فاطمه ‌‏کمالی ‏که بی‌هیاهو و نمایش، سال‌هاست برای یاری به همنوعان می‌کوشد و چند کنشکر بسیار کوشا و بی‌ادعا، هر روز درگیر این ‏پرونده بودند، اما دو روز گذشته ‌‏هر لحظه‌اش به سالی بود‎.‎ سال‌هاست پرونده‌های بسیاری که با آنها درگیریم و صدایی ندارند، بر گرده وجدانمان سنگینی می‌کنند؛ فراوان هستند از این دست ‏که صدایشان به گوش کسی نمی‌رسد و ده‌ها نمونه‌اش را در این سال‌ها دیده‌ایم. در ‌‏مورد مردی که امروز بر دار شد، نه به اظهارات ‏خود متهم که تلفنی از زندان هر ‌‏روز در تماس بود و نه به اظهارات خانواده‌اش، نه مسئولان زندان و نه همه کسانی که او را به ‏درستی می‌شناختند، بلکه از دادنامه‌‌‏اش می‌گویم، از آنچه که در خود رأی دادگاه روایت شده و انکار مقبولی هم نشده است. در ‏یکی از نامه‌ها به مسئولی که موجب گشایش اندک ‌‏و موقتی در پرونده شد، نوشتم: لُب ماجرا چنان که در رأی دادگاه هم به وضوح ‏آمده، این است که او به اتفاق همسرش و خواهر و ‌‏شوهرخواهرش در دلیجان به بازار رفته بودند، فردی مزاحم ناموس آنها می‌شود ‏و سماجت داشته که شماره تلفن بدهد و بگیرد. جواد به او تذکر می‌دهد که اینها ناموس ما هستند و مزاحم نشود؛ اما آن ‌‏مرحوم باز ‏هم کار خود را تا پای ماشین آنها تکرار می‌کند. جواد همسر، خواهر و شوهرخواهرش را داخل ماشین می‌فرستد و برمی‌گردد که ‏فرد مزاحم را توبیخ کند. مقتول چاقو می‌کشد، جواد (متهم پرونده) هم یک لحظه چاقوی او را در دستش می‌پیچاند، باهم روی ‏زمین می‌افتند و نوک چاقو به بدن خود مقتول فرو‌می‌رود. جواد که تصور نمی‌کرده زخمی جدی به وجود آمده باشد، با جداکردن مردم ‏آنجا را ترک می‌کند؛ اما آن ‌‏مرد به بیمارستان منتقل می‌شود (در دلیجان) و شش ساعت بعد فوت می‌کند. یک بیمارستان در دلیجان ‏که به‌واقع شهری کوچک است، مرتکب خطای ‌‏پزشکی می‌شود و نمونه‌های دیگر را در همه شهرهای بزرگ و ‌‏بیمارستان‌های مجهز خبر داریم.

برای من که ‏آنچه اصالت دارد و ارزش هست، جان انسان‌هاست با هر روحیه و گرایشی و معتقدم جان انسان متعلق به ‌‏خداوند است، واقعا در ‏جایی که می‌بینم کسی که دارد اعدام می‌شود، انسان شریفی است و همه مسئولان زندان هم درستکاری او ‌‏را تأیید می‌کنند، خانواده‌‌اش، خانواده‌ای متدین است و خودش هم به دفاع از ناموس برخاسته، چون مطلقا هیچ‌گونه سابقه و آشنایی و ‌‏برخوردی با مرحوم تا ‏قبل از آن حادثه هم نداشته که تصور دیگری به وجود آید... واقعا دلم به درد می‌آید که شاهد مرگ ‌‏چنین فردی به اسم قاتل ‏باشیم.‏پس از شش سال اقدام به تهیه نسخه کامل پرونده پزشکی مقتول در بیمارستان امام صادق(ع) دلیجان شد و دکتر مجد، وکیل ‏تبرعی ‌‏جواد، پرونده را به ضمیمه شکایت وکیل به دایره رسیدگی‌های انتظامی سازمان نظام پزشکی کشور ارائه کرد. سازمان ‏نظام ‌‏پزشکی بر اساس شکایت واصله، پرونده را به متخصصان پزشکی ارجاع داده و پس از بررسی‌های فنی، نظر کارشناسی ‏آنان بر ‌‏وقوع خطای حتمی پزشکی منجر به فوت قرار گرفت، ولی نظر به قوانین دایره رسیدگی‌های انتظامی نظام پزشکی اگر بیش ‏از یک سال از پرونده گذشته باشد، نیازمند استعلام یک مرجع قضائی است که به‌دست‌آوردن همین یک نامه خودش حکایتی از ‏دوندگی‌ها دارد. این موضوع ‌‏به اطلاع برخی مقامات مختلف قضائی رسانده شد.‏‎متأسفانه چیزی نیست که پنهان باشد، وقتی اعاده دادرسی خواسته می‌شود و پرونده به دیوان عالی کشور می‌رود، قضات ‏شعبه ‌‏پرونده را می‌خوانند، ولی حکم اعدام را تأیید می‌کنند.
‎‎در‌حالی‌که شعبه قبلی دیوان (شعبه 32) صراحتا نوشته است در این ‏پرونده ‌‏تشریفات دادرسی رعایت نشده و همچنین تصریح کرده که تحقیقات کافی انجام نشده است، اما شعبه بعدی دیوان حتی به نظر ‏شعبه ‌‏دیگر عنایت نمی‌کند. قاعده «درء» هم جاری نمی‌کند‎.‎‎در برخی از پرونده‌های جنایی، شبهاتی جدی وجود دارد که چندان مورد توجه نیست و اگر توجه می‌شد، نمونه‌های ‏فراوانی را با اسناد و مدارک ارائه می‌کردیم. اگر امکان نقد آرای محاکم وجود داشت و این موارد را در ‌‏مطبوعات می‌گفتیم و می‌‏نوشتیم، شاید جلوگیری می‌شد. ‎نمی‌توانید تصور کنید لحظه‌های جانکاهی را که بر یک خانواده می‌گذرد.
دو شبانه‌روز بود که همپای خانواده ‏ ‌نتوانستیم ‌‏چشم روی هم بگذاریم، لحظه به لحظه مضطرب، نگران و منتظر که جان انسانی دارد گرفته می‌شود، به چشم می‌بینی، اما کاری از دستت بر‌نمی‌آید، در زندان ‏اراک انسانی از دست می‌رود و دختر ۱۰ساله‌اش ‌‏یتیم می‌شود‎؛‎ دختری که مادرش نیز بر اثر شنیدن خبر حکم اعدام برای ‏شوهرش در عروسی برادرش جان خود را از دست داد و قبلا از طرف مادر نیز یتیم شده بود. در روایتی از امام علی(ع) آمده ‏است: «اگر هزاران نفر گناهکار بی‌کیفر بمانند، بهتر از آن است که یک نفر بی‌گناه برخلاف حق به کیفر برسد».‏این دل‌نوشته را هم به جایی نسبت ندهید لطفا.

به‌عنوان کسی که از تبلیغ و کارزار در جایی که ضرر و خطری را متوجه زندگی دیگران کند، پرهیز دارد و به راه‌های ‏حقوقی، قانونی، مذاکراتی و اطلاع‌رسانی به دست‌اندرکاران و آگاه‌سازی برای رفع مشکل دل بسته است، چنان خسته ‏شده‌ام که ‌‏ناگزیر از توسل به ریزش این کلمات بر کاغذ برای تسلای خویشم. صبح چهارشنبه 26 ‌‏اردیبهشت 99 انسان خانواده‌داری بر دار شد.‌‏ هرچند هفته‌ها بود که همسرم فاطمه ‌‏کمالی ‏که بی‌هیاهو و نمایش، سال‌هاست برای یاری به همنوعان می‌کوشد و چند کنشکر بسیار کوشا و بی‌ادعا، هر روز درگیر این ‏پرونده بودند، اما دو روز گذشته ‌‏هر لحظه‌اش به سالی بود‎.‎ سال‌هاست پرونده‌های بسیاری که با آنها درگیریم و صدایی ندارند، بر گرده وجدانمان سنگینی می‌کنند؛ فراوان هستند از این دست ‏که صدایشان به گوش کسی نمی‌رسد و ده‌ها نمونه‌اش را در این سال‌ها دیده‌ایم. در ‌‏مورد مردی که امروز بر دار شد، نه به اظهارات ‏خود متهم که تلفنی از زندان هر ‌‏روز در تماس بود و نه به اظهارات خانواده‌اش، نه مسئولان زندان و نه همه کسانی که او را به ‏درستی می‌شناختند، بلکه از دادنامه‌‌‏اش می‌گویم، از آنچه که در خود رأی دادگاه روایت شده و انکار مقبولی هم نشده است. در ‏یکی از نامه‌ها به مسئولی که موجب گشایش اندک ‌‏و موقتی در پرونده شد، نوشتم: لُب ماجرا چنان که در رأی دادگاه هم به وضوح ‏آمده، این است که او به اتفاق همسرش و خواهر و ‌‏شوهرخواهرش در دلیجان به بازار رفته بودند، فردی مزاحم ناموس آنها می‌شود ‏و سماجت داشته که شماره تلفن بدهد و بگیرد. جواد به او تذکر می‌دهد که اینها ناموس ما هستند و مزاحم نشود؛ اما آن ‌‏مرحوم باز ‏هم کار خود را تا پای ماشین آنها تکرار می‌کند. جواد همسر، خواهر و شوهرخواهرش را داخل ماشین می‌فرستد و برمی‌گردد که ‏فرد مزاحم را توبیخ کند. مقتول چاقو می‌کشد، جواد (متهم پرونده) هم یک لحظه چاقوی او را در دستش می‌پیچاند، باهم روی ‏زمین می‌افتند و نوک چاقو به بدن خود مقتول فرو‌می‌رود. جواد که تصور نمی‌کرده زخمی جدی به وجود آمده باشد، با جداکردن مردم ‏آنجا را ترک می‌کند؛ اما آن ‌‏مرد به بیمارستان منتقل می‌شود (در دلیجان) و شش ساعت بعد فوت می‌کند. یک بیمارستان در دلیجان ‏که به‌واقع شهری کوچک است، مرتکب خطای ‌‏پزشکی می‌شود و نمونه‌های دیگر را در همه شهرهای بزرگ و ‌‏بیمارستان‌های مجهز خبر داریم.

برای من که ‏آنچه اصالت دارد و ارزش هست، جان انسان‌هاست با هر روحیه و گرایشی و معتقدم جان انسان متعلق به ‌‏خداوند است، واقعا در ‏جایی که می‌بینم کسی که دارد اعدام می‌شود، انسان شریفی است و همه مسئولان زندان هم درستکاری او ‌‏را تأیید می‌کنند، خانواده‌‌اش، خانواده‌ای متدین است و خودش هم به دفاع از ناموس برخاسته، چون مطلقا هیچ‌گونه سابقه و آشنایی و ‌‏برخوردی با مرحوم تا ‏قبل از آن حادثه هم نداشته که تصور دیگری به وجود آید... واقعا دلم به درد می‌آید که شاهد مرگ ‌‏چنین فردی به اسم قاتل ‏باشیم.‏پس از شش سال اقدام به تهیه نسخه کامل پرونده پزشکی مقتول در بیمارستان امام صادق(ع) دلیجان شد و دکتر مجد، وکیل ‏تبرعی ‌‏جواد، پرونده را به ضمیمه شکایت وکیل به دایره رسیدگی‌های انتظامی سازمان نظام پزشکی کشور ارائه کرد. سازمان ‏نظام ‌‏پزشکی بر اساس شکایت واصله، پرونده را به متخصصان پزشکی ارجاع داده و پس از بررسی‌های فنی، نظر کارشناسی ‏آنان بر ‌‏وقوع خطای حتمی پزشکی منجر به فوت قرار گرفت، ولی نظر به قوانین دایره رسیدگی‌های انتظامی نظام پزشکی اگر بیش ‏از یک سال از پرونده گذشته باشد، نیازمند استعلام یک مرجع قضائی است که به‌دست‌آوردن همین یک نامه خودش حکایتی از ‏دوندگی‌ها دارد. این موضوع ‌‏به اطلاع برخی مقامات مختلف قضائی رسانده شد.‏‎متأسفانه چیزی نیست که پنهان باشد، وقتی اعاده دادرسی خواسته می‌شود و پرونده به دیوان عالی کشور می‌رود، قضات ‏شعبه ‌‏پرونده را می‌خوانند، ولی حکم اعدام را تأیید می‌کنند.
‎‎در‌حالی‌که شعبه قبلی دیوان (شعبه 32) صراحتا نوشته است در این ‏پرونده ‌‏تشریفات دادرسی رعایت نشده و همچنین تصریح کرده که تحقیقات کافی انجام نشده است، اما شعبه بعدی دیوان حتی به نظر ‏شعبه ‌‏دیگر عنایت نمی‌کند. قاعده «درء» هم جاری نمی‌کند‎.‎‎در برخی از پرونده‌های جنایی، شبهاتی جدی وجود دارد که چندان مورد توجه نیست و اگر توجه می‌شد، نمونه‌های ‏فراوانی را با اسناد و مدارک ارائه می‌کردیم. اگر امکان نقد آرای محاکم وجود داشت و این موارد را در ‌‏مطبوعات می‌گفتیم و می‌‏نوشتیم، شاید جلوگیری می‌شد. ‎نمی‌توانید تصور کنید لحظه‌های جانکاهی را که بر یک خانواده می‌گذرد.
دو شبانه‌روز بود که همپای خانواده ‏ ‌نتوانستیم ‌‏چشم روی هم بگذاریم، لحظه به لحظه مضطرب، نگران و منتظر که جان انسانی دارد گرفته می‌شود، به چشم می‌بینی، اما کاری از دستت بر‌نمی‌آید، در زندان ‏اراک انسانی از دست می‌رود و دختر ۱۰ساله‌اش ‌‏یتیم می‌شود‎؛‎ دختری که مادرش نیز بر اثر شنیدن خبر حکم اعدام برای ‏شوهرش در عروسی برادرش جان خود را از دست داد و قبلا از طرف مادر نیز یتیم شده بود. در روایتی از امام علی(ع) آمده ‏است: «اگر هزاران نفر گناهکار بی‌کیفر بمانند، بهتر از آن است که یک نفر بی‌گناه برخلاف حق به کیفر برسد».‏این دل‌نوشته را هم به جایی نسبت ندهید لطفا.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها