بخارپزی فلسفی
احمد وخشیته . دانشیار دانشگاه ملی اوراسیا
هنوز چندسالی از بهقدرترسیدن ولادیمیر لنین و گذار روسیه تزاری به اتحاد جماهیر شوروی نگذشته بود که در چنین روزهایی یک کشتی بخاری از سنپترزبورگ رهسپار شهر بندری اشتتین در آلمان شد تا تیر خلاصی بر طبقه اجتماعی روشنفکر و فرهیخته شوروی باشد؛ دقیقا همان طیفی که نقش مهمی در بهثمررسیدن انقلاب فوریه ۱۹۱۷ و سقوط تزار داشتند اما به دنبال انقلاب دوم و پدیدآمدن حکومت خودکامهای دیگر، تلاشهای خود را در مسیر انحراف میدیدند و سرخورده شده بودند. در این میان تنها کمتر از یک ماه از هشدار روزنامه اصلی شوروی یعنی «پراودا» مبنی بر سکوت طبقه روشنفکران نمیگذشت که این تهدید به واقعیت پیوست. پراودا در گزارشی بهصراحت نوشته بود: «اخراج عناصر فعال ضدانقلاب و روشنفکران بورژوازی اولین هشدار دولت شوروی در رابطه با این اقشار است. دولت شوروی برای سرکوب هرگونه مبارزه آشکار و یا مخفی علیه دولت کارگران و دهقانان ادامه خواهد داد».
نخستین کشتی در ۲۹ سپتامبر ۱۹۹۲ و کشتی دوم در ۱۶ نوامبر همان سال حامل بیش از ۱۹۰ روشنفکر مخالف حکومت از جمله، پزشک، فیلسوف، اقتصاددان، سیاستمدار، استاد دانشگاه، هنرمند، دانشجو و خبرنگار بود. البته گفته میشود که میان سالهاي ۱۹۹۲ و ۱۹۹۳ بسیاری از دیگر نخبگان جامعه نیز بهوسیله قطار به این تبعیدهای اجباری فرستاده شدند. نکته قابلتأمل اینجاست که این افراد اجازه داشتند تنها با خود دو شلوار، دو جفت جوراب و کفش، یک ژاکت و کت همراه داشته باشند و تمام پول و اموال آنها از سوی حکومت شوروی مصادره میشد. در واقع این اقدام که بعدها بهعنوان «بخارپزی فلسفی» در تاریخ روسیه شهرت پیدا کرد، یکی از بیسابقهترین رفتارها در نظام بینالملل بود؛ چراکه یک حکومت، تحصیلکردهترین افراد جامعه خود را که نقش مهمی در تولید علم، فرهنگ و هنر داشتند، تعمدا از مرزهای خود اخراج کرد.
این سیاستگذاری در بهار همان سال از سوی لنین مطرح شده بود؛ فردی که خود سالها طعم تلخ تبعید در دوران تزار را چشیده بود، تصمیم گرفت تا این رویکرد را برای مخالفین خود نیز پیاده کند. در این میان «لئونتروتسکی» که در آغاز انقلاب اکتبر و تشکیل شوروی سوسیالیستی یکی از تأثیرگذارترین و پرنفوذترین افراد کنار لنین بود و بهعنوان کمیسر خلق برای روابط خارجی برگزیده شد نیز از این تصمیم بهشدت حمایت کرد و گفت: «ما این افراد را اخراج کردیم، زیرا هیچ دلیلی برای تیراندازی به آنها وجود نداشت؛ ولی تحمل آنها نیز غیرممکن بود!». نکته جالب اینجاست که همین آقای تروتسکی چند سال بعد، یعنی اواخر دهه ۱۹۲۰ با استالین بر سر شیوه اداره حکومت در کشور به اختلاف میخورد و خود نیز روانه تبعید میشود و نهایتا در سال ۱۹۴۰ کشته میشود. انقلابیون روشنفکر که مردم خروشان را در سال ۱۹۱۷ به امید طلوع آزادی به انقلاب فرامیخواندند، در غروب استبداد تزاری، شاهد ظهور خودکامگی مبتنی بر ایدئولوژی بودند که همه آرزوهای آنها را به سرابی تبدیل کرده بود و آسیب فراوانی از این موضوع میدیدند تا جایی که به گفته ولادیسلاوزوبوک در سال ۱۹۲۳ نیمی از اعضای آکادمی
علوم روسیه یا مرده بودند یا اینکه در تبعید خارج از شوروی به سر میبردند. در ابتدا گمان میرفت که موج بازداشتها و دستگیریها از سوی حاکمیت تنها روشنفکرانی را شامل میشود که در حوزه سیاسی به سر میبرند و از قدرت حاکمه حمایت نمیکنند، اما اندکی بعد مشخص شد که نخبگان دیگر حوزهها نظیر فرهنگ نیز باید موضع خود را بهطور شفاف اعلام کنند و در صورت مخالفت عاقبتی جز تبعید نخواهند داشت.
در این میان اگرچه میتوان فرایند تبعید نخبگان را یک اقدام رادیکال از سوی یک نظام خودکامه خواند اما از سوی دیگر مدافعان حکومت شوروی همچنان بر این عقیده هستند که این یک رفتار انسانی بوده است؛ چراکه رژیم وقت با اعدام ۲۰۰ روشنفکر برجسته موافقت نکرده و به اخراج آنها از کشور رضایت داده است. همچنین اگرچه روزنامه پراودا مدعی شد افراد برجستهای در لیست تبعیدیها وجود نداشتهاند اما گفته میشود که این ادعا صحت نداشته است؛ باوجوداین به این موضوع نیز باید توجه داشت که تنها چند مورد استثنا از این لیست معروف شدند. از مشهورترین فرد تبعیدی میتوان به «پیتیریم آلکساندروویچ سوروکین» اشاره کرد که از مخالفان بولشویکها حمایت میکرد و اگرچه بعدتر توبهنامهای برای لنین نوشت اما دولت جوان او تصمیم گرفت نام او را نیز در لیست اخراجیها بنویسد. البته گفته میشود که دلیل اخراج سوروکین نظرات قبلیاش نبوده بلکه تلاش او برای انجام یک مطالعه جامعهشناختی درباره قحطی در منطقه ولگا بوده است. همچنین میتوان به میخائیل نوویکوف، جانورشناس برجسته و رئیس دانشگاه مسکو اشاره کرد که دلیل تبعید او مشارکت فعال در صلیب سرخ جهانی بود. پس از این
دوران رویه تبعید روشنفکران بار دیگر در سالهای لئونید برژنف تکرار شد، موضوعی که بدون شک نقش تأثیرگذاری در ظهور و اوجگرفتن بحران هویت در جامعه و فرهنگ نظام شورویایی داشت. در شمارههای آینده «در حوالی میدان سرخ» بیشتر به عوامل داخلی فروپاشی شوروی خواهم پرداخت.
هنوز چندسالی از بهقدرترسیدن ولادیمیر لنین و گذار روسیه تزاری به اتحاد جماهیر شوروی نگذشته بود که در چنین روزهایی یک کشتی بخاری از سنپترزبورگ رهسپار شهر بندری اشتتین در آلمان شد تا تیر خلاصی بر طبقه اجتماعی روشنفکر و فرهیخته شوروی باشد؛ دقیقا همان طیفی که نقش مهمی در بهثمررسیدن انقلاب فوریه ۱۹۱۷ و سقوط تزار داشتند اما به دنبال انقلاب دوم و پدیدآمدن حکومت خودکامهای دیگر، تلاشهای خود را در مسیر انحراف میدیدند و سرخورده شده بودند. در این میان تنها کمتر از یک ماه از هشدار روزنامه اصلی شوروی یعنی «پراودا» مبنی بر سکوت طبقه روشنفکران نمیگذشت که این تهدید به واقعیت پیوست. پراودا در گزارشی بهصراحت نوشته بود: «اخراج عناصر فعال ضدانقلاب و روشنفکران بورژوازی اولین هشدار دولت شوروی در رابطه با این اقشار است. دولت شوروی برای سرکوب هرگونه مبارزه آشکار و یا مخفی علیه دولت کارگران و دهقانان ادامه خواهد داد».
نخستین کشتی در ۲۹ سپتامبر ۱۹۹۲ و کشتی دوم در ۱۶ نوامبر همان سال حامل بیش از ۱۹۰ روشنفکر مخالف حکومت از جمله، پزشک، فیلسوف، اقتصاددان، سیاستمدار، استاد دانشگاه، هنرمند، دانشجو و خبرنگار بود. البته گفته میشود که میان سالهاي ۱۹۹۲ و ۱۹۹۳ بسیاری از دیگر نخبگان جامعه نیز بهوسیله قطار به این تبعیدهای اجباری فرستاده شدند. نکته قابلتأمل اینجاست که این افراد اجازه داشتند تنها با خود دو شلوار، دو جفت جوراب و کفش، یک ژاکت و کت همراه داشته باشند و تمام پول و اموال آنها از سوی حکومت شوروی مصادره میشد. در واقع این اقدام که بعدها بهعنوان «بخارپزی فلسفی» در تاریخ روسیه شهرت پیدا کرد، یکی از بیسابقهترین رفتارها در نظام بینالملل بود؛ چراکه یک حکومت، تحصیلکردهترین افراد جامعه خود را که نقش مهمی در تولید علم، فرهنگ و هنر داشتند، تعمدا از مرزهای خود اخراج کرد.
این سیاستگذاری در بهار همان سال از سوی لنین مطرح شده بود؛ فردی که خود سالها طعم تلخ تبعید در دوران تزار را چشیده بود، تصمیم گرفت تا این رویکرد را برای مخالفین خود نیز پیاده کند. در این میان «لئونتروتسکی» که در آغاز انقلاب اکتبر و تشکیل شوروی سوسیالیستی یکی از تأثیرگذارترین و پرنفوذترین افراد کنار لنین بود و بهعنوان کمیسر خلق برای روابط خارجی برگزیده شد نیز از این تصمیم بهشدت حمایت کرد و گفت: «ما این افراد را اخراج کردیم، زیرا هیچ دلیلی برای تیراندازی به آنها وجود نداشت؛ ولی تحمل آنها نیز غیرممکن بود!». نکته جالب اینجاست که همین آقای تروتسکی چند سال بعد، یعنی اواخر دهه ۱۹۲۰ با استالین بر سر شیوه اداره حکومت در کشور به اختلاف میخورد و خود نیز روانه تبعید میشود و نهایتا در سال ۱۹۴۰ کشته میشود. انقلابیون روشنفکر که مردم خروشان را در سال ۱۹۱۷ به امید طلوع آزادی به انقلاب فرامیخواندند، در غروب استبداد تزاری، شاهد ظهور خودکامگی مبتنی بر ایدئولوژی بودند که همه آرزوهای آنها را به سرابی تبدیل کرده بود و آسیب فراوانی از این موضوع میدیدند تا جایی که به گفته ولادیسلاوزوبوک در سال ۱۹۲۳ نیمی از اعضای آکادمی
علوم روسیه یا مرده بودند یا اینکه در تبعید خارج از شوروی به سر میبردند. در ابتدا گمان میرفت که موج بازداشتها و دستگیریها از سوی حاکمیت تنها روشنفکرانی را شامل میشود که در حوزه سیاسی به سر میبرند و از قدرت حاکمه حمایت نمیکنند، اما اندکی بعد مشخص شد که نخبگان دیگر حوزهها نظیر فرهنگ نیز باید موضع خود را بهطور شفاف اعلام کنند و در صورت مخالفت عاقبتی جز تبعید نخواهند داشت.
در این میان اگرچه میتوان فرایند تبعید نخبگان را یک اقدام رادیکال از سوی یک نظام خودکامه خواند اما از سوی دیگر مدافعان حکومت شوروی همچنان بر این عقیده هستند که این یک رفتار انسانی بوده است؛ چراکه رژیم وقت با اعدام ۲۰۰ روشنفکر برجسته موافقت نکرده و به اخراج آنها از کشور رضایت داده است. همچنین اگرچه روزنامه پراودا مدعی شد افراد برجستهای در لیست تبعیدیها وجود نداشتهاند اما گفته میشود که این ادعا صحت نداشته است؛ باوجوداین به این موضوع نیز باید توجه داشت که تنها چند مورد استثنا از این لیست معروف شدند. از مشهورترین فرد تبعیدی میتوان به «پیتیریم آلکساندروویچ سوروکین» اشاره کرد که از مخالفان بولشویکها حمایت میکرد و اگرچه بعدتر توبهنامهای برای لنین نوشت اما دولت جوان او تصمیم گرفت نام او را نیز در لیست اخراجیها بنویسد. البته گفته میشود که دلیل اخراج سوروکین نظرات قبلیاش نبوده بلکه تلاش او برای انجام یک مطالعه جامعهشناختی درباره قحطی در منطقه ولگا بوده است. همچنین میتوان به میخائیل نوویکوف، جانورشناس برجسته و رئیس دانشگاه مسکو اشاره کرد که دلیل تبعید او مشارکت فعال در صلیب سرخ جهانی بود. پس از این
دوران رویه تبعید روشنفکران بار دیگر در سالهای لئونید برژنف تکرار شد، موضوعی که بدون شک نقش تأثیرگذاری در ظهور و اوجگرفتن بحران هویت در جامعه و فرهنگ نظام شورویایی داشت. در شمارههای آینده «در حوالی میدان سرخ» بیشتر به عوامل داخلی فروپاشی شوروی خواهم پرداخت.