|

بهرام امیراحمدیان، کارشناس مسائل روسیه و قفقاز:

«نگاه به شرق» تهمت است

باید تک‌صدایی در سیاست خارجی داشته باشیم

گفته می‌شود سیاست خارجی ایران به‌طورکلی و در سال‌های اخیر به‌طور خاص به رابطه با شرق و کشورهای شرقی، چین و روسیه منحصر شده است. شما نگاهتان به قضاوتی که می‌گوید ما «نگاه به شرق» را در پیش ‌گرفته‌ایم، چیست؟
سیاست خارجی به معنی چیست؟ به معنی تدوین سازوکار یا دستورالعملی است که یک کشور بر اساس آن چگونگی تعامل و روابط با محیط بیرون و در چارچوب روابط بین‌الملل و حقوق بین‌الملل ارتباط برقرار می‌کند. روابط هم می‌تواند بر اساس مسائل اقتصادی و در مراحل بعدی سیاسی یا فرهنگی باشد. ولی اینکه کشوری می‌خواهد با محیط پیرامونی خود رابطه برقرار کند، این رابطه دوسویه است. یعنی چیزی برای ارائه داشته باشد و نیازی برای گرفتن یا داد‌و‌ستد. همان‌طور که گفتم، اقتصادی باشد یا سیاسی یا مبادلات فرهنگی باشد و مثلا دو کشور از یک خانواده زبانی باشند، سیاسی باشد یا نظامی. بنابراین هر کشور بر این مبنا سیاست خارجی‌ خود را تدوین می‌کند و براساس‌این چگونگی روابط با هر کشوری تدوین می‌شود. ایران در دوره پیش از انقلاب روابط خیلی نزدیکی با غرب داشت. بعد از اینکه انقلاب پیروز می‌شود، بنابر ایدئولوژی انقلاب، رابطه با غرب به هم می‌خورد. چون که تضییقاتی که از سوی غرب به ایران شده بود، این روابط را به سمتی می‌کشاند که می‌گویند ما دیگر نمی‌خواهیم با غرب به شکل گذشته، به قول انقلابیون رابطه ظالم و مظلوم داشته باشیم. ولی مفهوم تعریف‌شده سیاست خارجی بعد از انقلاب با شعار نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی شکل می‌گیرد. یعنی در قبل از انقلاب سیاست مبتنی بوده بر رابطه نزدیک با غرب و اندکی با شرق و چون در آن دور جهان دوقطبی بوده است، ایران نه در بلوک شرق قرار گرفت نه در بلوک غرب، اگرچه با برخی ساختار مرتبط با غرب از جمله سیتو و سنتو و نظایر آن روابطی برقرار بوده است. در این دوره ایران در یک منطقه‌ای واقع شده بود که بینابین بود. بنابراین در آن دوره ساختاری به نام عدم‌تعهدها مطرح بوده است که نه به بلوک غرب و نه بلوک شرق وابسته نبودند. بعد از انقلاب، ایران علاقه‌مند است که در جنبش غیرمتعهد باشد. ولی در اینجا هم گرایش‌ها به سمت روابط با کشورهایی است که در یک فضای احترام متقابل قرار دارند و دیگر اینکه روابط حسنه و دوسویه است و روابط به شکل قبلی یک کشور قدرتمند و یک کشور ضعیف نیست. هرکس این اصول را می‌پذیرد، ایران از برقراری روابط استقبال می‌کند. اینکه می‌گویند «نه شرقی نه غربی» برخی برداشتشان این است که نه با شرق رابطه برقرار کند نه غرب. خب پس با کجا رابطه برقرار کند؟ پس نفت صادراتی ایران را به کدام کشور بفروشد؟ با چه کسی روابط اقتصادی داشته باشد؟ شرکایش بر این اساس معین می‌شود. اکنون ایران به چین نزدیک است و دو کشور در دوره قبل از انقلاب هم رابطه داشته‌اند. ایران با شوروی هم رابطه داشته است؛ اولین کشوری که به ایران ذوب‌آهن داد، شوروی بود. بنابراین ایران آرام‌آرام به این سمت حرکت می‌کند، چون آمریکا اصلا ایران را شناسایی نمی‌کند و قبول ندارد و ایران هم رابطه سیاسی را با آمریکا قطع می‌کند. می‌ماند اروپا. ایران روابط خود را با این کشورها متعادل می‌کند تا اینکه همین مسائل منتهی به پرونده هسته‌ای می‌شود و مسائل دیگری که در شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران پیش می‌آید. در این مرحله دو کشور هستند که از ایران حمایت می‌کنند. مفهوم آن این نیست که منافع خودشان را به خاطر ایران زیر پا می‌گذارند و از آن می‌گذرند. با ایران نوعی روابط برقرار می‌کنند و این شائبه در داخل پیش می‌آید که ایران اصلا کشور شرقی شده است. خب اگر گرایش به چین مفهوم شرق پیدا کرده، چین که کمونیستی است و اینجا کشور اسلامی با ایدئولوژی اسلامی است. اینکه با مفهوم شعار سیاست خارجی ایران مغایرت دارد. بعد از فروپاشی شوروی هم روسیه ظهور پیدا کرده که کشور ایدئولوژیک نیست. بنابراین از لحاظ ایدئولوژیک هیچ‌کدام با ایران همراه نیستند. این نشان می‌دهد که ایران می‌تواند به‌نوعی به دنبال منافع خود روابط را با جایی برقرار ‌کند که آن منافع تأمین شود. چرا ایران با چین رابطه برقرار می‌کند؟ چون چین خریدار عمده نفت ایران است. غربی‌ها ایران را تحریم می‌کنند و نفت ایران را نمی‌خرند. بنابراین سمت‌وسوی سیاست خارجی ایران به سمت جایی تدوین می‌شود که بتواند مبادله متقابل و درآمد ارزی داشته باشد، از صادرات از منابع نفت و گاز و محصولات دیگر درآمد کسب کند. در قبال آن هم پول و هم کالا و صنایع دریافت می‌کند. اسم این را نمی‌شود گذاشت که ایران شرقی شده. ایران می‌گوید با کشورهایی رابطه برقرار می‌کند که به تمامیت ارضی ما احترام بگذارد، به حکومت ما احترام بگذارد، روابط ظالمانه نباشد و متعادل و برد-برد باشد. اینها را که تعریف می‌کند، چین در این راستا تعریف می‌شود. از ایران نفت زیادی می‌خرد و ایران هم این را به فروش نفت به تعداد زیاد مشتریِ هم کم‌توان و هم کم‌ظرفیت ترجیح می‌دهد. زمانی هندوستان، ژاپن، کره جنوبی و دیگران می‌خریدند و کشورهای سرمایه‌داری و اروپایی هم بودند. حالا آنها به خاطر تحریم‌های آمریکا آرام‌آرام کنار کشیده‌اند. حجم مبادلات ایران با این کشورها نسبت به حجم مبادلات آنها با آمریکا قابل‌مقایسه نیست. طبعا آنها کنار می‌کشند و کسانی می‌مانند که بتوانند در عرصه بین‌الملل حرفی برای گفتن و در برابر زورگویی آمریکا قدرت داشته باشند و چین یکی از آنهاست. چین با آمریکا برای اعمال تحریم‌ها‌ی یکجانبه بر اساس قوانین داخلی خود و تحمیل در عرصه بین‌المللی مخالف است و آن را قبول نمی‌کند. آمریکا هم نمی‌تواند چین را مجبور به پذیرش کند. پس خوب است که ایران می‌تواند با چین رابطه برقرار کند. سمت جغرافیایی چین سمت شرق است؛ اما در علوم سیاسی، مفهوم شرق به دوره جنگ سرد برمی‌گردد که در آن جهان به دو ژئواستراتژی بلوک شرق و بلوک غرب تقسیم شده بود. اکنون دیگر آن بلوک شرق وجود ندارد. آن زمان مفهوم شرق جهان کمونیستی و سوسیالیستی بود. آن مفهوم دیگر وجود ندارد. درست است که در چین حزب کمونیست حاکم است؛ ولی سرمایه‌داری هم آنجا هست. شوروی هم که فروپاشید، دیگر چیزی به نام کمونیسم نیست و کشورهای بلوک شرق هم دیگر در آن مفهوم نمی‌گنجند. حالا این شرق که می‌گوییم، دیگر آن معنی را نمی‌دهد. در دوره قبل از قطبی‌شدن جهان که مفهوم شرق مطرح می‌شد، با مفهوم شرق سیاسی دوره جنگ سرد متفاوت بودند. مفهوم شرق برای ایران جامعه‌ای است که در آسیاست. یا شرق مسلمان. از این نگاه مسئله متفاوت است. بنابراین وقتی می‌گویند ایران به شرق گرایش پیدا کرده، به نظر من مفهوم درستی را نمی‌رساند. می‌توانند بگویند به سمت چین یا آسیا رفته است.
اگر درست برداشت کرده باشم، منظور شما این است که شرایط به سمتی رفته که ما با این کشورها رابطه داشته باشیم که منافع‌مان را دنبال کنیم. برخی به این اجبار شرایط اذعان دارند؛ ولی می‌گویند ما و تصمیمات‌مان باعث این شده است. فکر می‌کنید در این وضعیت چقدر تصمیمات ما سهیم بوده است و چقدر اتفاقات بیرونی.
بعد از پیروزی انقلاب این غرب بوده که جبهه گرفته علیه ما و بیشتر آنها بودند که ما را شناسایی نمی‌کردند. ما زمان انقلاب از آن بیم داشتیم که آنها دست به حرکات ضدانقلابی بزنند؛ چون حکومتی که گفته می‌شد وابسته به آمریکاست، ممکن بود با همکاری آمریکا دست به کودتای دیگر بزند؛ چون این امر سابقه داشته است. کودتای علیه مصدق کار غربی‌ها و آمریکایی‌ها بود و در انقلاب بیم آن را داشتند که نکند دوباره دست به این اقدام بزنند. از همان جا این تیرگی پیش آمد و ماجرای تسخیر سفارت و گروگان‌گیری و عملیات طبس و بقیه داستان. می‌گویند دعوا دو طرف لازم دارد. ایران هم نقش داشت، آنها هم مقصر بودند. همین ماجرای اشغال سفارت آمریکا هم مزید بر علت شد که رابطه با غرب به هم خورد.
خیلی کشورها بودند که در فرایند استقلال یا انقلاب‌ها و اتفاقات مشابه دچار همین چالش‌ها با غرب شدند؛ ولی به‌مرور در دهه‌های بعد توانستند به توازنی در رابطه با غرب برسند. ولی ما بعد از اول انقلاب آن برگشت را انجام ندادیم. این را ما می‌توانستیم به شکلی مدیریت کنیم یا راهی بود که باید می‌رفتیم؟
وقتی فرایند شکل‌گیری اذهان و اندیشه‌های سیاسی پایه‌ریزی می‌شود، وقتی اندیشه تعریف می‌شود قوام و دوام پیدا می‌کند و تابویی شکل می‌گیرد که نمی‌توان به سادگی آن را شکست. مثلا وقتی «مرگ بر آمریکا» می‌گفتند، بیشتر اندیشه‌های چپ بود که مرگ بر امپریالیسم و آمریکا را مطرح می‌کرد؛ ولی آرام‌آرام این به اندیشه سیاسی سیستم تبدیل شده است. ما فکر می‌کنیم ممکن است در آینده تغییراتی صورت بگیرد؛ ولی هنوز این تابو شکسته نشده است. زیربنا و شالوده جمهوری اسلامی ایران تضاد با غرب بوده است و غرب را به‌عنوان امپریالیسم و درهم‌شکننده دموکراسی‌ها قبول نداشته است و این روند ادامه پیدا کرده است؛ ولی ما اکنون یک قدرت منطقه‌ای هستیم. اینکه چرا این اتفاق افتاده، بحث مفصلی است. این به نظر من بیشتر یک مسئله فلسفی است تا سیاسی.
پس شما می‌فرمایید بیشتر از اینکه مسئله ما نگاه به شرق باشد، چالش با غرب است؛ یعنی این نیست که ما به سمت شرق رفتیم، ما با غرب به مشکل خوردیم.
رهبر انقلاب اسلامی، امام خمینی رحمت‌الله فرموده بود اگر آمریکا هم با ما رفتارش معقول بشود، ما صحبت می‌کنیم (نقل به مضمون). وضعیت این است که غرب ما را به بازی نمی‌گیرد. ما را تحقیر می‌کند، در‌حالی‌که در سازمان ملل متحد کشورها بدون درنظرگرفتن قدرت اقتصادی و جمعیت بزرگ و کوچک و ثروت و غنا دارای رأی مساوی هستند. ایران از این رنج می‌برد که می‌گوید ما کشوری کهن با تمدنی دیرینه هستیم. نباید ما را کوچک بشمارند. علاوه بر اینکه ما وزن بالایی داریم، دارای یک رأی مساوی با آمریکا و دیگر کشورهای قدرتمند جهان در مجمع عمومی سازمان ملل هستیم؛ بنابراین تحمیل را قبول نداریم و اینها می‌خواهند اراده خود را به ایران تحمیل کنند. در جنگ عراق علیه ایران در غرب همه از صدام حمایت می‌کردند. اگر غرب با ما در ستیز نبود، چرا به دشمن ما بمب‌های شیمیایی می‌داد؟ گفتم دعوا دو طرف لازم دارد. خودشان ما را به این سمت کشاندند.
طبعا ایران با کشورهایی ارتباط برقرار می‌کند که به ایران احترام می‌گذارند. منافع هم می‌برند و این نیست که چین به خاطر ما منافعش را از دست بدهد. آنها هم منافع خود را دنبال می‌کنند و آنها هم با غرب در ستیزند. کسانی که با ما دوست می‌شوند، به‌نوعی با غرب در جدل هستند. الان کسری مبادله آمریکا با چین در همین سال گذشته در حدود ۳۸۰ میلیارد دلار است. بدهکار هستند و نمی‌دهند. به چین هم فشار می‌آورد و در دریای جنوبی چین، با هم در ستیز است.
ما در این محیط بین‌المللی جایی را پیدا کرده‌ایم که با ما کار کند، حتی مقطعی و به نفع خودش. باز هم وقتی می‌توانیم، باید رابطه برقرار کنیم. چرا نکنیم؟ نمی‌خواهیم که در را به روی خودمان ببندیم.
الان درست است که وضعیت ما از لحاظ تحریم‌ها خیلی شدید است و ارزش پول ملی کاهش پیدا کرده و تورم و بی‌کاری است، اما مثل دوره‌های گذشته در تاریخ قحطی نیست. این کشور امکانات فراوانی دارد. زیرساخت‌های محکمی دارد. قادر است در بخش صنایع نظامی، تسلیحات مورد نیاز خودش را تأمین و حتی صادر کند. این نه ایران قبل از انقلاب است، نه دوره قاجار. اگر از سوی غرب تحریم می‌شود، به سمت شرق می‌رود. این به مفهوم وابستگی به شرق نیست. سیاست خارجی ایران اتفاقا مستقل است.
ما مشکلمان این است که همدلی نداریم؛ بین ملت با یکدیگر و بین دولت با ملت. ما باید در این شرایط روی توان‌های ملی تکیه کنیم و بین ملت وحدت به وجود بیاوریم.
نقد دیگری که مطرح می‌شود، این است که درهای اروپا و آمریکا به روی ما بسته است و آنها علیه ما تصمیم می‌گیرند، چرا ما به‌جز چین و روسیه سراغ دیگران نمی‌رویم؟
به گمان بنده این مفروض درستی نباید باشد. نمایندگی‌های ایران در کشورهای دیگر را ببینیم. به کسانی که این حرف را می‌زنند، بگویید مراجعه کنند به سالنامه گمرک. ما به حدود ۱۷۵ کشور کالا صادر می‌کنیم. از ۱۵۰، ۱۶۰ کشور کالا وارد می‌کنیم. مفهومش این است که ما با جهان رابطه داریم. مفهوم غلط‌اندازی در ایران جا افتاده است که ایران از سوی آنها حمایت می‌شود. اگر ایران با شرق است، با کدام تعریف، با کدام ایدئولوژی و دیدگاه و اندیشه سیاسی؟ این یک اظهار‌نظر کارشناسی است. کشورهایی که پیرامون یک منطقه هستند، می‌خواهیم با آنها روابط حسنه متقابل داشته باشیم، به سمت آنها می‌رویم و آنها فرار می‌کنند؛ چون در کشورهای خاورمیانه، معدود کشورهایی هستند که سیاست خارجی مستقل دارند، سیاستشان جای دیگر تعیین می‌شود. ایران ولی این‌طور نیست. مواقعی هم این مشکل‌ساز می‌شود و چالش‌برانگیز. اما این سیاست خارجی مستقل قدرت چانه‌زنی می‌دهد، البته گاهی به ضرر ما هم تمام می‌شود. اینکه به ما تکنولوژی نمی‌دهند، به ضرر ماست. بعد از برجام به دنبال این بودیم که دیگر فقط از چین کالا نخریم و با شرکت‌های غربی هم وارد تعامل شدیم، ولی بعد آنها بودند که رفتند. اروپا هم محدودیت دارد؛ چون با اقتصاد بزرگ آمریکا تعامل دارد. سطح تجارت اقتصاد آمریکا ۲.۴ تریلیون دلار است، درحالی‌که سطح تجارت ما صد میلیارد هم نمی‌شود. معلوم است که با او کار می‌کنند نه با ما. اقتصاد ما برای چین، کمتر از یک درصد از صادرات و واردات چین است؛ یعنی ما حتی یک درصد هم در تجارت خارجی چین نقش نداریم. ولی چین ۲۰ درصد از تجارت خارجی ما را بر عهده دارد؛ یعنی اگر رابطه چین با ما قطع شود، ما متضرر می‌شویم. چین با آمریکا تجارتی 600‌میلیارد‌دلاری دارد. وقتی درباره این اقتصادهای بزرگ صحبت می‌کنیم باید ببینیم جایگاه خودمان کجاست. ما در اقتصاد روسیه هم خیلی کم تأثیر داریم؛ یکی، دو درصد بیشتر نیست. اگر ما شرقی بودیم، آنها خیلی بیشتر به ما می‌رسیدند. سطح روابط آمریکا و روسیه هم خیلی متفاوت است. هر‌کسی در ایران سر کار بود نیز کار دیگری به‌جز این نمی‌توانست بکند. اینکه به ما گفته می‌شود «به سمت شرق»، تهمت است. ما چاره دیگری نداریم؛ چه کنیم؟ در کشورمان را ببندیم؟ آنهایی که این بحث را به کار می‌برند، به نظر من حرفشان ناسنجیده، تعریف‌نشده، بدون محدوده معین و بدون اندیشه سیاسی معین و نوعی ناسزا‌‌گویی بی‌ربط است.
به‌عنوان سؤال آخر، در وضعیت فعلی که گزینه‌های ما محدود و درها به روی ما بسته است و البته بخش زیادی از بیرون به ما تحمیل می‌شود، وزارت خارجه یا دستگاه سیاست خارجی ایران چه کاری می‌تواند بکند که نمی‌کند؟
دستگاه دیپلماسی مجری سیاست خارجی است، اصلا سیاست‌گذار نیست. اسمش هست قوه مجریه؛ قانون نمی‌نویسد. مجلس است که می‌نویسد. در بحث سیاست خارجی هم اصلا وزیر خارجه کاره‌ای نیست. یک کارگزار است. به او گفته می‌شود که چه کار کند و او انجام می‌دهد. این سیاست در شورای امنیت ملی تدوین می‌شود که در آن مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، قوه قضائیه و ستاد مشترک که وزارت خارجه هم حضور دارد. اینها مجموعا سیاست‌ها را معین می‌کنند و این را می‌دهند وزارت خارجه اجرا کند. سیاست خارجی، برایند سیاست داخلی است. تا زمانی که آرایش نیروها در داخل به این سمت نرفته باشد که اراده کند با غرب رابطه برقرار کند، وزارت خارجه کاری نمی‌تواند بکند. سفرای ما در کشورهای غربی، وقتی سیاست کلی ما این است که با غرب یعنی آمریکا رابطه نداشته باشید، کار دیگری نمی‌توانند بکنند. باید این اراده در اجتماع، بین احزاب و بین رسانه‌ها به وجود بیاید و در انتخابات نمایندگانی تعیین شود که تصمیم بگیرند. جامعه مدنی به وجود بیاید و حرفش را به نمایندگانش بزند تا در مجلس قانون‌گذاری کند. اینها همه به هم وابسته‌اند. باب گفت‌وگو باید در کشور باز شود. پرسش و پاسخ باید رواج داشته باشد. مطبوعات آزادی داشته باشند تا بتوانند حرف بزنند. وقتی این شرایط به وجود بیاید، آن نگرش‌ها هم عوض خواهد شد.
ما در کشورمان ساختارهای انقلابی داریم و هنوز نهادهای انقلابی سر کار هستند؛ یعنی یک کشور انقلابی هم هستیم. در خیلی مسائل ما می‌خواهیم با شتاب پیش برویم. برای تفوق ما نیاز به همدلی در ملتمان داریم و در نیروهای سیاسی. رهبری همیشه می‌فرمایند و امام خمینی رحمت‌الله هم می‌فرمود که باید وحدت کلمه داشته باشیم. باید تک‌صدایی در سیاست خارجی داشته باشیم. آن‌وقت خارجی‌ها می‌فهمند با یک جریان طرف هستند نه با طرف‌های زیاد. ما چندین سخنگو نمی‌خواهیم؛ یک سخنگو می‌خواهیم که در عرصه بین‌الملل وحدت کلمه را داشته باشیم. این وحدت می‌تواند به پیشرفت کشور ما کمک کند. فعلا در شرایط دشواری هستیم ولی من به آینده امیدوار هستم. ما کشور قدرتمندی هستیم و در زمینه‌های مختلف توان بسیاری داریم. زیرساخت‌های خوبی هم داریم. تا الان هم ناموفق نبودیم. اگر چنین شرایطی بر کشور ناتوانی تحمیل می‌شد، خرد می‌شد.

گفته می‌شود سیاست خارجی ایران به‌طورکلی و در سال‌های اخیر به‌طور خاص به رابطه با شرق و کشورهای شرقی، چین و روسیه منحصر شده است. شما نگاهتان به قضاوتی که می‌گوید ما «نگاه به شرق» را در پیش ‌گرفته‌ایم، چیست؟
سیاست خارجی به معنی چیست؟ به معنی تدوین سازوکار یا دستورالعملی است که یک کشور بر اساس آن چگونگی تعامل و روابط با محیط بیرون و در چارچوب روابط بین‌الملل و حقوق بین‌الملل ارتباط برقرار می‌کند. روابط هم می‌تواند بر اساس مسائل اقتصادی و در مراحل بعدی سیاسی یا فرهنگی باشد. ولی اینکه کشوری می‌خواهد با محیط پیرامونی خود رابطه برقرار کند، این رابطه دوسویه است. یعنی چیزی برای ارائه داشته باشد و نیازی برای گرفتن یا داد‌و‌ستد. همان‌طور که گفتم، اقتصادی باشد یا سیاسی یا مبادلات فرهنگی باشد و مثلا دو کشور از یک خانواده زبانی باشند، سیاسی باشد یا نظامی. بنابراین هر کشور بر این مبنا سیاست خارجی‌ خود را تدوین می‌کند و براساس‌این چگونگی روابط با هر کشوری تدوین می‌شود. ایران در دوره پیش از انقلاب روابط خیلی نزدیکی با غرب داشت. بعد از اینکه انقلاب پیروز می‌شود، بنابر ایدئولوژی انقلاب، رابطه با غرب به هم می‌خورد. چون که تضییقاتی که از سوی غرب به ایران شده بود، این روابط را به سمتی می‌کشاند که می‌گویند ما دیگر نمی‌خواهیم با غرب به شکل گذشته، به قول انقلابیون رابطه ظالم و مظلوم داشته باشیم. ولی مفهوم تعریف‌شده سیاست خارجی بعد از انقلاب با شعار نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی شکل می‌گیرد. یعنی در قبل از انقلاب سیاست مبتنی بوده بر رابطه نزدیک با غرب و اندکی با شرق و چون در آن دور جهان دوقطبی بوده است، ایران نه در بلوک شرق قرار گرفت نه در بلوک غرب، اگرچه با برخی ساختار مرتبط با غرب از جمله سیتو و سنتو و نظایر آن روابطی برقرار بوده است. در این دوره ایران در یک منطقه‌ای واقع شده بود که بینابین بود. بنابراین در آن دوره ساختاری به نام عدم‌تعهدها مطرح بوده است که نه به بلوک غرب و نه بلوک شرق وابسته نبودند. بعد از انقلاب، ایران علاقه‌مند است که در جنبش غیرمتعهد باشد. ولی در اینجا هم گرایش‌ها به سمت روابط با کشورهایی است که در یک فضای احترام متقابل قرار دارند و دیگر اینکه روابط حسنه و دوسویه است و روابط به شکل قبلی یک کشور قدرتمند و یک کشور ضعیف نیست. هرکس این اصول را می‌پذیرد، ایران از برقراری روابط استقبال می‌کند. اینکه می‌گویند «نه شرقی نه غربی» برخی برداشتشان این است که نه با شرق رابطه برقرار کند نه غرب. خب پس با کجا رابطه برقرار کند؟ پس نفت صادراتی ایران را به کدام کشور بفروشد؟ با چه کسی روابط اقتصادی داشته باشد؟ شرکایش بر این اساس معین می‌شود. اکنون ایران به چین نزدیک است و دو کشور در دوره قبل از انقلاب هم رابطه داشته‌اند. ایران با شوروی هم رابطه داشته است؛ اولین کشوری که به ایران ذوب‌آهن داد، شوروی بود. بنابراین ایران آرام‌آرام به این سمت حرکت می‌کند، چون آمریکا اصلا ایران را شناسایی نمی‌کند و قبول ندارد و ایران هم رابطه سیاسی را با آمریکا قطع می‌کند. می‌ماند اروپا. ایران روابط خود را با این کشورها متعادل می‌کند تا اینکه همین مسائل منتهی به پرونده هسته‌ای می‌شود و مسائل دیگری که در شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران پیش می‌آید. در این مرحله دو کشور هستند که از ایران حمایت می‌کنند. مفهوم آن این نیست که منافع خودشان را به خاطر ایران زیر پا می‌گذارند و از آن می‌گذرند. با ایران نوعی روابط برقرار می‌کنند و این شائبه در داخل پیش می‌آید که ایران اصلا کشور شرقی شده است. خب اگر گرایش به چین مفهوم شرق پیدا کرده، چین که کمونیستی است و اینجا کشور اسلامی با ایدئولوژی اسلامی است. اینکه با مفهوم شعار سیاست خارجی ایران مغایرت دارد. بعد از فروپاشی شوروی هم روسیه ظهور پیدا کرده که کشور ایدئولوژیک نیست. بنابراین از لحاظ ایدئولوژیک هیچ‌کدام با ایران همراه نیستند. این نشان می‌دهد که ایران می‌تواند به‌نوعی به دنبال منافع خود روابط را با جایی برقرار ‌کند که آن منافع تأمین شود. چرا ایران با چین رابطه برقرار می‌کند؟ چون چین خریدار عمده نفت ایران است. غربی‌ها ایران را تحریم می‌کنند و نفت ایران را نمی‌خرند. بنابراین سمت‌وسوی سیاست خارجی ایران به سمت جایی تدوین می‌شود که بتواند مبادله متقابل و درآمد ارزی داشته باشد، از صادرات از منابع نفت و گاز و محصولات دیگر درآمد کسب کند. در قبال آن هم پول و هم کالا و صنایع دریافت می‌کند. اسم این را نمی‌شود گذاشت که ایران شرقی شده. ایران می‌گوید با کشورهایی رابطه برقرار می‌کند که به تمامیت ارضی ما احترام بگذارد، به حکومت ما احترام بگذارد، روابط ظالمانه نباشد و متعادل و برد-برد باشد. اینها را که تعریف می‌کند، چین در این راستا تعریف می‌شود. از ایران نفت زیادی می‌خرد و ایران هم این را به فروش نفت به تعداد زیاد مشتریِ هم کم‌توان و هم کم‌ظرفیت ترجیح می‌دهد. زمانی هندوستان، ژاپن، کره جنوبی و دیگران می‌خریدند و کشورهای سرمایه‌داری و اروپایی هم بودند. حالا آنها به خاطر تحریم‌های آمریکا آرام‌آرام کنار کشیده‌اند. حجم مبادلات ایران با این کشورها نسبت به حجم مبادلات آنها با آمریکا قابل‌مقایسه نیست. طبعا آنها کنار می‌کشند و کسانی می‌مانند که بتوانند در عرصه بین‌الملل حرفی برای گفتن و در برابر زورگویی آمریکا قدرت داشته باشند و چین یکی از آنهاست. چین با آمریکا برای اعمال تحریم‌ها‌ی یکجانبه بر اساس قوانین داخلی خود و تحمیل در عرصه بین‌المللی مخالف است و آن را قبول نمی‌کند. آمریکا هم نمی‌تواند چین را مجبور به پذیرش کند. پس خوب است که ایران می‌تواند با چین رابطه برقرار کند. سمت جغرافیایی چین سمت شرق است؛ اما در علوم سیاسی، مفهوم شرق به دوره جنگ سرد برمی‌گردد که در آن جهان به دو ژئواستراتژی بلوک شرق و بلوک غرب تقسیم شده بود. اکنون دیگر آن بلوک شرق وجود ندارد. آن زمان مفهوم شرق جهان کمونیستی و سوسیالیستی بود. آن مفهوم دیگر وجود ندارد. درست است که در چین حزب کمونیست حاکم است؛ ولی سرمایه‌داری هم آنجا هست. شوروی هم که فروپاشید، دیگر چیزی به نام کمونیسم نیست و کشورهای بلوک شرق هم دیگر در آن مفهوم نمی‌گنجند. حالا این شرق که می‌گوییم، دیگر آن معنی را نمی‌دهد. در دوره قبل از قطبی‌شدن جهان که مفهوم شرق مطرح می‌شد، با مفهوم شرق سیاسی دوره جنگ سرد متفاوت بودند. مفهوم شرق برای ایران جامعه‌ای است که در آسیاست. یا شرق مسلمان. از این نگاه مسئله متفاوت است. بنابراین وقتی می‌گویند ایران به شرق گرایش پیدا کرده، به نظر من مفهوم درستی را نمی‌رساند. می‌توانند بگویند به سمت چین یا آسیا رفته است.
اگر درست برداشت کرده باشم، منظور شما این است که شرایط به سمتی رفته که ما با این کشورها رابطه داشته باشیم که منافع‌مان را دنبال کنیم. برخی به این اجبار شرایط اذعان دارند؛ ولی می‌گویند ما و تصمیمات‌مان باعث این شده است. فکر می‌کنید در این وضعیت چقدر تصمیمات ما سهیم بوده است و چقدر اتفاقات بیرونی.
بعد از پیروزی انقلاب این غرب بوده که جبهه گرفته علیه ما و بیشتر آنها بودند که ما را شناسایی نمی‌کردند. ما زمان انقلاب از آن بیم داشتیم که آنها دست به حرکات ضدانقلابی بزنند؛ چون حکومتی که گفته می‌شد وابسته به آمریکاست، ممکن بود با همکاری آمریکا دست به کودتای دیگر بزند؛ چون این امر سابقه داشته است. کودتای علیه مصدق کار غربی‌ها و آمریکایی‌ها بود و در انقلاب بیم آن را داشتند که نکند دوباره دست به این اقدام بزنند. از همان جا این تیرگی پیش آمد و ماجرای تسخیر سفارت و گروگان‌گیری و عملیات طبس و بقیه داستان. می‌گویند دعوا دو طرف لازم دارد. ایران هم نقش داشت، آنها هم مقصر بودند. همین ماجرای اشغال سفارت آمریکا هم مزید بر علت شد که رابطه با غرب به هم خورد.
خیلی کشورها بودند که در فرایند استقلال یا انقلاب‌ها و اتفاقات مشابه دچار همین چالش‌ها با غرب شدند؛ ولی به‌مرور در دهه‌های بعد توانستند به توازنی در رابطه با غرب برسند. ولی ما بعد از اول انقلاب آن برگشت را انجام ندادیم. این را ما می‌توانستیم به شکلی مدیریت کنیم یا راهی بود که باید می‌رفتیم؟
وقتی فرایند شکل‌گیری اذهان و اندیشه‌های سیاسی پایه‌ریزی می‌شود، وقتی اندیشه تعریف می‌شود قوام و دوام پیدا می‌کند و تابویی شکل می‌گیرد که نمی‌توان به سادگی آن را شکست. مثلا وقتی «مرگ بر آمریکا» می‌گفتند، بیشتر اندیشه‌های چپ بود که مرگ بر امپریالیسم و آمریکا را مطرح می‌کرد؛ ولی آرام‌آرام این به اندیشه سیاسی سیستم تبدیل شده است. ما فکر می‌کنیم ممکن است در آینده تغییراتی صورت بگیرد؛ ولی هنوز این تابو شکسته نشده است. زیربنا و شالوده جمهوری اسلامی ایران تضاد با غرب بوده است و غرب را به‌عنوان امپریالیسم و درهم‌شکننده دموکراسی‌ها قبول نداشته است و این روند ادامه پیدا کرده است؛ ولی ما اکنون یک قدرت منطقه‌ای هستیم. اینکه چرا این اتفاق افتاده، بحث مفصلی است. این به نظر من بیشتر یک مسئله فلسفی است تا سیاسی.
پس شما می‌فرمایید بیشتر از اینکه مسئله ما نگاه به شرق باشد، چالش با غرب است؛ یعنی این نیست که ما به سمت شرق رفتیم، ما با غرب به مشکل خوردیم.
رهبر انقلاب اسلامی، امام خمینی رحمت‌الله فرموده بود اگر آمریکا هم با ما رفتارش معقول بشود، ما صحبت می‌کنیم (نقل به مضمون). وضعیت این است که غرب ما را به بازی نمی‌گیرد. ما را تحقیر می‌کند، در‌حالی‌که در سازمان ملل متحد کشورها بدون درنظرگرفتن قدرت اقتصادی و جمعیت بزرگ و کوچک و ثروت و غنا دارای رأی مساوی هستند. ایران از این رنج می‌برد که می‌گوید ما کشوری کهن با تمدنی دیرینه هستیم. نباید ما را کوچک بشمارند. علاوه بر اینکه ما وزن بالایی داریم، دارای یک رأی مساوی با آمریکا و دیگر کشورهای قدرتمند جهان در مجمع عمومی سازمان ملل هستیم؛ بنابراین تحمیل را قبول نداریم و اینها می‌خواهند اراده خود را به ایران تحمیل کنند. در جنگ عراق علیه ایران در غرب همه از صدام حمایت می‌کردند. اگر غرب با ما در ستیز نبود، چرا به دشمن ما بمب‌های شیمیایی می‌داد؟ گفتم دعوا دو طرف لازم دارد. خودشان ما را به این سمت کشاندند.
طبعا ایران با کشورهایی ارتباط برقرار می‌کند که به ایران احترام می‌گذارند. منافع هم می‌برند و این نیست که چین به خاطر ما منافعش را از دست بدهد. آنها هم منافع خود را دنبال می‌کنند و آنها هم با غرب در ستیزند. کسانی که با ما دوست می‌شوند، به‌نوعی با غرب در جدل هستند. الان کسری مبادله آمریکا با چین در همین سال گذشته در حدود ۳۸۰ میلیارد دلار است. بدهکار هستند و نمی‌دهند. به چین هم فشار می‌آورد و در دریای جنوبی چین، با هم در ستیز است.
ما در این محیط بین‌المللی جایی را پیدا کرده‌ایم که با ما کار کند، حتی مقطعی و به نفع خودش. باز هم وقتی می‌توانیم، باید رابطه برقرار کنیم. چرا نکنیم؟ نمی‌خواهیم که در را به روی خودمان ببندیم.
الان درست است که وضعیت ما از لحاظ تحریم‌ها خیلی شدید است و ارزش پول ملی کاهش پیدا کرده و تورم و بی‌کاری است، اما مثل دوره‌های گذشته در تاریخ قحطی نیست. این کشور امکانات فراوانی دارد. زیرساخت‌های محکمی دارد. قادر است در بخش صنایع نظامی، تسلیحات مورد نیاز خودش را تأمین و حتی صادر کند. این نه ایران قبل از انقلاب است، نه دوره قاجار. اگر از سوی غرب تحریم می‌شود، به سمت شرق می‌رود. این به مفهوم وابستگی به شرق نیست. سیاست خارجی ایران اتفاقا مستقل است.
ما مشکلمان این است که همدلی نداریم؛ بین ملت با یکدیگر و بین دولت با ملت. ما باید در این شرایط روی توان‌های ملی تکیه کنیم و بین ملت وحدت به وجود بیاوریم.
نقد دیگری که مطرح می‌شود، این است که درهای اروپا و آمریکا به روی ما بسته است و آنها علیه ما تصمیم می‌گیرند، چرا ما به‌جز چین و روسیه سراغ دیگران نمی‌رویم؟
به گمان بنده این مفروض درستی نباید باشد. نمایندگی‌های ایران در کشورهای دیگر را ببینیم. به کسانی که این حرف را می‌زنند، بگویید مراجعه کنند به سالنامه گمرک. ما به حدود ۱۷۵ کشور کالا صادر می‌کنیم. از ۱۵۰، ۱۶۰ کشور کالا وارد می‌کنیم. مفهومش این است که ما با جهان رابطه داریم. مفهوم غلط‌اندازی در ایران جا افتاده است که ایران از سوی آنها حمایت می‌شود. اگر ایران با شرق است، با کدام تعریف، با کدام ایدئولوژی و دیدگاه و اندیشه سیاسی؟ این یک اظهار‌نظر کارشناسی است. کشورهایی که پیرامون یک منطقه هستند، می‌خواهیم با آنها روابط حسنه متقابل داشته باشیم، به سمت آنها می‌رویم و آنها فرار می‌کنند؛ چون در کشورهای خاورمیانه، معدود کشورهایی هستند که سیاست خارجی مستقل دارند، سیاستشان جای دیگر تعیین می‌شود. ایران ولی این‌طور نیست. مواقعی هم این مشکل‌ساز می‌شود و چالش‌برانگیز. اما این سیاست خارجی مستقل قدرت چانه‌زنی می‌دهد، البته گاهی به ضرر ما هم تمام می‌شود. اینکه به ما تکنولوژی نمی‌دهند، به ضرر ماست. بعد از برجام به دنبال این بودیم که دیگر فقط از چین کالا نخریم و با شرکت‌های غربی هم وارد تعامل شدیم، ولی بعد آنها بودند که رفتند. اروپا هم محدودیت دارد؛ چون با اقتصاد بزرگ آمریکا تعامل دارد. سطح تجارت اقتصاد آمریکا ۲.۴ تریلیون دلار است، درحالی‌که سطح تجارت ما صد میلیارد هم نمی‌شود. معلوم است که با او کار می‌کنند نه با ما. اقتصاد ما برای چین، کمتر از یک درصد از صادرات و واردات چین است؛ یعنی ما حتی یک درصد هم در تجارت خارجی چین نقش نداریم. ولی چین ۲۰ درصد از تجارت خارجی ما را بر عهده دارد؛ یعنی اگر رابطه چین با ما قطع شود، ما متضرر می‌شویم. چین با آمریکا تجارتی 600‌میلیارد‌دلاری دارد. وقتی درباره این اقتصادهای بزرگ صحبت می‌کنیم باید ببینیم جایگاه خودمان کجاست. ما در اقتصاد روسیه هم خیلی کم تأثیر داریم؛ یکی، دو درصد بیشتر نیست. اگر ما شرقی بودیم، آنها خیلی بیشتر به ما می‌رسیدند. سطح روابط آمریکا و روسیه هم خیلی متفاوت است. هر‌کسی در ایران سر کار بود نیز کار دیگری به‌جز این نمی‌توانست بکند. اینکه به ما گفته می‌شود «به سمت شرق»، تهمت است. ما چاره دیگری نداریم؛ چه کنیم؟ در کشورمان را ببندیم؟ آنهایی که این بحث را به کار می‌برند، به نظر من حرفشان ناسنجیده، تعریف‌نشده، بدون محدوده معین و بدون اندیشه سیاسی معین و نوعی ناسزا‌‌گویی بی‌ربط است.
به‌عنوان سؤال آخر، در وضعیت فعلی که گزینه‌های ما محدود و درها به روی ما بسته است و البته بخش زیادی از بیرون به ما تحمیل می‌شود، وزارت خارجه یا دستگاه سیاست خارجی ایران چه کاری می‌تواند بکند که نمی‌کند؟
دستگاه دیپلماسی مجری سیاست خارجی است، اصلا سیاست‌گذار نیست. اسمش هست قوه مجریه؛ قانون نمی‌نویسد. مجلس است که می‌نویسد. در بحث سیاست خارجی هم اصلا وزیر خارجه کاره‌ای نیست. یک کارگزار است. به او گفته می‌شود که چه کار کند و او انجام می‌دهد. این سیاست در شورای امنیت ملی تدوین می‌شود که در آن مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، قوه قضائیه و ستاد مشترک که وزارت خارجه هم حضور دارد. اینها مجموعا سیاست‌ها را معین می‌کنند و این را می‌دهند وزارت خارجه اجرا کند. سیاست خارجی، برایند سیاست داخلی است. تا زمانی که آرایش نیروها در داخل به این سمت نرفته باشد که اراده کند با غرب رابطه برقرار کند، وزارت خارجه کاری نمی‌تواند بکند. سفرای ما در کشورهای غربی، وقتی سیاست کلی ما این است که با غرب یعنی آمریکا رابطه نداشته باشید، کار دیگری نمی‌توانند بکنند. باید این اراده در اجتماع، بین احزاب و بین رسانه‌ها به وجود بیاید و در انتخابات نمایندگانی تعیین شود که تصمیم بگیرند. جامعه مدنی به وجود بیاید و حرفش را به نمایندگانش بزند تا در مجلس قانون‌گذاری کند. اینها همه به هم وابسته‌اند. باب گفت‌وگو باید در کشور باز شود. پرسش و پاسخ باید رواج داشته باشد. مطبوعات آزادی داشته باشند تا بتوانند حرف بزنند. وقتی این شرایط به وجود بیاید، آن نگرش‌ها هم عوض خواهد شد.
ما در کشورمان ساختارهای انقلابی داریم و هنوز نهادهای انقلابی سر کار هستند؛ یعنی یک کشور انقلابی هم هستیم. در خیلی مسائل ما می‌خواهیم با شتاب پیش برویم. برای تفوق ما نیاز به همدلی در ملتمان داریم و در نیروهای سیاسی. رهبری همیشه می‌فرمایند و امام خمینی رحمت‌الله هم می‌فرمود که باید وحدت کلمه داشته باشیم. باید تک‌صدایی در سیاست خارجی داشته باشیم. آن‌وقت خارجی‌ها می‌فهمند با یک جریان طرف هستند نه با طرف‌های زیاد. ما چندین سخنگو نمی‌خواهیم؛ یک سخنگو می‌خواهیم که در عرصه بین‌الملل وحدت کلمه را داشته باشیم. این وحدت می‌تواند به پیشرفت کشور ما کمک کند. فعلا در شرایط دشواری هستیم ولی من به آینده امیدوار هستم. ما کشور قدرتمندی هستیم و در زمینه‌های مختلف توان بسیاری داریم. زیرساخت‌های خوبی هم داریم. تا الان هم ناموفق نبودیم. اگر چنین شرایطی بر کشور ناتوانی تحمیل می‌شد، خرد می‌شد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها