|

تلاش‌های دیرپا و کوشش‌های خستگی‌ناپذیر یک مروج علم

سلیمان فرهادیان

«سیروس برزو»، روزنامه‌نگار علم که عمری را در راه اعتلای علم و دانش جوانان سپری کرده بود، روز یکشنبه 13 مهر سال جاری در شهر کرمان دیده از جهان فروبست. این مروج برجسته علم، بیانی گیرا و قلمی سحرانگیز داشت که خوانندگان را مجذوب و شیفته خود می‌کرد. در روزنامه‌نگاری علمی ایران، کمتر کسی به شهرت، اعتبار و محبوبیت مرحوم «سیروس برزو»، نزد مخاطبان و همکاران دست یافت. «سیروس برزو» متولد سال 1332 در شهرستان سرخس در خراسان شمالی است. او سال‌ها معلم بود و در سال 1359 اولین مقاله‌اش را که در حقیقت ترجمه‌ای بود درباره ایستگاه فضایی سالیوت-7، در ماهنامه دانشمند منتشر کرد و به این ترتیب وارد عرصه روزنامه‌نگاری علمی شد. او عمری در نشریات علمی مانند اطلاعات علمی، نجوم، دانشمند، دانستنیها، ماشین، نوآور، آسمان‌شب، هوافضا، فضانورد، فناوری فضایی و... نوشت. او سال‌ها در روزنامه کیهان کار کرد و سردبیری «کیهان علمی» را بر عهده داشت و با تعطیلی این ماهنامه، انتشار «مرزهای بیکران فضا» را آغاز کرد. هرچند این نشریه هم خیلی زود به پایان راه رسید، اما پایبندی «سیروس برزو» به استانداردهای یک مجله علمی، باعث شد هنوز هم پس از گذشته چندین دهه از زمان انتشار آن، مخاطبانش از آن نشریه و سردبیرش به نیکی یاد کنند. «سیروس برزو» سال‌ها در روسیه و جمهوری‌های شوروی سابق ساکن بود و به این ترتیب ضمن آشنایی با فضانوردان، توانست از تجربه و دانش آنان بهره‌مند شده و از مؤسسه‌های فضایی روسیه دیدار کند و با انتشار گزارش‌ها و مقاله‌هایی در روزنامه و نشریات، نتیجه نهایی این تجربیات را در اختیار مخاطبان ایرانی قرار دهد. گذشته از اینها او چندین عنوان کتاب در حوزه فضا و فضانوردی تألیف کرده است که از میان آنها می‌توان به «نخستین‌های فضانوردی»، «فضا و فضانوردی»، «حوادث فضایی»، «سفر به فضا»، «در آرزوی پرواز»، «سه، دو، یک ...پرتاپ» و «یوری گاگارین: دهقان‌زاده‌ای که راه فضا را گشود» اشاره کرد. علاوه بر اینها او یکی از کارشناسان و میهمان بسیاری از برنامه‌های علمی رادیو و تلویزیون بود که همیشه حرف تازه‌ای برای مخاطبانش داشت و هیچ‌گاه حرفش تکراری نبوده و رنگ و بوی کهنگی نداشت. مجموعه این تلاش‌ها باعث شده بود که انجمن ترویج علم ایران، در سال 1392 جایزه‌اش را «به دلیل کوشش چشمگیر و دیرپا در زمینه روزنامه‌نگاری علمی به‌ویژه در حوزه فضا، تلاش‌های مجدانه در زمینه معرفی دانش فضا در داخل و خارج از کشور و همچنین برخورداری از حمایت‌ حرفه‌ای جمعی از روزنامه‌نگاران علمی کشور که ایشان را سزاوار دریافت این جایزه دانستند»، به او اهدا کند. علاوه بر اینها، او مجموعه مفصلی از یادمان فضایی داشت که بارها آنها را در تهران و دیگر شهرهای ایران به نمایش گذاشت، اما متأسفانه هیچ‌گاه نتوانست برای آنها مکان ثابتی تدارک ببیند تا اولین موزه دائمی فضایی ایران را برپا کند. آنچه درپی می‌آید خلاصه‌ای است از چندین جلسه مصاحبه با او درباره دوران کودکی، تحصیلات، علاقه‌مندی به روزنامه‌نگاری علمی، سردبیری ماهنامه مرزهای بیکران فضا، سفر به روسیه و آشنایی با فضانوردان روس، بازگشت به ایران و برگزاری نمایشگاه‌های فضایی و دعوت از فضانوردان روس برای سفر به ایران. یادش گرامی.

سه، چهار دهه پیش، رسانه‌ها چندان به علم نمی‌پرداختند، مجله علمی زیادی هم در ایران منتشر نمی‌شد، دسترسی به مجله‌های خارجی هم دشوارتر از امروز بود؛ پس چه شد كه شما به فضا و فضانوردی علاقه‌مند شدید؟
من زمانی كه به فضا علاقه‌مند شدم، 13ساله بودم و ساكن خراسان. آن موقع بسیاری از دانش‌آموزان كلكسیونی از عكس‌های ورزشكاران و هنرمندان داشتند. من هم می‌خواستم مثل بقیه، برای خودم کلکسیونی داشته باشم، اما از جمع‌آوری تمبر و کبریت و سکه هم خوشم نمی‎‌آمد زیرا بسیار تکراری بود. معلمی داشتم كه بسیار به او علاقه‌مند بودم و دوستش داشتم. به او گفتم به نظر شما چه كلكسیونی داشته باشم، بهتر است؟ او در جواب گفت چیزی جمع كن كه حتی وقتی 40ساله شدی، باز هم به كارت ادامه دهی. گفتم حالا چیزی جمع می‌كنم، بعد هم دور می‌ریزم. معلم در جواب گفت آن چیزی را كه دور می‌ریزی، كلكسیونت نیست، در حقیقت عمر و جوانی‌ات را دور می‌ریزی چون عمرت را صرف كردی كه اینها را جمع‌آوری كنی. از او پرسیدم مثلا چه چیزی؟ گفتم فعلا نمی‌دانم، اما بعدها دو كتاب برایم هدیه آورد كه یكی از آنها را هنوز هم دارم. این كتاب، عكس‌های رنگی زیبایی داشت. موضوع این كتاب هم فضا و فضانوردی بود. خودش هم به من یاد داد كه چگونه عكس‌های این كتاب را به شكل كلكسیون جمع‌آوری كنم و برایشان شرح عكس بنویسم. عشق و علاقه من به فضا از همان زمان شکل گرفت و من كارم را از همان موقع شروع كردم.
شما در آغاز عصر فضا جوان یا نوجوان بودید. آیا از آن زمان خاطره‌ای دارید؟
وقتی «نیل آرمسترانگ» به ماه رفت، من نوجوانی 16ساله بودم و در شهر کوچک سرخس زندگی می‌کردم. تقریبا دو، سه سالی بود که به فضانوردی علاقه‌مند شده بودم و خبرهای فضایی را به‌طور مرتب پیگیر می‌شدم. ساعت تقریبا نه‌ونیم شب یکشنبه 29 تیرماه بود که رادیو اعلام کرد «مه‌نشین» آمریکا در ماه فرود آمد. یادم هست هیجان زیادی حتی در مردم عادی به چشم می‌خورد. من روز دوشنبه به مدرسه نرفتم تا خبرها را پیگیری کنم و خیلی هیجان داشتم.
این فعالیت‌های غیردرسی با درس و مدرسه تداخل نداشت؟ والدینتان با این فعالیت‌ها مخالفت نمی‌کردند؟
من از کودکی عاشق کتاب بودم و پدرم برای تأمین این‌گونه نیازهای من، هرچه در توان داشت، انجام می‌داد و از چیزی دریغ نمی‌کرد. پدر به كتاب علاقه داشت و من و برادر و خواهرانم را به خواندن کتاب تشویق می‌کرد، اما مادر معتقد بود اول درس، بعد مطالعه غیردرسی. مادرم همیشه اصرار داشت که خوب درسم را بخوانم و شاگرد اول شوم، اما من بسیار کنجکاو بودم و کتاب درسی نمی‌توانست ذهن جست‌وجوگر من را ارضا کند. به همین دلیل همیشه دلم می‌خواست چیزهای تازه را خودم تجربه و مانند دانشمندان آزمایش کنم. یادم هست در همان دوران نوجوانی، مدتی در خانه‌ای زندگی می‌کردیم که مستأجر قبلی روی بام آن، اتاقکی برای کبوترهایش ساخته بود. من آنجا را تمیز کردم و یک آزمایشگاه دانش‌آموزی برای خودم راه ‌انداختم. هرچه خرده‌ریز و اسباب و اثاث به‌دردنخور هم که در خانه داشتیم یا قطعه معیوب ماشین‌ها را که دیگران دور می‌انداختند، جمع می‌کردم و با آنها برای خودم کاردستی‌های علمی می‌ساختم. البته چون می‌دانستم مادرم شیفته درس و مدرسه و با این کارها مخالف است، همیشه بعدازظهرها که همه می‌خوابیدند، به آزمایشگاهم می‌رفتم؛ اما یک روز وقتی آرام از جایم بلند شدم تا به آزمایشگاه بروم، مادر همچنان‌ که چشم‌هایش بسته بود، گفت: «بخواب پسرجان! من همه آنها را ریختم بیرون، دیگر این بازی‌ها تعطیل شد، بنشین پای درس و مشقت!». من هنوز قدردان زحمت‌های مادرم هستم و در صفحه اهداییه کتاب «نخستین‌های فضانوردی، از آغاز تا امروز» (از مجموعه دانشنامه فضایی) نوشتم: «تقدیم به مادرم که همیشه دوست داشت شاگرد اول کلاس شوم، اما هیچ‌گاه نتوانستم آرزویش را برآورده کنم».
نظر همسر و فرزندانتان درباره فعالیت‌های شما چیست؟
من اگر در همان شهرستان معلم بودم، الان می‌توانستم زندگی آسوده‌ای داشته باشم و با حقوق ناچیز بازنشستگی اموراتم را اداره کنم یا حتی اگر خبرنگار بودم، ولی بیش از وظیفه و توانم کار نمی‌کردم، الان می‌توانستم مثل دیگران، یک زندگی معمول و متعارف داشته باشم؛ اما عشقم به روزنامه‌نگاری، من را وارد فضاهای دیگری کرد. همسرم با بردباری تمام، سال‌های سال است که عشق من به فضانوردی را تحمل می‌کند. من همه وقت و انرژی‌ام و حتی می‌شود گفت بخش مهمی از درآمد زندگی‌ام را صرف ترویج دانش فضانوردی کرده‌ام؛ اما او همیشه صبور است و هیچ‌گاه اعتراضی نمی‌کند. من از فرزندانم که این وضعیت را پذیرفتند و با من همیاری کردند، ممنونم.
شما تاکنون چند بار نمایشگاه‌هایی تشکیل دادید و دانش‌آموزان و جوانان را به تماشای نمایشگاه دعوت کردید. دلیل توجه شما به جوانان و دانش‌آموزان چیست؟
کودکانمان در حقیقت آینده‌سازان ما هستند و اگر ما می‌خواهیم کودکانمان را به سمت علم و دانش سوق بدهیم یا آتش اشتیاق به دانستن را در آنها شعله‌ورتر کنیم، باید با استفاده از ماکت‌ها و ابزارهای کمک‌آموزشی دیگر که در موزه‌های علمی وجود دارد، توجه‌شان را به علوم جلب کنیم. ابزارهای آموزشی در کشور ما شامل گچ و تخته‌سیاه و حافظه دانش‌آموزان است؛ اما در نظام‌های آموزشی دیگر، تجربه، لمس‌کردن و دیدن بسیار مهم است. جانورشناسی را فقط از روی کتاب درس نمی‌دهند، بلکه دانش‌آموزان را می‌برند به موزه جانورشناسی تا آنها پدیده‌های طبیعی را به چشم خود ببینند. در کشورهای پیشرفته، موزه‌ها جنبه تجملاتی و تفریحی ندارد، بلکه کارکردی کاملا آموزشی دارند. من با بسیاری از فضانوردان که صحبت کردم، گفتند عشق و علاقه به فضانوردی، هنگام دیدار از موزه‌های فضایی در آنها پدید آمد. اگر ما موزه‌ها و نمایشگاه‌هایی داشته باشیم که در آنها ابزارهایی برای تجربه مستقیم پدیده‌های علمی موجود باشد، در ترویج دانش فضایی و پدیدآمدن فضانوردان و مهندسان فضایی آینده، بسیار تأثیرگذار خواهد بود.
شما در این نمایشگاه‌ها چه چیزهایی را به نمایش گذاشتید؟
اقلامی که در نمایشگاه در معرض دید است، بسیار متنوع و گوناگون است؛ از ماکت فضاپیما و ایستگاه فضایی و موشک تا پوسترهای اینفوگرافی از تجهیزات فضایی. مدال‌ها و مدالیون‌ها، انواع سکه و تمبر یادبود، غذایی که فضانوردان در فضا استفاده می‌کنند، دست‌کش و لباس فضانوردی و... در این نمایشگاه وجود دارد؛ اما از بین همه این موارد، دیدارکنندگان از نمایشگاه بیش از همه به قرآنی که «الکساندر کاری» به فضا برد، کارت‌پستال‌های «استاد محمد» و «فرشچیان» که آقای «پاول وینوگرادوف» آنها را در ایستگاه فضایی بین‌المللی به نمایش درآورد و پرچم ایران که «انوشه انصاری» با خود به فضا برد، علاقه‌ دارند. اینها از جمله یادمان‌هایی هستند که مردم می‌خواهند از نزدیک ببینند و درباره آنها بسیار کنجکاوی می‌کنند.
چه شد که به آموختن زبان خارجی روی آوردید؟
در زمان نوجوانی و جوانی من، کتاب‌های علمی کمی به زبان فارسی در دسترس بود. نشریات علمی کم بود و بسیاری از اخبار و مقاله‌های علمی که در نشریات منتشر می‌شد، اعتبار چندانی نداشت. من دیدم این‌گونه نمی‌توانم به اطلاعات درست دسترسی پیدا كنم. به همین دلیل به زبان انگلیسی روی آوردم و آموختن زبان انگلیسی را شروع كردم تا بتوانم اطلاعات درست را از منابع اصلی به دست بیاورم. آن موقع آمریكا و انگلیس در مشهد و تهران و چند شهر دیگر انجمن فرهنگی داشتند و کارش مثل همین رایزنی فرهنگی ما بود. در آنجا كتاب‌های مختلفی بود و مراجعه‌كنندگان می‌توانستند از كتاب‌ها استفاده كنند. من از کتاب‌های علمی و فضایی آنجا استفاده می‌کردم.
داستان تشکیل نمایشگاه‌های علمی و فضایی از کی و چگونه شروع شد؟
همان‌طور که گفتم، من جمع‌آوری عكس‌های فضایی را از نوجوانی شروع كردم و از آنها آلبوم و كلكسیون درست می‌كردم و برایشان شرح عكس می‌نوشتم. فكر می‌كنم در سال 1350 اولین نمایشگاهم را در هنرستان جاده وكیل‌آباد مشهد برگزار كردم. من آن زمان هنرجوی آن هنرستان بودم و موضوع نمایشگاه من هم عكس‌های فضایی بود. سال 1354 هم دومین نمایشگاهم را در مركز تربیت‌معلم (كه خودم دانشجوی آن مركز بودم)، برگزار كردم. برنامه تشکیل نمایشگاه‌های علمی از آن زمان تاکنون ادامه داشت و من پیش از این نیز در تهران و چند شهر دیگر ایران نمایشگاه داشتم و زمانی هم نمایشگاهی از یادمان‌های فضایی را در شهر اوفای باشقیرستان (جمهوری استقلال‌یافته شوروی سابق) برگزار کردم. من تاکنون نیز چندین نمایشگاه فضایی در تهران و چندین شهر دیگر ایران برپا کرده‌ام و در آنها کالاهای منحصربه‌فردی به نمایش درآمده است.
شما را به عنوان متخصص تاریخ فضانوردی روسیه می‌شناسند؛ چطور شد که به این سمت گرایش پیدا کردید؟
در زمان جوانی من، اطلاعات بسیار كمی درباره فضانوردی روس‌ها وجود داشت، ولی در عوض اطلاعات مربوط به پروازهای فضایی آمریكایی‌ها زیاد بود. آمریكایی‌ها حتی پیش از پرواز هم بسیار تبلیغ و عكس‌های‌شان را همه جا منتشر می‌كردند، ولی روس‌ها با سانسور بسیار وحشتناكی، همه اخبار را به شدت كنترل می‌كردند. خودم بعد از آنكه به روسیه رفتم، متوجه شدم برای آنكه یك خبر منتشر شود، از چندین فیلتر مختلف عبور می‌كند. علاوه بر این، تمام خبرنگارانی كه از پایگاه نظامی بایكونور گزارش و خبر تهیه می‌كردند، نظامی بودند و افراد متفرقه اجازه نداشتند از آنجا خبر و عكس و گزارش تهیه كنند. به همین دلیل است كه وقتی تاریخ فضانوردی روسیه را بررسی می‌كنیم، می‌بینیم عكس‌های مربوط به مراحل اولیه فضانوردی روس‌ها بسیار محدود و كیفیت آنها پایین است. من عكسی از «لئونف» دارم كه نشان می‌دهد به عنوان خبرنگار با «ترشكووا» (اولین فضانورد زن جهان) مصاحبه می‌كند، درحالی‌كه خودش هم فضانورد بود. به هر حال این مرموزبودن روس‌ها برایم جالب بود و با توجه به اینكه اخبار فضانوردی روس‌ها كمتر در دسترس بود، تصمیم گرفتم اخبار مربوط به فضانوردی روسیه را منتشر كنم.
اولین مقاله‌تان چه سالی و در چه نشریه‌ای منتشر شد؟
من از سال 59 عضو انجمن بین‌سیاره‌ای انگلیس بودم و نشریه «اسپیس‌فلایت» برایم می‌آمد. این نشریه مقاله‌های جالبی داشت. در سال 59 تصمیم گرفتم مقاله‌ای را از این مجله ترجمه و منتشر کنم. ترجمه آن مقاله را برای مجله «دانشمند» فرستادم، هرچند مطمئن نبودم منتشر می‌شود یا نه. آن موقع جوان بودم و ناشناخته و تا آن زمان هم مطلبی از من چاپ نشده بود. چندماهی از آن ماجرا گذشت، ولی مقاله‌ام چاپ نشد. بعد از مدتی آمدم تهران تا این مقاله را از دفتر مجله دانشمند پس بگیرم. پس از آنکه خودم را معرفی کردم، گفتند پس آقای «برزو» شمایید! ما مطلبت را خواندیم، بسیار جالب و خواندنی بود. گفتم پس چرا چاپ نکردید؟ گفتند چون خیلی جالب بود، تصمیم گرفتیم در ویژه‌نامه چاپ کنیم. در آن هنگام من یك جوان شهرستانی و گمنام بودم، ولی آنها از کار من تعریف کردند. این برخورد آنان باعث تقویت اعتماد‌به‌نفس و تشویق من شد. به همین دلیل خیلی جدی این موضوع را پیگیری کردم و مقاله‌هایی را در مجله‌های «علم و زندگی»، «ماشین» و «هوافضا» و... منتشر کردم.
چطور شد كه «كیهان علمی» را منتشر كردید؟
پس از مدتی، مؤسسه «کیهان» از من برای همکاری دعوت كرد. من آن موقع دبیر بودم، ولی با دردسرهای زیاد مجوز انتقال از آموزش و پرورش مشهد به تهران را گرفتم. زمانی که به تهران رسیدم، موشک‌باران تهران شروع شد. مسئولان كیهان مدتی دست نگه‌ داشتند و صبر کردند تا اوضاع آرام‌تر شود. به همین دلیل دو، سه سالی را در صفحه علمی روزنامه کیهان کار کردم تا اینکه ایران قطع‌نامه 598 را پذیرفت و جنگ تمام شد. من در این مدت با راهنمایی استادانی مثل «فریدون صدیقی»، روزنامه‌نگاری را آموختم. من آن موقع مقاله‌نویس بودم، ولی هنوز روزنامه‌نگار نبودم. اما در کنار این بزرگواران با زیروبم و فنون روزنامه‌نگاری آشنا شدم. بعدها هم «کیهان علمی» را منتشر كردیم. «کیهان علمی» دو سال منتشر شد، اما بعد از آن مدیریت وقت کیهان مأموریت مرا جدی دنبال نکردند. همان دوران بود که من برای امتیاز مجله «مرزهای بیکران فضا» درخواست دادم. متأسفانه برخی تغییر و تحولات مؤسسه کیهان درنهایت به مرگ مجله منجر شد. زمانی که من «کیهان علمی» را راه‌ انداختم، در کشور ما هیچ پیش‌زمینه‌ای برای انتشار مجله علمی ویژه نوجوانان وجود نداشت. یعنی ما تازه باید وقت می‌گذاشتیم تا ببینیم چه مطالبی برای نوجوانان مناسب‌تر است یا باید چه چیزهایی بنویسیم. ما در آن زمان مشکلات بسیاری داشتیم. مثلا یك پرسش این بود که جدول و در کل، سرگرمی‌های علمی برای کودکان و نوجوانان امروزی به چه صورتی باید باشد؟
بعد هم که «مرزهای بیکران فضا» را منتشر کردید. از این نشریه خاطره‌انگیز برایمان بگویید.
من سال 1369، امتیاز مجله «مرزهای بیكران فضا» را گرفتم و كار انتشار آن را شروع كردم. همه دوستانی كه آن زمان، مجله را تهیه می‌كردند و می‌خواندند، تأیید می‌كنند كه این مجله هدیه نویی به مطبوعات بود. برای مثال این مجله، نخستن نشریه در مطبوعات ایران بود كه با رایانه حروف‌چینی و صفحه‌آرایی شد. تا پیش از آن زمان، کار صفحه‌آرایی نشریات به شکل دستی و با زحمت بسیار زیادی انجام می‌شد، اما نتیجه کار چندان هم زیبا و رضایت‌بخش نبود. یادم هست كه خیلی‌ها می‌آمدند و كار با رایانه را از نزدیك تماشا می‌كردند و از اینکه رایانه به چه آسانی، اندازه و نوع یا قلم حروف را تغییر می‌دهد، متعجب و شگفت‌زده می‌شدند! اینكه رایانه می‌توانست عكس را كوچك و بزرگ كند، برایشان بسیار جذاب و جالب بود چون تا آن زمان صفحه‌آرایی‌ با دست انجام می‌شد. ابتدا و هنگام تایپ مقاله، عرض ستون را هم مشخص می‌كردند. بعد هم هنگام صفحه‌آرایی، این ستون‌ها را با قیچی می‌بریدند و با چسب می‌چسباندند. این شیوه صفحه‌آرایی دردسرهای خاص خودش را داشت. اما از آن زمان كه ما كار صفحه‌آرایی را با رایانه شروع كردیم، می‌توانستیم همه این عوامل (عرض ستون، اندازه كلمات و...) را تغییر دهیم. نخستین نشریه ایرانی كه با رایانه صفحه‌آرایی شد همین مجله «مرزهای بیكران فضا» است.
از نظر فنی و سخت‌افزاری، مزیت مجله شما این بود که ابزار جدید در اختیار شما بود. به لحاظ سردبیری هم شما سردبیرش بودید كه سال‌ها در عرصه مطبوعات تجربه داشتید. چه عوامل دیگری در موفقیت «مرزهای بیکران فضا» نقش داشت؟
ما به لحاظ آرشیو بسیار غنی بودیم و ارتباطات بسیار خوبی هم داشتیم، اما مهم‌تر از همه این بود که من (که گرداننده آن مجله بودم) به کارم عشق داشتم. البته در آن زمان اینترنت و فناوری‌های امروزی نبود و در نتیجه کار ما بسیار دشوارتر از امروز بود. برای مثال ما برای انتشار اخبار فضایی با شماره تلفن روابط‌عمومی «كیپ كندی» تماس می‌گرفتیم. تلفن گویای روابط‌عمومی اخبار را می‌گفت. ما این اخبار را با صرف وقت و هزینه‌های زیاد تماس با آمریکا، ضبط و پیاده می‌كردیم و پس‌ از ترجمه در مجله چاپ می‌كردیم. یک بار هم در نتیجه توافقی که با خبرگزاری «نووستی» كرده بودم، مصاحبه جالبی را در مجله‌مان منتشر کردیم. ما سؤال‌های خودمان را به آنها دادیم و آنها این سؤال‌ها را از مركز كنترل پروازهای فضایی برای فضانورد خواندند.فضانوردی هم كه در ایستگاه فضایی میر مستقر بود، به این سؤال‌ها جواب داد. آنها جواب را ضبط كردند و كاسِتش را به ما دادند و ما این مصاحبه را منتشر کردیم که تا آن‌موقع بی‌سابقه بود. ما سال 69، 70 مبلغ 70 هزار تومان برای این مصاحبه (كه شامل 10 سؤال بود)، پرداخت كردیم كه البته ارزشش را هم داشت. این نوآوری‌ها بود که باعث شد مخاطبان از نشریه ما استقبال کنند.
چطور شد با فضانوردان روس ارتباط برقرار كردید؟
من از همان زمان انتشار نشریه «مرزهای بیکران فضا» با خبرگزاری نووستی ارتباطی داشتم و به‌واسطه این ارتباط‌ها با فضانوردان شوروی مصاحبه و در مجله فضا منتشر می‌کردم. بعد از فروپاشی شوروی هم نمایشگاه هوافضای مسكو را برگزار كردند. این نخستین نمایشگاه آزاد در روسیه بود كه مردم عادی هم می‌توانستند به‌راحتی به آنجا بروند و از نزدیك تماشا كنند. به هر ترتیب من هم به آنجا رفتم و در آنجا هم ارتباط‌های تازه‌ای برقرار شد و آشنایی‌های جدیدی شكل گرفت. حسن حضور در این نمایشگاه‌ها آن بود که می‌توانستم از نزدیک با فضانوردان ارتباط برقرار كنم و در نتیجه در جریان آخرین اخبار و تحولات فضانوردی و علوم فضایی قرار گیرم. آن موقع برای نخستین‌بار گروهی را به شهرك ستارگان (مركز آموزش پروازهای فضایی روسیه) بردند كه من هم با آنها رفتم. در آنجا برای اولین‌بار یك سفینه فضایی را از نزدیك دیدم و آن را لمس كردم. بعدها مجله «مرزهای بیکران فضا» هم بنا به دلایل بسیاری مثل مشکلات مالی تعطیل شد. من زمانی كه مجله را بستم، خانه و فرش و ماشینم را فروختم و برای ادای قرض‌های مجله دادم و با حالتی بسیار دلشكسته و با دست‌های خالی، درحالی‌كه فقط یك لپ‌تاپ داشتم، به روسیه رفتم و آنجا از نزدیک با فضانوردان روسیه آشنا شدم.
ولی ارتباط شما با فضانوردان بیش از ارتباط معمول خبرنگار با سوژه خبری‌اش بود.
در یكی از برنامه‌های بازدید از شهرك ستارگان، مدل ایستگاه فضایی میر و اجزایش را برای نمایش گذاشته بودند. راهنمای ما، آقای جوان و تازه‌كاری بود كه ظاهرا اطلاعات چندان زیادی از تجهیزات فضایی نداشت، به‌همین‌دلیل بین من و او درباره کارکرد ایستگاه فضایی، اختلاف‌نظر پیش آمد. راهنما چیزی گفت که من قبول نداشتم. در حال بحث بودیم كه یك آقایی آمد و پرسید موضوع چیست؟ راهنما ماجرا را گفت. آقای تازه‌وارد نظر من را تأیید کرد. این آقا «گئورگی بریگاووی» بود كه هم فضانورد بود و هم سال‌ها مسئول آموزش فضانوردان. گروه كه رفت، او به من گفت شما منتظر باشید. بعد با هم به درون ایستگاه فضایی رفتیم و او جزءبه‌جزء آن را به من نشان داد. بعد هم كم‌كم رفاقتی بین ما شكل گرفت. بعد كه كار ما تمام شد، شماره‌اش را به من داد و گفت هر وقت فرصتی شد، به من زنگ بزنید. من بعد به او زنگ زدم و او ترتیبی داد که ما با هم به شهرک ستارگان (مرکز آموزش فضانوردی روسیه) رفتیم و با هم از بخش‌های مختلف آن دیدار کردیم و او درباره آن بخش‌ها اطلاعات زیادی به من ارائه کرد. او با وجود شخصیت و موقعیت بسیار بالایی كه در نظام فضایی روسیه داشت، انسان بسیار فروتنی بود. این دیدارها مقدمه ارتباط مستقیم ما با فضانوردان روسی بود. او در همان جلسه من را به دو فضانورد دیگر هم معرفی كرد و به‌تدریج این ارتباط‌ها قوی‌تر شد. بعدها با آنها قرار می‌گذاشتم و آنها را می‌دیدم، آنها هم من را به فضانوردان دیگر معرفی می‌كردند. بحمدالله من با ده‌ها نفر از فضانوردان رفت‌وآمد خانوادگی دارم. شكر خدا، این ارتباط‌ها هر روز گسترده‌تر شد و تا امروز هم ادامه دارد. به‌دلیل‌ همین ارتباط‌ها بود که من تاکنون چندین فضانورد را به ایران دعوت کردم و دیدنی‌های ایران را به آنها نشان دادم.
فكر می‌كنید نوشته‌هایتان چه ویژگی‌هایی داشت كه خوانندگان از آنها استقبال می‌کردند؟
چند نکته در این ماجرا نقش داشت. یکی اینکه من معلم بودم و در دوره راهنمایی و دبیرستان تدریس می‌کردم، پس بیانم باید طوری باشد که جوانان و نوجوانان منظورم را درك کنند. به‌همین‌دلیل قلم من نیز همین‌طور شده بود و برای خواننده قابل درك بود. دوم اینکه من آرشیو بسیار غنی و بزرگی داشتم كه افراد دیگر به آن دسترسی نداشتند. نکته مهم دیگر آن بود که من روی یك موضوع خاص (تاریخ و فناوری فضایی) تمرکز کرده بودم. به بیان ساده‌تر، من در کار روزنامه‌نگاری از این شاخه به آن شاخه نمی‌رفتم. در نتیجه مقاله‌های من خیلی زود در نشریات ایران با استقبال خوانندگان روبه‌رو شد.
یکی از نکات بسیار مهم در مقاله‌های شما این است که اطلاعات بسیاری را درباره تاریخ فضانوردی و به‌ویژه فضانوردی روسیه به خواننده یا مخاطب ارائه می‌دهید. منبع این اطلاعات شما چیست؟
در گام اول من به بسیاری از منابع مکتوب تاریخ فضانوردی دسترسی دارم که از آنها برای نگارش کتاب و مقاله استفاده می‌کنم، اما علاوه بر آن من به منابعی دسترسی دارم که کمتر روزنامه‌نگاری آنها را در اختیار دارد. من در مدت اقامت در روسیه با بسیاری از فضانوردان آشنا شدم و بارها با آنها و همچنین کارشناسان فضایی گفت‌وگو کردم. علاوه‌براین بارها از مؤسسه‌ها و پژوهشگاه‌های آنها مانند شهرک ستارگان، کارگاه‌ها و مؤسسات سازنده سامانه‌های مرتبط با تجهیزات فضاپیماها، ایستگاه فضایی و موشک و... دیدار کردم و از این گفت‌و‌گوها و دیدارها اطلاعات بسیاری کسب کردم که در اختیار کمتر کسی است. من از این اطلاعات که به شکل حضوری و گفت‌‍‌وگوی چهره‌به‌چهره حاصل شده است، برای تنظیم گزارش‌های خود استفاده می‌کنم.
شما تاکنون فضانوردان زیادی را به ایران دعوت کرده‌اید. هدف اصلی شما از دعوت این فضانوردان برای دیدار از ایران چیست؟
من از این کارم چند هدف دارم. اول آنکه همان‌گونه که خودتان هم می‌دانید، امروزه تبلیغات زیادی علیه ایران در رسانه‌های غربی صورت می‌گیرد. برای مثال مردم عادی بسیاری از کشورها، تحت تأثیر تبلیغات رسانه‌ها گمان می‌کنند که ایران کشوری عقب‌مانده است یا در ایران خانم‌ها تحت فشارهای زیادی هستند و زن ایرانی در خانواده و جامعه‌اش جایگاه شایسته‌ای ندارد. در ابتدا که من این فضانوردان را به ایران دعوت می‌کردم، آنها با اکراه دعوتم را می‌پذیرفتند، اما زمانی که به ایران آمدند و از نزدیک واقعیت‌ها را دیدند، خودشان هم اذعان کردند واقعیت ایران بسیار با آنچه در رسانه‌ها تبلیغ می‌شود، تفاوت دارد. جالب آنکه فضانوردان بعدی با خیال آسوده دعوتم را می‌پذیرفتند و با همسرشان به ایران می‌آمدند. این فضانوردان بعد از اینکه به کشورشان می‌رفتند بهترین سفیر برای فرهنگ ایران و باعث تقویت و تحکیم روابط دوستانه دو ملت ایران و روسیه می‌شدند. دیگر اینکه دانشجویان و جوانان ما می‌توانند این فضانوردان را از نزدیک ببیند و درک کنند که او هم انسانی است مانند همه ما و اگر توانسته است به این مدارج بالا برسد، نتیجه زحمت‌ها و تحصیل‌کردن آنان است. به این ترتیب جوانان هم به علم و دانش و فناوری علاقه‌مند می‌شوند و هم اینکه درک می‌کنند که باید رؤیاها و اهداف بزرگی داشته باشند و برای دستیابی به این اهداف تلاش کنند. درک می‌کنند که هیچ آرزویی بی‌تلاش محقق نمی‌شود. علاوه بر اینها، حضور این فضانوردان در دانشگاه‌ها و مؤسسه علمی و پژوهشی ایران، موجب افزایش تجربه کارشناسان فضایی ایران و تبادل اطلاعات و زمینه‌سازی برای پیشرفت دانش فضایی متخصصان ایران می‌شود.
یکی از نکات بسیار مهم و چشمگیر در تاریخ فضانوردی آن است که باوجود آنکه روس‌ها در آغاز عصر فضا پیشگام بودند و رکوردها و افتخارهای زیادی را نصیب خود کردند، اما در ادامه نتوانستند همچنان پیشتاز باشند. چرا؟
اینکه چرا روس‌ها نتوانستند همچنان به پیشروی خود ادامه دهند، دلایل بسیار دارد ازجمله دلایل سیاسی، اجتماعی و به‌ویژه اقتصادی. اما نکته مهم آن است که تا زمانی که پژوهش‌های فضایی مبتنی‌بر اعزام فضانورد به فضا بود، روس‌ها رقیب نداشتند، اما از زمانی که ساخت و ارسال ربات و کاوشگر و ارسال آنها به فضا آغاز شد، آمریکا توانست از روسیه پیش بیفتد زیرا روس‌ها در این زمینه کمتر از آمریکایی‌ها پژوهش کرده بودند و در نتیجه در این زمینه کمتر تجربه داشتند. اصولا رهبران روسیه از توسعه دانش رباتیک و کاوشگر چندان حمایت نمی‌کردند چون براین باور بودند که ماشین نباید از انسان پیش بیفتد و نتیجه آن شد که غرب در ارسال ربات موفق‌تر است.

تسلیت‌گویی فضانوردان نامدار
محمدرضا دستورانی
«سیروس برزو» سال‌ها در روسیه و جهموری‌های شوروی سابق اقامت داشت و در مدت اقامت خود در شوروی به کارهای فرهنگی مانند تدریس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه و کارهای جنبی مانند آموزش خوش‌نویسی به علاقه‌مندان هنر ایران مشغول بود و به این ترتیب، زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را بسیار دورتر از مرزهای جغرافیایی ایران گسترش می‌داد. دلبستگی او به فرهنگ ایران و زبان فارسی باعث شد در مسکو ماهنامه‌ای را با عنوان «پیوند» منتشر کند. این ماهنامه از دو بخش فارسی و روسی تشکیل شده بود؛ زبان فارسی برای ایرانیان و فارسی‌زبانان مقیم روسیه بود تا با زبان و فرهنگ روسیه آشنا شوند و بخش روسی برای آنها که می‌خواستند زبان و فرهنگ فارسی را بیشتر بشناسند. اما او به همین اندازه قانع نبود و با تأسیس مرکز فرهنگی فردوسی در مسکو، برای گسترش فرهنگ فارسی در روسیه با محققانی از ایران، افغانستان و تاجیکستان همکاری می‌کرد. یکی از موضوعاتی که همیشه ذهن وی را به خود مشغول کرده بود، روزنامه‌نگاری علم و به‌ویژه تاریخ فضانوردی و فناوری فضایی بود. حضور در مسکو به‌عنوان پایتخت یکی از دو قطب بزرگ فناوری فضایی این فرصت و امکان را برای او فراهم کرده بود که از نزدیک با فضانوردان، کارشناسان فناوری فضایی و به‌ویژه مؤسسات و پژوهشگاه‌های فضایی روسیه آشنا شود و بر دانش و تجربه خود بیفزاید و نتیجه و ثمره این دانش را به شکل مقاله‌هایی در نشریات ایران منتشر کند. او در مدت اقامت در روسیه، با بسیاری از فضانوردان روسیه آشنا شد و این آشنایی به دوستی عمیقی تبدیل شد. این دوستی باعث شد بسیاری از فضانوردان روسیه به دعوت او به ایران بیایند و در دانشگاه‌ها و مراکز علمی و پژوهشی سخنرانی کنند یا موزه و نمایشگاه فضایی او را افتتاح کنند. رابطه دوستی «برزو» با فضانوردان چنان قوی و مستحکم بود که بسیاری از اقلام موجود در موزه را فضانوردان روسیه به او اهدا کردند. پس از درگذشت استاد «برزو»، بسیاری از فضانوردان، پیام‌های تسلیت فرستادند که دو پیام را می‌خوانیم:

***
من این غم بزرگ را خدمت دوستان و خانواده محترم سیروس برزو تسلیت می‌گویم. وی تمام انرژی و توان خود را برای نزدیک‌کردن ملت‌های ما (ایران و روسیه) صرف کرده است. او تمام تلاشش را صرف ایجاد مرکز تحقیقات و شناخت تاریخ فضانوردی کرده است. او وطن‌پرستی بی‌ادعا بود.
الکساندر آلکساندروف
من از شنیدن خبر درگذشت سیروس برزو بسیار اندوهگین و متأثر شدم. او‌ وطن‌پرستی پرشور و دوستدار واقعی کشورش بود. او که مورخ تاریخ و فناوری فضایی بود،‌ در روز‌ پرتاب اولین ماهواره به فضا ما را ترک کرد، یادش جاودانه خواهد بود.
من درگذشت این روزنامه‌نگار باتجربه را صمیمانه به خانواده و همه دوستانش تسلیت می‌گویم.
الکساندر کالری

هدیه‌های متقابل دو میهن‌دوست
محمدرضا سیدیان

یکی از بهترین خاطرات هر ایرانی علاقه‌مند به فضا، سفر «انوشه انصاری» به ایستگاه فضایی بین‌المللی بود. «انوشه» سال 1345 در مشهد به دنیا آمد و در جوانی به آمریکا مهاجرت کرد و هم‌اکنون یکی از زنان کارآفرین موفق است. او که همیشه عاشق فضا و فضانوردی بود، در سال 1385 با پرداخت هزینه‌ها، به عنوان چهارمین گردشگر فضایی و اولین زن گردشگر فضایی، به ایستگاه فضایی رفت. «سیروس برزو» تا آن زمان گزارش‌های زیادی از سفر فضانوردان، اقامت در ایستگاه فضایی، پیاده‌روی آنان در فضا یا مأموریت‌های دیگر یا بسیاری از حوادث فضایی تنظیم و در رسانه‌های مختلف منتشر کرده بود، اما در چشم «برزو»، این سفر، سفری کاملا متفاوت بود. اول آنکه «انوشه انصاری»، هم‌وطنش بود و «برزو» پس از سال‌ها نویسندگی و گزارشگری، آرزو داشت سفر یک فضانورد هم‌میهنش را روایت کند. دیگر آنکه «انوشه انصاری» به عنوان چهارمین «گردشگر فضایی» یا به بیان رسمی‌تر، «فضانورد همراه» یا «کاشف شخصی فضا» و صد البته اولین «زن کاشف شخصی فضا» بود. «برزو» می‌دانست انتشار گزارشی از این سفر چه تأثیری در روحیه و خودباروی همه مردم ایران و به ویژه زنان و جوانان خواهد داشت. تلاش «برزو» برای ملاقات با «انوشه»، به نتیجه نمی‌رسد و کسی که رابط «برزو» و «انوشه» بود، به «برزو» گفت خانم «انصاری» تمایلی برای دیدار و گفت‌وگو با او ندارد. هرچند شنیدن چنین حرفی بر «برزو» گران بود، اما از تصمیمش برای تهیه گزارش منصرف نشد. «برزو» تصمیم می‌گیرد زمانی که «انصاری» به زمین برمی‌گردد، با او ملاقات کند و گزارشی از این سفر برای خوانندگان ایرانی تنظیم کند. «برزو» برای دیدار با «انصاری» باید به مسکو و از آنجا به بایکونور قزاقستان می‌رفت. او به مسکو رفت، اما دریافت مجوز برای سفر به قزاقستان دچار مشکل می‌شود و باید مدت زیادی را برای کسب مجوز صرف کند. اما این مشکلات تأثیری در روحیه او ندارد. او راه مقابله با این مشکلات را خوب بلد است، هرچه باشد خیلی از همین فضانوردان شناخته‌شده، دوستان صمیمی او هستند. به «پاول وینوگرادف»، فضانورد نامدار و همسفر «انوشه انصاری» در راه بازگشت به زمین، زنگ می‌زند. «وینوگرداوف» هم به او قول می‌دهد که مقدمات سفرش به قزاقستان را فراهم کند. «برزو» برای این دیدار، مقداری از خاک ایران را در جعبه‌ای خاتم‌کاری برای «انوشه» هدیه می‌برد و متقابلا هم پرچم ایران که «انوشه» با خود به فضا برده بود، دریافت می‌کند. بعدها «برزو» گزارشی از این سفر تنظیم می‌کند تا در نشریات ایرانی چاپ شود، اما پیش از چاپ، آن را برای «انوشه» می‌فرستد تا نظرش را جویا شود. پاسخ کوتاه «انوشه» به «برزو»، به خوبی احساس یک انسان موفق و سربلند در برابر قدردانی هم‌وطنش را بیان می‌کند:

با سلامی گرم
آقای «برزو»، مقاله زیبایتان را که خواندم، اشک در چشمانم جمع شد. شما قلم بسیار زیبایی دارید و دوباره معذرت می‌خواهم که نتوانستم زودتر با شما ملاقات کنم. لطفا وقتی مقاله چاپ شد، برای من هم یک نسخه امضاشده بفرستید.
با سپاس فراوان، انوشه
روزنامه‌نگاری علمی را ارتقا داد
یعقوب مشفق. مدیرمسئول سابق دانشمند
«سیروس برزو» سرمایه‌ای برای روزنامه‌نگاری علمی در ایران بود. او نه‌تنها از بین شاخه‌های مختلف روزنامه‌نگاری، نوع علمی آن را برای فعالیت انتخاب کرد و آن را ارتقا داد، بلکه در بین علوم مختلف هم به نوشتن از علوم فضا و فضانوردی گرایش داشت و در این راه هم با توانایی و قدرت پیش رفت و به مرزهای نویی دست یافت. ایشان را در مجله دانشمند و سال‌های 86 به بعد شناختم. تازه از روسیه به ایران برگشته بود. چندجلسه‌ای در دفتر مجله دانشمند ملاقاتش کردم. او را روزنامه‌نگاری علاقه‌مند و دلسوز یافتم. در روسیه با بسیاری از سرشناس‌ترین فضانوردان و مقامات هوافضای آن کشور ارتباط و رفاقت داشت و روس‌ها هم متقابلا به او احترام می‌گذاشتند. چون با سطح بالای دانش فضانوردی در روسیه آشنا شده بود، می‌خواست داشته‌های خود را به ایران منتقل کند. برنامه‌های درازدامنی هم به مسئولان سازمان هوا-فضا ارائه کرده و مایل بود این سازمان برای اجرای این برنامه‌ها، از او حمایت کند تا بتواند مراودات بین دانشمندان علوم فضایی روسیه و ایران را توسعه دهد و جوانان ایرانی را به فضا و فضانوردی علاقه‌مند کند. یکی از آرزوهایش راه‌اندازی موزه فضا و فضانوردی در کشور بود که با شوق و حرارت زیاد این کار را پیگیری می‌کرد. هرچند این آرمانش تحقق نیافته بود، اما او تا پایان عمرش در این راه بدون خستگی تلاش می‌کرد. در دفتر مجله دانشمند هر وقت افتخار میزبانی داشتم، ساعت‌ها حرف داشت و از کارهای روسیه و برنامه‌هایی که برای ایران داشت، صحبت می‌کرد. سابقه همکاری مشترک با روزنامه کیهان، صمیمیتی بین ما ایجاد کرده بود و دعوت تحریریه برای همکاری با دانشمند را پذیرفت و این همکاری تا مدت‌ها ادامه یافت. می‌گفت یکی از علایقش، آموزش زبان فارسی به روس‌هاست. مردم روسیه، اغلب علاقه زیادی به زبان و ادبیات فارسی دارند و او از این زمینه، کمال استفاده را می‌برد و کلاس‌های آموزش زبان فارسی را در باشقیرستان که محل سکونتش بود، دایر کرده بود، بی هیچ چشمداشت یا کمکی، خارج از روال‌های بوروکراتیک عریض و طویل و هزینه‌بر. فقط کار می‌کرد. در روزنامه‌نگاری مهارت و تبحر داشت. پرکار بود و خوب هم می‌نوشت. مطالب دشوار علمی را با قلم و زبانی جذاب، روان و پرکشش به خوانندگان ارائه می‌کرد. خوانندگان مجله دانشمند هم که اغلب از گروه دانش‌آموزان و دانشجویان بودند، با علاقه نوشته‌هایش را مطالعه می‌کردند. اصولا روزنامه‌نگاری علمی در ذات خود چنین اقتضائی داد: بیان مطالب پیچیده علمی به زبانی ساده و قابل فهم برای عامه مردم، به گونه‌ای که ایجاد دلزدگی در مخاطب نکند و او در این کار به پختگی قابل توجه دست یافته بود. فقدان چنین شخصیت فرهنگی، علمی و مطبوعاتی، ضایعه‌ای است که شاید تا سال‌ها جبران نشود. روزنامه‌نگاری علمی ذخیره‌ای را از دست داد که می‌توانست نمونه‌ای عالی برای نسل جدید روزنامه‌نگاران علمی باشد. روانش شاد.
شیفته زبان فارسی و فرهنگ ایرانی
فاطمه کاظمی
آنان که «سیروس برزو» را می‌شناسند، می‌دانند که او شیفته زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ ایران بود. وی در سال ۱۳۸۵ مجموعه‌ای از کارت‌پستال‌های مینیاتورهای استاد «محمود فرشچیان» را به «پاول وینوگرادوف»، فضانورد نامدار روسی داد تا به ایستگاه فضایی ببرد و در آنجا یک نمایشگاه هنری تشکیل دهد و به این ترتیب، فرهنگ ایرانی را به جهان معرفی کند. زمانی دیگر هم با نظرسنجی از مخاطبان و بازدیدکنندگان از وبلاگش تصمیم گرفت تصویرهایی از لوح کوروش را به همراه متن فارسی، انگلیسی و روسی، همراه با شرحی از این لوح را به فضا بفرستد تا جهانیان را با تاریخ پرشکوه ایران آشنا کند. بعدها نیز تصمیم گرفت مجموعه‌ای تهیه کند شامل 10 بیت از 10 شاعر برجسته ایرانی؛ 10بیتی که نماد ادبیات، فرهنگ و هنر ایران باشد. وی می‌خواست با همفکری استادان ادبیات 10 بیت ناب را انتخاب کند و یکی از استادان هم این اشعار را خوشنویسی کند تا اینها را به عنوان نماد و چکیده فرهنگ ایرانی به فضا بفرستد. به باور «برزو»، ایران چهارراه تمدن و مکان تلاقی فرهنگ‌ها و تمدن‌های گوناگون بود، ایرانی‌ها هم چون در مکانی زندگی کرده‌اند که از دستاوردهای فرهنگی و تمدنی کشورهای دیگر بهره‌مند شدند، فلسفه زندگی کامل‌تری دارند. شاید یکی از دلایل استقبال مردم بسیاری از کشورها از محصولات فرهنگی ایران و به‌ویژه فیلم و فیلم‌نامه، همین نوع نگاه ایرانی به زندگی باشد. وی عاشق فرهنگ و ادبیات فارسی بود، زیرا پرورش‌یافته یک خانواده فرهنگی بود. وی از دوران نوجوانی با آثار ادبی کهن ایران، در خانه خود آشنا شد و به این ترتیب شیوه سخن‌گفتن درست را از آنان یاد گرفت. بعد هم که به علم علاقه‌مند شد، آن سابقه آشنایی با ادبیات به او کمک کرد تا نویسنده بهتری شود و گزارش‌های جذاب‌تری تنظیم کند. وی درباره اهمیت آشنایی با زبان فارسی در نگارش مقاله‌های علمی می‌گفت: «من همیشه افسوس می‌خوردم از اینکه در ایران، کسانی که با ادبیات سروکار دارند، از ریاضیات و علوم دورند، آنهایی هم که با علم آشنا هستند، از ادبیات و هنر فاصله می‌گیرند. به نظر من این شیوه نامطلوب است. به نظر من کسانی که با هر دو بخش آشنا هستند، موفق‌ترند. شاید یکی از دلایل موفقیت خود من در عرصه خبرنگاری و روزنامه‌نگاری همین باشد. من پرورش‌یافته یک خانواده فرهنگی هستم. خانه ما پر بود از انواع کتاب‌ها. من از دوم دبستان کتاب‌خوانی را آغاز کردم. بیشتر آثار ادبی کهن ایران، در خانه ما بود و به این ترتیب من شیوه سخن‌گفتن درست را از آنان یاد گرفتم، بعد هم که به علم علاقه‌مند شدم، آن سابقه آشنایی با ادبیات به من کمک کرد. آنهایی که مقاله‌های من را خوانده‌اند، می‌دانند که من بیشتر مقاله‌هایم را به شکل یک داستان می‌نویسم یا با یک داستان آغاز می‌کنم و به همین دلیل خواننده علاقه‌مند می‌شود و لذت می‌برد. من سعی می‌کنم از عبارت‌ها و اصطلاح‌های دشوار و تخصصی دانشگاهی کمتر استفاده کنم، در عوض سعی می‌کنم مقاله‌های من به شکل یک فیلم باشد که داستانی را روایت کند. خواننده به شدت جذب این‌گونه مقاله‌ها می‌شود و موضوع آن تا مدت‌های زیادی در خاطرش می‌ماند. جالب است وقتی که من داستان زندگی بسیاری از فضانوردان را نوشتم و بعد خلاصه‌اش را برای خود آنها تعریف کردم، برایشان جالب بود که من چگونه وضعیت زندگی آنها را با جزئیات توصیف کردم».

در حسرت موزه‌ای که تشکیل نشد!
بابک فرهادی

آشنایی من با استاد «سیروس برزو» از زمان تشکیل نمایشگاه «انسان و فضا» شکل گرفت. «سیروس برزو» در طول سال‌های زیاد اقامت در روسیه و جمهوری‌های شوروی سابق، یادمان‌های زیادی در حوزه فضا و فضانوردی گردآورده بود، اقلامی مانند ماکت‌ انواع فضاپیماها، ایستگاه‌های فضایی، انواع موشک‌ها، تندیس‌های فضانوردان برجسته، غذاهایی که در فضا استفاده می‌شود و ابزارهایی که فضانوردان از آن استفاده می‌کنند. تمبرهای فضایی، پاکت‌هایی که فضانوردان آنها را امضا کردند، آرشیو جالبی از روزنامه‌ها و مجله‌های ایرانی و خارجی که اخبار اکتشاف‌ها و پیشرفت‌های فضایی را در چند دهه قبل منتشر می‌‌کردند نیز از دیگر اقلام این موزه بود. بسیاری از اقلام موجود در این نمایشگاه به معنی واقعی کلمه بی‌نظیر بود چون بسیاری از آنها را «سیروس برزو» شخصا به عنوان هدیه از فضانوردان نامدار دریافت کرده بود. برخی از اقلام موجود در نمایشگاه بسیار نایاب یا کمیاب است. اما شاید قرآنی که «الکساندر کالری» در سال 1389 به فضا برد و مجموعه کارت‌پستال‌های «محمود فرشچیان» که «پاول وینوگرادوف» در سال 1386 به پیشنهاد «سیروس برزو» به ایستگاه فضایی بین‌المللی برد و اولین نمایشگاه هنری را در ایستگاه فضایی تشکیل داد، یا پرچم ایران که «انوشه انصاری»، فضانورد ایرانی پس از اتمام سفر به فضا و بازگشت به زمین به برزو هدیه کرد، از دیدنی‌ترین اقلام این موزه بودند که برای ایرانی‌ها و مسلمانان خاطره‌انگیز هستند. به باور بسیاری از کارشناسان آموزش، اگر کشوری بخواهد در حوزه‌های مختلف علمی سرآمد شود، باید ضمن برنامه‌ریزی‌های بلندمدت، کودکان و نوجوان را با ابزارهای مختلف با علوم آشنا کرده و آنها را مشتاق علم کند. ایجاد علاقه به علم و دانش در کودک باعث می‌شود او در ادامه با واردشدن به دانشگاه و تحصیل در رشته رویایی دوران کودکی، با پشتکار و همت بالا، درراستای تبدیل‌شدن به متخصص طراز اول، گام بردارد. موزه‌ها علاوه بر موارد فوق، می‌توانند برای گروه‌های سنی بالاتر و همچنین گروه‌های تحصیلکرده نیز امکانات کافی و برنامه‌های جذابی را فراهم کنند. در ضمن موزه‌های علمی می‌توانند با دیگر موزه‌های هم‌موضوع جهان در ارتباط باشند تا علاوه بر تبادل اطلاعات، با استفاده از تجربه‌ها و دستاوردهای دیگران، برنامه‌های مشترکی را اجرا کنند. اما متأسفانه کشور ما باوجود تاریخ پربار در زمینه علم و همچنین تعداد بسیار زیاد دانش‌آموزان و دانشجویان، موزه و نمایشگاه علمی چندانی ندارد. «سیروس برزو» با درک این نکته که تأسیس یک موزه علمی، چه تأثیرهای شگرفی در آموزش جوانان دارد، بارها با استفاده از این اقلام و یادمان‌های فضایی، در تهران و بسیاری دیگر از شهرهای ایران نمایشگاه‌های فضایی برگزار کرده بود که همیشه با استقبال خوب جوانان مواجه می‌شد و آنان را مشتاق علوم می‌کرد، اما متأسفانه در سال‌های متوالی و باوجود نامه‌نگاری‌های بسیار، هیچ‌گاه نتوانسته بود مکانی برای برقراری یک نمایشگاه دائمی فضایی مهیا کند. متأسفانه بسیاری از این اقلام در جابه‌جایی‌های مداوم آسیب دیده و حتی برخی مفقود شدند. اکنون بیش از همیشه ضرورت تشکیل یک نمایشگاه دائمی فضایی احساس می‌شود که نیازمند همت مسئولان امر، به‌ویژه سازمان‌های فضایی و معاونت علمی ریاست‌جمهوری و... است.

«سیروس برزو»، روزنامه‌نگار علم که عمری را در راه اعتلای علم و دانش جوانان سپری کرده بود، روز یکشنبه 13 مهر سال جاری در شهر کرمان دیده از جهان فروبست. این مروج برجسته علم، بیانی گیرا و قلمی سحرانگیز داشت که خوانندگان را مجذوب و شیفته خود می‌کرد. در روزنامه‌نگاری علمی ایران، کمتر کسی به شهرت، اعتبار و محبوبیت مرحوم «سیروس برزو»، نزد مخاطبان و همکاران دست یافت. «سیروس برزو» متولد سال 1332 در شهرستان سرخس در خراسان شمالی است. او سال‌ها معلم بود و در سال 1359 اولین مقاله‌اش را که در حقیقت ترجمه‌ای بود درباره ایستگاه فضایی سالیوت-7، در ماهنامه دانشمند منتشر کرد و به این ترتیب وارد عرصه روزنامه‌نگاری علمی شد. او عمری در نشریات علمی مانند اطلاعات علمی، نجوم، دانشمند، دانستنیها، ماشین، نوآور، آسمان‌شب، هوافضا، فضانورد، فناوری فضایی و... نوشت. او سال‌ها در روزنامه کیهان کار کرد و سردبیری «کیهان علمی» را بر عهده داشت و با تعطیلی این ماهنامه، انتشار «مرزهای بیکران فضا» را آغاز کرد. هرچند این نشریه هم خیلی زود به پایان راه رسید، اما پایبندی «سیروس برزو» به استانداردهای یک مجله علمی، باعث شد هنوز هم پس از گذشته چندین دهه از زمان انتشار آن، مخاطبانش از آن نشریه و سردبیرش به نیکی یاد کنند. «سیروس برزو» سال‌ها در روسیه و جمهوری‌های شوروی سابق ساکن بود و به این ترتیب ضمن آشنایی با فضانوردان، توانست از تجربه و دانش آنان بهره‌مند شده و از مؤسسه‌های فضایی روسیه دیدار کند و با انتشار گزارش‌ها و مقاله‌هایی در روزنامه و نشریات، نتیجه نهایی این تجربیات را در اختیار مخاطبان ایرانی قرار دهد. گذشته از اینها او چندین عنوان کتاب در حوزه فضا و فضانوردی تألیف کرده است که از میان آنها می‌توان به «نخستین‌های فضانوردی»، «فضا و فضانوردی»، «حوادث فضایی»، «سفر به فضا»، «در آرزوی پرواز»، «سه، دو، یک ...پرتاپ» و «یوری گاگارین: دهقان‌زاده‌ای که راه فضا را گشود» اشاره کرد. علاوه بر اینها او یکی از کارشناسان و میهمان بسیاری از برنامه‌های علمی رادیو و تلویزیون بود که همیشه حرف تازه‌ای برای مخاطبانش داشت و هیچ‌گاه حرفش تکراری نبوده و رنگ و بوی کهنگی نداشت. مجموعه این تلاش‌ها باعث شده بود که انجمن ترویج علم ایران، در سال 1392 جایزه‌اش را «به دلیل کوشش چشمگیر و دیرپا در زمینه روزنامه‌نگاری علمی به‌ویژه در حوزه فضا، تلاش‌های مجدانه در زمینه معرفی دانش فضا در داخل و خارج از کشور و همچنین برخورداری از حمایت‌ حرفه‌ای جمعی از روزنامه‌نگاران علمی کشور که ایشان را سزاوار دریافت این جایزه دانستند»، به او اهدا کند. علاوه بر اینها، او مجموعه مفصلی از یادمان فضایی داشت که بارها آنها را در تهران و دیگر شهرهای ایران به نمایش گذاشت، اما متأسفانه هیچ‌گاه نتوانست برای آنها مکان ثابتی تدارک ببیند تا اولین موزه دائمی فضایی ایران را برپا کند. آنچه درپی می‌آید خلاصه‌ای است از چندین جلسه مصاحبه با او درباره دوران کودکی، تحصیلات، علاقه‌مندی به روزنامه‌نگاری علمی، سردبیری ماهنامه مرزهای بیکران فضا، سفر به روسیه و آشنایی با فضانوردان روس، بازگشت به ایران و برگزاری نمایشگاه‌های فضایی و دعوت از فضانوردان روس برای سفر به ایران. یادش گرامی.

سه، چهار دهه پیش، رسانه‌ها چندان به علم نمی‌پرداختند، مجله علمی زیادی هم در ایران منتشر نمی‌شد، دسترسی به مجله‌های خارجی هم دشوارتر از امروز بود؛ پس چه شد كه شما به فضا و فضانوردی علاقه‌مند شدید؟
من زمانی كه به فضا علاقه‌مند شدم، 13ساله بودم و ساكن خراسان. آن موقع بسیاری از دانش‌آموزان كلكسیونی از عكس‌های ورزشكاران و هنرمندان داشتند. من هم می‌خواستم مثل بقیه، برای خودم کلکسیونی داشته باشم، اما از جمع‌آوری تمبر و کبریت و سکه هم خوشم نمی‎‌آمد زیرا بسیار تکراری بود. معلمی داشتم كه بسیار به او علاقه‌مند بودم و دوستش داشتم. به او گفتم به نظر شما چه كلكسیونی داشته باشم، بهتر است؟ او در جواب گفت چیزی جمع كن كه حتی وقتی 40ساله شدی، باز هم به كارت ادامه دهی. گفتم حالا چیزی جمع می‌كنم، بعد هم دور می‌ریزم. معلم در جواب گفت آن چیزی را كه دور می‌ریزی، كلكسیونت نیست، در حقیقت عمر و جوانی‌ات را دور می‌ریزی چون عمرت را صرف كردی كه اینها را جمع‌آوری كنی. از او پرسیدم مثلا چه چیزی؟ گفتم فعلا نمی‌دانم، اما بعدها دو كتاب برایم هدیه آورد كه یكی از آنها را هنوز هم دارم. این كتاب، عكس‌های رنگی زیبایی داشت. موضوع این كتاب هم فضا و فضانوردی بود. خودش هم به من یاد داد كه چگونه عكس‌های این كتاب را به شكل كلكسیون جمع‌آوری كنم و برایشان شرح عكس بنویسم. عشق و علاقه من به فضا از همان زمان شکل گرفت و من كارم را از همان موقع شروع كردم.
شما در آغاز عصر فضا جوان یا نوجوان بودید. آیا از آن زمان خاطره‌ای دارید؟
وقتی «نیل آرمسترانگ» به ماه رفت، من نوجوانی 16ساله بودم و در شهر کوچک سرخس زندگی می‌کردم. تقریبا دو، سه سالی بود که به فضانوردی علاقه‌مند شده بودم و خبرهای فضایی را به‌طور مرتب پیگیر می‌شدم. ساعت تقریبا نه‌ونیم شب یکشنبه 29 تیرماه بود که رادیو اعلام کرد «مه‌نشین» آمریکا در ماه فرود آمد. یادم هست هیجان زیادی حتی در مردم عادی به چشم می‌خورد. من روز دوشنبه به مدرسه نرفتم تا خبرها را پیگیری کنم و خیلی هیجان داشتم.
این فعالیت‌های غیردرسی با درس و مدرسه تداخل نداشت؟ والدینتان با این فعالیت‌ها مخالفت نمی‌کردند؟
من از کودکی عاشق کتاب بودم و پدرم برای تأمین این‌گونه نیازهای من، هرچه در توان داشت، انجام می‌داد و از چیزی دریغ نمی‌کرد. پدر به كتاب علاقه داشت و من و برادر و خواهرانم را به خواندن کتاب تشویق می‌کرد، اما مادر معتقد بود اول درس، بعد مطالعه غیردرسی. مادرم همیشه اصرار داشت که خوب درسم را بخوانم و شاگرد اول شوم، اما من بسیار کنجکاو بودم و کتاب درسی نمی‌توانست ذهن جست‌وجوگر من را ارضا کند. به همین دلیل همیشه دلم می‌خواست چیزهای تازه را خودم تجربه و مانند دانشمندان آزمایش کنم. یادم هست در همان دوران نوجوانی، مدتی در خانه‌ای زندگی می‌کردیم که مستأجر قبلی روی بام آن، اتاقکی برای کبوترهایش ساخته بود. من آنجا را تمیز کردم و یک آزمایشگاه دانش‌آموزی برای خودم راه ‌انداختم. هرچه خرده‌ریز و اسباب و اثاث به‌دردنخور هم که در خانه داشتیم یا قطعه معیوب ماشین‌ها را که دیگران دور می‌انداختند، جمع می‌کردم و با آنها برای خودم کاردستی‌های علمی می‌ساختم. البته چون می‌دانستم مادرم شیفته درس و مدرسه و با این کارها مخالف است، همیشه بعدازظهرها که همه می‌خوابیدند، به آزمایشگاهم می‌رفتم؛ اما یک روز وقتی آرام از جایم بلند شدم تا به آزمایشگاه بروم، مادر همچنان‌ که چشم‌هایش بسته بود، گفت: «بخواب پسرجان! من همه آنها را ریختم بیرون، دیگر این بازی‌ها تعطیل شد، بنشین پای درس و مشقت!». من هنوز قدردان زحمت‌های مادرم هستم و در صفحه اهداییه کتاب «نخستین‌های فضانوردی، از آغاز تا امروز» (از مجموعه دانشنامه فضایی) نوشتم: «تقدیم به مادرم که همیشه دوست داشت شاگرد اول کلاس شوم، اما هیچ‌گاه نتوانستم آرزویش را برآورده کنم».
نظر همسر و فرزندانتان درباره فعالیت‌های شما چیست؟
من اگر در همان شهرستان معلم بودم، الان می‌توانستم زندگی آسوده‌ای داشته باشم و با حقوق ناچیز بازنشستگی اموراتم را اداره کنم یا حتی اگر خبرنگار بودم، ولی بیش از وظیفه و توانم کار نمی‌کردم، الان می‌توانستم مثل دیگران، یک زندگی معمول و متعارف داشته باشم؛ اما عشقم به روزنامه‌نگاری، من را وارد فضاهای دیگری کرد. همسرم با بردباری تمام، سال‌های سال است که عشق من به فضانوردی را تحمل می‌کند. من همه وقت و انرژی‌ام و حتی می‌شود گفت بخش مهمی از درآمد زندگی‌ام را صرف ترویج دانش فضانوردی کرده‌ام؛ اما او همیشه صبور است و هیچ‌گاه اعتراضی نمی‌کند. من از فرزندانم که این وضعیت را پذیرفتند و با من همیاری کردند، ممنونم.
شما تاکنون چند بار نمایشگاه‌هایی تشکیل دادید و دانش‌آموزان و جوانان را به تماشای نمایشگاه دعوت کردید. دلیل توجه شما به جوانان و دانش‌آموزان چیست؟
کودکانمان در حقیقت آینده‌سازان ما هستند و اگر ما می‌خواهیم کودکانمان را به سمت علم و دانش سوق بدهیم یا آتش اشتیاق به دانستن را در آنها شعله‌ورتر کنیم، باید با استفاده از ماکت‌ها و ابزارهای کمک‌آموزشی دیگر که در موزه‌های علمی وجود دارد، توجه‌شان را به علوم جلب کنیم. ابزارهای آموزشی در کشور ما شامل گچ و تخته‌سیاه و حافظه دانش‌آموزان است؛ اما در نظام‌های آموزشی دیگر، تجربه، لمس‌کردن و دیدن بسیار مهم است. جانورشناسی را فقط از روی کتاب درس نمی‌دهند، بلکه دانش‌آموزان را می‌برند به موزه جانورشناسی تا آنها پدیده‌های طبیعی را به چشم خود ببینند. در کشورهای پیشرفته، موزه‌ها جنبه تجملاتی و تفریحی ندارد، بلکه کارکردی کاملا آموزشی دارند. من با بسیاری از فضانوردان که صحبت کردم، گفتند عشق و علاقه به فضانوردی، هنگام دیدار از موزه‌های فضایی در آنها پدید آمد. اگر ما موزه‌ها و نمایشگاه‌هایی داشته باشیم که در آنها ابزارهایی برای تجربه مستقیم پدیده‌های علمی موجود باشد، در ترویج دانش فضایی و پدیدآمدن فضانوردان و مهندسان فضایی آینده، بسیار تأثیرگذار خواهد بود.
شما در این نمایشگاه‌ها چه چیزهایی را به نمایش گذاشتید؟
اقلامی که در نمایشگاه در معرض دید است، بسیار متنوع و گوناگون است؛ از ماکت فضاپیما و ایستگاه فضایی و موشک تا پوسترهای اینفوگرافی از تجهیزات فضایی. مدال‌ها و مدالیون‌ها، انواع سکه و تمبر یادبود، غذایی که فضانوردان در فضا استفاده می‌کنند، دست‌کش و لباس فضانوردی و... در این نمایشگاه وجود دارد؛ اما از بین همه این موارد، دیدارکنندگان از نمایشگاه بیش از همه به قرآنی که «الکساندر کاری» به فضا برد، کارت‌پستال‌های «استاد محمد» و «فرشچیان» که آقای «پاول وینوگرادوف» آنها را در ایستگاه فضایی بین‌المللی به نمایش درآورد و پرچم ایران که «انوشه انصاری» با خود به فضا برد، علاقه‌ دارند. اینها از جمله یادمان‌هایی هستند که مردم می‌خواهند از نزدیک ببینند و درباره آنها بسیار کنجکاوی می‌کنند.
چه شد که به آموختن زبان خارجی روی آوردید؟
در زمان نوجوانی و جوانی من، کتاب‌های علمی کمی به زبان فارسی در دسترس بود. نشریات علمی کم بود و بسیاری از اخبار و مقاله‌های علمی که در نشریات منتشر می‌شد، اعتبار چندانی نداشت. من دیدم این‌گونه نمی‌توانم به اطلاعات درست دسترسی پیدا كنم. به همین دلیل به زبان انگلیسی روی آوردم و آموختن زبان انگلیسی را شروع كردم تا بتوانم اطلاعات درست را از منابع اصلی به دست بیاورم. آن موقع آمریكا و انگلیس در مشهد و تهران و چند شهر دیگر انجمن فرهنگی داشتند و کارش مثل همین رایزنی فرهنگی ما بود. در آنجا كتاب‌های مختلفی بود و مراجعه‌كنندگان می‌توانستند از كتاب‌ها استفاده كنند. من از کتاب‌های علمی و فضایی آنجا استفاده می‌کردم.
داستان تشکیل نمایشگاه‌های علمی و فضایی از کی و چگونه شروع شد؟
همان‌طور که گفتم، من جمع‌آوری عكس‌های فضایی را از نوجوانی شروع كردم و از آنها آلبوم و كلكسیون درست می‌كردم و برایشان شرح عكس می‌نوشتم. فكر می‌كنم در سال 1350 اولین نمایشگاهم را در هنرستان جاده وكیل‌آباد مشهد برگزار كردم. من آن زمان هنرجوی آن هنرستان بودم و موضوع نمایشگاه من هم عكس‌های فضایی بود. سال 1354 هم دومین نمایشگاهم را در مركز تربیت‌معلم (كه خودم دانشجوی آن مركز بودم)، برگزار كردم. برنامه تشکیل نمایشگاه‌های علمی از آن زمان تاکنون ادامه داشت و من پیش از این نیز در تهران و چند شهر دیگر ایران نمایشگاه داشتم و زمانی هم نمایشگاهی از یادمان‌های فضایی را در شهر اوفای باشقیرستان (جمهوری استقلال‌یافته شوروی سابق) برگزار کردم. من تاکنون نیز چندین نمایشگاه فضایی در تهران و چندین شهر دیگر ایران برپا کرده‌ام و در آنها کالاهای منحصربه‌فردی به نمایش درآمده است.
شما را به عنوان متخصص تاریخ فضانوردی روسیه می‌شناسند؛ چطور شد که به این سمت گرایش پیدا کردید؟
در زمان جوانی من، اطلاعات بسیار كمی درباره فضانوردی روس‌ها وجود داشت، ولی در عوض اطلاعات مربوط به پروازهای فضایی آمریكایی‌ها زیاد بود. آمریكایی‌ها حتی پیش از پرواز هم بسیار تبلیغ و عكس‌های‌شان را همه جا منتشر می‌كردند، ولی روس‌ها با سانسور بسیار وحشتناكی، همه اخبار را به شدت كنترل می‌كردند. خودم بعد از آنكه به روسیه رفتم، متوجه شدم برای آنكه یك خبر منتشر شود، از چندین فیلتر مختلف عبور می‌كند. علاوه بر این، تمام خبرنگارانی كه از پایگاه نظامی بایكونور گزارش و خبر تهیه می‌كردند، نظامی بودند و افراد متفرقه اجازه نداشتند از آنجا خبر و عكس و گزارش تهیه كنند. به همین دلیل است كه وقتی تاریخ فضانوردی روسیه را بررسی می‌كنیم، می‌بینیم عكس‌های مربوط به مراحل اولیه فضانوردی روس‌ها بسیار محدود و كیفیت آنها پایین است. من عكسی از «لئونف» دارم كه نشان می‌دهد به عنوان خبرنگار با «ترشكووا» (اولین فضانورد زن جهان) مصاحبه می‌كند، درحالی‌كه خودش هم فضانورد بود. به هر حال این مرموزبودن روس‌ها برایم جالب بود و با توجه به اینكه اخبار فضانوردی روس‌ها كمتر در دسترس بود، تصمیم گرفتم اخبار مربوط به فضانوردی روسیه را منتشر كنم.
اولین مقاله‌تان چه سالی و در چه نشریه‌ای منتشر شد؟
من از سال 59 عضو انجمن بین‌سیاره‌ای انگلیس بودم و نشریه «اسپیس‌فلایت» برایم می‌آمد. این نشریه مقاله‌های جالبی داشت. در سال 59 تصمیم گرفتم مقاله‌ای را از این مجله ترجمه و منتشر کنم. ترجمه آن مقاله را برای مجله «دانشمند» فرستادم، هرچند مطمئن نبودم منتشر می‌شود یا نه. آن موقع جوان بودم و ناشناخته و تا آن زمان هم مطلبی از من چاپ نشده بود. چندماهی از آن ماجرا گذشت، ولی مقاله‌ام چاپ نشد. بعد از مدتی آمدم تهران تا این مقاله را از دفتر مجله دانشمند پس بگیرم. پس از آنکه خودم را معرفی کردم، گفتند پس آقای «برزو» شمایید! ما مطلبت را خواندیم، بسیار جالب و خواندنی بود. گفتم پس چرا چاپ نکردید؟ گفتند چون خیلی جالب بود، تصمیم گرفتیم در ویژه‌نامه چاپ کنیم. در آن هنگام من یك جوان شهرستانی و گمنام بودم، ولی آنها از کار من تعریف کردند. این برخورد آنان باعث تقویت اعتماد‌به‌نفس و تشویق من شد. به همین دلیل خیلی جدی این موضوع را پیگیری کردم و مقاله‌هایی را در مجله‌های «علم و زندگی»، «ماشین» و «هوافضا» و... منتشر کردم.
چطور شد كه «كیهان علمی» را منتشر كردید؟
پس از مدتی، مؤسسه «کیهان» از من برای همکاری دعوت كرد. من آن موقع دبیر بودم، ولی با دردسرهای زیاد مجوز انتقال از آموزش و پرورش مشهد به تهران را گرفتم. زمانی که به تهران رسیدم، موشک‌باران تهران شروع شد. مسئولان كیهان مدتی دست نگه‌ داشتند و صبر کردند تا اوضاع آرام‌تر شود. به همین دلیل دو، سه سالی را در صفحه علمی روزنامه کیهان کار کردم تا اینکه ایران قطع‌نامه 598 را پذیرفت و جنگ تمام شد. من در این مدت با راهنمایی استادانی مثل «فریدون صدیقی»، روزنامه‌نگاری را آموختم. من آن موقع مقاله‌نویس بودم، ولی هنوز روزنامه‌نگار نبودم. اما در کنار این بزرگواران با زیروبم و فنون روزنامه‌نگاری آشنا شدم. بعدها هم «کیهان علمی» را منتشر كردیم. «کیهان علمی» دو سال منتشر شد، اما بعد از آن مدیریت وقت کیهان مأموریت مرا جدی دنبال نکردند. همان دوران بود که من برای امتیاز مجله «مرزهای بیکران فضا» درخواست دادم. متأسفانه برخی تغییر و تحولات مؤسسه کیهان درنهایت به مرگ مجله منجر شد. زمانی که من «کیهان علمی» را راه‌ انداختم، در کشور ما هیچ پیش‌زمینه‌ای برای انتشار مجله علمی ویژه نوجوانان وجود نداشت. یعنی ما تازه باید وقت می‌گذاشتیم تا ببینیم چه مطالبی برای نوجوانان مناسب‌تر است یا باید چه چیزهایی بنویسیم. ما در آن زمان مشکلات بسیاری داشتیم. مثلا یك پرسش این بود که جدول و در کل، سرگرمی‌های علمی برای کودکان و نوجوانان امروزی به چه صورتی باید باشد؟
بعد هم که «مرزهای بیکران فضا» را منتشر کردید. از این نشریه خاطره‌انگیز برایمان بگویید.
من سال 1369، امتیاز مجله «مرزهای بیكران فضا» را گرفتم و كار انتشار آن را شروع كردم. همه دوستانی كه آن زمان، مجله را تهیه می‌كردند و می‌خواندند، تأیید می‌كنند كه این مجله هدیه نویی به مطبوعات بود. برای مثال این مجله، نخستن نشریه در مطبوعات ایران بود كه با رایانه حروف‌چینی و صفحه‌آرایی شد. تا پیش از آن زمان، کار صفحه‌آرایی نشریات به شکل دستی و با زحمت بسیار زیادی انجام می‌شد، اما نتیجه کار چندان هم زیبا و رضایت‌بخش نبود. یادم هست كه خیلی‌ها می‌آمدند و كار با رایانه را از نزدیك تماشا می‌كردند و از اینکه رایانه به چه آسانی، اندازه و نوع یا قلم حروف را تغییر می‌دهد، متعجب و شگفت‌زده می‌شدند! اینكه رایانه می‌توانست عكس را كوچك و بزرگ كند، برایشان بسیار جذاب و جالب بود چون تا آن زمان صفحه‌آرایی‌ با دست انجام می‌شد. ابتدا و هنگام تایپ مقاله، عرض ستون را هم مشخص می‌كردند. بعد هم هنگام صفحه‌آرایی، این ستون‌ها را با قیچی می‌بریدند و با چسب می‌چسباندند. این شیوه صفحه‌آرایی دردسرهای خاص خودش را داشت. اما از آن زمان كه ما كار صفحه‌آرایی را با رایانه شروع كردیم، می‌توانستیم همه این عوامل (عرض ستون، اندازه كلمات و...) را تغییر دهیم. نخستین نشریه ایرانی كه با رایانه صفحه‌آرایی شد همین مجله «مرزهای بیكران فضا» است.
از نظر فنی و سخت‌افزاری، مزیت مجله شما این بود که ابزار جدید در اختیار شما بود. به لحاظ سردبیری هم شما سردبیرش بودید كه سال‌ها در عرصه مطبوعات تجربه داشتید. چه عوامل دیگری در موفقیت «مرزهای بیکران فضا» نقش داشت؟
ما به لحاظ آرشیو بسیار غنی بودیم و ارتباطات بسیار خوبی هم داشتیم، اما مهم‌تر از همه این بود که من (که گرداننده آن مجله بودم) به کارم عشق داشتم. البته در آن زمان اینترنت و فناوری‌های امروزی نبود و در نتیجه کار ما بسیار دشوارتر از امروز بود. برای مثال ما برای انتشار اخبار فضایی با شماره تلفن روابط‌عمومی «كیپ كندی» تماس می‌گرفتیم. تلفن گویای روابط‌عمومی اخبار را می‌گفت. ما این اخبار را با صرف وقت و هزینه‌های زیاد تماس با آمریکا، ضبط و پیاده می‌كردیم و پس‌ از ترجمه در مجله چاپ می‌كردیم. یک بار هم در نتیجه توافقی که با خبرگزاری «نووستی» كرده بودم، مصاحبه جالبی را در مجله‌مان منتشر کردیم. ما سؤال‌های خودمان را به آنها دادیم و آنها این سؤال‌ها را از مركز كنترل پروازهای فضایی برای فضانورد خواندند.فضانوردی هم كه در ایستگاه فضایی میر مستقر بود، به این سؤال‌ها جواب داد. آنها جواب را ضبط كردند و كاسِتش را به ما دادند و ما این مصاحبه را منتشر کردیم که تا آن‌موقع بی‌سابقه بود. ما سال 69، 70 مبلغ 70 هزار تومان برای این مصاحبه (كه شامل 10 سؤال بود)، پرداخت كردیم كه البته ارزشش را هم داشت. این نوآوری‌ها بود که باعث شد مخاطبان از نشریه ما استقبال کنند.
چطور شد با فضانوردان روس ارتباط برقرار كردید؟
من از همان زمان انتشار نشریه «مرزهای بیکران فضا» با خبرگزاری نووستی ارتباطی داشتم و به‌واسطه این ارتباط‌ها با فضانوردان شوروی مصاحبه و در مجله فضا منتشر می‌کردم. بعد از فروپاشی شوروی هم نمایشگاه هوافضای مسكو را برگزار كردند. این نخستین نمایشگاه آزاد در روسیه بود كه مردم عادی هم می‌توانستند به‌راحتی به آنجا بروند و از نزدیك تماشا كنند. به هر ترتیب من هم به آنجا رفتم و در آنجا هم ارتباط‌های تازه‌ای برقرار شد و آشنایی‌های جدیدی شكل گرفت. حسن حضور در این نمایشگاه‌ها آن بود که می‌توانستم از نزدیک با فضانوردان ارتباط برقرار كنم و در نتیجه در جریان آخرین اخبار و تحولات فضانوردی و علوم فضایی قرار گیرم. آن موقع برای نخستین‌بار گروهی را به شهرك ستارگان (مركز آموزش پروازهای فضایی روسیه) بردند كه من هم با آنها رفتم. در آنجا برای اولین‌بار یك سفینه فضایی را از نزدیك دیدم و آن را لمس كردم. بعدها مجله «مرزهای بیکران فضا» هم بنا به دلایل بسیاری مثل مشکلات مالی تعطیل شد. من زمانی كه مجله را بستم، خانه و فرش و ماشینم را فروختم و برای ادای قرض‌های مجله دادم و با حالتی بسیار دلشكسته و با دست‌های خالی، درحالی‌كه فقط یك لپ‌تاپ داشتم، به روسیه رفتم و آنجا از نزدیک با فضانوردان روسیه آشنا شدم.
ولی ارتباط شما با فضانوردان بیش از ارتباط معمول خبرنگار با سوژه خبری‌اش بود.
در یكی از برنامه‌های بازدید از شهرك ستارگان، مدل ایستگاه فضایی میر و اجزایش را برای نمایش گذاشته بودند. راهنمای ما، آقای جوان و تازه‌كاری بود كه ظاهرا اطلاعات چندان زیادی از تجهیزات فضایی نداشت، به‌همین‌دلیل بین من و او درباره کارکرد ایستگاه فضایی، اختلاف‌نظر پیش آمد. راهنما چیزی گفت که من قبول نداشتم. در حال بحث بودیم كه یك آقایی آمد و پرسید موضوع چیست؟ راهنما ماجرا را گفت. آقای تازه‌وارد نظر من را تأیید کرد. این آقا «گئورگی بریگاووی» بود كه هم فضانورد بود و هم سال‌ها مسئول آموزش فضانوردان. گروه كه رفت، او به من گفت شما منتظر باشید. بعد با هم به درون ایستگاه فضایی رفتیم و او جزءبه‌جزء آن را به من نشان داد. بعد هم كم‌كم رفاقتی بین ما شكل گرفت. بعد كه كار ما تمام شد، شماره‌اش را به من داد و گفت هر وقت فرصتی شد، به من زنگ بزنید. من بعد به او زنگ زدم و او ترتیبی داد که ما با هم به شهرک ستارگان (مرکز آموزش فضانوردی روسیه) رفتیم و با هم از بخش‌های مختلف آن دیدار کردیم و او درباره آن بخش‌ها اطلاعات زیادی به من ارائه کرد. او با وجود شخصیت و موقعیت بسیار بالایی كه در نظام فضایی روسیه داشت، انسان بسیار فروتنی بود. این دیدارها مقدمه ارتباط مستقیم ما با فضانوردان روسی بود. او در همان جلسه من را به دو فضانورد دیگر هم معرفی كرد و به‌تدریج این ارتباط‌ها قوی‌تر شد. بعدها با آنها قرار می‌گذاشتم و آنها را می‌دیدم، آنها هم من را به فضانوردان دیگر معرفی می‌كردند. بحمدالله من با ده‌ها نفر از فضانوردان رفت‌وآمد خانوادگی دارم. شكر خدا، این ارتباط‌ها هر روز گسترده‌تر شد و تا امروز هم ادامه دارد. به‌دلیل‌ همین ارتباط‌ها بود که من تاکنون چندین فضانورد را به ایران دعوت کردم و دیدنی‌های ایران را به آنها نشان دادم.
فكر می‌كنید نوشته‌هایتان چه ویژگی‌هایی داشت كه خوانندگان از آنها استقبال می‌کردند؟
چند نکته در این ماجرا نقش داشت. یکی اینکه من معلم بودم و در دوره راهنمایی و دبیرستان تدریس می‌کردم، پس بیانم باید طوری باشد که جوانان و نوجوانان منظورم را درك کنند. به‌همین‌دلیل قلم من نیز همین‌طور شده بود و برای خواننده قابل درك بود. دوم اینکه من آرشیو بسیار غنی و بزرگی داشتم كه افراد دیگر به آن دسترسی نداشتند. نکته مهم دیگر آن بود که من روی یك موضوع خاص (تاریخ و فناوری فضایی) تمرکز کرده بودم. به بیان ساده‌تر، من در کار روزنامه‌نگاری از این شاخه به آن شاخه نمی‌رفتم. در نتیجه مقاله‌های من خیلی زود در نشریات ایران با استقبال خوانندگان روبه‌رو شد.
یکی از نکات بسیار مهم در مقاله‌های شما این است که اطلاعات بسیاری را درباره تاریخ فضانوردی و به‌ویژه فضانوردی روسیه به خواننده یا مخاطب ارائه می‌دهید. منبع این اطلاعات شما چیست؟
در گام اول من به بسیاری از منابع مکتوب تاریخ فضانوردی دسترسی دارم که از آنها برای نگارش کتاب و مقاله استفاده می‌کنم، اما علاوه بر آن من به منابعی دسترسی دارم که کمتر روزنامه‌نگاری آنها را در اختیار دارد. من در مدت اقامت در روسیه با بسیاری از فضانوردان آشنا شدم و بارها با آنها و همچنین کارشناسان فضایی گفت‌وگو کردم. علاوه‌براین بارها از مؤسسه‌ها و پژوهشگاه‌های آنها مانند شهرک ستارگان، کارگاه‌ها و مؤسسات سازنده سامانه‌های مرتبط با تجهیزات فضاپیماها، ایستگاه فضایی و موشک و... دیدار کردم و از این گفت‌و‌گوها و دیدارها اطلاعات بسیاری کسب کردم که در اختیار کمتر کسی است. من از این اطلاعات که به شکل حضوری و گفت‌‍‌وگوی چهره‌به‌چهره حاصل شده است، برای تنظیم گزارش‌های خود استفاده می‌کنم.
شما تاکنون فضانوردان زیادی را به ایران دعوت کرده‌اید. هدف اصلی شما از دعوت این فضانوردان برای دیدار از ایران چیست؟
من از این کارم چند هدف دارم. اول آنکه همان‌گونه که خودتان هم می‌دانید، امروزه تبلیغات زیادی علیه ایران در رسانه‌های غربی صورت می‌گیرد. برای مثال مردم عادی بسیاری از کشورها، تحت تأثیر تبلیغات رسانه‌ها گمان می‌کنند که ایران کشوری عقب‌مانده است یا در ایران خانم‌ها تحت فشارهای زیادی هستند و زن ایرانی در خانواده و جامعه‌اش جایگاه شایسته‌ای ندارد. در ابتدا که من این فضانوردان را به ایران دعوت می‌کردم، آنها با اکراه دعوتم را می‌پذیرفتند، اما زمانی که به ایران آمدند و از نزدیک واقعیت‌ها را دیدند، خودشان هم اذعان کردند واقعیت ایران بسیار با آنچه در رسانه‌ها تبلیغ می‌شود، تفاوت دارد. جالب آنکه فضانوردان بعدی با خیال آسوده دعوتم را می‌پذیرفتند و با همسرشان به ایران می‌آمدند. این فضانوردان بعد از اینکه به کشورشان می‌رفتند بهترین سفیر برای فرهنگ ایران و باعث تقویت و تحکیم روابط دوستانه دو ملت ایران و روسیه می‌شدند. دیگر اینکه دانشجویان و جوانان ما می‌توانند این فضانوردان را از نزدیک ببیند و درک کنند که او هم انسانی است مانند همه ما و اگر توانسته است به این مدارج بالا برسد، نتیجه زحمت‌ها و تحصیل‌کردن آنان است. به این ترتیب جوانان هم به علم و دانش و فناوری علاقه‌مند می‌شوند و هم اینکه درک می‌کنند که باید رؤیاها و اهداف بزرگی داشته باشند و برای دستیابی به این اهداف تلاش کنند. درک می‌کنند که هیچ آرزویی بی‌تلاش محقق نمی‌شود. علاوه بر اینها، حضور این فضانوردان در دانشگاه‌ها و مؤسسه علمی و پژوهشی ایران، موجب افزایش تجربه کارشناسان فضایی ایران و تبادل اطلاعات و زمینه‌سازی برای پیشرفت دانش فضایی متخصصان ایران می‌شود.
یکی از نکات بسیار مهم و چشمگیر در تاریخ فضانوردی آن است که باوجود آنکه روس‌ها در آغاز عصر فضا پیشگام بودند و رکوردها و افتخارهای زیادی را نصیب خود کردند، اما در ادامه نتوانستند همچنان پیشتاز باشند. چرا؟
اینکه چرا روس‌ها نتوانستند همچنان به پیشروی خود ادامه دهند، دلایل بسیار دارد ازجمله دلایل سیاسی، اجتماعی و به‌ویژه اقتصادی. اما نکته مهم آن است که تا زمانی که پژوهش‌های فضایی مبتنی‌بر اعزام فضانورد به فضا بود، روس‌ها رقیب نداشتند، اما از زمانی که ساخت و ارسال ربات و کاوشگر و ارسال آنها به فضا آغاز شد، آمریکا توانست از روسیه پیش بیفتد زیرا روس‌ها در این زمینه کمتر از آمریکایی‌ها پژوهش کرده بودند و در نتیجه در این زمینه کمتر تجربه داشتند. اصولا رهبران روسیه از توسعه دانش رباتیک و کاوشگر چندان حمایت نمی‌کردند چون براین باور بودند که ماشین نباید از انسان پیش بیفتد و نتیجه آن شد که غرب در ارسال ربات موفق‌تر است.

تسلیت‌گویی فضانوردان نامدار
محمدرضا دستورانی
«سیروس برزو» سال‌ها در روسیه و جهموری‌های شوروی سابق اقامت داشت و در مدت اقامت خود در شوروی به کارهای فرهنگی مانند تدریس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه و کارهای جنبی مانند آموزش خوش‌نویسی به علاقه‌مندان هنر ایران مشغول بود و به این ترتیب، زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را بسیار دورتر از مرزهای جغرافیایی ایران گسترش می‌داد. دلبستگی او به فرهنگ ایران و زبان فارسی باعث شد در مسکو ماهنامه‌ای را با عنوان «پیوند» منتشر کند. این ماهنامه از دو بخش فارسی و روسی تشکیل شده بود؛ زبان فارسی برای ایرانیان و فارسی‌زبانان مقیم روسیه بود تا با زبان و فرهنگ روسیه آشنا شوند و بخش روسی برای آنها که می‌خواستند زبان و فرهنگ فارسی را بیشتر بشناسند. اما او به همین اندازه قانع نبود و با تأسیس مرکز فرهنگی فردوسی در مسکو، برای گسترش فرهنگ فارسی در روسیه با محققانی از ایران، افغانستان و تاجیکستان همکاری می‌کرد. یکی از موضوعاتی که همیشه ذهن وی را به خود مشغول کرده بود، روزنامه‌نگاری علم و به‌ویژه تاریخ فضانوردی و فناوری فضایی بود. حضور در مسکو به‌عنوان پایتخت یکی از دو قطب بزرگ فناوری فضایی این فرصت و امکان را برای او فراهم کرده بود که از نزدیک با فضانوردان، کارشناسان فناوری فضایی و به‌ویژه مؤسسات و پژوهشگاه‌های فضایی روسیه آشنا شود و بر دانش و تجربه خود بیفزاید و نتیجه و ثمره این دانش را به شکل مقاله‌هایی در نشریات ایران منتشر کند. او در مدت اقامت در روسیه، با بسیاری از فضانوردان روسیه آشنا شد و این آشنایی به دوستی عمیقی تبدیل شد. این دوستی باعث شد بسیاری از فضانوردان روسیه به دعوت او به ایران بیایند و در دانشگاه‌ها و مراکز علمی و پژوهشی سخنرانی کنند یا موزه و نمایشگاه فضایی او را افتتاح کنند. رابطه دوستی «برزو» با فضانوردان چنان قوی و مستحکم بود که بسیاری از اقلام موجود در موزه را فضانوردان روسیه به او اهدا کردند. پس از درگذشت استاد «برزو»، بسیاری از فضانوردان، پیام‌های تسلیت فرستادند که دو پیام را می‌خوانیم:

***
من این غم بزرگ را خدمت دوستان و خانواده محترم سیروس برزو تسلیت می‌گویم. وی تمام انرژی و توان خود را برای نزدیک‌کردن ملت‌های ما (ایران و روسیه) صرف کرده است. او تمام تلاشش را صرف ایجاد مرکز تحقیقات و شناخت تاریخ فضانوردی کرده است. او وطن‌پرستی بی‌ادعا بود.
الکساندر آلکساندروف
من از شنیدن خبر درگذشت سیروس برزو بسیار اندوهگین و متأثر شدم. او‌ وطن‌پرستی پرشور و دوستدار واقعی کشورش بود. او که مورخ تاریخ و فناوری فضایی بود،‌ در روز‌ پرتاب اولین ماهواره به فضا ما را ترک کرد، یادش جاودانه خواهد بود.
من درگذشت این روزنامه‌نگار باتجربه را صمیمانه به خانواده و همه دوستانش تسلیت می‌گویم.
الکساندر کالری

هدیه‌های متقابل دو میهن‌دوست
محمدرضا سیدیان

یکی از بهترین خاطرات هر ایرانی علاقه‌مند به فضا، سفر «انوشه انصاری» به ایستگاه فضایی بین‌المللی بود. «انوشه» سال 1345 در مشهد به دنیا آمد و در جوانی به آمریکا مهاجرت کرد و هم‌اکنون یکی از زنان کارآفرین موفق است. او که همیشه عاشق فضا و فضانوردی بود، در سال 1385 با پرداخت هزینه‌ها، به عنوان چهارمین گردشگر فضایی و اولین زن گردشگر فضایی، به ایستگاه فضایی رفت. «سیروس برزو» تا آن زمان گزارش‌های زیادی از سفر فضانوردان، اقامت در ایستگاه فضایی، پیاده‌روی آنان در فضا یا مأموریت‌های دیگر یا بسیاری از حوادث فضایی تنظیم و در رسانه‌های مختلف منتشر کرده بود، اما در چشم «برزو»، این سفر، سفری کاملا متفاوت بود. اول آنکه «انوشه انصاری»، هم‌وطنش بود و «برزو» پس از سال‌ها نویسندگی و گزارشگری، آرزو داشت سفر یک فضانورد هم‌میهنش را روایت کند. دیگر آنکه «انوشه انصاری» به عنوان چهارمین «گردشگر فضایی» یا به بیان رسمی‌تر، «فضانورد همراه» یا «کاشف شخصی فضا» و صد البته اولین «زن کاشف شخصی فضا» بود. «برزو» می‌دانست انتشار گزارشی از این سفر چه تأثیری در روحیه و خودباروی همه مردم ایران و به ویژه زنان و جوانان خواهد داشت. تلاش «برزو» برای ملاقات با «انوشه»، به نتیجه نمی‌رسد و کسی که رابط «برزو» و «انوشه» بود، به «برزو» گفت خانم «انصاری» تمایلی برای دیدار و گفت‌وگو با او ندارد. هرچند شنیدن چنین حرفی بر «برزو» گران بود، اما از تصمیمش برای تهیه گزارش منصرف نشد. «برزو» تصمیم می‌گیرد زمانی که «انصاری» به زمین برمی‌گردد، با او ملاقات کند و گزارشی از این سفر برای خوانندگان ایرانی تنظیم کند. «برزو» برای دیدار با «انصاری» باید به مسکو و از آنجا به بایکونور قزاقستان می‌رفت. او به مسکو رفت، اما دریافت مجوز برای سفر به قزاقستان دچار مشکل می‌شود و باید مدت زیادی را برای کسب مجوز صرف کند. اما این مشکلات تأثیری در روحیه او ندارد. او راه مقابله با این مشکلات را خوب بلد است، هرچه باشد خیلی از همین فضانوردان شناخته‌شده، دوستان صمیمی او هستند. به «پاول وینوگرادف»، فضانورد نامدار و همسفر «انوشه انصاری» در راه بازگشت به زمین، زنگ می‌زند. «وینوگرداوف» هم به او قول می‌دهد که مقدمات سفرش به قزاقستان را فراهم کند. «برزو» برای این دیدار، مقداری از خاک ایران را در جعبه‌ای خاتم‌کاری برای «انوشه» هدیه می‌برد و متقابلا هم پرچم ایران که «انوشه» با خود به فضا برده بود، دریافت می‌کند. بعدها «برزو» گزارشی از این سفر تنظیم می‌کند تا در نشریات ایرانی چاپ شود، اما پیش از چاپ، آن را برای «انوشه» می‌فرستد تا نظرش را جویا شود. پاسخ کوتاه «انوشه» به «برزو»، به خوبی احساس یک انسان موفق و سربلند در برابر قدردانی هم‌وطنش را بیان می‌کند:

با سلامی گرم
آقای «برزو»، مقاله زیبایتان را که خواندم، اشک در چشمانم جمع شد. شما قلم بسیار زیبایی دارید و دوباره معذرت می‌خواهم که نتوانستم زودتر با شما ملاقات کنم. لطفا وقتی مقاله چاپ شد، برای من هم یک نسخه امضاشده بفرستید.
با سپاس فراوان، انوشه
روزنامه‌نگاری علمی را ارتقا داد
یعقوب مشفق. مدیرمسئول سابق دانشمند
«سیروس برزو» سرمایه‌ای برای روزنامه‌نگاری علمی در ایران بود. او نه‌تنها از بین شاخه‌های مختلف روزنامه‌نگاری، نوع علمی آن را برای فعالیت انتخاب کرد و آن را ارتقا داد، بلکه در بین علوم مختلف هم به نوشتن از علوم فضا و فضانوردی گرایش داشت و در این راه هم با توانایی و قدرت پیش رفت و به مرزهای نویی دست یافت. ایشان را در مجله دانشمند و سال‌های 86 به بعد شناختم. تازه از روسیه به ایران برگشته بود. چندجلسه‌ای در دفتر مجله دانشمند ملاقاتش کردم. او را روزنامه‌نگاری علاقه‌مند و دلسوز یافتم. در روسیه با بسیاری از سرشناس‌ترین فضانوردان و مقامات هوافضای آن کشور ارتباط و رفاقت داشت و روس‌ها هم متقابلا به او احترام می‌گذاشتند. چون با سطح بالای دانش فضانوردی در روسیه آشنا شده بود، می‌خواست داشته‌های خود را به ایران منتقل کند. برنامه‌های درازدامنی هم به مسئولان سازمان هوا-فضا ارائه کرده و مایل بود این سازمان برای اجرای این برنامه‌ها، از او حمایت کند تا بتواند مراودات بین دانشمندان علوم فضایی روسیه و ایران را توسعه دهد و جوانان ایرانی را به فضا و فضانوردی علاقه‌مند کند. یکی از آرزوهایش راه‌اندازی موزه فضا و فضانوردی در کشور بود که با شوق و حرارت زیاد این کار را پیگیری می‌کرد. هرچند این آرمانش تحقق نیافته بود، اما او تا پایان عمرش در این راه بدون خستگی تلاش می‌کرد. در دفتر مجله دانشمند هر وقت افتخار میزبانی داشتم، ساعت‌ها حرف داشت و از کارهای روسیه و برنامه‌هایی که برای ایران داشت، صحبت می‌کرد. سابقه همکاری مشترک با روزنامه کیهان، صمیمیتی بین ما ایجاد کرده بود و دعوت تحریریه برای همکاری با دانشمند را پذیرفت و این همکاری تا مدت‌ها ادامه یافت. می‌گفت یکی از علایقش، آموزش زبان فارسی به روس‌هاست. مردم روسیه، اغلب علاقه زیادی به زبان و ادبیات فارسی دارند و او از این زمینه، کمال استفاده را می‌برد و کلاس‌های آموزش زبان فارسی را در باشقیرستان که محل سکونتش بود، دایر کرده بود، بی هیچ چشمداشت یا کمکی، خارج از روال‌های بوروکراتیک عریض و طویل و هزینه‌بر. فقط کار می‌کرد. در روزنامه‌نگاری مهارت و تبحر داشت. پرکار بود و خوب هم می‌نوشت. مطالب دشوار علمی را با قلم و زبانی جذاب، روان و پرکشش به خوانندگان ارائه می‌کرد. خوانندگان مجله دانشمند هم که اغلب از گروه دانش‌آموزان و دانشجویان بودند، با علاقه نوشته‌هایش را مطالعه می‌کردند. اصولا روزنامه‌نگاری علمی در ذات خود چنین اقتضائی داد: بیان مطالب پیچیده علمی به زبانی ساده و قابل فهم برای عامه مردم، به گونه‌ای که ایجاد دلزدگی در مخاطب نکند و او در این کار به پختگی قابل توجه دست یافته بود. فقدان چنین شخصیت فرهنگی، علمی و مطبوعاتی، ضایعه‌ای است که شاید تا سال‌ها جبران نشود. روزنامه‌نگاری علمی ذخیره‌ای را از دست داد که می‌توانست نمونه‌ای عالی برای نسل جدید روزنامه‌نگاران علمی باشد. روانش شاد.
شیفته زبان فارسی و فرهنگ ایرانی
فاطمه کاظمی
آنان که «سیروس برزو» را می‌شناسند، می‌دانند که او شیفته زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ ایران بود. وی در سال ۱۳۸۵ مجموعه‌ای از کارت‌پستال‌های مینیاتورهای استاد «محمود فرشچیان» را به «پاول وینوگرادوف»، فضانورد نامدار روسی داد تا به ایستگاه فضایی ببرد و در آنجا یک نمایشگاه هنری تشکیل دهد و به این ترتیب، فرهنگ ایرانی را به جهان معرفی کند. زمانی دیگر هم با نظرسنجی از مخاطبان و بازدیدکنندگان از وبلاگش تصمیم گرفت تصویرهایی از لوح کوروش را به همراه متن فارسی، انگلیسی و روسی، همراه با شرحی از این لوح را به فضا بفرستد تا جهانیان را با تاریخ پرشکوه ایران آشنا کند. بعدها نیز تصمیم گرفت مجموعه‌ای تهیه کند شامل 10 بیت از 10 شاعر برجسته ایرانی؛ 10بیتی که نماد ادبیات، فرهنگ و هنر ایران باشد. وی می‌خواست با همفکری استادان ادبیات 10 بیت ناب را انتخاب کند و یکی از استادان هم این اشعار را خوشنویسی کند تا اینها را به عنوان نماد و چکیده فرهنگ ایرانی به فضا بفرستد. به باور «برزو»، ایران چهارراه تمدن و مکان تلاقی فرهنگ‌ها و تمدن‌های گوناگون بود، ایرانی‌ها هم چون در مکانی زندگی کرده‌اند که از دستاوردهای فرهنگی و تمدنی کشورهای دیگر بهره‌مند شدند، فلسفه زندگی کامل‌تری دارند. شاید یکی از دلایل استقبال مردم بسیاری از کشورها از محصولات فرهنگی ایران و به‌ویژه فیلم و فیلم‌نامه، همین نوع نگاه ایرانی به زندگی باشد. وی عاشق فرهنگ و ادبیات فارسی بود، زیرا پرورش‌یافته یک خانواده فرهنگی بود. وی از دوران نوجوانی با آثار ادبی کهن ایران، در خانه خود آشنا شد و به این ترتیب شیوه سخن‌گفتن درست را از آنان یاد گرفت. بعد هم که به علم علاقه‌مند شد، آن سابقه آشنایی با ادبیات به او کمک کرد تا نویسنده بهتری شود و گزارش‌های جذاب‌تری تنظیم کند. وی درباره اهمیت آشنایی با زبان فارسی در نگارش مقاله‌های علمی می‌گفت: «من همیشه افسوس می‌خوردم از اینکه در ایران، کسانی که با ادبیات سروکار دارند، از ریاضیات و علوم دورند، آنهایی هم که با علم آشنا هستند، از ادبیات و هنر فاصله می‌گیرند. به نظر من این شیوه نامطلوب است. به نظر من کسانی که با هر دو بخش آشنا هستند، موفق‌ترند. شاید یکی از دلایل موفقیت خود من در عرصه خبرنگاری و روزنامه‌نگاری همین باشد. من پرورش‌یافته یک خانواده فرهنگی هستم. خانه ما پر بود از انواع کتاب‌ها. من از دوم دبستان کتاب‌خوانی را آغاز کردم. بیشتر آثار ادبی کهن ایران، در خانه ما بود و به این ترتیب من شیوه سخن‌گفتن درست را از آنان یاد گرفتم، بعد هم که به علم علاقه‌مند شدم، آن سابقه آشنایی با ادبیات به من کمک کرد. آنهایی که مقاله‌های من را خوانده‌اند، می‌دانند که من بیشتر مقاله‌هایم را به شکل یک داستان می‌نویسم یا با یک داستان آغاز می‌کنم و به همین دلیل خواننده علاقه‌مند می‌شود و لذت می‌برد. من سعی می‌کنم از عبارت‌ها و اصطلاح‌های دشوار و تخصصی دانشگاهی کمتر استفاده کنم، در عوض سعی می‌کنم مقاله‌های من به شکل یک فیلم باشد که داستانی را روایت کند. خواننده به شدت جذب این‌گونه مقاله‌ها می‌شود و موضوع آن تا مدت‌های زیادی در خاطرش می‌ماند. جالب است وقتی که من داستان زندگی بسیاری از فضانوردان را نوشتم و بعد خلاصه‌اش را برای خود آنها تعریف کردم، برایشان جالب بود که من چگونه وضعیت زندگی آنها را با جزئیات توصیف کردم».

در حسرت موزه‌ای که تشکیل نشد!
بابک فرهادی

آشنایی من با استاد «سیروس برزو» از زمان تشکیل نمایشگاه «انسان و فضا» شکل گرفت. «سیروس برزو» در طول سال‌های زیاد اقامت در روسیه و جمهوری‌های شوروی سابق، یادمان‌های زیادی در حوزه فضا و فضانوردی گردآورده بود، اقلامی مانند ماکت‌ انواع فضاپیماها، ایستگاه‌های فضایی، انواع موشک‌ها، تندیس‌های فضانوردان برجسته، غذاهایی که در فضا استفاده می‌شود و ابزارهایی که فضانوردان از آن استفاده می‌کنند. تمبرهای فضایی، پاکت‌هایی که فضانوردان آنها را امضا کردند، آرشیو جالبی از روزنامه‌ها و مجله‌های ایرانی و خارجی که اخبار اکتشاف‌ها و پیشرفت‌های فضایی را در چند دهه قبل منتشر می‌‌کردند نیز از دیگر اقلام این موزه بود. بسیاری از اقلام موجود در این نمایشگاه به معنی واقعی کلمه بی‌نظیر بود چون بسیاری از آنها را «سیروس برزو» شخصا به عنوان هدیه از فضانوردان نامدار دریافت کرده بود. برخی از اقلام موجود در نمایشگاه بسیار نایاب یا کمیاب است. اما شاید قرآنی که «الکساندر کالری» در سال 1389 به فضا برد و مجموعه کارت‌پستال‌های «محمود فرشچیان» که «پاول وینوگرادوف» در سال 1386 به پیشنهاد «سیروس برزو» به ایستگاه فضایی بین‌المللی برد و اولین نمایشگاه هنری را در ایستگاه فضایی تشکیل داد، یا پرچم ایران که «انوشه انصاری»، فضانورد ایرانی پس از اتمام سفر به فضا و بازگشت به زمین به برزو هدیه کرد، از دیدنی‌ترین اقلام این موزه بودند که برای ایرانی‌ها و مسلمانان خاطره‌انگیز هستند. به باور بسیاری از کارشناسان آموزش، اگر کشوری بخواهد در حوزه‌های مختلف علمی سرآمد شود، باید ضمن برنامه‌ریزی‌های بلندمدت، کودکان و نوجوان را با ابزارهای مختلف با علوم آشنا کرده و آنها را مشتاق علم کند. ایجاد علاقه به علم و دانش در کودک باعث می‌شود او در ادامه با واردشدن به دانشگاه و تحصیل در رشته رویایی دوران کودکی، با پشتکار و همت بالا، درراستای تبدیل‌شدن به متخصص طراز اول، گام بردارد. موزه‌ها علاوه بر موارد فوق، می‌توانند برای گروه‌های سنی بالاتر و همچنین گروه‌های تحصیلکرده نیز امکانات کافی و برنامه‌های جذابی را فراهم کنند. در ضمن موزه‌های علمی می‌توانند با دیگر موزه‌های هم‌موضوع جهان در ارتباط باشند تا علاوه بر تبادل اطلاعات، با استفاده از تجربه‌ها و دستاوردهای دیگران، برنامه‌های مشترکی را اجرا کنند. اما متأسفانه کشور ما باوجود تاریخ پربار در زمینه علم و همچنین تعداد بسیار زیاد دانش‌آموزان و دانشجویان، موزه و نمایشگاه علمی چندانی ندارد. «سیروس برزو» با درک این نکته که تأسیس یک موزه علمی، چه تأثیرهای شگرفی در آموزش جوانان دارد، بارها با استفاده از این اقلام و یادمان‌های فضایی، در تهران و بسیاری دیگر از شهرهای ایران نمایشگاه‌های فضایی برگزار کرده بود که همیشه با استقبال خوب جوانان مواجه می‌شد و آنان را مشتاق علوم می‌کرد، اما متأسفانه در سال‌های متوالی و باوجود نامه‌نگاری‌های بسیار، هیچ‌گاه نتوانسته بود مکانی برای برقراری یک نمایشگاه دائمی فضایی مهیا کند. متأسفانه بسیاری از این اقلام در جابه‌جایی‌های مداوم آسیب دیده و حتی برخی مفقود شدند. اکنون بیش از همیشه ضرورت تشکیل یک نمایشگاه دائمی فضایی احساس می‌شود که نیازمند همت مسئولان امر، به‌ویژه سازمان‌های فضایی و معاونت علمی ریاست‌جمهوری و... است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها