|

بایدن روابط روسیه و اروپا را به کدام سو می‌برد؟

احمد وخشیته . دانشیار دانشگاه ملی اوراسیا

«میخائیل بولگاکوف» در نمایش‌نامه آپارتمان زویا می‌گوید: «در دنیا فقط دو نیرو وجود دارد؛ دلار و ادبیات»؛ اگرچه تاریخ این نوشته به ۱۹۲۶ باز‌می‌گردد، اما نمی‌توان انکار کرد که تا همین امروز نیز دلار قدرت مهمی در نظام بین‌الملل به‌شمار می‌آمد و حتی کشورهایی که با سلطه دلار در تقابل هستند و آن را اهرمی بی‌ارزش می‌خوانند، در دنیای واقعی به‌ناچار در چارچوب آن قرار می‌گیرند. بااین‌حال، یک هژمونی به ابزار مهم دیگری نیز نیازمند است؛ ادبیات. بدون شک، گفتمان، عامل مهم و کلیدی دیگری است که می‌تواند نفوذ یک قدرت فرامنطقه‌ای را در سراسر جهان گسترش دهد؛ موضوعی که گمان می‌رود در دوران دونالد ترامپ به پاشنه‌آشیل ایالات متحده تبدیل شده بود و اروپا به‌عنوان شریک سنتی آمریکا از آن رنج می‌برد.

اگرچه در این میان و به موجب بحران اوکراین، روابط اروپا با روسیه نیز در مسیر تاریکی گام برمی‌داشت، اما کرملین تلاش کرد ادبیات خود را تغییر دهد تا در ضعف گفتمان سیاست‌ خارجی ایالات متحده در دوران ترامپ، قاره سبز را به خود نزدیک کند و به دنبال این استراتژی، موفق شد به هم‌گرایی چشمگیری با اتحادیه اروپا دست یابد. این راهبرد کرملین در بندهای ۶۳ تا ۶۹ دکترین سیاست ‌خارجی روسیه کاملا واضح و مبرهن بود؛ از یک سو، توجه مسکو به شراکت اقتصادی و گسترش همکاری‌ها در حوزه انرژی استوار بود و از سوی دیگر بر گفت‌وگوهای فشرده و متقابل تأکید و در همین رابطه نگاه ویژه‌ای به آلمان، فرانسه،‌ اسپانیا و ایتالیا داشت. با وجود این، مسکو در شرایطی به اروپا نزدیک می‌شد که تحریم‌های این اتحادیه به واسطه الحاق کریمه به روسیه همچنان ادامه داشت و در این میان موضوعات دور از انتظار جدیدی نیز یکباره ظهور می‌کرد. مسمومیت سرگئی اسکریپال، جاسوس سابق روس که در بریتانیا اقامت داشت (مارس ۲۰۱۸) کافی بود تا انگشت اتهام به سوی مسکو روانه شود؛ مسئله‌ای که تابستان امسال نیز در پرونده آلکسی ناوالنی از سوی اروپا تکرار شد تا بار دیگر این اتحادیه تحریم‌هایی را علیه روسیه وضع کند که البته از سمت کرملین نیز بی‌پاسخ نماند. در این میان، همکاری‌های درخور ملاحظه‌ای نیز میان مسکو و غرب صورت گرفته که بارزترین آن، توافق خط لوله نورد استریم‌۲ برای صادرات گاز روسیه به اروپاست. در واقع به نظر می‌رسد کرملین با زیرکی تلاش کرده است در فقدان ادبیات مناسبی از سوی ترامپ، بیشترین بهره را از آنِ خود کند؛ از همین رو، موضوعات مختلفی همچون برجام، منازعه میان ایران و آمریکا، بحران سوریه و ناآرامی‌های قره‌باغ فرصت مناسبی بود تا ولادیمیر پوتین گفتمان سیاسی روسیه را به شرکای اروپایی‌‌اش نزدیک کرده و هم‌گرایی ویژه‌ای میان او، امانوئل مکرون و آنگلا مرکل ایجاد شود. در حقیقت در این دوره زمانی، خرد اروپا نیز حکم می‌کرد در دو جبهه وارد تنش نشود و رهبران این اتحادیه ترجیح دادند برای مهار ترامپ، به هم‌گرایی با پوتین رضایت دهند. بااین‌حال، پوشیده نیست که انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا و یک تغییر بزرگ را نیز انتظار می‌کشیدند. شاید بازگشت روزهای طلایی هیلاری کلینتون و باراک اوباما در روابط اروپا و ایالات متحده کمی دشوار باشد، اما بدون شک پایان ترامپ، بازگشت ادبیات سیاسی آمریکا در روابط بین‌الملل را رقم می‌زند که بسیار به اروپا نزدیک است و فرجامی برای واگرایی در چهار سال گذشته میان بروکسل و واشنگتن به‌شمار می‌رود. ‌آمریکا در دوران ترامپ این شانس را به روسیه داده بود تا بر طبل چند‌جانبه‌گرایی بکوبد و خود را به‌عنوان یکی از ابرقدرت‌های جهان که نقش مهمی در فرایند تصمیم‌گیری برای حل‌وفصل بحران‌های بین‌المللی دارد، معرفی کند؛ اما با ورود بایدن به کاخ سفید،‌ بروکسل و واشنگتن بار دیگر در مسیر همکاری‌هایی در طیف استراتژیک قرار می‌گیرند. واضح است که وحدت یورو‌آتلانتیک، گزینه مناسبی پیش‌روی مسکو نخواهد بود؛ چرا‌که از یک سو سبب می‌شود تا از علاقه‌ اروپا برای عادی‌سازی روابط خود با روسیه کاسته شود و از سوی دیگر تقابل مشترک آنها با روسیه می‌تواند همکاری‌های فرامنطقه‌ای چشمگیری را رقم بزند که نقش مسکو را با افول روبه‌رو کند. بایدن سیاست‌مداری باهوش، منطقی و سازگار با اروپاست؛ در ادبیات او مشخصا «دشمنی با روسیه» وجود دارد، در‌حالی‌که اروپا تنها «رقابت با روسیه» را تعقیب می‌کند و برآیند این عوامل سبب می‌شود تا روابط مسکو- بروکسل با پیچیدگی خاصی روبه‌رو شود. دولت او نیز حتما تلاش‌ خواهد کرد تا همکاری‌های روسیه با اروپا، نظیر پروژه نورد استریم‌۲ را تحت فشار قرار دهد، اما این بار نه با ادبیات قلدرمآبانه از نوع ترامپ، بلکه با رویکردی مبتنی بر واقع‌گرایی و به واسطه همان دو نیرویی که میخائیل بولگاکوف به آن اشاره کرد؛ دلار و گفتمان. به‌هر‌حال، اگرچه مسکو موفق شده بود میان سال‌های ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰ و با وجود همه موانع، در مسیر عادی‌سازی روابط با اروپا گام بردارد، به نظر می‌رسد که آمدن بایدن به‌مثابه دوربرگردانی باشد برای بسیاری از تلاش‌هایی که کرملین در چهار سال گذشته انجام داده است.

«میخائیل بولگاکوف» در نمایش‌نامه آپارتمان زویا می‌گوید: «در دنیا فقط دو نیرو وجود دارد؛ دلار و ادبیات»؛ اگرچه تاریخ این نوشته به ۱۹۲۶ باز‌می‌گردد، اما نمی‌توان انکار کرد که تا همین امروز نیز دلار قدرت مهمی در نظام بین‌الملل به‌شمار می‌آمد و حتی کشورهایی که با سلطه دلار در تقابل هستند و آن را اهرمی بی‌ارزش می‌خوانند، در دنیای واقعی به‌ناچار در چارچوب آن قرار می‌گیرند. بااین‌حال، یک هژمونی به ابزار مهم دیگری نیز نیازمند است؛ ادبیات. بدون شک، گفتمان، عامل مهم و کلیدی دیگری است که می‌تواند نفوذ یک قدرت فرامنطقه‌ای را در سراسر جهان گسترش دهد؛ موضوعی که گمان می‌رود در دوران دونالد ترامپ به پاشنه‌آشیل ایالات متحده تبدیل شده بود و اروپا به‌عنوان شریک سنتی آمریکا از آن رنج می‌برد.

اگرچه در این میان و به موجب بحران اوکراین، روابط اروپا با روسیه نیز در مسیر تاریکی گام برمی‌داشت، اما کرملین تلاش کرد ادبیات خود را تغییر دهد تا در ضعف گفتمان سیاست‌ خارجی ایالات متحده در دوران ترامپ، قاره سبز را به خود نزدیک کند و به دنبال این استراتژی، موفق شد به هم‌گرایی چشمگیری با اتحادیه اروپا دست یابد. این راهبرد کرملین در بندهای ۶۳ تا ۶۹ دکترین سیاست ‌خارجی روسیه کاملا واضح و مبرهن بود؛ از یک سو، توجه مسکو به شراکت اقتصادی و گسترش همکاری‌ها در حوزه انرژی استوار بود و از سوی دیگر بر گفت‌وگوهای فشرده و متقابل تأکید و در همین رابطه نگاه ویژه‌ای به آلمان، فرانسه،‌ اسپانیا و ایتالیا داشت. با وجود این، مسکو در شرایطی به اروپا نزدیک می‌شد که تحریم‌های این اتحادیه به واسطه الحاق کریمه به روسیه همچنان ادامه داشت و در این میان موضوعات دور از انتظار جدیدی نیز یکباره ظهور می‌کرد. مسمومیت سرگئی اسکریپال، جاسوس سابق روس که در بریتانیا اقامت داشت (مارس ۲۰۱۸) کافی بود تا انگشت اتهام به سوی مسکو روانه شود؛ مسئله‌ای که تابستان امسال نیز در پرونده آلکسی ناوالنی از سوی اروپا تکرار شد تا بار دیگر این اتحادیه تحریم‌هایی را علیه روسیه وضع کند که البته از سمت کرملین نیز بی‌پاسخ نماند. در این میان، همکاری‌های درخور ملاحظه‌ای نیز میان مسکو و غرب صورت گرفته که بارزترین آن، توافق خط لوله نورد استریم‌۲ برای صادرات گاز روسیه به اروپاست. در واقع به نظر می‌رسد کرملین با زیرکی تلاش کرده است در فقدان ادبیات مناسبی از سوی ترامپ، بیشترین بهره را از آنِ خود کند؛ از همین رو، موضوعات مختلفی همچون برجام، منازعه میان ایران و آمریکا، بحران سوریه و ناآرامی‌های قره‌باغ فرصت مناسبی بود تا ولادیمیر پوتین گفتمان سیاسی روسیه را به شرکای اروپایی‌‌اش نزدیک کرده و هم‌گرایی ویژه‌ای میان او، امانوئل مکرون و آنگلا مرکل ایجاد شود. در حقیقت در این دوره زمانی، خرد اروپا نیز حکم می‌کرد در دو جبهه وارد تنش نشود و رهبران این اتحادیه ترجیح دادند برای مهار ترامپ، به هم‌گرایی با پوتین رضایت دهند. بااین‌حال، پوشیده نیست که انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا و یک تغییر بزرگ را نیز انتظار می‌کشیدند. شاید بازگشت روزهای طلایی هیلاری کلینتون و باراک اوباما در روابط اروپا و ایالات متحده کمی دشوار باشد، اما بدون شک پایان ترامپ، بازگشت ادبیات سیاسی آمریکا در روابط بین‌الملل را رقم می‌زند که بسیار به اروپا نزدیک است و فرجامی برای واگرایی در چهار سال گذشته میان بروکسل و واشنگتن به‌شمار می‌رود. ‌آمریکا در دوران ترامپ این شانس را به روسیه داده بود تا بر طبل چند‌جانبه‌گرایی بکوبد و خود را به‌عنوان یکی از ابرقدرت‌های جهان که نقش مهمی در فرایند تصمیم‌گیری برای حل‌وفصل بحران‌های بین‌المللی دارد، معرفی کند؛ اما با ورود بایدن به کاخ سفید،‌ بروکسل و واشنگتن بار دیگر در مسیر همکاری‌هایی در طیف استراتژیک قرار می‌گیرند. واضح است که وحدت یورو‌آتلانتیک، گزینه مناسبی پیش‌روی مسکو نخواهد بود؛ چرا‌که از یک سو سبب می‌شود تا از علاقه‌ اروپا برای عادی‌سازی روابط خود با روسیه کاسته شود و از سوی دیگر تقابل مشترک آنها با روسیه می‌تواند همکاری‌های فرامنطقه‌ای چشمگیری را رقم بزند که نقش مسکو را با افول روبه‌رو کند. بایدن سیاست‌مداری باهوش، منطقی و سازگار با اروپاست؛ در ادبیات او مشخصا «دشمنی با روسیه» وجود دارد، در‌حالی‌که اروپا تنها «رقابت با روسیه» را تعقیب می‌کند و برآیند این عوامل سبب می‌شود تا روابط مسکو- بروکسل با پیچیدگی خاصی روبه‌رو شود. دولت او نیز حتما تلاش‌ خواهد کرد تا همکاری‌های روسیه با اروپا، نظیر پروژه نورد استریم‌۲ را تحت فشار قرار دهد، اما این بار نه با ادبیات قلدرمآبانه از نوع ترامپ، بلکه با رویکردی مبتنی بر واقع‌گرایی و به واسطه همان دو نیرویی که میخائیل بولگاکوف به آن اشاره کرد؛ دلار و گفتمان. به‌هر‌حال، اگرچه مسکو موفق شده بود میان سال‌های ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰ و با وجود همه موانع، در مسیر عادی‌سازی روابط با اروپا گام بردارد، به نظر می‌رسد که آمدن بایدن به‌مثابه دوربرگردانی باشد برای بسیاری از تلاش‌هایی که کرملین در چهار سال گذشته انجام داده است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها