متولد ۱۷۷۰
غزاله صدر منوچهری: لودویگ فَن بتهوون، گئورگ ویلهلم فردریش هگل و فردریش هولدرلین در سال ۱۷۷۰ میلادی در آلمان به دنیا آمدند. استادی و توانایی بتهوون در بیان موسیقی، تأثیر بزرگ هگل بر تفکر، شعرهای آمیخته با فلسفه هولدرلین، این سه نابغه آلمانی را در سطح جهانی مطرح کرد. نشست هفتگی شهر کتاب به بزرگداشت دویستوپنجاهمین سال تولد این سه نابغه اختصاص داشت و با سخنرانی سیدمسعود حسینی، محمود حدادی، مانی پارسا و پیمان یزدانیان به صورت مجازی برگزار شد.
سیدمسعود حسینی در بخشی از سخنان خود اظهار کرد: پیش از آن، درباره ارتباط هگل با هولدرلین و بتهوون باید گفت که او در دوره جوانی مدتی در دیر توبینگن با هولدرلین هماتاق بوده و هولدرلین در دوره جوانی تأثیر بسیار زیادی بر اندیشه او گذاشته است؛ اما تاجاییکه میدانم، بتهوون و هگل با هم دیداری نزدیک یا شخصی نداشتهاند. با وجود این، در اروپا تأملاتی پیرامون شباهت اندیشه فلسفی هگل و اندیشه موسیقایی بتهوون صورت گرفته است که به وجود نوعی شباهت ذاتی میان نحوه ساخت موسیقی بتهوون و روش فلسفی هگل پرداخته شده است.
او ادامه داد: هنر برای هگل عرصهای است که در آن حقیقت در قالب صُور حسی متجلّی میشود. از نظر او، موسیقی و شعر به ترتیب عالیترین صور هنر هستند. بعدها هایدگر این دیدگاه را دنبال میکند و یکی از فیلسوفانی میشود که بزرگترین تجلیلها را از شعر و موسیقی کرده است؛ اما در اندیشه هگل حقیقتِ هنری همان حقیقتِ فلسفی در قالب حس است که بعد در فلسفه و در قالب بحث مفهومی به تجلی حقیقی خود میرسد، ولی نزد هایدگر ما با اَنحای متفاوت تجلی حقیقت مواجهیم و حقیقت در هنر بهنحوی جلوهگر میشود یا حتی آن حقیقتی در هنر جلوهگر میشود که در فلسفه امکان جلوهگرشدن آن نیست. شلینگ این اندیشه را در نظام ایدئالیسم استعلایی به طرزی شکوهمند بیان کرد و هایدگر در فلسفه هنر قرن بیستم به آن پرداخت. هگل در «درسگفتارهای زیباییشناسی» درباره موسیقی بحثهایی بسیار جذاب، عمیق و فلسفی دارد. هایدگر نیز در «اِفادات به فلسفه» ساختار موسیقی را برای بیان نظام فلسفه ساختاری مناسبتر میداند و به جای اخذ نظام از ریاضیات، آن را از موسیقی اخذ میکند. کاری که پیشتر هگل در «پدیدارشناسی روح» انجام داده بود؛ بنابراین ارتباط میان هگل، هولدرلین و بتهوون
در مقام بزرگان عرصه فلسفه، شعر و موسیقی صرفا به موجب تولد این سه در یک سال نیست، بلکه ارتباط عمیق فلسفی و ذاتی میان آنها وجود دارد.
مانی پارسا، مؤلف «هگل ایرانی: کتابنگاری و مقالهنگاری توصیفی و گاهشمارانه مطالعات هگلی به زبان فارسی»، درباره این کتاب اظهار کرد: این کتاب در چهار سرفصل تنظیم شده است. فصل اول به کتابهای ترجمه اختصاص دارد، اعم از ترجمه آثار هگل، تکنگاریها درباره هگل و آثاری که بخشی از آنها درباره هگل بوده است. فصل دوم مربوط به تألیفهای فارسی درباره هگل است. بخشی از این فصل، به تألیفهای تکنگارانه و بخش دیگر به گفتهها یا نوشتهها در اشاره به هگل ذیل بحثهای کلیتر میپردازد. فصل سوم به مقالات ترجمه درباره هگل اختصاص دارد و دستآخر، فصل چهارم به مقالات تألیفی درباره هگل. مجموع مدخلهای کتاب ۹۷۴ مدخل است و هر سرفصل به ترتیب تاریخی انتشار مطالب تنظیم شده است.
محمود حدادی اظهار کرد: هولدرلین (۱۷۷۰-۱۸۴۳) زاده جنوب غربی خاک آلمان است. او در خانوادهای روحانی و بلندپایه در شهری کوچک در نزدیکی اشتوتگارت متولد شد و در دوران کودکی در فاصلهای کوتاه پدر، ناپدری و برادر خود را از دست داد و همواره در خانه با مادری سوگوار روبهرو بود. او را برای تحصیل به دیر توبینگن فرستادند و در آنجا با هگل همکلاسی بود، اما برخلاف محصلان دِیر و اصرار مادر از پوشیدن جامه روحانی و شغل کشیشی پرهیز داشت.
اوادامه داد: هولدرلین در جوانی یک رمان نوشته است که در قالب نامهنگاری است. این رمان درباره یک هیپریون، شخصیتی استعلایی یا تعالیجو است که میخواهد یک بار دیگر تمدن یونان را زنده کند و در جامعه رواج بدهد؛ اما در راه این آرمان شکست میخورد و در یونان گوشهنشین میشود. همچنین، هولدرلین یک نمایشنامه ناتماممانده درباره فیلسوفی پیشاسقراطی به نام امپدوکلس دارد. امپدوکلس برای هولدرلین بسیار مهم است.
پیمان یزدانیان اظهار کرد: 10ساله بودم که وقتی معلم پیانو برای تولدم کتاب «زندگانی بتهوون» رومن رولان را به من هدیه داد و گفت من خواندن این کتاب را برای اینکه بتهوون یکی از بزرگترین آهنگسازان تاریخ بشریت است که شاید کاملترین سوناتهای پیانو را نوشته باشد و آثارش جزء بزرگترین آثار موسیقی جاودان خواهد ماند و تو به موسیقی علاقه داری و پیانو میخوانی، پیشنهاد نمیکنم، بلکه از تو خواهش میکنم بارها و بارها این کتاب را بخوانی و به بتهوون در جایگاه شخصیت یا انسانی فکر کنی که تاریخ بشریت روی این کره خاکی به خود دیده است. از آن زمان، 40 سال میگذرد و من هر بار فرصتی پیش آمده کارهای لودویگ فن بتهوون را گوش دادهام و آنالیز و اجرا کردهام، انگار با هر قطعه توانستهام یکی از زوایای روح این مرد بزرگ را قدری بشناسم. انگار هر قطعه دریچهای به واقعیتِ وجود و شخصیت بزرگی است که ما شاید هیچوقت نتوانیم او را بشناسیم.
غزاله صدر منوچهری: لودویگ فَن بتهوون، گئورگ ویلهلم فردریش هگل و فردریش هولدرلین در سال ۱۷۷۰ میلادی در آلمان به دنیا آمدند. استادی و توانایی بتهوون در بیان موسیقی، تأثیر بزرگ هگل بر تفکر، شعرهای آمیخته با فلسفه هولدرلین، این سه نابغه آلمانی را در سطح جهانی مطرح کرد. نشست هفتگی شهر کتاب به بزرگداشت دویستوپنجاهمین سال تولد این سه نابغه اختصاص داشت و با سخنرانی سیدمسعود حسینی، محمود حدادی، مانی پارسا و پیمان یزدانیان به صورت مجازی برگزار شد.
سیدمسعود حسینی در بخشی از سخنان خود اظهار کرد: پیش از آن، درباره ارتباط هگل با هولدرلین و بتهوون باید گفت که او در دوره جوانی مدتی در دیر توبینگن با هولدرلین هماتاق بوده و هولدرلین در دوره جوانی تأثیر بسیار زیادی بر اندیشه او گذاشته است؛ اما تاجاییکه میدانم، بتهوون و هگل با هم دیداری نزدیک یا شخصی نداشتهاند. با وجود این، در اروپا تأملاتی پیرامون شباهت اندیشه فلسفی هگل و اندیشه موسیقایی بتهوون صورت گرفته است که به وجود نوعی شباهت ذاتی میان نحوه ساخت موسیقی بتهوون و روش فلسفی هگل پرداخته شده است.
او ادامه داد: هنر برای هگل عرصهای است که در آن حقیقت در قالب صُور حسی متجلّی میشود. از نظر او، موسیقی و شعر به ترتیب عالیترین صور هنر هستند. بعدها هایدگر این دیدگاه را دنبال میکند و یکی از فیلسوفانی میشود که بزرگترین تجلیلها را از شعر و موسیقی کرده است؛ اما در اندیشه هگل حقیقتِ هنری همان حقیقتِ فلسفی در قالب حس است که بعد در فلسفه و در قالب بحث مفهومی به تجلی حقیقی خود میرسد، ولی نزد هایدگر ما با اَنحای متفاوت تجلی حقیقت مواجهیم و حقیقت در هنر بهنحوی جلوهگر میشود یا حتی آن حقیقتی در هنر جلوهگر میشود که در فلسفه امکان جلوهگرشدن آن نیست. شلینگ این اندیشه را در نظام ایدئالیسم استعلایی به طرزی شکوهمند بیان کرد و هایدگر در فلسفه هنر قرن بیستم به آن پرداخت. هگل در «درسگفتارهای زیباییشناسی» درباره موسیقی بحثهایی بسیار جذاب، عمیق و فلسفی دارد. هایدگر نیز در «اِفادات به فلسفه» ساختار موسیقی را برای بیان نظام فلسفه ساختاری مناسبتر میداند و به جای اخذ نظام از ریاضیات، آن را از موسیقی اخذ میکند. کاری که پیشتر هگل در «پدیدارشناسی روح» انجام داده بود؛ بنابراین ارتباط میان هگل، هولدرلین و بتهوون
در مقام بزرگان عرصه فلسفه، شعر و موسیقی صرفا به موجب تولد این سه در یک سال نیست، بلکه ارتباط عمیق فلسفی و ذاتی میان آنها وجود دارد.
مانی پارسا، مؤلف «هگل ایرانی: کتابنگاری و مقالهنگاری توصیفی و گاهشمارانه مطالعات هگلی به زبان فارسی»، درباره این کتاب اظهار کرد: این کتاب در چهار سرفصل تنظیم شده است. فصل اول به کتابهای ترجمه اختصاص دارد، اعم از ترجمه آثار هگل، تکنگاریها درباره هگل و آثاری که بخشی از آنها درباره هگل بوده است. فصل دوم مربوط به تألیفهای فارسی درباره هگل است. بخشی از این فصل، به تألیفهای تکنگارانه و بخش دیگر به گفتهها یا نوشتهها در اشاره به هگل ذیل بحثهای کلیتر میپردازد. فصل سوم به مقالات ترجمه درباره هگل اختصاص دارد و دستآخر، فصل چهارم به مقالات تألیفی درباره هگل. مجموع مدخلهای کتاب ۹۷۴ مدخل است و هر سرفصل به ترتیب تاریخی انتشار مطالب تنظیم شده است.
محمود حدادی اظهار کرد: هولدرلین (۱۷۷۰-۱۸۴۳) زاده جنوب غربی خاک آلمان است. او در خانوادهای روحانی و بلندپایه در شهری کوچک در نزدیکی اشتوتگارت متولد شد و در دوران کودکی در فاصلهای کوتاه پدر، ناپدری و برادر خود را از دست داد و همواره در خانه با مادری سوگوار روبهرو بود. او را برای تحصیل به دیر توبینگن فرستادند و در آنجا با هگل همکلاسی بود، اما برخلاف محصلان دِیر و اصرار مادر از پوشیدن جامه روحانی و شغل کشیشی پرهیز داشت.
اوادامه داد: هولدرلین در جوانی یک رمان نوشته است که در قالب نامهنگاری است. این رمان درباره یک هیپریون، شخصیتی استعلایی یا تعالیجو است که میخواهد یک بار دیگر تمدن یونان را زنده کند و در جامعه رواج بدهد؛ اما در راه این آرمان شکست میخورد و در یونان گوشهنشین میشود. همچنین، هولدرلین یک نمایشنامه ناتماممانده درباره فیلسوفی پیشاسقراطی به نام امپدوکلس دارد. امپدوکلس برای هولدرلین بسیار مهم است.
پیمان یزدانیان اظهار کرد: 10ساله بودم که وقتی معلم پیانو برای تولدم کتاب «زندگانی بتهوون» رومن رولان را به من هدیه داد و گفت من خواندن این کتاب را برای اینکه بتهوون یکی از بزرگترین آهنگسازان تاریخ بشریت است که شاید کاملترین سوناتهای پیانو را نوشته باشد و آثارش جزء بزرگترین آثار موسیقی جاودان خواهد ماند و تو به موسیقی علاقه داری و پیانو میخوانی، پیشنهاد نمیکنم، بلکه از تو خواهش میکنم بارها و بارها این کتاب را بخوانی و به بتهوون در جایگاه شخصیت یا انسانی فکر کنی که تاریخ بشریت روی این کره خاکی به خود دیده است. از آن زمان، 40 سال میگذرد و من هر بار فرصتی پیش آمده کارهای لودویگ فن بتهوون را گوش دادهام و آنالیز و اجرا کردهام، انگار با هر قطعه توانستهام یکی از زوایای روح این مرد بزرگ را قدری بشناسم. انگار هر قطعه دریچهای به واقعیتِ وجود و شخصیت بزرگی است که ما شاید هیچوقت نتوانیم او را بشناسیم.