به بهانه انتشار کتاب «روابط بینالملل در ایران»
طهمورث غلامی
مؤسسه مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران به اهتمام دکتر علی اسمعیلیاردکانی به بهانه صدمین سالگرد تأسیس رشته روابط بینالملل به مثابه یک رشته دانشگاهی، کتابی تحت عنوان «روابط بینالملل در ایران؛ از تکثر روایتها تا ضرورت تفکر پارادایمیک» منتشر کرده که دربردارنده مقالات مختلفی از کارشناسان و پژوهشگران حوزه روابط بینالملل است.
اساسا این روال رایج است که تحلیلگران و اندیشمندان هر حوزهای به بررسی تحولات مهم آن حوزه بر مبنای عنصر زمان و به شکل دهه یا سده میپردازند. بررسی یک حادثه مهم بعد از یک یا چند دهه، این امکان را به اندیشمندان میدهد که بر مبنای تحولات، دادههای جدید و انباشتهای شناختی صورتگرفته، به بازبینی و بررسی روایتهای پیشین از آن حادثه بپردازند، کاستیها و کژکارکردیها را در کنار موفقیتها و دستاوردها نشان دهند و دورنمایی از آینده را ترسیم کنند. به این خاطر باید گفت بررسی صدمین سالگرد رشته روابط بینالملل در جهان و ایران اقدامی ارزشمند و قابلتحسین و تجلیل است.
علاوهبراین، ایران علاوه بر پیشینه تاریخی تمدنی، از زمان پیدایی روابط بینالملل به شکل مدرن، همواره خواسته و ناخواسته با نظام بینالملل که اروپایی بود تعامل و مواجهه داشته و حتی با بازیگران اصلی نظام بینالملل اروپایی مانند انگلستان، فرازوفرودهای فراوانی در روابط دوجانبه تجربه کرده است. سابقه دیپلماسی چندصدساله ایران، باوجود تمام ناکامیها و شکستهای آن، گویای این واقعیت است که روابط بینالملل و تحولات مرتبط با آن برای ایران مهم بوده و در آینده نیز مهم خواهد بود. بنابراین پرداختن به وضعیت علم روابط بینالملل در ایران نیز گویای آگاهی نویسنده به این پیشینه دیپلماسی در ایران است که در جای خود شایسته تجلیل و تقدیر است.
اما یکی از اصلیترین آفتهای پژوهش در ایران، گرفتارشدن در دام کلیگویی و خودداری از طرح سؤالهای دقیق و تلاش برای یافتن پاسخهای نسبتا دقیق برای آن است. این کتاب نیز از این آفت مصون نمانده است. در کتاب تقریبا به همه چیز اما نه به شکل عمیق پرداخته شده است. برای مثال در مقاله نخست کتاب تحت عنوان «روابط بینالملل در ایران و جهان؛ تجدیدنظر در تاریخ رشته و ارزیابی وضعیت» سؤالات خوبی مطرح شده است که تلاش برای پاسخ مفصلتر به این سؤالات خود میتوانست مبنای جلد نخست قرار گیرد.
رشته روابط بینالملل در صد سال گذشته تحولات نظری و عملی زیادی تجربه کرده است که تصور نمیشود چهار مقاله نخست توانسته باشد تمامی آن تحولات را پوشش داده باشد. البته منظور این نیست که کتاب به بازگویی تحولات نظری و عملی بپردازد که آثار زیادی دراینباره به شکل ترجمه و تألیف وجود دارد بلکه منظور ارزیابی کلیت رشته روابط بینالملل در صدمین سالگرد آن است. برای مثال مقاله «نسبت تاریخ و روابط بینالملل در بستر تکثرهای نظری» تاحدود زیادی توانسته است ارتباط تاریخ و روابط بینالملل در دورههای زمانی مختلف را بررسی کند و این اتفاق میتوانست در دیگر حوزهها نیز رخ دهد. شاید اگر تلاش میشد در ابتدا تعریفی نسبتا مورد قبول از رشته روابط بینالملل ارائه شود، نهتنها نقطه شروع مشخص میشد بلکه اینکه چه موضوعاتی مورد بررسی قرار گیرد نیز مشخص میشد. موضوع اصلی کتاب صدمین سالگرد رشته روابط بینالملل است که خود به این معنی است که «رشته» به مثابه یک حوزه علمی مطالعاتی و «روابط بینالملل» بهعنوان حوزه مطالعاتی آن رشته، مفاهیم اصلی پژوهش هستند که باید تعریف و به شکل مفصل مورد بررسی قرار میگرفتند. در این ارتباط سؤالات زیادی وجود
دارد که میتوانست مبنای بررسی رشته روابط بینالملل در صدمین سالگرد تأسیس آن قرار گیرد.
در کتاب عنوان شده که روابط بینالملل بهعنوان یکی از شاخههای علوم اجتماعی چندرشتهای یا بینارشته است، واقعیت این است که بسیاری از رشتههای علوم اجتماعی چنین ویژگیاي دارند؛ بنابراین سؤال این است که نیازمندی به رشتههای دیگر برای شناخت یا بینیازی از آنها میتواند معیار مستقلبودن یک حوزه علمی باشد و آیا اساسا چنین چیزی امکانپذیر و مطلوب است؟ سیر تحول و تکامل رشته روابط بینالملل چگونه بوده و در پرتو بررسی سیر تحول و تکامل آیا در متن قرارگرفتن برخی روایتها و در حاشیه قرارگرفتن برخی دیگر یک فرایند طبیعی بوده یا یک پروژه سیاسی از پیش طراحیشده؟ در صدمین سالگرد رشته روابط بینالملل و بر مبنای تحولات حادثشده مکاتب اصلی روابط بینالملل تا چه اندازه در مسیر پاسخ به سؤالات اساسی که مبنای شکلگیری رشته روابط بینالملل شد - چرایی و چگونگی جنگ و صلح- حرکت کرده یا از آن منحرف شدهاند و اینکه واقعیات حادثشده بعدی درباره پاسخهای آنها چگونه قضاوت میکند؟ و... سؤالاتی ازایندست که در مقاله نخست نیز بهخوبی مطرح شده، میتوانست هدایتگر پژوهشهایی در این زمینه و نقطه شروع مطلوبی برای نگارش کتاب در صدمین سالگرد
تأسیس رشته روابط بینالملل باشد.
فصل دوم کتاب با عنوان «آموزش و پژوهش در روابط بینالملل در ایران» نیز دارای برخی ایرادات است که در ادامه به آن پرداخته میشود: اول اینکه طبعا این فصل باید با بررسی علم روابط بینالملل در ایران آغاز شود و این انتظاری است که خواننده دارد که بداند سرمنشأ و تحول و تکامل روابط بینالملل در ایران چگونه بوده است. اما فصل با آمریکاپژوهی، روسیهپژوهی و... آغاز شده است. روشن نیست که کشورپژوهی چه ارتباطی با علم روابط بینالملل در ایران دارد و اگر ارتباطی نیز وجود دارد، شایسته بود که در ابتدای فصل توضیح داده شود. از طرفی بررسی مشکلات آمریکاپژوهی یا روسیهپژوهی ارتباط قوی با صدمین سالگرد علم روابط بینالملل در ایران ندارد، بهگونهای که پژوهشهای کتاب درباره آمریکا، چین و روسیه میتوانست چند سال قبل یا چند سال بعد نیز انجام شود. حتی اگر بپذیریم مطالعه قدرتهای بزرگ یکی از موضوعات مهم علم روابط بینالملل است، روشن نیست که چرا صدمین سالگرد علم روابط بینالملل در ایران باید با این موضوع آغاز شود.
دوم اینکه در بررسی روابط بینالملل در ایران، اواخر قاجاریه و دوره پهلوی اصلا دیده نشده است. تأسیس رشته روابط بینالملل مصادف با اواخر دوره قاجاریه بود که ایران نیز به خاطر جنگ جهانی اول اشغال شده بود. علاوهبراین، ایران از قربانیان جنگ جهانی دوم و یکی از کشورهایی بود که از جنگ سرد بهشدت تأثیر پذیرفت که کودتا علیه دکتر مصدق صرفا یکی از آنها بود. روشن نیست چرا بررسی علم روابط بینالملل در ایران، به سه دهه گذشته فروکاسته شده و حتی در تحقیقات آمریکاپژوهی، روسیهپژوهی و نیز چین و خاورمیانهپژوهی صرفا تحولات سه دهه اخیر دیده شده است.
سوم اینکه در موضوع کشورپژوهی نیز به کلیگویی و اشاره به مشکلات مشترک مانند نبود منابع یا مسلطنبودن به زبان کشور هدف بسنده شده و بهندرت تلاش شده موضوع عمیقتر بررسی شود یا در بررسی مشکلات شناخت پژوهشگران ایرانی از کشورهای هدف از موضوعاتی مانند ضعف منابع یا مؤلفه زبان فراتر برود. بهجز یکی از مقالات، باقی مقالات در حوزه کشورشناسی، ماهیت توصیفی آن غالبتر است.
چهارم اینکه هنگامی که درباره آمریکاشناسی در ایران صحبت میشود، عمده مباحث حول سیاست خارجی این کشور است و اگر هم به داخل آمریکا نگاهی انداخته شود حول شناخت لابی یهود است. بنابراین در کنار آمریکاشناسی، روسیهشناسی و چینشناسی باید نقد آمریکاشناسی و... نیز وجود داشته باشد و این خود میتوانست سؤالی باشد که باید به آن پاسخ داده شود.
در پایان اینکه رابطه کارشناسان روابط بینالملل و نظام تصمیمگیری در ایران بهویژه در دوره جمهوری اسلامی ایران اصلا بررسی نشده و صرفا به اتهاماتی که کارشناسان روابط بینالملل و تصمیمگیران متوجه یکدیگر میکنند، بسنده شده است. در حالي كه مسئله بسيار عميقتر از اتهامات موجود است. نظامي سياسي ايران انقلابي و منتقد نظم و نظام موجود در عرصه بينالمللي است. درحالیکه در روابط بینالملل و سیاست بینالملل رویکرد حفظ وضع موجود و پایبندی به نظم و قواعد بازی غالبتر است. این در حالی است که تحصیلکرده روابط بینالملل با فراگیری مباحث نظری و عملی روابط بینالملل صرفا میتواند در چارچوب رویکرد حفظ وضع موجود و نه تغییرات اندیشه کند. به این خاطر در یکی از دورههای مهم جنگ سرد یعنی دهه 1980 سیاست خارجی ایران بر محور نه شرقی نه غربی بود، این در حالی است که سیاست خارجی عمده کشورها نزدیکی به یکی از دو ابرقدرت بود. در دهه 1990 نیز با تکقطبیشدن نظام بینالملل حتی کشورهایی که پیشتر متحد شوروی بودند، مانند مصر به سمت همراهی با تکقطب قدرت حرکت کردند. بنابراین این ادعا که کارشناسان روابط بینالملل قادر نبودند ایدههای متناسب
با نظام تصمیمگیری پیشنهاد کنند درست نیست. بنابراین مشکل ارتباط علم روابط بینالملل و نظام تصمیمگیری موضوعی پیچیدهتر است که نیازمند بررسیهای مفصلتر و دقیقتراست.
مؤسسه مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران به اهتمام دکتر علی اسمعیلیاردکانی به بهانه صدمین سالگرد تأسیس رشته روابط بینالملل به مثابه یک رشته دانشگاهی، کتابی تحت عنوان «روابط بینالملل در ایران؛ از تکثر روایتها تا ضرورت تفکر پارادایمیک» منتشر کرده که دربردارنده مقالات مختلفی از کارشناسان و پژوهشگران حوزه روابط بینالملل است.
اساسا این روال رایج است که تحلیلگران و اندیشمندان هر حوزهای به بررسی تحولات مهم آن حوزه بر مبنای عنصر زمان و به شکل دهه یا سده میپردازند. بررسی یک حادثه مهم بعد از یک یا چند دهه، این امکان را به اندیشمندان میدهد که بر مبنای تحولات، دادههای جدید و انباشتهای شناختی صورتگرفته، به بازبینی و بررسی روایتهای پیشین از آن حادثه بپردازند، کاستیها و کژکارکردیها را در کنار موفقیتها و دستاوردها نشان دهند و دورنمایی از آینده را ترسیم کنند. به این خاطر باید گفت بررسی صدمین سالگرد رشته روابط بینالملل در جهان و ایران اقدامی ارزشمند و قابلتحسین و تجلیل است.
علاوهبراین، ایران علاوه بر پیشینه تاریخی تمدنی، از زمان پیدایی روابط بینالملل به شکل مدرن، همواره خواسته و ناخواسته با نظام بینالملل که اروپایی بود تعامل و مواجهه داشته و حتی با بازیگران اصلی نظام بینالملل اروپایی مانند انگلستان، فرازوفرودهای فراوانی در روابط دوجانبه تجربه کرده است. سابقه دیپلماسی چندصدساله ایران، باوجود تمام ناکامیها و شکستهای آن، گویای این واقعیت است که روابط بینالملل و تحولات مرتبط با آن برای ایران مهم بوده و در آینده نیز مهم خواهد بود. بنابراین پرداختن به وضعیت علم روابط بینالملل در ایران نیز گویای آگاهی نویسنده به این پیشینه دیپلماسی در ایران است که در جای خود شایسته تجلیل و تقدیر است.
اما یکی از اصلیترین آفتهای پژوهش در ایران، گرفتارشدن در دام کلیگویی و خودداری از طرح سؤالهای دقیق و تلاش برای یافتن پاسخهای نسبتا دقیق برای آن است. این کتاب نیز از این آفت مصون نمانده است. در کتاب تقریبا به همه چیز اما نه به شکل عمیق پرداخته شده است. برای مثال در مقاله نخست کتاب تحت عنوان «روابط بینالملل در ایران و جهان؛ تجدیدنظر در تاریخ رشته و ارزیابی وضعیت» سؤالات خوبی مطرح شده است که تلاش برای پاسخ مفصلتر به این سؤالات خود میتوانست مبنای جلد نخست قرار گیرد.
رشته روابط بینالملل در صد سال گذشته تحولات نظری و عملی زیادی تجربه کرده است که تصور نمیشود چهار مقاله نخست توانسته باشد تمامی آن تحولات را پوشش داده باشد. البته منظور این نیست که کتاب به بازگویی تحولات نظری و عملی بپردازد که آثار زیادی دراینباره به شکل ترجمه و تألیف وجود دارد بلکه منظور ارزیابی کلیت رشته روابط بینالملل در صدمین سالگرد آن است. برای مثال مقاله «نسبت تاریخ و روابط بینالملل در بستر تکثرهای نظری» تاحدود زیادی توانسته است ارتباط تاریخ و روابط بینالملل در دورههای زمانی مختلف را بررسی کند و این اتفاق میتوانست در دیگر حوزهها نیز رخ دهد. شاید اگر تلاش میشد در ابتدا تعریفی نسبتا مورد قبول از رشته روابط بینالملل ارائه شود، نهتنها نقطه شروع مشخص میشد بلکه اینکه چه موضوعاتی مورد بررسی قرار گیرد نیز مشخص میشد. موضوع اصلی کتاب صدمین سالگرد رشته روابط بینالملل است که خود به این معنی است که «رشته» به مثابه یک حوزه علمی مطالعاتی و «روابط بینالملل» بهعنوان حوزه مطالعاتی آن رشته، مفاهیم اصلی پژوهش هستند که باید تعریف و به شکل مفصل مورد بررسی قرار میگرفتند. در این ارتباط سؤالات زیادی وجود
دارد که میتوانست مبنای بررسی رشته روابط بینالملل در صدمین سالگرد تأسیس آن قرار گیرد.
در کتاب عنوان شده که روابط بینالملل بهعنوان یکی از شاخههای علوم اجتماعی چندرشتهای یا بینارشته است، واقعیت این است که بسیاری از رشتههای علوم اجتماعی چنین ویژگیاي دارند؛ بنابراین سؤال این است که نیازمندی به رشتههای دیگر برای شناخت یا بینیازی از آنها میتواند معیار مستقلبودن یک حوزه علمی باشد و آیا اساسا چنین چیزی امکانپذیر و مطلوب است؟ سیر تحول و تکامل رشته روابط بینالملل چگونه بوده و در پرتو بررسی سیر تحول و تکامل آیا در متن قرارگرفتن برخی روایتها و در حاشیه قرارگرفتن برخی دیگر یک فرایند طبیعی بوده یا یک پروژه سیاسی از پیش طراحیشده؟ در صدمین سالگرد رشته روابط بینالملل و بر مبنای تحولات حادثشده مکاتب اصلی روابط بینالملل تا چه اندازه در مسیر پاسخ به سؤالات اساسی که مبنای شکلگیری رشته روابط بینالملل شد - چرایی و چگونگی جنگ و صلح- حرکت کرده یا از آن منحرف شدهاند و اینکه واقعیات حادثشده بعدی درباره پاسخهای آنها چگونه قضاوت میکند؟ و... سؤالاتی ازایندست که در مقاله نخست نیز بهخوبی مطرح شده، میتوانست هدایتگر پژوهشهایی در این زمینه و نقطه شروع مطلوبی برای نگارش کتاب در صدمین سالگرد
تأسیس رشته روابط بینالملل باشد.
فصل دوم کتاب با عنوان «آموزش و پژوهش در روابط بینالملل در ایران» نیز دارای برخی ایرادات است که در ادامه به آن پرداخته میشود: اول اینکه طبعا این فصل باید با بررسی علم روابط بینالملل در ایران آغاز شود و این انتظاری است که خواننده دارد که بداند سرمنشأ و تحول و تکامل روابط بینالملل در ایران چگونه بوده است. اما فصل با آمریکاپژوهی، روسیهپژوهی و... آغاز شده است. روشن نیست که کشورپژوهی چه ارتباطی با علم روابط بینالملل در ایران دارد و اگر ارتباطی نیز وجود دارد، شایسته بود که در ابتدای فصل توضیح داده شود. از طرفی بررسی مشکلات آمریکاپژوهی یا روسیهپژوهی ارتباط قوی با صدمین سالگرد علم روابط بینالملل در ایران ندارد، بهگونهای که پژوهشهای کتاب درباره آمریکا، چین و روسیه میتوانست چند سال قبل یا چند سال بعد نیز انجام شود. حتی اگر بپذیریم مطالعه قدرتهای بزرگ یکی از موضوعات مهم علم روابط بینالملل است، روشن نیست که چرا صدمین سالگرد علم روابط بینالملل در ایران باید با این موضوع آغاز شود.
دوم اینکه در بررسی روابط بینالملل در ایران، اواخر قاجاریه و دوره پهلوی اصلا دیده نشده است. تأسیس رشته روابط بینالملل مصادف با اواخر دوره قاجاریه بود که ایران نیز به خاطر جنگ جهانی اول اشغال شده بود. علاوهبراین، ایران از قربانیان جنگ جهانی دوم و یکی از کشورهایی بود که از جنگ سرد بهشدت تأثیر پذیرفت که کودتا علیه دکتر مصدق صرفا یکی از آنها بود. روشن نیست چرا بررسی علم روابط بینالملل در ایران، به سه دهه گذشته فروکاسته شده و حتی در تحقیقات آمریکاپژوهی، روسیهپژوهی و نیز چین و خاورمیانهپژوهی صرفا تحولات سه دهه اخیر دیده شده است.
سوم اینکه در موضوع کشورپژوهی نیز به کلیگویی و اشاره به مشکلات مشترک مانند نبود منابع یا مسلطنبودن به زبان کشور هدف بسنده شده و بهندرت تلاش شده موضوع عمیقتر بررسی شود یا در بررسی مشکلات شناخت پژوهشگران ایرانی از کشورهای هدف از موضوعاتی مانند ضعف منابع یا مؤلفه زبان فراتر برود. بهجز یکی از مقالات، باقی مقالات در حوزه کشورشناسی، ماهیت توصیفی آن غالبتر است.
چهارم اینکه هنگامی که درباره آمریکاشناسی در ایران صحبت میشود، عمده مباحث حول سیاست خارجی این کشور است و اگر هم به داخل آمریکا نگاهی انداخته شود حول شناخت لابی یهود است. بنابراین در کنار آمریکاشناسی، روسیهشناسی و چینشناسی باید نقد آمریکاشناسی و... نیز وجود داشته باشد و این خود میتوانست سؤالی باشد که باید به آن پاسخ داده شود.
در پایان اینکه رابطه کارشناسان روابط بینالملل و نظام تصمیمگیری در ایران بهویژه در دوره جمهوری اسلامی ایران اصلا بررسی نشده و صرفا به اتهاماتی که کارشناسان روابط بینالملل و تصمیمگیران متوجه یکدیگر میکنند، بسنده شده است. در حالي كه مسئله بسيار عميقتر از اتهامات موجود است. نظامي سياسي ايران انقلابي و منتقد نظم و نظام موجود در عرصه بينالمللي است. درحالیکه در روابط بینالملل و سیاست بینالملل رویکرد حفظ وضع موجود و پایبندی به نظم و قواعد بازی غالبتر است. این در حالی است که تحصیلکرده روابط بینالملل با فراگیری مباحث نظری و عملی روابط بینالملل صرفا میتواند در چارچوب رویکرد حفظ وضع موجود و نه تغییرات اندیشه کند. به این خاطر در یکی از دورههای مهم جنگ سرد یعنی دهه 1980 سیاست خارجی ایران بر محور نه شرقی نه غربی بود، این در حالی است که سیاست خارجی عمده کشورها نزدیکی به یکی از دو ابرقدرت بود. در دهه 1990 نیز با تکقطبیشدن نظام بینالملل حتی کشورهایی که پیشتر متحد شوروی بودند، مانند مصر به سمت همراهی با تکقطب قدرت حرکت کردند. بنابراین این ادعا که کارشناسان روابط بینالملل قادر نبودند ایدههای متناسب
با نظام تصمیمگیری پیشنهاد کنند درست نیست. بنابراین مشکل ارتباط علم روابط بینالملل و نظام تصمیمگیری موضوعی پیچیدهتر است که نیازمند بررسیهای مفصلتر و دقیقتراست.