|

چاله‌ای برای تاریخ

به تازگی دفتر شعری با نام «حکمت جوار» که دربرگیرنده شعرهای سال‌های 88 تا 92 کاظم (سعید) برآبادی است توسط نشر امیدمهر منتشر شده است. شعرهای این مجموعه غالبا برگرفته از تجربه‌های شاعرند و با زبانی ساده نوشته شده‌اند. برای مثال در یکی از شعرهای این دفتر که عنوان آن برگرفته از زادگاه شاعر است، می‌خوانیم:
«به قسمت‌های مساوی تقسیم می‌کنم/ درخت‌ها را/ رد قدم‌ها را/ مناره‌های شهر را/ قاطی مردمی که راه می‌روند/ می‌ایستم/ می‌مانم/ و سارهای خسته از تعقیب باد را/ نشان می‌کنم/ از همان راهی که آمده‌ام، برمی‌گردم/ برمی‌گردم به مادگی کال شور/ آنجا که می‌شود/ خصلت ساده بهت را/ برای گریستن/ از انتهای تن بیدار کرد. / برمی‌گردم/ به فصل/ به فصل تکراری عناب/ در سبزوار/ که بی‌گردش/ از دایره ارغوانی شهر/ بیرون افتاده/ چاله‌ای می‌کنم/ برای تاریخ/ خرده‌ خرابه‌های یاد/ و می‌گذارم باد/ در این عمارت مخروب/ لانه سارها باشد».
یا در شعری دیگر با عنوان تشنگان می‌خوانیم: «به من عشق بورز/ حتی اگر عاشقم نیستی! / بگذار درخت همچنان از زمین بروید/ و تشنگان زمین سر به آسمان باشند/... / من کویریم! همیشه تشنه و پرتمنا! / فروکن مرا در خودت/ تا مذاب شویم/ حتی اگر عاشق نیستیم/ حتی اگر همدیگر را نمی‌شناسیم. / بگذار بروییم/ چون بذری غریبه/ در زمینی گمنام!» عشق از مضامین عمده شعرهای این مجموعه است و بسیاری از شعرها خطابی عاشقانه دارند: «هزار بار در بیابان دلم/ نام تو را/ به اعتراف عرق گون فریاد کشیدم. / کودکی‌ام را در جست‌وجویت/ به پیری چروک صورت رساندم/ و حال که روبه‌رویم ایستاده‌ای/ طناب‌های یک اشتباه/ مرا از تو/ و تو را از پیرمردی که عاشقت شده/ دور می‌کند. / بی‌نام/ در کوچه‌های تو قدم می‌زنم/ بی‌صدا/ برایت آواز می‌خوانم/ و بی‌آن که کسی مرا بشناسد/ در خانه تو رشد می‌کنم/ چون قلمه گیاهی کهنسال/ که میل جوانه زدن دارد. / عهدی را که در تناسخ بسته‌ایم/ من شکستم/ و حالا که تو به پیشم رسیده‌ای/ این طناب‌ها/ این طناب‌های لعنتی/ تو را از من/ و من را از نرمیه حیات عشق/ دور می‌کنند! / به تاوان این خطا/ باید خود را از کوهی به پایین بیاندازم/ باید خود را ذره‌ذره/ در باد پاییزی/ زرد و خشک رها کنم/ باید آنقدر زجر بکشم/ تا تو مرا ببخشی/ باید برای هر لحظه آغوش تو/ خون هزار بار مردن را بالا بیاورم/ تا تو مرا تا ابد دوست بداری/ و باور کنی که از لحظه دیدار تو/ ازل برایم/ ابدیتی جاودانه معنا گرفت». زمین، طبیعت و باران با مضامین شعرهای کتاب پیوند خورده‌اند و استفاده از عناصر طبیعت در تصویرسازی شعرها به کرات دیده می‌شود. به جز عشق، مرگ هم از مضامین عمده شعرهای این مجموعه است. همچنین در بخش پایانی کتاب، قسمتی با عنوان «در آروزی شعر» آمده که مجموعه‌ای از طرح‌های برآبادی است. شعرها یا طرح‌های این بخش همگی در چندسطر کوتاه نوشته شده‌اند و مضامین شعری در حجمی فشرده از کلمات آمده‌اند. در قسمتی از شعری دیگر از این مجموعه با نام «بگویی: آتش!» می‌خوانیم: «نه! نمی‌توانم خودم را به روزنامه‌ها مشغول کنم/ نمی‌توانم به بیرون خیره شوم/ حتی اگر در گرم‌ترین روز سال/ برف ببارد! / اگر تو بخواهی اما/ رو به دیوار خواهم کرد/ صدای مرغان دریایی را/ در کویر هم خواهم شنید. / اگر تو بخواهی حتی لبخند هم می‌زنم/ تا لحظه‌ای که فرمان جاری شود/ آب پشت پلک‌هایت موج بردارد/ و بگویی: آتش!».
به تازگی دفتر شعری با نام «حکمت جوار» که دربرگیرنده شعرهای سال‌های 88 تا 92 کاظم (سعید) برآبادی است توسط نشر امیدمهر منتشر شده است. شعرهای این مجموعه غالبا برگرفته از تجربه‌های شاعرند و با زبانی ساده نوشته شده‌اند. برای مثال در یکی از شعرهای این دفتر که عنوان آن برگرفته از زادگاه شاعر است، می‌خوانیم:
«به قسمت‌های مساوی تقسیم می‌کنم/ درخت‌ها را/ رد قدم‌ها را/ مناره‌های شهر را/ قاطی مردمی که راه می‌روند/ می‌ایستم/ می‌مانم/ و سارهای خسته از تعقیب باد را/ نشان می‌کنم/ از همان راهی که آمده‌ام، برمی‌گردم/ برمی‌گردم به مادگی کال شور/ آنجا که می‌شود/ خصلت ساده بهت را/ برای گریستن/ از انتهای تن بیدار کرد. / برمی‌گردم/ به فصل/ به فصل تکراری عناب/ در سبزوار/ که بی‌گردش/ از دایره ارغوانی شهر/ بیرون افتاده/ چاله‌ای می‌کنم/ برای تاریخ/ خرده‌ خرابه‌های یاد/ و می‌گذارم باد/ در این عمارت مخروب/ لانه سارها باشد».
یا در شعری دیگر با عنوان تشنگان می‌خوانیم: «به من عشق بورز/ حتی اگر عاشقم نیستی! / بگذار درخت همچنان از زمین بروید/ و تشنگان زمین سر به آسمان باشند/... / من کویریم! همیشه تشنه و پرتمنا! / فروکن مرا در خودت/ تا مذاب شویم/ حتی اگر عاشق نیستیم/ حتی اگر همدیگر را نمی‌شناسیم. / بگذار بروییم/ چون بذری غریبه/ در زمینی گمنام!» عشق از مضامین عمده شعرهای این مجموعه است و بسیاری از شعرها خطابی عاشقانه دارند: «هزار بار در بیابان دلم/ نام تو را/ به اعتراف عرق گون فریاد کشیدم. / کودکی‌ام را در جست‌وجویت/ به پیری چروک صورت رساندم/ و حال که روبه‌رویم ایستاده‌ای/ طناب‌های یک اشتباه/ مرا از تو/ و تو را از پیرمردی که عاشقت شده/ دور می‌کند. / بی‌نام/ در کوچه‌های تو قدم می‌زنم/ بی‌صدا/ برایت آواز می‌خوانم/ و بی‌آن که کسی مرا بشناسد/ در خانه تو رشد می‌کنم/ چون قلمه گیاهی کهنسال/ که میل جوانه زدن دارد. / عهدی را که در تناسخ بسته‌ایم/ من شکستم/ و حالا که تو به پیشم رسیده‌ای/ این طناب‌ها/ این طناب‌های لعنتی/ تو را از من/ و من را از نرمیه حیات عشق/ دور می‌کنند! / به تاوان این خطا/ باید خود را از کوهی به پایین بیاندازم/ باید خود را ذره‌ذره/ در باد پاییزی/ زرد و خشک رها کنم/ باید آنقدر زجر بکشم/ تا تو مرا ببخشی/ باید برای هر لحظه آغوش تو/ خون هزار بار مردن را بالا بیاورم/ تا تو مرا تا ابد دوست بداری/ و باور کنی که از لحظه دیدار تو/ ازل برایم/ ابدیتی جاودانه معنا گرفت». زمین، طبیعت و باران با مضامین شعرهای کتاب پیوند خورده‌اند و استفاده از عناصر طبیعت در تصویرسازی شعرها به کرات دیده می‌شود. به جز عشق، مرگ هم از مضامین عمده شعرهای این مجموعه است. همچنین در بخش پایانی کتاب، قسمتی با عنوان «در آروزی شعر» آمده که مجموعه‌ای از طرح‌های برآبادی است. شعرها یا طرح‌های این بخش همگی در چندسطر کوتاه نوشته شده‌اند و مضامین شعری در حجمی فشرده از کلمات آمده‌اند. در قسمتی از شعری دیگر از این مجموعه با نام «بگویی: آتش!» می‌خوانیم: «نه! نمی‌توانم خودم را به روزنامه‌ها مشغول کنم/ نمی‌توانم به بیرون خیره شوم/ حتی اگر در گرم‌ترین روز سال/ برف ببارد! / اگر تو بخواهی اما/ رو به دیوار خواهم کرد/ صدای مرغان دریایی را/ در کویر هم خواهم شنید. / اگر تو بخواهی حتی لبخند هم می‌زنم/ تا لحظه‌ای که فرمان جاری شود/ آب پشت پلک‌هایت موج بردارد/ و بگویی: آتش!».
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها